زمان برگزاری آزمون وکالت 92

 رییس اتحادیه سراسری کانون‌های وکلای دادگستری ایران (اسکودا) از برگزاری آزمون وکالت سال 92 در اول آذر ماه سال جاری خبر داد.

علی مندنی‌پور در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: در پیش‌نویس قراردادی که با سازمان سنجش منعقد شد، به تصویب رسید که جمعه - یکم آذر ماه - آزمون وکالت برگزار شود.

وی تصریح کرد: آگهی زمان برگزاری آزمون وکالت، دوم شهریورماه بر روی سایت اتحادیه و نیز سازمان سنجش منتشر می‌شود و طبق استانداردهایی که در قرارداد با سازمان سنجش منعقد کردیم، یکم تا دهم مهر ماه را به عنوان زمان ثبت‌نام در آزمون وکالت در نظر گرفته‌ایم.

مندنی‌پور با یادآوری این که آزمون وکالت امسال یک مرحله‌ای برگزار می‌شود، گفت: سئوالات امتحانی آزمون وکالت از دروس حقوق مدنی، آیین دادرسی مدنی، حقوق تجارت، حقوق جزا، حقوق آیین‌ دادرسی کیفری و اصول فقه است.

قرآن قطعي الصدور است

قرآن قطعي الصدور است
قرآن قطعی الصدور است؛ این جمله به این معنا است که این کتاب الهی از جانب خداوند کریم صادر شده است و ما به این مسئله که قرآن از جانب خداوند کریم صادر شده است  و به‌دست ما رسیده است قطع و یقین داریم.

قاعده استحسان چیست؟

قاعده استحسان چیست؟

 
یکی از قواعد حقوق اسلامی که در مذاهب و مکاتب مختلف مورد اختلاف قرار گرفته قاعده استحسان است مذهب حنفی و مالکی و حنبلی آن را قبول دارند و حجت می دانند ولی مذهب شافعی و ظاهری آن را باطل می دانند در مذهب امامیه نیز استحسان را حجت نمی شمارند و بکار بستن آن را حرام می دانند, بنظر می رسد اگر پیرامون چنین قاعده ای که بین مذاهب اسلامی مورد اختلاف واقع شده مطالعه ای شود گوشه ای از حقوق اسلامی روشن شود بیفایده نخواهد بود بخصوص که این قاعده در کتب امامیه کمتر مورد بررسی قرار گرفته از نظر حقوقی نیز مساله قابل بررسی است در پایان بحث خواهیم دید که این قاعده در حقوق عرفی هم می تواند اعمال شود یا خیر ؟ مطالبی که در این مقاله خواهد آمد بترتیب زیر است:
معنای لغوی و اصطلاحی استحسان
ارزش استحسان در مذاهب مختلف اسلامی
دلیل حجیت استحسان
نکاتی پیرامون استحسان
نقش استحسان در حقوق
معنای لغوی و اصطلاحی استحسان
استحسان مشتق از حسن و در لغت به معنای نیک دانستن و پسندیدن است در اصطلاح اصول معنایی نزدیک بهمین معنی دارد و تعریف آن بشرح زیر است :
1 _ علمای حنفی آن را چنین تعریف کرده اند : دلیل ینقدح فی نفس المجتهد لایقدر علی اظهاره لعدم مساعده العباره عنه یعنی دلیلی است که نزد مجتهد ثابت است ولی نمی تواند بیانش کند چون الفاظ و عبارات یارای آن ا ندارد.
تعریف دیگری که از همین مکتب تعریف ابوالحسن کرخی است او می گوید : هو العدول فی مساله عن مثل ما حکم به فی نظائر خلافه , لوجه اقوی , یقتضی العدول یعنی استحسان این است که در مساله ای از حکمی که مسائل همسان و همانند آن دارند چشم پوشی کرده حکم دیگری در آن باره بدهیم بواسطه دلیل قوی تری که مقتضی آن است.
2 _ علمای مالکی آن را چنین تعریف کرده اند : الاخذ بمصلحه جزئیه فی مقابل دلیل کلی یعنی برتری دادن مصلحت خاصی در برابر دلیلی کلی.
3 _ علمای جنبلی آن را بدین گونه آورده اند هو العدول بحکم المساله عن نظائر ها لدلیل خاص من کتاب اوسنه یعنی در مساله ای از حکمی که نظائر آن دار بدلیل خاصی عدول کنیم.
4 _ علمای شافعی چون استحسان را حجت نمی دانند بنقل تعریف های یاد شده و جزائیها پرداخته و آنها را رد کرده اند و در این مورد بهترین مرجع کتاب مستصغای غزالی و الاحکام آمده است.
5 _ علمای امامیه نیز مانند شافعیه استحسان را حجت نمی دانند و برای آن تعریفی نکرده اند و بذکر تعارف دیگران و رد آنها اکتفا کرده اند مرجع در این بحث کتاب قوانین الاصول جلد دوم آخر مقصد چهارم است گرچه تعریفی که در قوانین نقل شده در کتب عامه بدان صورت دیده نمی شود.

ادامه نوشته

مقایسه ی دلیل و اماره

مقایسه ی دلیل و اماره :

▪ شباهت : اماره با دلیل از حیث اینکه هر دو به لحاظ کشف از واقع حجت شناخته شده اند به هم شباهت دارند .

▪ تفاوت : اولا-دلیل مثبت حکم تکلیفی و اماره مثبت موضوع یا حکم وضعی است . ثانیا-اینکه حجیت اماره به دلیل عقیده ی مشهور اصولیین مبتنی است بر حجیت ظن نوعی حاصل از آن و به عبارت دیگر اماره موجب ظن است نه قطع در حالی که دلیل می تواند قطعی باشد یا ظنی

واجب توصلي

واجب توصلي : واجبي که خود فعل خواسته شده و انجام دادن آن به قصد قربت نياز ندارد.مانند نجات فرد غرق شده ، پرداخت بدهي، خاکسپاري مرده ، شستشوي لباس و بدن براي نماز و مانند اينها.

مبحث مشتق

مبحث مشتق
امر اول:تعريف مشتق در اصطلاح نحويين و اصوليين:
مشتق نحوي : هر لفظي که از لفظ ديگر گرفته شده و مشتمل بر حروف اصلي آن با همان چينش باشند، بدان مشتق نحوي مي گويند؛ مثل احمد، محمد، محمود، حامد، حميد که از حمد گرفته شده اند.
مشتق اصولي : وصف خارج از ذاتي که بر ذات حمل مي شود و با انتفاء آن وصف، ذات منتفي نمي شود. مثل: کتابت در انسان، رقيّت در زيد، خياطت در عمرو، جلوس در مريم.
نسبت ميان مشتق نحوي و اصولي از ميان نسب اربعه:
ميان آنها عموم و خصوص من وجه بر قرار است. مثلا مصدر نه مشتق نحوي است و نه مشتق اصولي. زوج ، رق ، اخ ، اب ، مشتق اصولي است ولي مشتق نحوي نيست. مصادر مزيد ، فعل ماضي ، مضارع و امر مشتق نحوي است ولي مشتق اصولي نيست.
شرايط مشتق اصولي:
الف) مشتق اصولي بايد جاري بر ذات باشد؛ يعني حکايت از آن ذات بنمايد و از حيث اين هماني وجود داشته باشد؛ مانند: زيد کاتب، عمرو مجروح، حميد جالس، زينب طالبة و غيره. بدين ترتيب افعال و مصادر چون بر ذات جاري نيستند، جزء مشتقات اصولي محسوب نمي شوند.
ب) آن وصف بايد به گونه اي باشد که با از بين رفتنش ذات از بين نرود و اين ذات مع الوصف او دون الوصف باقي باشد.
اقسام انتساب وصف به موصوف
1- انتساب وصف به موصوفي که الان متصف به آن صفت است. مثلا مي گوييم زيد عالم است باعتبار اينکه زيد الان عالم مي باشد.
2- انتساب وصف به موصوف باعتبار اينکه در آينده متصف به آن خواهد شد مانند اينکه به کسي که در آينده عالم خواهد بود الان بگوييم عالم است.
3- انتساب وصف به موصوف باعتبار اينکه در گذشته متصف به آن بود. مثلا به کسي که قبلا عالم بود ولي عالم تمام علمش را از دست داده است بگوييم او عالم است.
استعمال مشتق يعني عالم در اوّلي بدون شک حقيقيت و در دوّمي مجاز است اما در سومي اختلاف است که برخي معتقد شده اند حقيقت است و برخي به مجاز بودن آن معتقد شده اند. حق اين است که استعمال مشتق در ذاتي که فعلا متلبس به صفت است حقيقت است و در غير آن مجاز مي باشد.
مثال: در روايتي آمده است: وضوء يا غسل با ماء مسخن بالشمس مکروه است. حال آبي جهت وضوء يا غسل در اختيار ماست که ساعتي پيش با خورشيد گرم شده است، اما در حال حاضر آن گرما از بين رفته و آب خنک شده است، در اينجا تکليف چيست؟! آيا وضوء با اين آب کراهت دارد يا نه؟
اگر قائل به مجازيت استعمال مشتق در ذاتي که وصف از آن زائل شده است باشيم وضوء گرفتن با آن آبي که بوسيله خورشيد گرم شده بودو حالاسرد است مکروه نخواهد بود واگر قائل به حقيقت باشيم مکروه خواهد بود
دليل
دليل ما تبادر و صحت سلب از ذاتي که از آن ذات وصف از بين رفته باشد. پس به کسي که در حال حاضر نشسته است نمي توان گفت: او ايستاده است. و همچنين نمي توان به کسي که پيش از اين ايستاده بوده يا نشسته بوده و در حال حاضر در وضعيت ديگري است، گفته شود: او ايستاده يا او نشسته است. بلکه به اين صورت گفتن، به نحو مجاز صحيح است، يا آنکه گفته شود او ايستاده بود، او نشسته بود.
البته لازم به توضيح است که مبدء مشتقات متفاوت است. بعضي از مبادي از قبيل ملکه و بعضي ديگر از قبيل حرفه و صنعت است و انقضاي هريک متناسب با حقيقت آنهاست. بنابراين کسي که شغل نجّاري دارد ولو در خانه اش نشسته است به وي حقيقتا نجّار مي گويند چون وي هنوز مشغول اين حرفه است.