عام استغراقي

عام استغراقي : عام استغراقي آن است که حکم، شامل تک تک افراد مي شود بطوريکه هريک آنها مستقلا موضوع حکم مي باشد. اگر افراد مخاطب عام صد نفر باشند ، عموم منحل به صد خطاب مي شود و اين خطاب براي يك يك افراد بطور مستقل موجود است . بدين جهت گفته مي شود كه : درعام استغراقي هر يك از افراد داراي امتثال مستقل و عصيان مستقل است ، به طوري كه اگر بعضي از آنها امتثال شوند و بعضي ديگر عصيان گردند براي امتثال شوندگان ثواب و نسبت به عصيان شدگان موجبات عقاب فراهم مي گردد و در نتيجه عقاب مي شوند .

واجب عيني و واجب کفايي

واجب عيني: آن واجبي که به هر مکلفي تعلق مي گيرد و با انجام شخص ديگر از سايرين ساقط نمي شود. مثل نمازهاي يوميه و روزه.
واجب کفايي: واجبي که مطلوب در آن به وجود آمدن فعل است از هر مکلفي که باشد فرقي نمي کند و با انجام آن توسط مکلفي از عهده ي مکلفين ديگر ساقط خواهد شد. مثل نماز ميت، غسل و کفن و دفن ميت

واجب تعييني و واجب تخييري

واجب تعييني: عبارت است از واجبي که به واجب ديگري بستگي ندارد، و چيزي به عنوان جانشين براي آن واجب و بدل از آن نيست و در عرض آن قرار ندارد. مثل نماز يوميه.
واجب تخييري: واجبي که مي تواند جانشين واجب ديگري شود. مثل کفاره ي افطار عمدي در ماه رمضان که مخير است ميان اطعام به شصت مسکين و دو ماه روزه ي پشت سر هم و آزاد سازي بنده.
اگر به واسطه ي قرينه و دليل و نص شرعي دانستيم که فلان امر دلالت بر هر يک از اين دو نمايد به همان، عمل مي شود.
اگر دليلي در بين نباشد، عند الشک مقتضي امر کداميک از اين دو مي باشد؟ إطلاق صيغه ي امر دلالت دارد بر وجوب آن فعل خواه فعل ديگري جاي آن بيايد يا نيايد. پس قاعده اقتضي مي کند آن فعل به وسيله ي فعل ديگري ساقط نشود. و بايد همان را بدون کم و زياد و در نظر گفتن چيزي ديگر به آن عمل نمود.

مطلوب در نهي چيست ؟

مطلوب در نهي چيست ؟
آيا مطلوب در نهي مجرد ترک فعل است يا کف نفس از فعل است. فرق اين دو در اين است که بنابراوّلي مطلوب امر عدمي است ودر بابردوّمي مطلوب امر وجودي است چون کف نفس فعلي از افعال نفس است.
حق قول اوّل است. برخي گمان کرده اند چون ترک يعني ابقاء عدم فعل مقدور مکلف نيست فلذا متعلق تکليف نمي شود بنابراين قائل شده اند که مطلوب در نهي کف نفس است. ولي اين سخن درست نيست چون گرچه مکلف بر عدم ازلي قدرت ندارد ولي باقي گذاردن عدم در حال خود مقدور مکلف است و اگر عدم مقدور مکلف نباشد وجود نيز مقدور او نخواهد بود.
اساسا اين بحث که در نهي مطلوب چيست ، بحث درستي نيست چون معناي نهي طلب نيست بلکه زجر و منع است و طلب لازمه زجر و منع است.

دلالت ضيغه نهي بر دوام و تکرار

دلالت ضيغه نهي بر دوام و تکرار
علماي اصول در اين که آيا صيغه نهي بر مره دلالت دارد يا بر تکرار ، اختلاف دارند.
صيغه نهي فقط بر زجر و منع دلالت دارد و منهي عنه صرف طبيعت است. ولي نکته اي که در اينجا هست اين است که ترک طبيعت وقتي تحقق مي يابد که همه افراد آن ترک شود و حتي يکبار اتيان نشود.

واجب نفسي و غيري

واجب نفسي و غيري
واجب نفسي آن است که خودش مطلوب بالذات است. مانند نماز . ولي واجب غيري آن است که وجوبش بخاطر غير است مانند وجوب وضوء که وجوبش بخاطر نماز است.

واجب موقّت

واجب موقّت
واجب موقت آن است که در شرع براي انجام آن زمان معيني در نظر گرفته شده است مانند روزه که وقتش ماه مبارک رمضان است و نماز صبح که وقتش از طلوع فجر تا طلوع خورشيد است.
واجب موقت عقلا از سه حال خارج نيست:
مدت انجام واجب به اندازه وقت تعيين شده باشد.
مدت انجام واجب کمتر از وقت تعيين شده باشد.
مدت انجام واجب بيشتر از وقت تعيين شده باشد.
اوّلي را واجب مضيّق مي گويند چون انجام دادن واجب تمام وقت را گرفته است. مانند روزه رمضان که تمام ماه را گرفته است. دوّمي واجب موسع است چون وقت واجب از مدت انجام آن وسيع تر است مانند نماز ظهر که وقتش از زوال خورشيد تا غروب آن است در حالي که نماز تنها چند دقيقه وقت مي گيرد. سومي نيز محال است و در شرع وجود ندارد.

هدیه ای بر روح شهید بزرگوارمان

 به نقل از وبسایت جناب آقای بخشی زاده:

عرض ادب و احترام خدمت شما سروران گرامی

شاید شنیده باشید که اخیراً یکی از آتش نشان های تهران در پی وقوع یک حادثه آتش سوزی و در اقدامی فداکارانه ماسک خود را به یک دختربچه 9 ساله داد تا جان او را نجات دهد. در پی اقدام وی، متاسفانه بر اثر دودزدگی بیش از حد جناب آقای امید عباسی به شهادت رسیدند. همچنین پس از اینکه این عزیز مرگ مغزی شد، اعضای بدن وی به بیماران نیازمند نیز اهدا شد تا علاوه بر جان یک دختر بچه، جان عده ی زیادی از هموطنان گرامی مان نجات یابد.

بدین ترتیب اینجانب قصد دارم با توجه به نزدیک بودن آزمون ارشد دانشگاه آزاد جزوه ی حقوق جزای عمومی را که قبل از این به مبلغ 5 هزار تومان به فروش می رسید به صورت رایگان در وبلاگ قرار دهم. در عوض هر داوطلب عزیزی که از این جزوه می خواهد استفاده کند برای شادی روح این شهید والا مقام یک فاتحه ای قرائت نماید.

هر کسی در این راه می تواند به گونه ای سهم خود را ادا کند و من بیش از این در توان خود چیزی ندیدم. شما عزیزان نیز حتی اگر از این جزوه استفاده نمی کنید یک فاتحه به روح این شهید قرائت نمایید.

از خداوند منان خواستاریم روح این شهید عزیز را به روح سیدالشهدا مهمان کند.

 

با صلوات و فاتحه ای بر روح شهید بزرگوارمان جزوه حقوق جزای عمومی را دانلود کنید

از همکاران وبلاگنویس عزیز استدعا دارم این پست را در وبلاگ خود درج نمایند. سپاسگزارم.

مفهوم غايت

مفهوم غايت
معناي مفهوم غايت اين است که اگر غايتي در جمله ذکر شد آيا حکم از ما بعد غايت نفي مي شود يا نه؟ بلکه غايت مذکور غايت براي شخص الحکم است نه سنخ الحکم؟ مثل « اتموا الصيام الي الليل » و « کل شئ حلال حتي تعرف انّه حرام بعينه ». در اينجا اين بحث پيش مي آيد که آيا جمله اوّل بر انتفاء وجوب روزه بعد از غروب دلالت دارد يانه ؟
بايد توجه کرد که در اينجا دو بحث وجود دارد يکي وجود مفهوم براي غايت است و بحث ديگر اين بحث است که آيا غايت داخل در مغيي هست يا نيست؟ اگر غايت داخل در مغيي باشد در صورت دلالت قضيه بر مفهوم حکم از بعد از غايت نفي مي شود و اگر غايت خارج از مغيي باشد در صورت دلالت قضيه بر مفهوم حکم از خود غايت و بعد از آن نفي مي شود.
در اينکه آيا غايت داخل در حکم مغياست يا نه چند قول وجود دارد:
1- اگر غايت از جنس مغيا باشد داخل در حکم مغياست مانند « صمت النهار الي الليل» و الا داخل نيست مانند « کل شئ حلال حتي تعرف انّه حرام بعينه ».
2- اگر غايت بعد از حرف « الي » واقع شود داخل در حکم مغيا نيست مانند « صمت النهار الي الليل» و اگر بعد از « حتي » باشد داخل نيست مانند « اشتريت الدار حتي اشجارها».
ظاهرا تقييد به غايت بر دخول و عدم دخول غايت در حکم مغيا دلالت ندارد. بلي اگر غايت ، قيد حکم باشد بدون شک غايت داخل در حکم مغيا نيست . مثل کل شئ حلال. چون معني ندارد که حلال داخل در حکم حرام باشد.
اما بحث در اينکه آيا غايت مفهوم دارد يانه حق اين است که غايت نيز مانند شرط و وصف ، اگر قيد حکم باشد مفهوم دارد و اگر قيد موضوع يا محمول باشد مفهوم ندارد.

مفهوم وصف

مفهوم وصف
منظور اين است كه هرگاه حكم، براي موضوعي كه داراي وصفي است ثابت باشد، آيا مي‌توان گفت كه در صورت فقدان وصف، آن حكم نيز از بين مي‌رود يا نه؟ مثلاً اگر گفته شود: دانشگاه به دانشجويان رشته حقوق خوابگاه مي دهد مفهومش اين است که به دانشجويان غير رشته حقوق خوابگاه نمي دهد؟
ماده (756) قانون مدني مي‌گويد:‌ « حقوق خصوصي كه از جرم توليد مي‌شود ممكن است مورد صلح واقع شود.» اين ماده اگر مفهوم داشته باشد معنايش چنين مي‌شود كه حقوق عمومي ناشي از جرم را نمي‌توان مورد صلح قرار داد.
ماده (1314) همان قانون مي‌گويد: « شهادت اطفالي را كه به سن پانزده سال تمام نرسيده‌اند فقط ممكن است براي مزيد اطلاع استماع نمود...»‌ در صورتي كه معتقد باشيم « وصف» مفهوم دارد، مفهوم ماده مذكور چنين مي‌شود: « شهادت اطفال بيش از پانزده سال(كمتر از هجده سال) ارزش دليل بودن دارد.
ماده (1106) همان قانون مي‌گويد:«‌ در عقد دائم نفقه زن بر عهدة شوهر است. » اگر جمله وصفي مفهوم داشته باشد، آنگاه با استفاده از مفهوم اين ماده،‌ در عقد غير دايم،‌ نفقه زن بر عهدة‌ شوهر نخواهد بود.
نكات مهم پيرامون اين بحث:
1 - منظور از اصطلاح وصف در اينجا،‌ وصف به اصطلاح نحوي نيست؛ بلكه منظور، اصطلاح اصولي آن است كه حال و تمييز را نيز كه مي‌توانند قيد موضوع تكليف (مانند نماز و وضوء) يا خود تكليف (مثل وجوب و حرمت) باشند، در بر مي‌گيرد.
2- محل بحث در جايي است كه وصف متكي به موصوف باشد؛ يعني موصوف، در كلام ذكر شده باشد. بنابراين، اگر وصفي به تنهايي و بدون ذكر موصوف،‌ موضوع حكم قرار گيرد، از موضوع اين قسمت از بحث خارج است و داخل در بحث مفهوم لقب خواهد شد؛ مثلاً‌ اگر گفته شود كه آيه شريفه « السارق و السارقة فاقطعوا ايديهما » مفهوم دارد يا نه؟ منظور مفهوم لقب است (كه بعداً توضيح خواهيم داد) نه مفهوم وصف؛ چون وصف بدون موصوف در اين آيه شريفه ذكر شده است.
3– وصف بايد نسبت به موصوف خود، اخص مطلق يا اخص من‌وجه باشد؛ زيرا در غير اين صورت با انتفاي وصف ، موصوف نيز منتفي مي‌شود و زمينه‌اي براي انعقاد مفهوم وجود نخواهد داشت. مانند « انسان عادل » يا « گوسفندي كه در صحرا چرا مي‌كند»‌ كه در مثال اول، عادل نسبت به انسان اخص مطلق و در مثال دوم صفت « در صحرا چرا مي‌كند»‌ نسبت به گوسفند، اخص من‌وجه است. بنابراين، صفتي كه با موصوف خود رابطه تساوي دارد مانند « انسان متعجب»‌ يا اعم مطلق از موصوف است، مانند « انسان ماشي» كه از بحث مفهوم خارج هستند.
4- در موردي كه وصف غالبي باشد؛ يعني غالباً‌ موصوف،‌ آن وصف را داشته باشد ، وصف مفهوم نخواهد داشت؛ مثل آيه شريفة : « و ربائبكم اّللاتي في حجوركم…» دختران زنهاي شما كه در دامن شما پرورده شده‌اند، بر شما حرام هستند. ‌اين وصف « في‌حجوركم»‌ يك وصف غالبي است و مفهوم ندارد.

ادامه نوشته