أدله حجيت اجماع 

ادله حجيت اجماع , كه مستنبط از كتاب و سنت و دليل عقل است , مورد نظر اهل سنت واقع شده است و اهل سنت براى حجيت اجماع به هر سه دليل استناد مى كنند :
الف ( كتاب
اول . و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المؤمنين نوله ما تولى و نصله جهنم وسائت مصيرا . مى گويند اين آيه متعرض به كسانى است كه از رسول ( ص ) متابعت نمى كنند , يعنى از اجماع مؤمنين ومسلمين روى برمى گردانند و بر طبق اجماع عمل نمى كنند . اما اين آيه هيچ گونهدلالتى بر حجى تاجماع ندارد . به قول امام غزالى , ظاهر آيه ايناست كه كسانى كه با رسول ص مقابله مى كنند و راهى را متابعت مى كنند كه مؤمنين و مسلمين از آن راه نمى روند در روز قيامت به دوزخ مى روند : نصله جهنم وسائت مصيرا  اين بيان چه ارتباطى با اجماع دارد ؟ آيه مى فرمايد مخالفت رسول ص  و مشايعت غير رسول و مخالفت بامءمنين و مسلمين آخرش دوزخ است . اين مطلب كارى با اجماع و ارتباطى با آن ندارد .
دوم .و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس .مى گويد : وسط همان عدل است و عدل جز به اجماع صادر نمى شود , و اين امت امتى است كه به اشتباه نمى رود , و بنابراين عدول از اين امت امتى استكه به اشتباه نمى رود , و بنابراين عدول از اين امت هميشه در صوابند . اين آيه هم دلالت ندارد . البته اشكالات اين مطلب زياد است . اين آيه عصمت امت را نمى رساند , و اگر هم مطلبى را برساند , عدالت است به طور موجبه جزئيه براى امت و اين امر ربطى با عصمت ندارد , زيرا منافات نيست ميان اينكه شخص عادل باشد و اشتباه هم بكند , آن كه اشتباه نمى كند معصوم است . پس , نمى توان از اين آيه عصمت امت را فهم كرد .
سوم . كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنونبالله ولو آمن اهل الكتاب خيرا لهم منهم المؤمنون و اكثرهم الفاسقون . به اين آيه نيز تمسك جسته اند . ميفرمايد : شما خير امت من هستيد . اين امت آمر بالمعروف و ناهى عن المنكر است . بنابراين , لاجرم اين آيه عصمت امت را مى رساند . اما اين آيه هم به هيچ وجه دلالتى در اين معنى ندرد . آيه مى فرمايد : امت من كسانى اند كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند . اما اين امر به معروف و نهى از منكر براى ايشان تكليف است كه از فروعات واجب است . و اين مطلب ارتباطى با اين امر ندارد كه امت اسلامى بايد معصوم باشد و اشتباه نكند . بنابراين , آياتى كه ذكر ميكنند اصولا از مدعايشان اجنبى است .
ب . سنت . در سنت نيز به احاديث زيادى تمسك جسته اند و از صحابه , مثل ابن مسعود و ابى سعيد خدرى و ابن عمر و انس بن مالك و ابى هريره و غير ذلك ,رواياتى را نقل كرده اند رواياتى را كه مى گويند تواتر معنوى دارد . لا تجتمع امتى على الخطاء است , و يا روايات ديگرى از پيامبر اكرم ص سالت الله ان لا تجمع امتى على الضلالة فاتنيها  . روايات ديگرى هم هست . اما بهترين دلالت را روايت لا تجتمع امتى على الخطاء و لا تجتمع امتى على الضلالة  دارد كه مى فرمايد امت من همگيشان بر يك امر خطا و بر يك گمراهى مجتمع نمى شوند . نتيجه اى كه مى گيرند اين است كه پس اگر مجموعه امت من بر يك حكم شرعى متفق شدند , عصمت دارند و به خطا نمى روند . ما نه صغرى و نه كبراى اين مسئله را قبول نداريم . در كدام مسئله اى از مسائل شرعى غير از ضروريات  صلات و صوم و حج و غيرذلك  اجماع امت داريم ؟ در كجا امت اسلامى , يعنى تمام مذاهب , از علما وغير علما , اصحاب حل و عقد و عوام اتفاق كرده اند ؟ اما اگر گفته شود مقصود ازامت در اينجا آن طورى كه اهل سنت به هنگام تمسك به روايت مى گويند همانعلماى اهل سنت و جماعت است كه اگر بر امرى متفق شوند بر خطا نمى روند ,مى گوييم اين بيان با روايت نمى خواند . و , بنابراين , منكر صغراى اين مسئله هستيم كه اصلا چنين اتفاق و اجماعى پيش بيايد و مورد قبول تمام امت اسلام باشد مضافا اينكه مدعاى آنان خصوص علماى يك عصر خاص و خصوص علماى يك فرقه خاص و خصوص علماى يك طايفه خاص است , و اين ترتيب ارتباطى با لا تجتمع امتى على الضلالة  و لا تجتمع امتى على الخطاء ندارد . در واقع , مى توان گفت كه امت اسلامى تنها بر اصسل خلافت مولا اميرالمؤمنين ع اجماع و اتفاق دارد , اكه البته مقصود ما بر مبناى اهل سنت و جماعت است , والا , به نظر ما , امامت از اصول است . منتهى على ع به عنوان خليفه چهارم مورد بر اين , روايت ياد شده تنها به امر خلافت على ابن ابيطالب ع برمى گردد , نه ديگران .
ج . دليل عقل . در حجيت اجماع , به دليل عقل نيز تمسك كرده و گفته اند : اگر عده اى از علماى اهل فضل و ذكاوت بر امرى متفق شوند , عقلا نمى توانند بهراه خطا بروند . اما جواب نقضى بر اين مطلب آن است كه در ميان يهود و نصارانيز دانشمندان فراوانى وجود دارد كه بر راهى معين مى روند . لكن با وجود آنكه صاحب فضل و كمالند , ما معتقديم كه به اشتباه راه مى سپارند و در گمراهى وضلالتند . در گذشته نيز چه بسيار از علماى هيئت اقوالى داشتند كه بعدا بطلانآنها معلوم شد .
برخى نيز به قاعده لطف تمسك كرده بيان كرده اند كه : مطابق اين قاعده بر حكيم لازم است كه بعث و ارسال رسل و انزال كتب كند . وقتى حكيم ببيند كه امت بتمامى در راه خلاف واقعى افتاده است , بايد رفع شبهه و القاى خلاف كند تا امت تماما به ضلالت و گمراهى نيفتد اختلاف امتى رحمة وقتى همه بر امرى اتفاق دارند و القاى خلاف هم نمى شود , معلوم مى گردد كه رأى جمع رأيى درست و متين است .
بايد دانست كه اگر اين مطلب پذيرفته شود , باز هم رأى شيعه را به كرسى مى نشاند . زيرا شيعه است كه قائل است به اينكه امام معصوم قائم در موارد لزوم بين علما القاى خلاف مى كند و در مقابل نيز , با حضور معصوم ع در بينمجمعين , اجماع دخولى و به اصطلاح مجهول النسب پديد مىآيد . لكن آنچه قاعده عقلى و عقلايى مى گويد اين است كه بر امام تبليغ احكام لازم است , اما وى وظيفهندارد كه در بين علما باشد و ببيند در كجا به اشتباه و خلاف مى روند تا جلوىآنها را بگيرد .
بنابراين , ادله اى كه از كتاب و سنت و عقل بر حجيت اجماع اقامه مى شود هيچ كدام مثبت حجيت اجماع به عنوان يكى از ادله نيست و آن را به يك بيان درعرض كتاب و سنت و در بيان ديگر در طول اين دو قرار نمى دهد . آرى , اين همه ممكن است قاعده اى را عرضه كنند كه بر اساس آن گفته شود اجماع مى تواند كاشف از رأى معصوم ( ع ) باشد و به بركت آن به سنت راه برده شود . اما , در اينحال , حجت و دليل همان سنت و قول معصوم است , نه آنكه اجماع عرضا يا طولا باشد .
منبع: مقالات اصولى - سيد محمد موسوى بجنوردى