اصالة العموم

اصالة العموم

اصالة العموم در جایی کاربرد دارد که لفظ عامی بیان شود و در این که آیا از آن عموم اراده شده یا نه، تردید شود؛ به بیان دیگر، هر گاه گوینده، لفظ عامی را به کار برد، اما این شک پدید آید که آیا او معنای عام را اراده کرده یا در کلام خود مخصص آورده است، می توان با تمسک به اصالت عموم، احتمال تخصیص را نفی و به عموم آن عمل کرد تا وقتی که وجود مخصص برای عام، محرز گردد.
برای مثال، هر گاه گفته شود: " از همه دانشمندان عیادت کن " و تردید شود که آیا منظور گوینده، تمام دانشمندان با هر نوع تخصصی است یا تنها دانشمندان دینی مراد است، در این صورت با اجرای اصالت عموم، مخاطب باید به عیادت تمام دانشمندان برود.

اصالة الحقیقه

اصالة الحقیقه

اصالة الحقیقه از مهم ترین اصول لفظی بوده و کاربرد آن در جایی است که معنای حقیقی و مجازی لفظ معلوم باشد، اما مراد متکلم مشخص نباشد؛ یعنی معلوم نباشد لفظ را در معنای حقیقی آن به کار برده یا در معنای مجازی آن؛ البته این در جایی است که قرینهای هم به نظر نرسد و فقط احتمال وجود آن باشد. در این صورت، عقلا میگویند: اصل هنگام شک در مراد متکلم، حمل کلام وی بر معنای حقیقی آن است و یا به بیان دیگر، اصل در استعمال، حقیقت است.
برای مثال، اگر شخصی بگوید: " این خانه را در برابر آن ماشین به تملیک تو در میآورم " و مخاطب شک کند که آیا مراد او عقد بیع است یا عقد صلح، در نزد عقلا کلام او بر اراده عقد بیع حمل میشود، چون تملیک، حقیقت در بیع است.

اصول لفظی

اصول لفظی:
قواعدی است که از سوی عقلا به هنگام شک در مراد متکلم، برای تعیین معنای مورد نظر وی به کار گرفته می شود.

حقیقت و مجاز

حقیقت و مجاز:
حقیقت: به معنای به کارگیری لفظ برای رساندن معنای موضوع له آن است؛ به بیان دیگر، استعمال لفظ را در معنایی که برای آن وضع شده است، حقیقت میگویند  معنای موضوع له را معنای حقیقی مینامند  مانند: استعمال لفظ "اسد" در معنای "حیوان درنده".
مجاز: عبارت است از استعمال لفظ به کمک قرینه، در غیر معنایی که برای آن وضع شده است، به سبب علاقه و مناسبت میان آن معنا و معنای موضوع له، مانند: استعمال لفظ "اسد" در انسان شجاع در جمله "رأیت اسداً یرمی" به خاطر علاقه مشابهت بین انسان شجاع و شیر در شجاعت و به کمک قرینه - یرمی- .

حقیقت لغوی

حقیقت لغوی:
به استعمال لفظ در معنایی که واضع لغت آن را در آن معنا وضع نموده یا در میان اهل لغت برای آن معنا وضع تعینی پیدا کرده است، حقیقت لغوی میگویند، مانند: استعمال لفظ " اسد " در " حیوان درنده خاص "، یا لفظ " انسان " در " حیوان ناطق ".

اقسام وضع به اعتبار شمول الفاظ و معانی آن ها

- اقسام وضع به اعتبار شمول الفاظ و معانی آن ها:
الف- وضع خاص و موضوع له خاص: واضع در هنگام وضع، یک معنای جزئی را تصور نموده، سپس لفظ را برای همان معنای جزئی قرار می دهد، مانند: وضع اعلام شخصی هم چون زید، حسن، علی و…. اصولیون در امکان و تحقق این نوع وضع، اختلافی ندارند.
ب- وضع خاص و موضوع له عام: واضع، هنگام وضع، یک معنای جزئی را تصور نموده، سپس لفظ را برای کلی آن جزئی وضع میکند؛
برای مثال، وجود خارجی زید، و سپس لفظ زید را تصور نموده و آن را برای انسان وضع میکند. مشهور اصولیون، چنین وضعی را محال
میدانند.
ج- وضع عام و موضوع له خاص: واضع در هنگام وضع، یک معنای کلی را تصور مینماید، ولی لفظ را برای مصادیق آن معنای کلّی وضع می کند، نه خود معنای کلی  در این جا " موضوع له " به وجهه تصور شده است  و به بیان دیگر، هرگاه معنای تصور شده، کلی باشد، اما
لفظ در برابر آن نباشد، بلکه در برابر افراد و مصادیق آن قرار داده شود، در آن صورت، وضع عام و موضوع له خاص است، مثل: وضع اسمای اشاره، زیرا واضع، عنوان کلی مفرد مذکر را در نظر میگیرد، آن گاه لفظ " هذا " را برای هر فردی که مصداق آن باشد وضع میکند.
د- وضع عام و موضوع له عام: واضع هنگام وضع، یک معنای کلی را تصور نموده و لفظ را هم برای همان معنای کلی وضع میکند نه برای مصادیق آن، مانند: وضع اسمای اجناس )انسان( ، که واضع، در ابتدا معنای کلی حیوان ناطق را تصور نموده و لفظ انسان را بر آن قرار
می دهد، زیرا وقتی گفته شود انسان، مقصود فرد خاصی از بشر نیست، بلکه این لفظ بر کلیه افراد انسان دلالت میکند. به بیان دیگر، هر گاه هم معنای تصور شده کلی و هم لفظ دلالت کننده بر آن کلی باشد، وضع عام و موضوع له نیز عام است. در امکان و تحقق این نوع وضع، اختلافی میان اصولیون نیست.

جزوه اصول فقه

جزوه اصول فقه


                                 

اقسام وضع به اعتبار قرار دادن و قرار گرفتن

- اقسام وضع به اعتبار قرار دادن و قرار گرفتن:
وضع تعیینی: واضع لفظی خاص را برای معنایی معین، تعیین و استعمال میکند و دیگران هم از او پیروی میکنند. مثلا برای خیابانی نام موضوع، شهرداری را واضع و این عمل را - جلال آل احمد - را معین کنند که در این صورت خیابان موضوع له، کلمه - جلال آل احمد - وضع می نامند.

وضع تعینی: وضعی است که بر اثر کثرت استعمال، و در گذر زمان و به تدریج شکل میگیرد.
در این وضع، واضع معینی در کار نیست، بلکه ابتدا لفظ با قرینه در غیر معنای موضوع له خود  به صورت مجاز  استعمال می شود اما در گذر زمان و بر اثر کثرت استعمال، بدون آن قرینه، همان معنای دوم  - معنای مجازی - از آن فهمیده می شود؛ برای مثال، کلمه " قانون " نخست به معنای خط کش بوده و سپس به سبب استعمال زیاد، در معنای دیگری  - مقررات و ضوابط - تعین پیدا کرده است.

تعریف وضع

تعریف وضع:
وضع در لغت یعنی قرار دادن
وضع در اصطلاح علم اصول فقه یعنی انتخاب لفظ ؛ و قرار دادن آن در برابر معنی و مفهوم مورد نظر

اقسام دلالت

اقسام دلالت:
دلالت وضعی (قراردادی): مانند مفاهیم تابلوها، آرم ها و وضع لغات برای مفاهیم
دلالت عقلی: پی بردن به وجود صانع از روی مصنوع
دلالت طبعی: مانند پی بردن به ترسیدن یک نفر از رنگ چهره او
در نتیجه مفهوم دلالت = پی بردن از از هر شیئی به معنی و مفهوم آن