جایگاه قرآن در استنباط احکام
- قرآن كريم -
قرآن
كريم از حيث حجيت قطعى الصدور است. قرآن معجزه اى است كه بالاتر از آن را
در جهان هستى نمى توان يافت . قطعيت صدور كتاب كريم بمتنى بر دو امر است
نخست صدور كتاب از جانب خداى تعالى و تواتر اين امر بين مسلمانان كه موجب قطع است
دوم
اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و مضامين آن و نيز تحدى قرآن و عدم جواب
همگان به اين تحدى , و اخبار مغيبات كه صدق آنها آشكار گرديده است . اين
امور و نظاير اينها موجب قطع براى همگان به آن است كه صدور امور مذكور در
قابليت بشر نيست , و محال است كه بشر بتواند آورنده چنين كتابى باشد .
نتيجه آنكه قطعيتصدور كتاب , كه اساس حجيت آن است , از جمله بديهيات و
واضحات است . نكته ديگر بررسى از حيث دلالت است . گفته مى شود گرچه كتاب از
حيث صدور قطعى است , اما از نظر دلالت ظنى الدلاله است . زيرا در كتاب
عزيز با محكم و متشابه بر مى خوريم : هو الذى أنزل عليك الكتاب منه آيات
محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات
علاوه بر اين , كتاب عام و خاص و
ناسخ و منسوخ و مطلق و مقيد و مجمل و مبين دارد , و وجود اين معانى سبب مى
شود كه دلالت آن ظنى باشد . ألبتهخواهيم گفت كه گرچه ظواهر كتاب ظنى است ,
أما ظنى است معتبر , يعنى ظن خاص است كه دليل قطعى بر حجيت ظواهر آن قائم
شده است . نكته قابل تذكر آن است
كه , كتاب كه همان وحى باشد أولا و
بالذات مصدر تشريع است : يعنى , به نظر ما آنچه أصل است بايد از طريق وحى
برسد , و ذات بارى تعالى قانونگذار واقعى در اين جهان هستى است . ألبته اين
معنى گاه به وسيله كتاب, يعنى همين آيات قرآنى , است كه بر پيامبر ( ص )
نازل شده است , و گاهنيز وحى بر پيامبر به غير شكل قرآن است : و ما ينطق
عن الهوى , ان هو الا وحى يوحى - يعنى , در واقع , هرچه ايشان به عنوان حكم
و قانون بيان مى كردند ازخودشان نبود , بلكه وحى بر ايشان بود . از اين رو
, بايد گفت كه , در كار قانونگذارى , رسول ( ص ) هميشه اتكا به وحى دارد :
يا مى فرمايد كتاب خدا چنين است , يا اخبار مى كند كه در اين مورد نيز
مدرك همان وحى است . سؤال ديگر اين است كه نسبت سنت كه خود نيز يكى از أدله
أربعة است به كتاب چيست و سنت چه مقامى دارد ؟
حقيقت وحى
ما
قائليم كه وحى بر رسول الله ( ص ) نازل مى شده , و نيز بر أئمه أطهار عليهم
السلام الهام مى گرديده است . مسئله وحى از مسائل بسيار مشكل است . مرحوم
صدرالمتألهين در كتاب اسفار و كتاب شواهد الربوبية و مروحوم حاج ملا هادى
سبزوارى در منظومة و حاشية بر شواهد الربوبية و نيز ديگران در اين باب به
طور مفصل بحث كرده اند .
اين نكته در جاى خود ثابت شده است كه نفس
انسانى مستعد قبول تجلى حقايق و كنه اشياء واجب و ممكن است , أما ألبته اين
معنى از براى نفس ضرورى نيست . در واقع , بر أثر أسباب و عوارض خارجية
حجابها پديد مىآيد و مابين نفس و لوح محفوظ حائل مى شود و جلوى تجلى گرفته
مى شود . خلاصه آنكه در بعضى حالات , با از بين رفتن موانع و حجابه ابه
واسطه وزش نسيم ألطاف خفيه الهى , حقايق علوم از آيينه لوح عقلانى به آيينه
لوح نفسانى متجلى مى گردد , و خلاصه بحث آنكه حصول علوم در باطن انسان به
وجوه مختلف ممكن است :
الف- به طريق اكتساب و تعليم , كه اصطلاحا اكتساب و استبصار خوانده مى شود .
ب-
بدون تعليم و اكتساب و تعلم , و به مدد الطاف خفيه الهية . اين معنى را ,
به حسب اصطلاح , الهام و نفث در روح مى گويند . و اين معنى نيز به دو نحو
صورت مى گيرد :
اول . گاه اين أمر به اطلاع بر سبب است , و سبب همان
ملك ملهم للحقايق از طرف ذات بارى تعالى است . اين حالت را , به حسب اصطلاح
, وحى مى نامند و مختص به انبياست .
دوم . انكشاف حقايق و واقعيات
بدون اطلاع بر سبب , يعنى بدون مشاهده ملك انجام مى يابد , و اين حالت مختص
به أولياء الله و ائمه أطهار سلام الله عليهم أجمعين است .
أما فرق
بين وحى و الهام آن است كه در وحى معانى نازل بر پيغمبر اكرم ( ص ) در قالب
ألفاظ مخصوص است . در نتيجه , علاوه بر رقاء معانى , الفاظ و تركيب آنها
با يكديگر نيز خارق عادتند و معجزه محسوب مى شوند و تمامى فصحاء و بلغاء به
اين أمر اعتراف مى كنند به خلاف الهام كه نزول صرف معانى بر نفوس قدسيه
ائمه اطهار ( س ) است , و خود ايشان هستند كه معانى را در قالب ألفاظ بيان
مى كنند , و در اين بيان نيز تمام نظرشان به معانى الهام شده است .
تحريف
آيا
در كتاب عزيز تحريفى صورت پذيرفته است ؟ آيا قرآنى كه نزد ماست همان است
كه بر پيامبر اكرم ( ص ) نازل شده است , بدون هيچ نقيصه اى ؟ ياتحريفاتى در
آن پيش آمده است ؟ طرح تحريف برمى گردد به صحيح بخارىو صحيح مسلم. در
صحيح بخارى و صحيح مسلم دو روايت نقل شده است
در صحيح بخارى روايتى از
عمر , و در صحيح مسلم از عايشه نقل مى شود : در صحيح بخارىآمده است كه عمر
معتقد است در قرآن راجع به رجم آيه اى بوده است و در زمان أبوبكر كه به
دستور وى زيد بن ثابت قرآن را جمع آورى مى كرد هر آيه اى را كه دو شاهد
عادل شهادت مى دادند وارد مى كرد , و چون در اين مورد عمر به تنهايى گواهى
داد , آنچه گواهى داد , وارد قرآن نشد .
در صحيح مسلم نيز از عايشه نقل
مى شود كه در آيه قرآن در باب رضاع به ده رضعة , يعنى ده مرتبه شير دادن
بچه , اشاره شده است . بعد , روايت مى گويد كه اين آيه با آيه ديگرى متضمن
پنج رضعه نسخ شد , أما پيامبر اكرم (ص ) وفات كرد و اين آيه وارد در قرآن
نشد و همان ده رضعه باقى ماند . پس , آيه كنونى همان نيست كه بايد باشد .
در. اصول كافى نيز رواياتى كه دلالت بر تحريف دارد هست , بدون آنكه اظهار
نظرى درباره آن شده باشد . برخى مانند ابوزهرة به مرحوم كلينى ره حمله كرده
اند كه ايشان قائل به تحريف قرآن است و كار را به مرحله تكفير رسانده اند
حال آنكه همين سنخ روايات در صحيح مسلم و صحيح بخارى هم هست . أما رواياتى
كه كلينى ( ره ) نقل كرده اند خودشان معتقد به تحريف نبوده اند .
به
هنگام تعارض دو خبر , اگر خبرى قطعى الصدور بود , يا از حيث تواتر يا
أمارات و قراين صدق در مرتبه آنها بود , روايتى كه قطعى الصدور نباشد در
برابر آن تاب مقاومت ندارد . در اينجا روايات متواتره و أمارات قطعيه داريم
كه كتاب تحريف نشده است و روايات مربوط به تحريفرا اين روايات از اعتبار
مى اندازند . در كافى رواياتى است كه دلالت بر عدم تحريف دارد و از حيث سند
نيز قطعى الصدور است و جزو متواترات است . علاوه بر اين , بحث تحريف و عدم
تحريف از ضروريات دين نيست تا قائل به تحريف محكوم به كفر باشد , زيرا اين
أمر مستلزم تكذيب نبى نيست مضافا اينكه مرحوم كاشف الغطاء كبير در خصوص
عدم تحريف ادعاى اجماعى مى كند , و نمى شود گفت كاشف الغطاء چنانچه مرحوم
كلينى قائل به تحريف بوده , از قول وى غفلت كرده باشد .بنابراين , صاحب
كافى نيز مانند همه فقهاء معتقد بوده است كه آيه انا نحن نزلنا الذكر و
انا له لحافظون و آيه و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا
من خلفه تنزيل من حكيم حميد به معنى آن است كه خداوند قرآن را از تحريف نيز
حفظ مى كند و از اضافه و كم كردن در آن نگاهبانى مى كند . بنابراين شبهه
تحريف از بحثهايى نيست كه نياز باشد درباره آن سخن را به درازا بكشانيم .
در واقع , درباره تحريف , أخبار آحادى وجود دارد كه در برابر أخبار متواتره
قطعى الصدورتاب مقاومت ندارند .
منبع: مقالات اصولى - سيد محمد موسوى بجنوردى