آموزش اصول فقه
پيشگامان علم اصول فقه
بدون شكّ نخستين بذرهاى مباحث اصولى، در عصر ائمه معصومين جوانه زد و به حق مىبايد امامان معصوم: را پايهگذاران واقعى مباحث اصولى دانست؛ چرا كه آثار و رواياتى كه از آن بزرگواران به جا مانده حاكى از توجه عميق آنان به مباحث اصولى است كه در مناسبتهاى مختلفى آن مباحث اصولى را به شاگردان وفادار خويش آموزش و تعليم مىدادند. در اينجا در صدد اثبات پيشگام بودن ائمه اطهار در علم اصول مىباشيم. سيد محسن امين در اين زمينه تأكيد مىكند كه اكثر مباحث اصولى از زمان امام باقر تا امام حسن عسكرى مطرح شده است. وى در پاسخ به سخن سيوطى دركتاب اوائل كه گفته است اولين شخصى كه در اصول فقه كتاب نوشت امام شافعى بود، مىنويسد: نخستين كسانى كه باب اصول فقه را پيش از شافعى گشوده و اصول و مباحث آن را مطرح نمودند، امام باقر و فرزند ايشان امام صادق بودند. آنان مهمترين مباحث اصول فقه را براى اصحاب خويش بيان نمودند و پس از آنان امام كاظم و فرزندش امام رضا و در نهايت امام هادى و امام حسن عسكرى مباحث اصولى را گسترش دادند .
برخى از انديشمندان با اين رويكرد، قواعد اصولى را كه از ائمه اهل بيت رسيده است، در كتابهاى خود گردآورى و دستهبندى نمودهاند. اين كتابها عبارت است از: الفصول المهمة فى اصول الائمة، از شيخ حر عاملى؛ اصول آل الرسول الاصلية، ازهاشم بن زينالعابدين خوانسارى؛ اصول الاصلية، از عبداللَّه بن محمدرضا حسينى شُبّر و الاصول الاصيلة، از فيض كاشانى. در اينجا پارهاى از روايات را كه مشتمل بر مباحث اصولى است، براى تبيين پيشگام بودن ائمه اهل بيت در دانش اصول فقه و نيز ارائه دستهبندى مباحث اصولى آنان مطرح مىكنيم:
ائمه اطهار شيوه قاعدهنگرى را تأسيس و ترويج نمودهاند؛ بدين معنا كه اهلبيت قواعد و اصول كلى را در اختيار اصحاب خويش گذاشته و از آنان مىخواستند كه مصاديق و فروع را بر آنها مترتب كنند. اين اصول شامل قواعد اصولى، فقهى، حديثى و... مىشود. هشام بن سالم در اين باره از امام صادق نقل مىكند: إنّما علينا أن نلقى إليكم الاصول وعليكم ان تفرّعوا؛ بر ماست اصول را براى شما بيان نماييم و وظيفه شماست كه بر آن اصول تفريع نماييد.
لزوم تحصيل علم به احكام شرعى و بىاعتبارى ظن غير معتبر
طبق مكتب اهل بيت در احكام بايد بر اساس علم يا ظنّ معتبر عمل كرد و اكتفا به ظن غير معتبر صحيح نيست و اين يكى از نقاط تمايز فقاهت شيعه از اهل سنت محسوب مىشود. من أفتى الناس بغير علم ولا هدى لعنته ملائكة الرحمة وملائكة العذاب ولحقه وزر من عمل بفتياه؛ هر كس كه بدون علم و هدايت، براى مردم فتوا دهد، ملائكه رحمت و عذاب بر او لعنت فرستاده و گناه كسى كه به فتواى او عمل كند بر عهده اوست.
حجيت ظواهر
عقلاى عالم پيوسته به معنايى كه از هر كلامى روشن و ظاهر باشد، استناد كرده و بر اساس آن، امور زندگى خويش را تنظيم مىكنند. لذا به معناى ظاهر فرمانى كه رئيسى به زيردستان مىدهد، استناد و احتجاج مىشود. ائمه اهلبيت: نيز اين معيار را در فهم الفاظ كتاب و سنت معتبر دانسته و خود آنان در مواردى به ظواهر استناد كردهاند. چنان كه زراره مىگويد: به امام باقر عرضه داشتم به من بگوييد بر چه اساسى فرموديد كه مسح بر بخشى از سر و بعضى از دو پاى انسان صورت مىگيرد؟ امام تبسمى نموده و فرمودند: «اى زراره! آن را رسول خدا فرموده و كتاب الهى بر طبق آن نازل شده است؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ فرمود: «فاغسلوا وجوهكم» و ما فهميديم كه سزاوار است همه صورت در وضو شسته شود ...» سپس خداوند فرمود: «وايديكم الى المرافق»پس شستن دستها را تا مرفق به صورت عطف كرد فهميديم كه شستن دستها تا مرفق لازم است. آنگاه بين كلام تفصيل داد و فرمود: از حرف «باء» در «وامسحوا برؤوسكم» فهميديم كه مسح به بخشى از سر است و آنگاه، «رجلين» را به «رأس» عطف كرد، همانطور كه «يدين» را به «وجه» عطف نمود و فرمود: «وأرْجلكم إلى الكعبين»؛ و چون «رجلين» را به «رأس» عطف كرد فهميديم كه مسح به بخشى از پاهاست. آنگاه اين مطلب را پيامبر براى مردم تفسير كرد، ولى آنها آن را ضايع كردند.
خبر
در خصوص خبر، مطالب متعددى مطرح است كه ائمه: راهكارهايى را درباره هر يك از آنها بيان كردهاند:
1 - حجيت: خبر به دو قسم تقسيم مىشود: خبر متواتر و خبر واحد.
خبر متواتر، خبرى است كه يقينآور باشد و در اعتبار آن شكى نيست، ولى خبر واحد، خبرى است كه مفيد يقين نباشد. در حجيت خبر واحد اختلاف شده است. از روايات اهل بيت به دست مىآيد كه آنان خبر واحد را طبق شرايطى معتبر مىدانستند. حسن بن على بن يقطين در روايتى از امام رضا سؤال مىكند: جعلت فداك انى لا اكاد اصل اليك أسألك عن كلّ ما احتاج اليه من معالم دينى. أفيونسبن عبدالرحمن ثقة، آخذ عنه ما احتاج اليه من معالم دينى؟ فقال: نعم؛جانم به فدايت! اين طور نيست كه هميشه بتوانم به شما دسترسى داشته باشم تا همه مسائل دينى مورد نيازم را سؤال كنم. آيا يونس بن عبدالرحمن ثقه است تا مسائل دينى خود را از او فراگيرم؟ حضرت فرمود: آرى. از اين سؤال و جواب معلوم مىشود كه اصل حجيت خبر ثقه، مسلّم بوده، لذا از مصداق و مورد آن سؤال شده است
2 - جواز نقل به معنا: اصل اولى در نقل حديث آن است كه عين همان الفاظ شنيده شده گزارش شود، اما گاهى در عين حفظ مطلب، الفاظ آن فراموش مىشود. از اين رو ائمه اطهار: براى سهولت كار محدثان، نقل به معنا را اجازه دادهاند. در روايت زير راوى از امام صادق در اين باره سؤال مىكند: أسمع الحديث منك فأزيد وأنقص؟ قال: إن كنت تريد معانيه فلا بأس؛از شما حديث مىشنوم آيا آن را كم يا زياد كنم؟ حضرت فرمود: در صورتى كه معناى آن را در نظر داشته باشى، منعى ندارد.
3 - تعارض روايات: ملا محسن فيض كاشانى مىگويد: ائمه اهل بيت در باب تعارض و اختلاف اخبار، اصول عقلى برهانى مطرح و به ما امر كردهاند كه براى رهايى از حيرت و شك به آنها عمل كنيم.
برخى از اين اصول در روايت زير آمده است: زراره گويد، از امام پرسيدم: جانم به فدايت! از شما دو خبر متعارض به ما مىرسد، كداميك را انتخاب كنيم؟ حضرت فرمود: به روايتى كه بين اصحابت مشهور است عمل كن و روايت شاذ و نادر را كنار بگذار. زراره مىگويد، گفتم: اى آقاى من! هر دو روايت مشهور است. حضرت فرمود: روايتى را كه راوى آن نزد شما عدالت و وثاقت بيشترى دارد، أخذ كن. گفتم: راويان هر دو روايت، عادل و مورد رضايت و موثقند. حضرت فرمود: روايتى را كه با مذهب عامه موافق است، رها و روايتى را كه با آنها مخالف است قبول كن؛ زيرا حق در جهت مخالف آنها است. گفتم: گاهى هر دو روايت موافق يا مخالف مذهب عامه است. آنگاه چه كنم؟ حضرت فرمود: جانب احتياط را گرفته و روايتى را كه مخالف احتياط است رها كن. گفتم: هر دو مخالف يا موافق احتياط است پس وظيفه من چيست؟ حضرت فرمود: در اين صورت تو مخيّرى يكى را اخذ و ديگرى را رها كنى.
4- دستهبندى روايات:
اميرالمؤمنين على ضمن تقسيم احاديث به چهار دسته، مىفرمايند: در دست مردم، حق و باطل، صدق و كذب، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه و حفظ و وهم وجود دارد و در زمان رسول خدا بر او دروغ بستند...
يعنى برخى از رواياتى كه مردم نقل مىكنند دقيقاً همان چيزى است كه از پيامبر نقل شده و محفوظ مانده است، ولى بعضى از آنها توهم شده كه از پيامبر رسيده در حالى كه چنين نيست.
احاديثى كه به دست شما مىرسد راويان آنها از چهار قسم بيرون نيستند: انسان منافقى كه ايمان را اظهار مىكند و خود را مسلمان معرفى مىكند، پروا ندارد كه به طور عمد بر رسول خدا دروغ ببندد، اگر مردم بدانند او منافق است قولش را قبول نمىكنند و تصديقش نمىنمايند، ولى آنان مىگويند: او از صحابى پيامبر است و او را ديده و از او شنيده است و حديثش را اخذ نموده، ولى حالش را نمىدانند.... راويى كه چيزى از پيامبر شنيده، ولى آن را درست تحمل نكرده است و در آن به وهم افتاده است، عمداً بر حضرت دروغ نمىبندد و به آن حديث عمل كرده و آن را روايت مىكند و مىگويد: من آن را از پيامبر شنيدم. پس اگر مسلمانان بدانند كه توهم كرده: از او قبول نمىكنند و خود او نيز آن را رها مىكند .شخصى كه از پيامبر شنيده است به چيزى امر كرده، ولى پس از مدتى از آن نهى كرده، در حالى كه راوى از آن بىاطلاع است يا شنيده كه حضرت از چيزى نهى كرده است، ولى پس از مدتى به آن امر فرموده است، اما او نسبت به آن امر بىاطلاع است. پس آن راوى ، منسوخ را حفظ كرده، ولى ناسخ را حفظ نكرده است. در صورتى كه بداند آن حديث منسوخ است آن را رها مىكند و هنگامى كه مسلمانان آن حديث را مىشنوند اگر بدانند منسوخ است، آن را رها مىكنند. راويى كه بر رسول خدا افترا نبسته، از كذب و دروغ به خاطر ترس از خدا و عظمت رسول خدا، متنفّر است. او چيزى را فراموش نكرده است، بلكه آنچه را بر وجه خودش شنيده بود، حفظ كرد و آن را بدون كم و كاست نقل كرد. او ناسخ را از منسوخ مىشناسد و به ناسخ عمل كرده و منسوخ را رها كرده است. كلمات پيامبر همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محكم و متشابه دارد... .
پيامبر در منا خطبهاى ايراد كردند و فرمودند: اى مردم هر آنچه از من به شمإ؛1/به رسيده موافق با كتاب خدا باشد من آن را گفتهام و حديثى كه به شما [از من] رسيده و مخالف كتاب خدا باشد، من آن را نگفتهام.
اصول عمليه
در مواردى كه فقيه در حكم يا موضوع شك داشته باشد، شارع اصولى را قرار داده تا وظيفه عملى مسلمان مشخص و از حيرت و شك رها شود. به اين اصول، اصول عمليه گويند. اين اصول هر يك مورد و مجراى خاصى دارند. در روايات ائمه اطهار: به اين اصول اشاره شده است:
1 - اصل برائت: عن ابى عبداللّه قال: قال رسول الله: وضع عن امّتى تسعة خصال: الخطاء والنسيان وما لا يعلمون وما لا يطيقون...؛
امام صادق فرمودند: پيامبر خدا فرمود: از امّت من نُه چيز برداشته شده است: خطا و فراموشى و آنچه كه نمىدانند و آنچه كه تحمّل آن را ندارند و.... بنابراين هرگاه مكلّف در حكمى چه وجوبى و چه تحريمى ترديد داشته باشد برائت جارى مىشود. همچنين امام صادق در حديثى ديگر مىفرمايند: ما حجب اللّه علمه عن العباد فهو موضوع عنهم؛
خداوند علم آنچه را كه از بندگان مخفى كرده، از آنان برداشته است.
2 - استصحاب: اگر چه مكلف در حكم يا موضوعى شك داشته باشد، ولى حالت قبلى آن معلوم باشد، همان حالت قبلى براى حالت فعلى وى لحاظ مىشود، جز آن كه دليلى بر تغيير حالت فعلى وجود داشته باشد. امام صادق در روايتى به نقل از على به اين اصل اشاره فرموده است: من كان على يقين فشك فليمض على يقينه، فانّ الشكّ لا ينقض اليقين؛
هر كس يقين داشت و سپس شك كند بايد بر يقين گذشتهاش عمل كند، زيرا شك، يقين را از بين نمىبرد. در روايت ديگرى على بن محمد قاسانى در اين باره مىگويد: كتبت اليه - و انا بالمدينة - عن اليوم الذى يشك فيه من رمضان هل يصام ام لا. فكتب: اليقين لا يدخله الشكّ. صم للرؤية وأفطر للرؤية؛
هنگامى كه در مدينه بودم به امام نامه نوشتم و ازاو پرسيدم: روزى كه مشكوك است روز رمضان است آيا روزه گرفته شود يا نه؟ حضرت پاسخ دادند: شك وارد يقين نمىشود. با رؤيت هلال رمضان روزه بگير و با رؤيت هلال شوال افطار كن.
3 - احتياط: گاهى برا ى مكلّف، اصل تكليف محرز است، اما در متعلق تكليف شك دارد. اينجا احتياط جارى مىشود. در روايات متعددى در مورد احتياط در دين پافشارى شده است: - روايت عبدالرحمن بن حجاج: سئلتُ ابا الحسن عن رجلين أصابا صيداً وهما محرمان. الجزاء بينهما او على كلّ واحد منهما جزاء؟ قال: بل عليهما ان يجزى كلّ واحد منهما الصيد فقلت: ان بعض اصحابنا سألنى عن ذلك فلم أدر ما عليه قال: اذا اصبتم بمثل هذا ولمتدروا فعليكم الاحتياط حتى تَسْئَلُوا عنه وتعلموا؛
از امام ابوالحسن در مورد دو مردى كه در حال احرام صيد كردهاند سؤال كردم آيا جزاء، بين هر دو تقسيم مىشود يا بر هر يك از آنها يك جزاست؟ حضرت فرمود: بر هر يك لازم است جزاى صيد را پرداخت كنند. من گفتم: برخى از اصحاب ما، در اين مورد از من سؤال كردند، ولى من جوابش را نمىدانستم. حضرت فرمود: هرگاه به مثل چنينحادثهاى دچار شديد و پاسخش را نمىدانستيد بايد احتياط كنيد تا از آن سؤال كرده و در مورد آن اطلاع كسب نماييد. - روايت عمرو بن حنظله از امام صادق: وانّما الامور ثلاثة: امر بيّن رشده، فيتّبع و امر بيّن غيّه، فيجتنب و أمر مشكل يردّ علمه الى الله والى رسوله. قال رسول الله: حلال بيّن وحرام بيّن وشبهات بين ذلك. فمن ترك الشبهات نجى من المحرّمات ومن اخذ بالشبهات ارتكب المحرمات و هلك من حيث لا يعلم؛ كارها سه قسم است: كارى كه رشد و كمال آن معلوم است پس، از آن پيروى مىشود، كارى كه گمراهى آن آشكار است پس، از آن اجتناب مىشود و كارى كه تشخيص آن مشكل است، پس علم آن به خدا و رسولش برمىگردد. پيامبر اسلام فرمودند: امورى است كه حلال بودنش آشكار و حرام بودنش روشن است و شبهاتى بين آنها است. پس هر كس شبهات را رها كند، از محرمات نجات مىيابد و هر كس شبهات را انجام دهد، محرمات را مرتكب شده و ندانسته، هلاك مىشود.
حجت نبودن قياس و رأى
يكى از ويژگىهاى مذهب اهلبيت: مقابله با قياس در احكام شرعى است. اهلبيت: درباره قياس دو موضع كلى اتخاذ كردند: موضع اثباتى: از ديدگاه آنان بشر به هر حكمى از احكام نياز داشته باشد در كتاب و سنت وجود دارد و ديگر به منابع ظنىِ غيرمعتبر نياز نخواهد داشت. امام صادق مىفرمايد: ما من شيء إلّا وفيه كتاب أو سنة؛
هيچ چيزى نيست جز آن كه در مورد آن كتاب يا سنت وجود دارد. موضع نفى: طبق اين ديدگاه قياس را مذمت كردند. در اين راستا ائمه: واكنشهاى مختلفى در مورد آن نشان دادند: يكى نكوهش آن و نسبت دادن قياس به شيطان، چنان كه امير مؤمنان مىفرمايد: إيّاكم والقياس فى الأحكام، فإنّه أوّل من قاس إبليس؛
مبادا در احكام شرعى قياس كنيد! زيرا اولين كسى كه قياس كرد شيطان بود. عكسالعمل دوم اين بود كه برخى تناقضهاى شيوه قياس را در احكام برملا ساختند.
1 - تناقضات قياس: عن أبان بن تغلب، عن أبى عبداللّه قال: إنّ السنة لا تقاس. ألا تَرى أنّالمراةتقضي صومها ولا تقضي صلاتها؟ يا أبان إنّ السنة إذا قيست محق الدين؛
ابان گويد: امام صادق فرمودند: در سنت قياس راه ندارد، مگر نمىبينى كه زن [در ايام عادت ماهانه] روزهاش را قضا مىكند، ولى نمازش را قضا نمىكند. اى ابان! اگر سنت قياس شود، دين از بين مىرود.
2 - مذمّت قياس: امير مؤمنان فرمود: لا تقس الدين، فإنّ امرَ الله لايقاس و سيأتى قوم يقيسون وهم اعداء الدين؛
در دين قياس نكن؛ زيرا امر الهى قياس بردار نيست و به زودى عدهاى مىآيند كه اهل قياسند و آنان دشمنان دين خدا مىباشند.
3 - ذمّ رأى: عن ابوبصير قلت لابى عبدالله: ترد علينا اشياء ليس نعرفها فى كتاب اللّه ولا سنة، فننظر فيها؟ قال: لا اما انّك ان اصبت لم توجر و ان اخطأت كذبت على اللّه عزّوجلّ؛
ابوبصير گويد به امام صادقعرض كردم چيزهايى بر ما وارد مىشود كه حكم آن را در كتاب و سنت نمىيابيم، آيا در آن نظر كنيم [به رأى و قياس عمل نماييم]. حضرت فرمودند: خير؛ زيرا اگر به واقع برسى مأجورنيستى و چنان چه خطا كنى به خداوند عز و جل دروغ بستهاى.
ناسخ و منسوخ ائمه:
در مواردى به وجود ناسخ و منسوخ در روايات تصريح كردهاند، مانند روايت محمد بن مسلم از امام صادق: قلت له: ما بال اقوام يروون عن فلان و فلان عن رسول اللّه ولا يتّهمون بالكذب فيجيء منكم خلافه؟ قال: ان الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن؛
به امام صادق عرض كردم چگونه اقوامى را كه به واسطه افرادى از پيامبر روايت مىكنند متّهم به كذب نمىشوند در حالى كه از جانب شما خلاف آن رسيده است؟ حضرت فرمود: حديث همانند قرآن نسخ مىشود.
عام و خاص در كتابهاى قانونى
معمولاً پس از برخى مادّهها، تبصرههايى براى موارد استثنايى و غيره ذكر مىشود. كتاب و سنت نيز برخى الفاظش عام و برخى ديگر خاص است. از اين رو فقيه بايد براى استنباط احكام، عام و خاص را با يكديگر ملاحظه كند. امير مؤمنان منشأ اشتباه برخى از دريافتهاى مردم را از كتاب و سنت، عدم آشنايى با عام و خاص مىداند و مىفرمايد: قد كان يكون من رسول اللّه الكلام له وجهان: كلام عام و كلام خاص مثل القرآن و قال اللّه عز وجل فى كتابه: «ما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا» فيشتبه على من لم يعرف و لم يدر ما عنى اللّه به و رسوله....
گاهى كلامى از رسول خدا دو جهت دارد: كلام عام و كلام خاص همانند قرآن. و خداوند فرمود «هر چه از پيامبر به شما رسيد آن را اخذ كنيد و از آنچه نهى كرد دورى كنيد» لذا بر كسى كه آگاه نيست مشتبه مىشود كه خدا و رسولش چه قصد كردهاند.
واجب و مستحب
حضرت على در حديث ذيل، واجب و مستحب را تبيين كرده است: عن ابى عبداللّه عن آبائه: قال: قال امير المؤمنين السنة سنتان: سنة فى فريضة الأخذ بها هدى و تركها ضلالة و سنة فى غير فريضة الأخذ بها فضيلة و تركها الى غير خطيئة؛
امام صادق از پدران گرامىاش نقل مىفرمايد كه حضرت على فرمودند: سنت بر دو قسم است: سنت واجب كه عمل به آن موجب هدايت و تركش مستلزم گمراهى است و سنت غير واجب كه انجام آن موجب ارزش و تركش مستلزم گناه نيست
اجتهاد و تقليد
مردم در زندگى روزمره خود در كارهاىشان به كارشناس و خبره مراجعه مىكنند، چنانكه مريض به دكتر و پزشك مراجعه مىكند. در امور دينى نيز افرادى كه از مباحث دينى آگاهى لازم را ندارند، بايد به كارشناسان دينى (فقيهان)، مراجعه كنند. بر اين مطلب در احاديث به شيوههاى گوناگونى تأكيد شده است.
1 - اصل لزوم تقليد: حضرت مهدى عج در حديثى مىفرمايند: ... وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنّهم حجّتى عليكم وأنا حجّة اللّه؛
در حوادثى كه پيش مىآيد به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما و من خود حجت خدايم. در حديثى امام رضا در پاسخ به سؤال على بن مسيب همدانى بر لزوم تقليد تصريح مىفرمايد: شُقّتى بعيدة ولست اصل إليك فى كل وقت، فممن آخذ معالم دينى؟ قال: من زكريّا بن آدم القمّى المأمون على الدين والدنيا؛
مسافتم طولانى است و در هر زمان نمىتوانم به شما دسترسى داشته باشم پس از چه كسى دستورات دينى خود را بگيرم؟ حضرت فرمود: از زكريا بن آدم قمى كه درمورد دين و دنيا امين است.
2 - شرايط مرجع تقليد: بديهى است كارشناس دينى بايد برخى ويژگىها داشته باشد. در برخى روايات براى مرجع تقليد علاوه بر داشتن مقام علمى و فقهى، تعهد و خودساختگى از جمله آن شرايط شمرده شدهاست: فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً على هواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلّدوه، و ذلك لا يكون الّا بعض فقهاء الشيعة لا كلّهم؛
هر يك از فقها كه خودنگهدار بوده و دينش را حفظ كند و با هواى نفسانى خويش به مخالفت برخيزد و از دستور مولايش اطاعت كند، عوام بايد از او تقليد كنند و اين ويژگىها تنها در برخى از فقهاى شيعه وجود دارد.
معيار حجيت اجماع اجماعى كه معصوم در آن داخل نيست، حجيت ندارد. امام صادق در نامهاى كه براى ياران خويش نوشت و آنها را به بررسى و دقت در آن و تعهد نسبت به آن فرا خواند، به اين نكته اشاره مىكند: ... وقد عهد اليهم رسول اللّه قبل موته فقالوا نحن بعد ما قبض اللّه عز و جل رسوله سعينا ان نأخذ بما اجتمع عليه رأى الناس بعد قبض الله رسوله و بعد عهده الذى عهده الينا و امرنا به مخالفاً لِلّه و لرسوله فما احد اجرأ على اللّه و لا ابين ضلالة ممن اخذ بذلك و ...؛ و رسول خدا قبل از وفاتش، با آنان عهد نمود ولى آنان گفتند ما پس از اين كه رسول خدا از دنيا رفت، مىتوانيم به آنچه رأى و نظر مردم بر آن جمع شد، عمل كنيم، البته پس از وفات رسول خدا و پس از عهدى كه با ما بسته بود. اين كار را به خاطر مخالفت با خدا و رسولش انجام دادند. هيچكس باجرأتتر بر خدا و گمراهىاش روشنتر از كسى كه به آن عمل كند نيست.
لفظ «أَوْ»
معانى حرفى از مباحث مهم اصولى است و بحثهاى مفصّلى درباره آن صورت گرفته است. يكى از آن حروف، حرف «اَوْ» است كه اساس واجب تخييرى است. از اين رو فقها به آن توجه كردهاند. در روايات نيز به آن توجه شده است، چنان كه امام صادق در روايتى مىفرمايد: كل شىء فى القرآن «أوْ» فصاحبه بالخيار يختار ما شاء؛
هرچه در قرآن لفظ «أوْ» دارد، پس صاحب آن مختار است، مىتواند هر كدام را كه بخواهد انتخاب كند.
دوران امر بين حلال و حرام
از جمله مواردى كه براى مكلفان شك و ترديد پيش مىآيد دوران بين حلال و حرام است. ائمه: براى رفع حيرت مكلفان قاعدهاى تأسيس كردهاند. امام صادق اين قاعده را در روايتى بيان فرمودهاند: كل شىء فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه فتدعه؛
هرچيزى كه در آن هم حلال و هم حرام وجود دارد، براى تو حلال است تا زمانى كه حرام را به طور مشخص بشناسى، پس آن را رها كن
ثبوت احكام شرعى
در همه زمانها بدون ترديد زمان و مكان در اجتهاد نقش به سزايى دارد، اما قلمرو تأثيرگذارى آنها محدود به مصاديق و موضوعات احكام مىشود؛ يعنى ممكن است مصداقى در اثر گذر زمان و پديد آمدن شرايط جديد سياسى - اجتماعى از موضوعى خارج و تحت موضوع و عنوان ديگرى قرار گيرد و در نتيجه حكم آن نيز تغيير كند، بدون اين كه احكام الهى تغيير يابند. بر اين اساس، احكام الهى پيوسته ثابتند، هرچند تغيير در موضوع حكم امرى اجتناب ناپذير است. حديث ذيل بر ثبوت و پيوستگى زمانى احكام الهى دلالت دارد: عن زرارة قال: سألت أبا عبدالله عن الحلال والحرام، فقال: حلال محمد حلال الى يوم القيامة وحرامه حرام الى يوم القيامة، لا يكون غيره ولا يجيء غيره؛
زراره گويد از امام صادق در مورد حلال وحرام سؤال كردم. حضرت فرمود: حلال پيامبر تا روز قيامت حلال و حرام او نيز تا روز قيامت حرام است و تغيير نخواهد كرد و چيزى جاىگزين آن نخواهد شد.
ثبوت احكام شرعى براى همه مكلفان
احكام الهى ميان همه مكلفان مشترك است و كسى استثنا نمىشود. توضيح آن كه بيانات شارع برخى به صورت غير خطاب است، مثل: «لِلّه على الناس حجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً» بدون ترديد اينگونه بيانات، عموميت دارد. اما بعضى از بيانات او به صورت خطاب است. برخى از اصوليون معتقدند اينها مختص به مشافهين است و ربطى به ديگران ندارد. البته همگى بر اين نكته اتّفاق نظر دارند كه به هر حال تكاليف به مخاطبين آنها اختصاص ندارد و همه افرادى كه مسلمانند مكلف به اين تكاليف بوده، هر چند در اختصاص و عدم آن نسبت به مشافهان اختلاف نظر است. در حديث ذيل امام صادق بر عموميت احكام براى تمامى مكلفان تأكيد فرموده است: ... لان حكم اللّه عز و جل فى الأولين والآخرين و فرائضه سواء عليهم الّا من علة او حادث يكون الاولون والآخرون ايضاً فى منع الحوادث شركاء والفرائض عليهم واحدة يسأل الأخرون من اداء الفرائض عما يسأل عنه الأولون و يحاسبون عما به يحاسبون؛ زيرا حكم خداوند در انسانهاى مرحله اول و بعدىها و واجبات او نسبت به آنان مساوى است، مگر آن كه دليلى يا حادثهاى پيش آيد و نيز همه انسانهاى اولى و غير آنها در منع حوادث مشتركند و واجبات بر آنها يكسان است. از انسانهاى بعدى در انجام واجبات آنگونه سؤال مىشود كه از انسانهاى اولى سؤال مىشود و همانگونه نيز محاسبه مىشوند.
منابع فقه
احكام شرعى داراى منابعى است كه مهمترين آنها كتاب و سنت است. ايوب بن حر در روايتى به نقل از امام صادق مىگويد: كلّ شىء مردود الى الكتاب والسنة؛
هر چيزى به كتاب و سنت برمىگردد. رسول گرامى اسلام نيز در روايت زير به اين نكته اشاره فرموده است: إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً، كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي و إنهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض؛
من در ميان شما دو شىء گرانبها گذاردم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا و ديگرى اهلبيت من و آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا اين كه پيش حوض بر من وارد شوند.
دوره تدوين
از هشام بن حكم تا ابن جنيد اسكافى در دوره گذشته، مباحث اصولى ضمن مباحث فقهى بيان مىشد، ولى در اين دوره، علم اصول استقلال نسبى خود را باز يافته و به صورت مستقل، تأليف و نگارش يافت. ظاهراً اولين نويسنده در علم اصول، هشام بن حكم، شيخ متكلمان اماميه (م 179ق) بوده كه كتاب الالفاظ و مباحثها را تدوين نموده است. البته گفته شده كه نخستين اثر اصولى از شافعى (متوفاى 204ق) است، ولى از آنجا كه هشام پيش از شافعى مىزيسته، تقدّم در تأليف براى او ثابت مىشود. متأسفانه از كتابهاى نخستين اصوليان شيعى چيزى در دسترس نيست و تنها نام آنها در تاريخ باقى مانده است. شايان توجه است كه دانشمندان شيعه پيش از اهل سنت پارهاى از مسائل علم اصول را تدوين كردند، لكن اين به منظور استنباط احكام فرعى از طريق مسائل اصولى نبود، چه در اين زمان، هنوز پيشوايان مذهبى، در قيد حيات بودند و شيعه با وجود آنان، از به كار بردن مسائل اصولى، بىنياز بود، بلكه غالباً مىخواستند از عقايد خاص خود، در مقابل اهلسنت دفاع كنند، از اين رو بيشتر در مسائلى، از قبيل «اختلاف الحديثين»، «ابطال القياس» كه خود درباره آنها نظرى خاص داشتند دست به تأليف زدند. اما اهل سنت، گرچه ديرتر از شيعه، كار تدوين را آغاز كردند، لكن بنابه دلايلى، زودتر از آنان به فكر طرح و تكميل اين علم بودند كه برخى از آنها عبارتاند از:
1. با رحلت پيامبر سنت را كه از مهمترين منابع احكام است، از دست دادند.
2. آنچه به طريق صحيح از پيامبر به ايشان رسيده بود براى رفع تمام نيازهاى مذهبى آنان كافى نبود. از اين رو از همان آغاز، مسئله رأى و اجماع را مطرح كردند، سپس براى جبران كمبود، به قياس، فتواى اهل مدينه، مصالح مرسله و استحسان متوسل شدند و به تدريج در اين زمينه كتابهايى نگاشتند.
در اين عصر، دانشمندان اصولى، به مباحث الفاظ، عام و خاص، قياس، ناسخ و منسوخ و... توجه كردند. امتيازهاى اين دوره
1- قبل از دوره تدوين، مسائل علم اصول، ضمن مسائل فقهى مطرح مىشد، ولى علم اصول در اين دوره، استقلال خود را به دست آورد؛
2- علم اصول در اين دوره، مراحل ابتدايى خود را طى مىكرد و هنوز مسائل فقهى پيچيده و بغرنج مطرح نشده بود، لذا سادگى خاص خود را داشت و به دقتها و موشكافىهاى عصرهاى متأخر دچار نشده بود
3- گرچه بحثهاى كلامى در عهد امويان آغاز شده بود و در عهد عباسيان رونق گرفت، ولى چون در اين دوره هنوز مبارزات كلامى، مانند قرن سوم به بعد شدت نگرفته بود و علاوه بر اين، دستكم پيشوايان مذاهب از ورود در اين مسائل، ابا داشتند و حتى احياناً پيروان خود را از آن منع مىكردند، لذا مسائل كلامى و همينطور مباحث منطقى كه از لوازم بحثهاى كلامى است، در علم اصول وارد نشده بود. نگارش مباحث هر علمى در آغاز با تكنگارى در برخى از موضوعات و مسائل مهم آن شروع مىشود، آن گاه پس از تهيه مجموعهاى از مباحث و موضوعات هماهنگ و متناسب با يك محور، زمينه براى سامان دهى و تأسيس يك علم فراهم مىشود. علم اصول فقه نيز در ابتداى پيدايش، به موضوعات مهم فقهى كه فقيه را دچار سرگردانى و سردرگمى مىكرد، اختصاص داشت. موضوعاتى از قبيل قياس، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، اختلاف دو حديث، خبر واحد و...، نخستين مباحث اصولى بودند كه در تكنگارىهاى اصوليان شيعه به چشم مىخورد.
معيار كتاب اصولى در مورد اصحاب ائمه:
نكته مهمى كه بايد در اينجا توجه داشت اينكه شناخت اصوليانى كه در زمان معصومين: بودهاند، تنها از طريق عناوين كتابهاى آنان ميسّر است و اين عناوين بر دو قسماند: يك دسته از عناوين، به صورت روشن و واضح مربوط به علم اصول فقه مىشود، مانند: قياس، خبر واحد و .... از اينرو اصولى دانستن اينگونه كتابها و رسالهها با مشكل خاصى روبهرو نيست. دسته ديگرى از عناوين كه مىتوان آنها را ميان علم اصول فقه و علوم ديگر مشترك دانست، مانند: ناسخ و منسوخ؛ زيرا اين بحث در اصول و علوم قرآنى مطرح مىشود، هر چند اين بحث به صورت بارزترى در كتابهاى اصول قدما مطرح بوده است. در اين هنگام به صورت قطعى و مسلّم نمىتوان آن كتاب را اصولى دانست. با اين وصف، از آنجا كه در كتابهاى اصولىِ قدما بحث ناسخ و منسوخ بسيار مطرح بوده، به احتمال بسيار آن كتاب و مقاله را مىتوان اصولى تلقى كرد، ولى به هر حال قطعى نيست. واژه اصول، واژهاى است كه در فرهنگ فقهى قدما اطلاقات گوناگونى داشته است. بر اين اساس لفظ اصول را بر اصول دين، اصول فقه، روايات و قواعد فقهى اطلاق مىكردهاند. در نتيجه كتابهايى را كه با واژه «اصول» بوده مىتوان به طور احتمالى كتاب اصولِ فقه تلقّى كرد.َّ
هشام يكى از بزرگترين اصحاب امام صادق بود و در علوم مختلف اسلامى تبحر وافى داشت. در فقه، حديث و كلام، زبان زد خاص و عام و در پاسخگويى به سؤالها بسيار حاضر جواب بود. وى در اصول و غيره مناظرهها و مباحث علمى بسيارى بامخالفان داشت. منزلت او چنان نزد امام صادق والا بود كه او را در سنين نوجوانى بر بزرگان اصحاب شيعه مقدم مىداشت. امام صادق در مدح او چنين فرموده است: هذا ناصرنا بقلبه ولسانه ويده؛ او با دل و زبان و دستش ما را يارى خواهد كرد. او شاگرد مستقيم امام صادق و متكلمى متبحر بود و تفكر عقلانى داشت. از اين رو، درباره وى گفتهاند: «وهذّب المذهب بالنظر؛ مذهب شيعه را با تفكر و ديدگاه عقلانى تهذيب كرد». در كوفه به دنيا آمد و در اواخر عمرش براى تجارت به بغداد رفت و با امامصادق و فرزندش امام موسى كاظم ديدار كرد و از آنان روايات بسيار نقل نموده است.
هشام از نُه نفر روايت نقل مىكند كه عبارتند از: ابو عبدالله، ابوالحسن، ابوعبيده حذاء، ثابت بن هرمز جارود، زراره، سدير صيرفى، شهاب بن عبدربّه و عمربن يزيد.
افرادى كه از هشام روايت نمودهاند، هيجده نفرند كه برخى از آنان عبارتند از: ابن ابى عمير، يونس بن عبدالرحمن، نشيط بن صالح، نضر بن سويد، نوح بن شعيب، على بن منصور، داود بن رزين، احمد بن العباس و عباس بن عمرو.
هشام بن حكم كتابها و مصنفات فراوانى دارد. نجاشى تعداد كتابهاى او را به 31 مورد رسانده كه بيشتر آنها در مباحث اعتقادى و كلامى است، مانند الامامة، الدلالات على حدوث الاشياء، الميزان، التدبير، الجبروالقدر، التوحيد و المعرفة والفرائض.دو كتاب اصولى او عبارتند: كتاب الالفاظ و كتاب الاخبار. البته اين دو كتاب بهدست ما نرسيده است.
يونس بن عبدالرحمان ابو محمدصاحب آل يقطين يكى ديگر از شاگردان ائمه اطهار: است. او در روزگار خلافت هشام بن عبدالملك ديده به جهان گشود. وى از اصحاب امام كاظم و امام رضا بود. وى هرچند امام صادق7 را در مكه بين صفا و مروه ديده است، ولى از او روايتى نقل نكرده است.
يونس بسيار مورد عنايت امام رضا و اصحاب آن حضرت بود، به گونهاى كه آن حضرت بهشت را براى او تضمين كردند. در موارد متعددى مشمول دعاهاى ائمه اطهار: شد. او بيش از بيست سال روزه گرفت. ابن شاذان در فضل او مىنويسد: «كان خير قمىٍّ رأيته». البته رواياتى نيز در نكوهش يونس وارد شده كه بسيارى از آنها ضعيف است و روايات صحيح آن نيز توجيه معقول دارد.
به هر تقدير او فقيهى بزرگوار بود كه فضل بن شاذان درباره مقام فقهى او مىگويد: در اسلام هيچكس از سلمان فارسى فقيهتر وجود نداشت و پس از او هيچ شخصى فقيهتر از يونس بن عبدالرحمان يافت نشد. نجاشى در مورد او مىنويسد: «وكان الرضا يشير إليه فى العلم والفتيا» چنانكه در روايت زير آمده است: عبدالعزيز بن مهتدى خدمت امام رضا رسيد و گفت: در همه اوقات نمىتوانيم خدمت شما شرفياب شويم. پس از چه كسى معالم دين خود را اخذ كنيم؟ حضرت فرمود: از يونس بن عبدالرحمان.
يونس طبق گفته شيخ بيش از سى كتاب دارد و برخى از كتابهاى او را امامان
معصوم: تأييد كردهاند. امام حسن عسكرى پس از آن كه كتاب يوم وليله او را ملاحظه كرد، فرمود: «هذا دينى و دين آبائى وهو الحق كلّه
ابن شهرآشوب نيز مىگويد: يونس داراى سى كتاب است، ولى نجاشى براى اوسى و سه كتاب نقل نموده است. از اين تعداد نزديك بيست كتاب آن مربوط به مباحث فقهى است، ولى يونس كم و بيش در تفسير قرآن، مباحث اخلاقى، امامت، كلام و اصول فقه نيز كتاب تأليف داشته است. بخشى از تأليفات او عبارتند از: الجامع الكبير فى الفقه، يوم و ليله، السهو، الفرائض وتفسير القرآن. كتاب اصولى او به اختلاف الحديث ومسائله موسوم است، ولى متأسفانه در دسترس نيست. يونس از امام كاظم و امام رضا، ابو ايوب خزاز، ابوبكر حضرى، ابو ثابت، ابن سنان، معاوية بن عمار، هشام بن حكم، هشام بن سالم و... حديث كرده است.
همچنين ابو عبدالله برقى، ابن ابى عمير، احمد بن هلال، محمد بن عيسى، شاذان بن خليل نيشابورى، اسماعيل بن مرّار، عبدالله بن صلت و... از يونس روايت نقل كردهاند.
زياد بن عيسى ابواحمد ازدىّ مشهور به محمد بن ابىعمير از اصحاب امام كاظم و امام رضا بود و موقعيت بسيار والايى در ميان شيعه و سنى داشت. در زمان
هارون الرشيد به زندان افتاد و گويند مأمون او را به قضاوت منصوب كرد. او كتابهاى بسيارى تدوين نمود، ولى گفته مىشود در چهار سالى كه او در حبس به سر مىبرد خواهرش كتابهايش را دفن كرد، ولى متأسفانه آنها از بين رفتند. قول ديگراين است كه كتابهايش را در اتاقى گذاشتند در اثر باران از بين رفت. لذا از حفظ، حديث مىگفت و بر اين اساس فقهاى شيعه به احاديث مرسل او عمل كردهاند.
ابن ابى عمير از امام كاظم، امام رضا و امام جواد: حديث نقل مىكرد. برخى ازراويان او عبارتند از: ابوبصير، ابن سنان، ابن مسكان، اسحاق بن عمار، جميل بن دراج، حنان بن سدير، اسحاق بن هلال، محمد بن فضيل، هشام بن سالم و هشام بن حكم.
همچنين على بن مهزيار، فضل بن شاذان، محمد بن خالد برقى، نوح بن شعيب، احمد بن هلال، ابراهيم بن هشام، على بن سندى، محمد بن عيسى، معاوية بن حكيم و ايوب بن نوح از جمله راويانى مىباشند كه از او حديث نقل كردهاند.
ابن خالد مىگويد: محمد بن ابى عمير 94 كتاب تصنيف كرد كه يكى از آنها مغازى بود. او در زمينههاى كلام و فقه كتابهاى متعددى به
نگارش درآورد كه برخى از آنها عبارتند از: كفر و ايمان، بداء، احتجاج در امامت، كتابالحج، المتعه، استطاعت، صلاة، طلاق، رضاع. همچنين در اصول كتاب اختلاف الحديث را به نگارش درآورد. اين كتاب به دست ما نرسيده است. وى احاديث بسيارى از مشايخ اهل سنت شنيده بود، اما به خاطر مخلوط نشدن احاديث شيعه و سنى، از آنان حديثى نقل نكرد.
او يكى از اصحاب اجماع است كه همه بر تصحيح رواياتش اتفاق نظر دارند. مامقانى مىگويد: يكى از نقاط منحصر به فرد ابن ابى عمير آن است كه تمامى فقها روايات مرسل او را پذيرفتهاند.
در مورد زندگانى و تاريخ وفات او در كتابهاى رجالى اطلاع چندانى يافت نمىشود. گفتهاند كه او از امام رضا7 روايت نقل مىكرد.
ابنغضائرى درباره او گفته است كه ابوالحسن السائح از امام رضا حديث نقل مىكند ولى حديث او مأنوس نبوده و به آن اعتماد نمىشود -ابن غضائرى به نقل از محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج4، ص226
وى كتاب الوجوه و النظائر و كتاب ناسخ و منسوخ را تأليف كرده است كه هيچ كدام در دسترس نيست.
حسن بن على، فطحى مذهب بود و به امامت عبدالله بن جعفر اعتقاد داشت، ولى قبل از مرگش به امامت امام رضا رجوع كرد.
او در فقه، تفسير، پزشكى و غيره تخصّص داشت و در اين زمينهها كتابهايى تدوين كرد كه تعدادى از آنها عبارتند از: الزيارات، البشارات، المتعة، الصلاة، الطب، التفسير. وى ظاهراً در اصول كتاب الناسخ و المنسوخ را تدوين كرد كه به دست مانرسيده است. وى از امام رضا روايت مىكرد و از خواص آن امام همام به شمار مىآمد و بسيار با هيبت و اهل زهد و تقوا بود و در حديث به او اعتماد مىشد. وى از جمله اصحاب امام جواد و امام هادى بود و از امام جواد مسائلى را نقل كرده است.
او فرزندان متوكل به نامهاى معتز و مؤيد را تعليم مىداد. روزى نزد متوكل بود كه معتز و مؤيد وارد شدند. متوكل به وى رو كرد و گفت: كداميك از دو فرزندان من و يا حسن و حسين نزد تو محبوبتر است؟ او در پاسخ با كمال شجاعت گفت: به خدا سوگند كه قنبر غلام على بن ابىطالب از آن دو و از پدرشان بهتر است. متوكل بىدرنگ به خشم آمد و دستور داد زبانش را از پشت گردنش بيرون آوردند و با اين كار او به فيض شهادت نايل آمد.
ابويوسف در منطق، لغت، حيوانشناسى، گياهشناسى و طب صاحب نظر بود و تبحر ويژهاى داشت، اگرچه شهرت او در علوم ادبى و شعر بيشتر بود. نجاشى درباره او آورده است كه او در علوم عربى و لغت سرآمد بود.
ثعلب از جمله كسانى است كه از او روايت نقل مىكند. كتابهاى او عبارتند از: اصلاح المنطق، الأضداد، المذكر والمؤنث، الطير، النبات، الوحش، الارضين، الأدوية و كتابى كه شعر شعرايى مانند امرؤ القيس، زهير، نابغه، اعشى و... را در آن گردآورى كرده است. در اصول كتاب الفاظ و كتاب ما اتفق لفظه واختلف معناه را نوشته است كه هيچكدام از آنها در دسترس نمىباشد.
ابومحمد ازدى نيشابورى معروف به فضل بن شاذان يكى ديگر از شاگردان ائمه: است كه شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى شمرده است. او همانند يونس و هشام بن حكم مباحثى را در ردّ اهل سنت نوشت. وى مباحث را به شيوه مقارن طرح كرد و در كلام، فلسفه، فقه و مذاهب تخصص ويژهاى داشت و در اين زمينه كتابهايى نوشت كه برخى از آنها عبارتنداز: كتاب الردّ على الفلاسفة، كتاب الايمان، الاعراض والجواهر، كتاب الامامة، كتابالمسح على الخفين، كتاب الطلاق و.... كتابهاى او به 180 عنوان مىرسد. گفته شده كتاب اصولى وى رسالة اجتماع الامر و النهى است كه متأسفانه به دست ما نرسيده است. وى از امام رضا، ابى ثابت، ابن ابى عمير، حماد بن عيسى، محمد بن سنان، صفوان بن يحيى، عبدالله بن حيله، يونس، محمد بن يحيى، عبدالله بن وليد عدنى صاحب سفيان روايت كرده است.
احمد بن محمد بن عيسى بن عبداللّه بن سعد بن مالك بن احوص بن سائب بن مالك بن عامر اشعرى، ابوجعفرقمى در سال 274 قمرى مىزيست. او درزمينه كلام، اصول و فقه تخصص داشت. ابو جعفر از بزرگان قم و فقيهان بىنظير آن ديار بود و جاىگاه اجتماعى ويژهاى داشت به گونهاى كه سلطان وقت با او ملاقات مىكرد. وى امام رضا را ملاقات كرده بود.
در رشتههاى مختلف علمى كتابهايى تدوين كرده است، مانند كتاب التوحيد، فضل النبى و المتعه. او ظاهراً در اصول كتاب الناسخ و المنسوخ را تدوين كرده كهبه دست ما نرسيده است.
او كتاب الوصول الى معرفةالاصول و كتاب الكشف را تدوين كرده كه در دسترس نيست. نجاشى در مورد او مىگويد: جداً ضعيف است و به او توجه نمىشود.
على بن ابراهيم در حديث مورد اعتماد بود و احاديث بسيارى را شنيده و نقل كرده است. او در زمينههاى تفسير، فقه و كلام تخصص داشته است. كتابهاى او عبارتند از، التفسير، قرب الاسناد، الشرايع، الحيض، التوحيد و الشرك و.... همچنين در اصول كتاب ناسخ و منسوخ را به نگارش درآورده كه به دست مانرسيده است. او در علم كلام و فلسفه تخصص داشت و در مناظرهها با مخالفان پيروز مىشد.
شيخ مىگويد: عدهاى از نقل كنندگان كتابهاى فلسفى پيش او جمع مىشدند. او امامى بود و اعتقاد نيكويى داشت.
بعضى از كتابهاى او عبارتند از: الآراء و الديانات، فرق الشيعة، الجامع فى الامامة، الرّد على اهل المنطق، التوحيدالكبير، الرد على المنجمين. او در اصول دو كتاب الخصوص والعموم و خبر الواحد و العمل به را تدوين كرد اين دو كتاب به دست ما نرسيده است.
او در كلام تبحر خاصى داشت به طورى كه نجاشى در مورد او «شيخ المتكلمين» را به كار برده است. وى در زمينههاى كلام و عقايد، تاريخ، مذاهب و اديان تخصص داشت. او كتابهاى فراوانى داشته است كه تعدادى از آنها عبارتند از: الاستيفاء فى الامامة، الردّ على اليهود، الانوار فى تواريخ الائمه، الردّ على الواقفة، الردّ على الغلاة. در
اصول كتابهاى الخصوص و العموم، النقض على عيسى بن ابان فى الاجتهاد، ابطال القياس و نقض اجتهاد الرأى على بن الراوندى را نوشته كه متأسفانه اين كتابها به دست ما نرسيده است.
محمد بن عباس كه معروف به ابن حجام است در رشتههاى فقه، حديث و تفسير تخصص داشت و در نقل حديث بسيار به او اعتماد مىشد. برخى از كتابهاى او عبارتند از: المقنع فى الفقه و ما نزل من القرآن فى اهل البيت:. او ظاهراً در اصول
كتابهاى الناسخ و المنسوخ والأصول را تدوين كرد كه هيچكدام در دسترسنمىباشد . او از بزرگان و محدثان بصره و از اصحاب امام باقر بود كه در زمينههاى مختلفى همچون كلام، تاريخ، حديث، فقه، اصول، تفسير، طب و فِرَق و مذاهب تخصص داشت. عبدالعزيز بن يحيى كتابهاى بسيار زيادى تدوين كرد كه صفين، خوارج، نكاح، طلاق، اطعمه و اشربه، صلاة، صوم، اخبار المهدى(عج) و تفسير از جمله آنهاست. كتاب اصولى او «الناسخ و المنسوخ» ناميده شده كه به دست ما نرسيده است.
او از خاندان ابوطالب بود. شيخ طوسى مىگويد: او شيعه امامى بود و روش مستقيمى داشت، اما در آخر عمر وضعيت ذهنى او به هم ريخت و كتبى را در غلوّ تصنيف كرد. وى در زمينههاى كلام، مذاهب، فقه، منطق، تفسير، اخلاق و... تخصص داشت و كتابهاى فراوانى در اين زمينهها تدوين كرد مانند: التوحيد، فساد اقاويل الاسماعيلية، الردّ على ارسطاطاليس، الفقه على ترتيب المزنّى، الآداب و مكارم الاخلاق، التفسير. در اصول كتابهاى الردّ على اصحاب الاجتهاد فى الاحكام و كتاب الاصول را نوشت كه در دسترس نمىباشد. او ساليان درازى در مكه به منصب قضاوت مشغول بود و در علم فقه و اصول تخصص داشت. وى كتابهايى به نام الحج و الردّ على اهل القياس را نگارش كرد. اين اثر نيز امروزه در دسترس نيست. - محمد بن احمد بن داود بن على ابوالحسن - م 368ق -
ابن داود از بزرگان محدثان و فقيهان قم بود. ابوعبد الله حسين بن عبيدالله گويد: هيچكس را از او باحافظهتر و فقيهتر و عالمتر به حديث نيافتم. او وارد بغداد شد و نقل حديث مىكرد و در سال 368 ق وفات يافت و در قبرستان قريش دفن شد. گرايش عمده او فقه، حديث و رجال بود و از اينرو كتابهاى متعددى در اين زمينهها تدوين كرد كه تعدادى از آنها عبارتند از: البيان عن حقيقة الصوم، الممدوحين والمذمومين، المزار، الذخائر. وى ظاهراً در علم اصول فقه كتاب الحديثين المختلفين را تدوين كرده كه به دست ما نرسيده است.
وى از بزرگان نيشابور بود كه در علم كلام تبحر داشت. در علوم مختلف كتابهايى تدوين كرد. ابطال القياس كتاب اصولى اوست كه به دست ما نرسيده است.
او فقيه و متكلمى زبردست بود كه در نيشابور زندگى مىكرد. وى كتابهاى متعددى از جمله: الامامة، الفرائض و در اصول كتاب الأصول را نوشت. اساتيد و مشايخ او عبارتند از: محمد بن يعقوب أصمّ، عبدالله بن الحسين بصرى و أبوبكر محمد بن عبدالله شافعى.
دوره كمال و استقلال
از ابن جنيد تا ابن زهره- در اين دوره، علم اصول، سادگى نخستين خود را از دست داد و به كمال رسيد و تا حدودى از آميختگى با مسائل علم كلام، رهايى يافت. شيعه در اين عصر كه غيبت كبرا به وقوع پيوست (334ق)، به علت دسترسى به امامان يا نواب خاص، نياز چندانى به اجتهاد نيست. در اين دوره، اولين كسانى كه فقه را از شكل نقل متون روايى، خارج ساخته و اجتهاد شيعى را گسترش دادند، ابن ابى عقيل عمانى و ابن جنيد اسكافى بودند. ابن عقيل عمانى نگارنده اثر فقهى مشهور المتمسك بحبل آل الرّسول در زمره متكلمان شيعى قرار داشت. او خبر واحد را معتبر و حجت نمىدانست و بنابر آنچه از آرا و فتاواى وى برمىآيد روش فقهىاش بر قواعد كلّى قرآنى و احاديث مشهور و مسلّم، استوار بود. ايشان در مواردى كه قاعدهاى كلى در قرآن وجود نداشت و در احاديث، استثناهايى براى آن ذكر شده بود، عموم و كليت قاعده مزبور را حفظ مىكرد.
ابن جنيد اسكافى نيز اگرچه از متكلمان پرآوازه شيعى به شمار مىآمد و آثار كلامى بسيارى داشت، اما از نظر فقهى، پيرو مكتب اصحاب الحديث بود. او خبر واحد را حجت مىدانست و در استنباط احكام فقهى، به روش تحليلى و استدلال عقلى اعتقاد داشت، به گونهاى كه به پيروى از قياس و رأى، متهم شد، لكن او براى دفاع از خود كتاب كشف التمويه و الالباس على اغمار الشيعة فى امر القياس را تدوين كرد.
پس از اين دو دانشمند، شيخ مفيد (متوفاى413ق) اجتهاد شيعه را سازماندهى كرد و در زمينه اصول فقه، كتاب التذكرة باصول الفقه را تأليف كرد، كه خوشبختانه امروزه اين كتاب در دسترس پژوهشگران دينى قرار دارد. او در اين كتاب به خوبى از كتاب، سنت، عقل و اجماع، سخن به ميان آورده و مباحث الفاظ را به شيوه بديعى بر اساس قرآن تنظيم كرده است. او در اين كتاب، خبر مرسل مورد اتفاق و همچنين استصحاب را حجت دانسته و تخصيص عام را با خبر واحد جايز ندانسته است. پس از شيخ مفيد، سيد مرتضى (متوفاى 436 ق) مباحث اصولى را به شيوهاى مقارن و تطبيقى به طور گسترده مطرح كرد و در كتاب الذريعة الى اصول الشريعة از خلط مباحث اصولى به كلامى، اعتراض كرده و موضوع علم اصول را «ادله فقه به طور اجمالى» دانسته است. ايشان همچنين با استدلالهاى فراوان، عدم حجيت خبر واحد را تبيين كرده است. شيخ طوسى (متوفاى 460ق)، معاصر و اندكى پس از سيد مرتضى، مباحث اصولى را تنقيح كرد و با دلايل گوناگون، حجيت خبر واحد را از طريق شيعه اثبات نمود. ايشان معتقد بود كه نمىتوان استعمال را دليل حقيقت پنداشت، آن گونه كه به سيد مرتضى و پيروانش نسبت دادهاند. پس از شيخ، مجامع علمى به آراى اصولى بسيار توجه كردند، به گونهاى كهنزديك به يك قرن آرا و انديشههاى اصولى شيخ بر حوزههاى شيعه حكمفرما بود
. امتيازهاى اين دوره
1- علاوه بر عرضه فقه به نصوص كتاب و سنت، خود نصوص نيز بررسى مىشود بر اساس قواعد و اصول ياد شده در آنهاست، به گونهاى كه استنباط مبتنى بر اصول و قواعد كلى شده بود، در حالى كه در مرحله گذشته تنها به ارائه نصوص اكتفا مىشد؛
2- جدايى مباحث فقهى از اصولى، زيرا در گذشته با يكديگر مورد بحث قرار مىگرفتند؛
3- سيد مرتضى در اين دوره مباحث اصول فقه را از اصول عقايد جدا كرد؛ 4- نظريه عدم جواز عمل به خبر واحد، به شيعه نسبت داده شد.
او فقيه ممتازى در شيعه به شمار مىآيد. نجاشى مىگويد: از برخى اساتيد خود شنيدم كه مىگفتند: نزد او مال و شمشيرى از امام زمان (عج) وجود داشت.
وى در علوم فقه، اصول و كلام كتابهاى فراوانى تدوين كرده است. كتاب تهذيبالشيعة لاحكام الشريعة او معروف است كتابهاى اصولى ديگر وى عبارتند از: كشف التمويه و الإلباس على اُغمار الشيعة فى امر القياس، إظهار ما ستره أهل العناد منالرواية عن ائمة العترة فى أمر الاجتهاد، استخراج المراد من مختلف الخطاب،الفسخ على من أجاز النسخ و الافهام لأصول الأحكام. اين كتابها نيز در دسترسنمىباشد. در زمان ابن جنيد، يعنى اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم قمرى به تدريج، شيوه استدلال عقلى در مقابل روش اخبارى خودنمايى كرد. در بروز چنين شيوهاى در فقه دو شخصيت نقش بهسزايى داشتند: يكى از آنها ابن ابىعقيل و ديگرى ابنجنيد بود كه نقطه اشتراك اين دو فقيه، گرايش به مباحث استدلال عقلى در فقه است. در آن زمان اهل حديث و اخباريان بر مراكز علمى شيعه نفوذ فراوانى داشتند، ولى با بروز اين دو فقيهِ برجسته شيعى به تدريج از اين نفوذ كاسته شد. ابن جنيد در مباحث فقهى از روش تفكر عقلانى بهره مىبرد و خبر واحد را نيز حجت مىدانست. همچنين گفته شده كه به حجيت قياس اعتقاد داشت، لذا كتابهاى او متروك و به آنها استناد نشده است.هرچند چنين معروف است كه او اهل قياس بود، ولى اين نسبت معلوم نيست تإ؛ثتك چه حد صحيح باشد. همچنين روشن نيست كه آيا او به قياس اولويت اعتقاد داشته يا قياس منصوص العله و يا قياسى كه از نظر شيعه باطل است.
او از بزرگان فقها و محدثان شيعه مىباشد كه كتابهاى متعددى نوشته است. در سال 355ق وارد بغداد شد و بزرگان (علماى شيعه) از او حديث مىشنيدند. وى سال 381 در رى وفات كرد و آثار گرانبهايى به جاى گذاشت. كتابهاى التوحيد، علل الشرايع، المقنع فى الفقه، معانى الاخبار، من لا يحضره الفقيه، الخصال، مختصر تفسير القرآن از جمله آنهاست. ظاهراً در مباحث اصولى نيز كتاب الناسخ و المنسوخ رانگاشته كه به دست ما نرسيده است.
او در زمينه امامت و اصول اطلاعات وسيعى داشت. كتابهاى وى عبارتند از: كتاب الامامة، كتاب الاستفادة فى الطعون على الاوائل والردّ على اصحاب الاجتهاد والقياس.
او در زمينههاى مختلف كتابهايى را به نگارش درآورد كه پارهاى از آنها عبارتند از: المعاش والكسب، الميرة و ما جاء فى اخلاق المؤمنين.
او در اصول رسالة فى اصول الفقه را تدوين كرده ولى امروزه در دسترس نمىباشد. - محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعيد عربى عكبرى (336 يا 338 - 413ق) الف) زندگى نامه ابن نعمان ملقب به شيخ مفيد، در سال 336 يا 338 ق در روستايى به نام عكبراء از توابع بغداد تولد يافت. او از همان كودكى به علم و ادب، اشتياق فراوانى داشت، به طورى كه در دوران طفوليت «ابن المعلّم» لقب گرفت. شور فراوان و پشتكار علمى او بدانجا رسيد كه در سن پنج سالگى از ابن ابى الياس اجازه روايت گرفت، چنان كه هفت سال و چند ماه داشت كه از ابن سماك روايت نقل كرد.
محمد بن نعمان با پدر خويش براى فراگيرى علم و دانش به بغداد كه در آن روزگار از مراكز علمى مهم جهان اسلام محسوب مىشد، سفر كرد. وى از محضر اساتيد صاحب نام آن دوران بهرههاى علمى بسيارى برد؛ فقه را نزد جعفر بن محمدبن قولويه فرا گرفت و از محضر اديب و مورخ چيرهدست، محمد بن عمران مرزبانى مؤلف معجم القراء علم روايت آموخت. علم كلام را در محضر مظفر بن محمد و ابوياسر و ابن جنيد اسكافى آموخت.
شيخ در علوم مختلف اسلامى تبحرى بىوصف داشت، او در اصول، فقه، كلام، تفسير و تاريخ كتابهاى گرانقدرى نوشت. در فقه المقنعه، در كلام اوائل المقالات و تصحيح الاعتقاد و در تاريخ الارشاد را مىتوان نام برد. يكى از ويژگىهاى بارز و كمنظير شيخ مفيد در مباحث علمى، مناظرهها و گفتوگوهايى است كه با علماى مذاهب ديگر انجام داد. بخشى از اين مناظرهها در كتاب الفصول المختاره آمده است. مناظرههاى او طبق اصول علمى و همراه با متانت بود و روح ادب اسلامى در آنها موج مىزد. وى در مباحث مختلف كلامى، فقهى، اصولى و... با صاحبان مذاهب مناظره كرد و در همه آنها با سربلندى و اقتدار به دفاع از نظريههاى علمى شيعه پرداخت. براى نمونه در جلسهاى كه گروه بسيارى از فقها و متكلمان حضور داشتند، از او چنين سؤال شد كه چه دليلى بر ابطال قياس در احكام شرعى وجود دارد؟ شيخ پاسخ داد: دليل بر ابطال قياس اين است كه حكمى كه خصم من گمان مىكند اصلى است كه بر مبناى آن قياس صورت مىگيرد و فرع از آن استخراج مىشود، از سوى خداوند ممكن است در حادثهاى كه همان حكم را دارد، به خلاف آن تعبد كند، با اين كه آن حادثه همان حقيقت را دارد و تمامى صفات آن را بىكم و كاست داراست. پس اگر قياس صحيح باشد از نظر عقلى، تعبد (شارع) در آن حادثه به خلاف حكمش جايز نبود، مگر در صورتى كه آن حادثه حالش مختلف شود و صفاتش تغيير كند و اين جواز عقلى با چنين توصيفى دليل بر ابطال قياس در شرعيات است.
يكى ديگر از صفحههاى زرّين زندگى علمى شيخ، توجه عميق او به مسائل روز جامعه اسلامى است و به حق مىتوان او را عالم به زمان دانست. مثلاً در ميان كتابهاى شيخ، المسائل الصاغانيه وجود دارد كه در آن به شبهههاى عالم حنفى بر فقه شيعه، پاسخ داده است. هم چنان كه كتاب المسائل السرويه پاسخ شيخ به مسائلمردم سارى است. شيخ مفيد در رشتههاى مختلف علمى از محضر اساتيد و فرزانگان بسيارى بهره برد. سيد محسن امين در اعيان شيعه تعداد آنان را به 56 نفر رسانده است كه به اسامى تعدادى از آنان اشاره مىشود
1- احمد بن ابراهيم صُميرى 2-احمد بن حسين بصرى 3- حسن بن فضل رازى 4- جعفر بن محمد بن قولويه قمى 5- على بن مالك نحوى 6-محمد بن احمد اسكافى 7- محمد بن على بن الحسين (شيخ صدوق) 8-محمدبنعمران مرزبانى 9- محمد بن محمد بن طاهر شريف 10- محمد بن احمد صفوانى.
همچنين در مكتب شيخ، شاگردان بزرگى ظهور كردند كه بعدها هر كدام مشعل فروزانى بر كورهراههاى تاريخ شدند. نام برخى از آنان عبارتند از 1- سيد مرتضى علم الهدى 2- سيد رضى 3- سلار بن عبدالعزيز ديلمى 4- محمد بن على كراجكى 5-احمد بن على نجاشى 6- محمد بن حسن شيخ طوسى 7 - محمد بن حسن بن حمزه جعفرى.
شيخ مفيد تأليفات گسترده و متنوعى دارد كه عدد آنها به دويست كتاب مىرسد. شيخ طوسى مىگويد: او نزديك به دويست تصنيف بزرگ و كوچك دارد و فهرست كتابهاى او معروف است.
علامه سيد محسن امين 195 كتاب و رساله براى شيخ مفيد شمرده است. شيخ مفيد اولين اصولى شيعه است كه براى نخستين بار تأليف جامعى در ابواب مختلف اصول ارائه كرد، گرچه پيش از وى علماى شيعه تكنگارىهايى در پارهاى از مسائل اصولى، مانند عام و خاص و مباحث الفاظ به نگارش درآورده بودند. به هر حال كتابهاى اصولى ايشان عبارتند از: 1- التذكرة بأصول الفقه 2- مسألة فى القياس 3- كتاب فى القياس 4- مسألة فىالاجماع 5- المقالات 6- كتاب اصول الفقه 7- كتاب اجتهاد الرأى 8- كتاب الرسالة الى اهل التقليد.
گفتنى است كتاب التذكرة بأصول الفقه به احتمال قوى تلخيصى از كتاب اصول الفقه باشد، زيرا مرحوم نجاشى در رجال و علامه محسن امين در اعيان الشيعه و شيخ طوسى در الفهرست، ضمن كتابهاى او نامى از التذكره نبردهاند و تنها به ذكر كتاب اصول الفقه بسنده كردهاند. شاهد ديگر اينكه كراجكى (م 449 ق) در مقدّمه اصل اين جزوه مىنويسد: «مختصر التذكرة بأصول الفقه، استخرجته من كتاب شيخنا المفيد».
شيخ مفيد در اين كتاب مباحث اصولى را به صورتى منظم و جامع آورده است و در كتاب اوائل المقالات مباحثى را به صورت پراكنده درباره اخبار متواتر و واحد، اجماع، امر به سبب و... آورده است. اين كتاب از چهار بخش كلام، فلسفه، اصول و فقه تشكيل شده است. شناخت محيط علمى شيخ مفيد كمك شايان توجهى به فهم و درك چگونگى شكلگيرى انديشههاى او خواهد كرد. در قرن سوم و چهارم؛ يعنى از غيبت صغرا تا پايان قرن چهارم به طور كلى دو شيوه تفكر بر حوزههاى علمى شيعى حكمفرما بود: يكى شيوه اهل حديث كه به ظواهر اخبار و احاديث تمسّك و از بهكارگيرى تلاشهاى فكرى و اجتهاد در منابع و اخبار پرهيز مىكردند. از نمايندگان اين مكتب مىتوان به محمد بن يعقوب كلينى (م 329 ق) و شيخ صدوق (م 381 ق) اشاره كرد. در برابر، گروه ديگرى بودند كه از آنان به «متكلّمان» ياد مىكردند. آنان خواستار بهكارگيرى استدلالهاى عقلى و قواعد اصول فقه در مباحث فقهى بودند. ابن ابى عقيل عمانى از علماى نيمه اول قرن چهارم و ابنجنيد اسكافى دانشمند اواسط قرن چهارم از سردمداران اين حركت فكرى بودند. شيخ مفيد در واقع پيرو مكتب متكلمان در فقه است. او از كسانى است كه با منطق استوار خود توانست تا حدود زيادى گرايش اخبارىگرى را در حوزههاى شيعه تضعيف كند.
از آثار به جاى مانده از شيخ در اصول، به خصوص كتاب التذكرة بأصول الفقه مىتوان ويژگىها، شيوه و سبك اصولى شيخ را به خوبى دريافت. اساسىترين اين ويژگىها عبارتند از
1 - جامعيت اين كتاب به رغم حجم بسيار كوچكش بيشتر مباحث اصولى را دارد. شيخ در اين كتاب هم از مباحث الفاظ سخن گفته و هم از مباحث حجج غافل نمانده است. همچنين در كتاب التذكره ابواب اوامر و نواهى، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، اخبار، اجماع، قياس، استصحاب، تعارض دو خبر و... آمده است. همين ويژگى است كه اين كتاب را از تك نگارىهاى اصولى گذشته، ممتاز ساخته است
2 - اختصار شيخ در اين كتاب، مطالب اصولى را به صورت مختصر و موجز آورده است. كتابش داراى عبارتهاى كوتاه و پر معناست. در هر مبحث به نكته اصلى آن اشارهكرده و نظر خود را درباره آن به تصوير كشيده است. ورود و خروج مطالب و حجم مسائل به خوبى گوياى اين ويژگى است. چنان كه در مقدمه اين كتاب آمده است: تو از من درخواست كرده بودى كه براى تو گفتارهايى در علم اصول فقه به طور مختصر بيان كنم تا آن كه موجبيادآورى اعتقاد در اين زمينه باشد.
3 - بدون استدلال غرض شيخ مفيد از چنين نوشتارى - با توجه به درخواستى كه از او شده است - يادآورى آن دسته از مطالب اصولى است كه در استنباط فقهى استفاده مىشود وگرنه به هيچ وجه با استدلال، اثبات و يا ردّ نظريههاى اصولى مخالف نبوده است. از اين رو، در غالب مسائل اصولى دليل اقامه نمىكند.
4 - آموزشى كتاب التذكره داراى ويژگىهايى است كه آن را به يك كتاب آموزشى نزديك مىكند. شيخ معمولاً عناوين هر بحثى را تعريف و مباحث را با مثال، آن هم مثالهايى از آيات قرآن كريم بيان مىكند. همچنين دستهبندى و اختصار مطالب در اين كتاب يكى ديگر از خصوصيات يك كتاب آموزشى است. اين كتاب پس از انتشار به طور شايسته جاى خود را در مراكز علمى شيعه بازكرد، به گونهاى كه تا زمان علّامه حلى تنها مرجع تعليم و تعلم در اين علم بود.
5 - ادلّه، محور مباحث اصولى شيخ در التذكره نظام و چارچوب مشخصى را براى تنظيم و ترتيب مباحث اصولى ارائه كرده است، ولى با توجه به اين كه در ابتداى مباحث از ادلّه احكام شرعى بحث كرده، مىتوان پى برد كه محور بحث نزد ايشان ادلّه فقه و احكام شرعى بوده است. وى سپس راههاى رسيدن به آن ادله و عوارض آنها را در مباحثى نظير امر و نهى و عام و خاص مطرح كرده و در نهايت از اخبار، اجماع، قياس، استصحاب و تعارضِ دو خبر سخن به ميان آورده است.
6 - قرآن محورى شيخ براى قرآن كريم در استنباط و اجتهاد نقش مهمّى قائل شده است. بدينسان كه مىتوان اصول او را «قرآن محور» معرفى كرد، چرا كه مباحث الفاظ را كه اختصاص به قرآن ندارد و شامل سنت هم مىگردد، بر محور قرآن طرح كرده است. ايشان همچنين معانى قرآن را به ظاهر و باطن تقسيم كرده و از سوى ديگر امر و نهى، خبر و تقرير را از انواع اصول معانى قرآن شمرده است. علاوه بر اين، مثالهاىمباحث اصولى را غالباً از قرآن انتخاب كرده است
شيخ وارث مكتب متكلمان، به خصوص ابن ابى عقيل و ابن جنيد است. روش كلى ابن ابى عقيل و ابنجنيد در فقه، دخالت دادن عقل در استنباط و عدم جمود بر ظواهر اخبار است. از اين رو درباره ابن ابى عقيل گفتهاند: او مانند متكلمان ديگر، احاديث غير مسلّم مذهبى را - كه در اصطلاح اصول فقه خبرواحد خوانده مىشود - معتبر و حجت نمىدانست. روش فقهى او بنابر آنچه از آرا و فتاوى [وى] برمىآيد، بر قواعد كلى قرآنى و احاديث مشهور و مسلّم استوار بود....
همچنين درباره ابنجنيد آمده است: ابن جنيد ... مانند آنان احاديث مذهبى غير قطعى را حجت مىشمرد و بدان عمل مىكرد، ليكن از طرف ديگر در استنباط و استخراج احكام فقهى از منابع آن به روش تحليلى و استدلالى عقلى معتقد بود.
شيخ مفيد از اين دو متكلم و فقيه شيعى متأثر شد. شهيد صدر در اين زمينه مىنويسد: شيخ مفيد كتابى را در اصول به رشته تحرير درآورد و در آن از خط فكريى كه ابن ابى عقيل و ابن جنيد پيش از او ترسيم كرده بودند، پيروى كرد.
به رغم تأثيرپذيرى شيخ از آن دو، ميزان تأثيرپذيرى وى از ابن ابى عقيل بيشتر است، چرا كه شيخ به پيروى از او حجيت خبر واحد را نپذيرفت و از سوى ديگر كتابى به نام النقض على ابن الجنيد فى اجتهاد الرأى در ردّ افكار ابن جنيد به نگارش درآورد. علاوه بر ابن ابىعقيل و ابن جنيد، شيخ در برخى نظراتش از علماى بغداد هم متأثر شده است. به عنوان نمونه وى پس از تعريف تواتر به خبرى كه توافق گزارش دهندگان بر كذب آن محال باشد، مىگويد: اين مذهب اصحاب تواتر از بغدادىها است و بصرىها در آن مخالفت كردهاند.
اولين مسئله اصولى را كه شيخ طرح مىكند، دلايل و مستندات احكام شرعى است. اين مهمترين مسئلهاى است كه علم اصول بايد پاسخ روشنى براى آن مهيا كند. شيخ دلايل احكام شرعى را به سه دسته تقسيم مىكند: كتاب، سنّت پيامبر و سخنان ائمه اطهار
اكنون سؤال اين است كه چرا ابن نعمان در رديف اين سه دليل، از اجماع و عقل سخنى به ميان نياورده است؟ شايد پاسخ باشد كه شيخ براى اجماع، موضوعيتى قائل نبوده و تنها آن را طريقى براى قول معصوم مىداند. بر اين اساس، اجماع را از راههاى سنت و اقوال معصومان: به حساب مىآورد و كاركرد عقل را عمدتاً راهى به سوى حجيت آن سه مورد مىداند، چرا كه حجيت قرآن و اخبار با عقل اثبات مىشود
اخبار كتاب و سنت محورىترين منابع استنباط احكام شرعى به حساب مىآيند. قرآن كريم كه از نظر سند، متواتر و قطعى است و در حجيت آن در فقه جاى هيچگونه ترديدى نيست، اما روايات و احاديث كه پس از قرآن مهمترين منبع فقه به شمار مىآيند و از آن نظر كه در آنها جزئيات، شرايط و اركان احكام شرعى بيان شده، براى استخراج احكام فقهى اهميت بسيارى دارند. بر اين اساس، شيخ اين بحث را با دقت ويژهاى دنبال كرده است. يكى از ويژگىهاى اين عصر، علمگرايى و رسيدن به قطع و يقين در احكام بود. از اين رو، شيخ مفيد اخبارى را حجت دانسته كه مفيد علم باشند.
از مجموع كلمات شيخ مفيد چهار نوع خبر به دست مىآيد كه هر كدام حكم ويژهاى دارد: خبر متواتر، خبر واحد همراه با قرينه، خبر واحد بدون قرينه و خبر مرسل.
خبر متواتر: معيار اصلى خبر در تواتر از نظر شيخ، فقدان تبانى و توافق بر كذب است، ولى دو راه براى شناخت آن وجود دارد
الف - كثرت عددى: بر اين اساس، خبر متواتر از نظر شيخ خبرى است كه عدد گزارش دهندگان به حدّى برسد كه توافق آنها بر دروغ، محال عادى باشد. او عدد خاصى هم براى خبر متواتر معين نمىكند و از عبارتش معلوم مىشود كه تواتر گاهى با دو نفر هم حاصل مىشود.
ب - قراين و شواهد: طبق اين مبنا، شيخ خبرى را متواتر مىداند كه توسط جماعتى بيان شود و خبر آنان همراه با شواهدى باشد كه عدم تواطى و توافق بر كذب را مشخص مىسازد. در اين نوع خبر متواتر، ديگر به كثرت عددى نيازى نيست.
خبر واحد همراه قرينه: شيخ مفيد اين قسم از اخبار را نيز حجت مىداند. قراين و شواهدى را كه همراه اين نوع خبر واحد است عقل، عرف و اجماع بيان مىكند.
خبر واحد بدون قرينه: ابن نعمان خبر واحد بدون قرينه را فاقد هر گونه اعتبار و حجّيت مىداند و آن را موجب علم نمىداند.
شيخ، بر مبناى حجت ندانستن خبر واحد بدون قرينه، معتقد است كه تخصيص عام به خبر واحد جايز نيست، بلكه خبرى كه حجيت داشته صلاحيت تخصيص عام را دارد.
خبر مرسل: خبر مرسل داراى دو اصطلاح است: يكى اصطلاح عام و ديگرى اصطلاح خاص. معناى عام خبر مرسل عبارت است از هر حديثى كه همه يا برخى از راويان آن حذف شده باشند، هرچند آن راويى كه ساقط شده با لفظ مبهمى مثل «بعض اصحابنا» بيان شده باشد. معناى خاص خبر مرسل عبارت است از هر حديثى كه راويى از تابعين آن را بدون آن كه واسطه خود را با پيامبر بيان كرده باشد، به پيامبر نسبت بدهد، مثل حديث سعيد بن مسيب از پيامبر اكرم. البته وقتى كه از خبر مرسل صحبت مىشود، به طور معمول معناى عامش مد نظر است. در حجيت خبر مرسل، اختلاف نظر است. از كلمات شيخ مفيد استفاده مىشود كه او خبر مرسلى را كه اهل حق شيعه به آن عمل كرده باشند حجت مىداند.
اجماع شايد شيخ مفيد اولين اصولى شيعى باشد كه حجيت اجماع را بر اساس مبانى شيعه اصلاح كرد. از نظر شيخ، اجماع حجيت دارد، امّا حجيت آن ذاتى نيست بلكه حجيت اجماع به واسطه در برداشتن قول معصوم است، در حالى كه اهل سنت اجماع را دليل مستقلى در مقابل كتاب و سنت مىدانند.
شيخ در اوائل المقالات از دو نوع اجماع عام (اجماع امت) و خاص (اجماع شيعه) سخن مىگويد و هر دو را حجت مىداند.
شيخ در مسئله قلمرو اجماع از دو مطلب سخن به ميان آورده است: يكى، حجيت اجماع در احكام شرعى كه عبارات گذشته ناظر به چنين موضوعى بود و ديگرى، اجماع در لغت است. وى براى شناخت حقيقت و مجاز، ظن را كافى نمىداند و معتقد است براى تشخيص حقيقت از مجاز بايد از راه علمى استفاده كرد. او يكى از مصاديق راه علمى را اجماع اهل لسان بيان كرده است.
عقل شيخ مفيد در فقه پيرو مكتب متكلمان است، لذا به دليل عقلى ارزش فراوانى داده است. البته وى فصل مستقلى براى دليل عقلى در نظر نگرفته است، ليكن گردآورى موارد استشهادى وى به عقل، حاكى از ديدگاه عميق او نسبت به دليل عقلى است. در اينجا برخى از آن موارد را بيان مىكنيم: - عقل راه به دست آوردن علم از كتاب، سنت نبوى و اقوال معصومين: است.
- عقل نسخ كتاب به كتاب و سنت به سنت و سنت به كتاب و كتاب به سنت رإ؛ حجت تجويز مىكند.
- عقل و شرع ملازم با يكديگرند و عقل هيچ گاه از سمع (نقل) جدا نمىشود.
- عقل، بيشتر قرآن را استعمال حقيقى بر طبق لسان عربى مىداند.
- دليل عقلى مىتواند عام را تخصيص بزند.
- استفاده از عموميت فعل، خلاف مقتضاى عقل است.
- خبر واحدى حجت است كه به دليل علمى مقرون باشد كه يكى از آن دلايل عقل است.
عرف و عادت اصوليانِ شيعه از همان آغاز تدوين اصول، از نقش عرف و عادت در مباحث اصولى غافل نبوده و به مناسبتهاى مختلفى از اين عنصر بهره جستهاند. شيخ مفيد در جاى جاى التذكره نقش تعيين كننده عرف را يادآورى كردهاند. استشهادهاى زير نمونهاى از آنهاست: - شكلگيرى ظواهر الفاظ، بر اساس عرف و عادت اهل لسان است.
- مفهوم موافق (فحواى خطاب) از معانى عرفى است.
- شيخ مفيد به عرف و عقل در برابر كسانى كه همه قرآن را بر مجاز حمل مىكنند استشهاد مىكند.
- شيخ مفيد در تعاريف از عرف استفاده كرده، چنان كه در تعريف تواتر به عرف و عادت تمسك كرده است.
- خبر واحد معتبر، خبرى است كه همراه با شواهد علمى باشد. شيخ، عرف را به عنوان يكى از شواهد علمى بيان كرده است.
- مورد، مخصص نيست؛ يعنى هرگاه حكمى بر موضوعى وارد شود و سببِ به خصوصى در آن مورد نباشد، حكم بر آن سبب محدود نخواهد شد؛ به عبارت مشهور، «مورد، مخصص نيست». شيخ در اين موضوع نيز به عرف استناد كرده و معتقد است حمل اين الفاظ بر حقيقت خود با عرف، عقل و زبان منافاتى ندارد.
قياس و رأى
يكى از ويژگىهاى مهم شيخ، آشنايى او با مباحث علمى اهل سنت است. وى در بسيارى از مباحث، شيوه مقارن را رعايت كرده است، مثلاً در اصول، به مباحث قياس و رأى كه از نظر بيشتر اهل سنت اهمّيت به سزايى در استنباط دارد، توجه كرده و به نقد و بررسى آنها پرداخته است. شيخ در اين بحث، سه واژه قياس، رأى و اجتهاد را به كار برده و بر خلاف استادش ابن جنيد كه مشهور به پذيرش قياس دراستنباط بوده، آن را خلاف نظر شيعه دانسته است.
از عبارتهاى مختلف شيخ مفيد در باب قياس، به دست مىآيد كه دليل عدم حجيت قياس و رأى آن است كه علمآور نيستندو راهى براى شناخت حق و صواب نمىباشند.
همچنين به اعتقاد شيخ، چون در هر مسئلهاى روايتى از ائمه اطهار: وجود دارد، ديگر به قياس نيازى نيست.
شيخ مفيد با توجه به عدم حجيت قياس، تخصيص و تعميم به واسطه آن را مردود شمرده است.
شيخ پس از بيان منابع احكام كتاب، سنت و اقوال معصومين:، راههاى رسيدن به آنها را نيز بيان كرده است: راههاى رسيدن به علم مشروع در اين اصول سه چيز است: يكى عقل است كه راه شناخت قرآن و دلايل اخبار است، دومى زبان مىباشد كه راه شناخت معانى كلام است و سومى اخبار است كه راه اثباتِ اصول از كتاب و سنت و سخنان معصومان: است.
در اين عبارت، شيخ نسبت به پيامبر اسلام تعبير سنت را آورده (كه شامل قول، فعل و تقرير مىشود) و نسبت به ائمه اطهار: به اقوال و سخنان تعبير كرده است، اما با وجود اين نبايد از چنين تعبيرى چنين برداشت كرد كه او به حجيت فعل و تقرير ائمه معتقد نيست، زيرا فعل، تقرير و قول ائمه اطهار: همگى، حجت است و هيچكس ميان قول آنها از يك طرف و تقرير و فعل آنها از طرف ديگر تفكيكى صورت نداده است. شيخ مفيد در ذيل راههاى رسيدن به منابع احكام مباحث الفاظ، اصول عمليه و تعادل و تراجيح را بحث نموده است.
مباحث الفاظ
فقه از علوم نقلى است و عمده استنادهاى آن به نقل و سمع است. از اينرو، در اصول، عوارض و حالتهاى مختلف الفاظِ كتاب و سنت و نيز قانون و قاعدههايى درباره آنها مطرح شده است، هر چند پارهاى از مباحث لفظى در علم نحو و منطق هم مطرح مىشود، امّا هر علمى از منظر خاص خود به آنها نظر مىكند. شيخ مفيد در اين كتاب، عمده مباحث خود را بر محور مباحث الفاظ طرح و مباحثى را كه براى استنباط فقهى از الفاظ كتاب و سنت لازم مىباشد بيان كرده است. البته ايشان بيشتر مباحث الفاظ را به رغم جريان آن در سنت، بر محور قرآن نگاشته است، به گونهاى كه غالب مثالهاى بحثهاى اصولى را از قرآن انتخاب كرده است. اين نشانگر توجه و عنايت وى به نقش قرآن در استنباط است
معانى قرآن
شيخ مفيد معانى قرآن را به دو دسته ظاهر و باطن تقسيم مىكند و ظواهر را اين چنين تعريف مىكند: مقصود از ظاهر، معناى مطابق لفظى است كه هماهنگ با عادات اهل زبان باشد.
و در تعريف باطن نيز چنين آورده است: باطن معنايى است كه از عبارت خاص و حقيقت آن خارج شده و معناى گستردهترى پيدا كرده باشد. در اين صورت عاقل در شناخت مراد از آن به دلايل ديگرى افزون بر ظواهر الفاظ احتياج دارد، مانند قول خداوند كه مىفرمايد: «اقيموا الصلاة». روشن است كه صلاة نزد اهل لغت به معناى دعاست و در حقيقت، اين «دعا» قابل قيام نيست. پس ظاهر آيه مراد، نيست، بلكه منظور از صلاة، امر مشروعى مىباشد كه به معناى افعال مخصوصى است كه مشتمل بر قيام، ركوع، سجده و جلوس است. اين مطلب از ظاهر قول فهميده نمىشود و منظور از باطن اين معنا است.
پس معيار ظاهر، حقيقت لغوى و معيار باطن، هر آنچه غير از حقيقت لغوى است، خواه هيئت شرعى باشد يا مجاز در كلام و يا .... شيخ در جاى ديگر نيز معيار ظاهر و باطن را تبيين كرده است.
شيخ پس از شمردن معانى قرآن و تعريف آنها به ظاهر و باطن، انواع اصول معانى قرآن را به چهار دسته: امر، نهى، خبر و تقرير تقسيم مىكند. از اين تقسيمبندى روشن مىشود كه شيخ اين چهار دسته را از انواع ظاهر و باطن مىداند. علاوه بر اين نسبت دادن اين چهار قسم به قرآن با توجه به عدم اختصاص اين مباحث به قرآن، شاهد ديگرى بر قرآن محورى شيخ در استنباط است.
اوامر
صيغه امر: شيخ معتقد است كه امر در زبان عربى صيغههاى مخصوصى دارد، مثل «افعل» كه حقيقت در امر است ولى استفاده از آن در ساير موارد مثل سؤال، اباحه و تهديد، مجاز است.
دلالت امر: از نظر شيخ، امر مطلق بر وجوب دلالت مىكند و استعمال آن در استحباب به قرينه و شاهد نياز دارد.
فور يا تراخى: از نظر شيخ اطلاق امر مقتضى فوريت است، چرا كه تأخير به دليلى افزون بر اطلاق امر نياز دارد.
مره و تكرار: شيخ مفيد معتقد است كه مطلق امر، بر تكرار دلالت ندارد، جز آنكه قرينه و دليلى بر آن باشد.
إجزا: شيخ، امتثال امر را سبب اجزا مىداند؛ يعنى مكلف با انجام امر، ذمّهاش نسبت به تكليف فارغ شده است.
امر پس از منع: از نظر ابن نعمان امرى كه پس از وقوع حظر و منع، وارد شود بر وجوب دلالت ندارد و آن را بر اباحه حمل مىكند.
وجوب تخييرى: شيخ از بين انواع واجبات، به توضيح واجب تخييرى بسنده كرده است. از نظر او چنانچه امرى بر چند فعل به صورت تخييرى وارد شود، همه آن افعال صفت وجوب را دارند، ولى انجام همه آنها بر مكلف واجب نمىشود.
مقدمه واجب: شيخ مفيد مقدمه واجب را واجب مىداند و در آن، بين سبب و غير سبب تفصيلى نمىدهد. همچنين به نوع وجوب آن كه عقلى است و يا شرعى، اشارهاى نمىكند.
9 - وجوب سبب: شيخ مدعى است چنان چه مسبب، واجب باشد، سبب هم واجب مىشود، هرچند كه امر نداشته باشد.
بحث ضد: اصوليان متأخر ضد را بر دو قسم تقسيم مىكنند:
ضد خاص و ضد عام. منظور از ضد خاص هر فعلِ وجودى است كه به نحوى مانع وجود امر شود، ولى ضد عام، ترك آن امر است. شيخ مفيد تصريح نكرده كه در اين بحث منظورش از ضد، ضد عام است يا ضد خاص، اما در لابهلاى كلامش مىتوان شواهدى را يافت كه ضد عام مراد اوست. وى در اين بحث معتقد است كه امر به شىء عين نهى از ضد عامش نيست، ولى امر به شىء را مقتضى نهى عقلى از ضد مأمور به مىداند. بنابر اين، ايشان دلالت امر را بر نهى از باب دلالت لفظى - به هر دلالتى كه باشد (تضمن و التزام) - منتفى مىداند و معتقد به نهى عقلى است.
نواهى از كلمات پراكنده شيخ چنين برداشت مىشود كه او به دو نوع نهى اعتقاد داشته است: يكى، نهى لفظى كه صيغههاى خاصى را براى آن در نظر گرفته است و ديگرى، نهى عقلى كه در بحث ضدّ به آن اشاره كرده و معتقد است كه امر به شىء از ضد عامش نهى عقلى مىكند.
همچنين از نظر شيخ مفيد امتثال نهى بر ترك همه افراد آن متوقف است، مگر در صورتى كه شرطى آن را به حالت يا زمان ويژهاى اختصاص بدهد.
خبر شيخ درباره خبر به دو بحث اشاره مىكند:
1 - تعريف خبر: از نظر شيخ خبر چيزى است كه امكان صدق و كذب، در آن وجود داشته باشد.
2 - صيغههاى خبر: به اعتقاد شيخ در زبان عربى صيغههاى خاصى براى خبر وجود دارد كه آن را از ساير موارد جدا مىسازد و طبيعى است كه استعمال صيغههاى اختصاصى در غير خبر، استعمال مجازى خواهد بود.
عام و خاص
يكى از بحثهاى مفصلى كه در التذكرة مطرح شده، بحث عام و خاص است. شايد پس از بحث امر، عام و خاص مفصلترين بحث آن باشد. در اينجا به برخى از مباحث آن اشاره مىكنيم:
1 - تعريف عام و خاص: عام، لفظى است كه بر دو و بيشتر دلالت كند، ولى خاص، منحصراً يك فرد دارد. شيخ طبق اين تعريف، تثنيه را نيز عام مىداند.
بنابراين، شيخ بين جمع و عموم تفاوت قائل است، زيرا اقلّ جمع را سه مىداند، در حالى كه اقل عام را عدد دو قرار داده است.
2 - انعقاد عموم: از نظر شيخ، عموم تنها از مجراى لفظ، محقق مىشود و فعل بر عموميت هيچ دلالتى ندارد.
عام مطلق و عام اضافى: شيخ مفيد در بحث عام و خاص دو اصطلاح عام مطلق و عام اضافى را مطرح مىكند. عام اضافى، هر لفظ جمعى است كه شامل تمامى افراد جنس نشود. چنين لفظى در واقع عام است، اما به صورت نسبى و اضافى، خاص است. اين نوع از عام داراى دو جنبه است: از آن نظر كه شامل دو فرد و بيشترمىگردد، عام است و از آن جنبه كه همه افراد و مصاديق را شامل نيست، خاص است. اما مقصود از عام مطلق، هر لفظى است كه تمامى افراد و مصاديق خود را در برگيرد.
معناى تخصيص: تصوّر ابتدايى از تخصيص، آن است كه لفظى به عنوان عام، تمامى افراد جنس را شامل شود و سپس به وسيله لفظ خاصى، افراد از حكم عام خارج گردند. شيخ مفيد ضمن ردّ اين برداشت سطحى، اظهار مىدارد كه با آمدن لفظ خاص، معلوم مىشود متكلم از اول، شمول تمامى افراد را از عام، قصد نكرده است، لذا در واقع مخصَص، قصد متكلّم است و لفظ خاص، كاشف از آن است.
انواع مخصِّصهاى عام: سه چيز براى تخصيص عام، صلاحيت دارد: دليل عقل، قرآن و سنت ثابت [خبر متواتر]. اما قياس و رأى چون در شريعت اعتبار ندارند، صلاحيت تخصيص عام را ندارند. همچنين تخصيص عام با خبر واحد جايز نيست، زيرا خبر واحد، نه موجب علم است ونه عمل.
احكام عام و خاص
الف - حجيت عامِ تخصيص خورده: هرگاه عامى به واسطه لفظ ديگرى تخصيص بخورد، لفظ عام نسبت به غير مورد تخصيص، در عموميت خود باقى است؛ به عبارت ديگر، حجيت عام در غير مورد تخصيص باقى است. البته بايد توجه داشت، چنين استعمالى مجازى است، زيرا موضوع له عام، استيعاب و شمول همه افراد است، اما پس از تخصيص، در غير آن استعمال شده است.
ب - بناى عام بر خاص: هرگاه دو عام وارد شود كه با يكديگر از جهت مدلول، تنافى داشته باشند، به طورى كه هر يك حكم ديگرى را دفع كند، در اين صورت دو حالت متصور است: يكى آن كه، تقدم و تأخر يكى بر ديگرى مشخص است، كه در اين صورت اولى ناسخ و دومى منسوخ است و ديگر آن كه، تقدم و تأخر معلوم نباشد.در اين حالت، وظيفه، توقف است و نبايد بدون دليل، يكى را بر ديگرى مقدم كرد.
همچنين اگر لفظ خاصى در همان مورد لفظ عام وارد شود، خاص بر عام مقدم مىشود، چرا كه اگر به عام عمل شود، حكم خاص مرتفع و بىاثر خواهد شد، امّا در صورتى كه به خاص عمل شود، عام به طور كلى ساقط نشده است.
الفاظ عموم: شيخ مفيد عموم را به سه دسته تقسيم مىكند
الف- الفاظى كه بيانگر اصل جمع بوده و از دو به بالا صدق مىكند، مثل اثنين
ب- جمع نكره، مثل دراهم و دنانير كه كمتر از سه را شامل نيست
ج - عموماتى كه علائم استيعاب و شمول دارند، مثل الف و لام و من شرطيه.
اشتراك از نظر شيخ، اشتراك به دو قسم لفظى و معنوى تقسيم مىشود و اشتراك معنوى را دو نوع مىداند: قسم اول، آن است كه لفظى بر معناى كاملى دلالت كرده، به طورى كه آن معنا در انواع مختلفى و حقايق متعددى جريان داشته باشد، مثل لفظ شىء هنگامىكه به صورت نكره استعمال شود. قسم دوم، عبارت است از لفظى كه بر معناى كاملى دلالت كند، ولى آن معنا يك حقيقت واحد باشد و افراد آن در عوارض، در صورت و شكل مختلف باشند، مثل رجل و انسان.
اما اشتراك لفظى، يعنى اينكه لفظى بر بعض معنا دلالت كرده، به گونهاى كه به واسطه اضافه يا صفت كامل شود، مثل لفظ عين كه به معناى چشم، آب، طلا و... آمده، ولى هنگامى كه به چيزى اضافه شود و يا صفتى براى آن آورده شود معنايش كامل مىشود، مثل عين (چشم) انسان.
استثناى عقيب جمل متعدده
هرگاه جملههايى به يكديگر عطف شوند و پس از آنها استثنايى وارد شود، اين استثنا به همه جملههاى سابق برمىگردد، مگر آن كه دليلى آن را به يكى از آنها اختصاص بدهد.
حقيقت و مجاز
حقيقت و مجاز در لفظ يا معنا: فقها در اين باره كه جاىگاه حقيقت و مجاز در الفاظ است يا معانى، اختلاف نظر دارند. سكاكى معتقد است كه مجاز در معنا واقع مىشود؛ به اين بيان كه متكلم در ابتدا به طور ادعايى زيد را به علت شجاعت فراوان، مصداقى از مصاديق شير، فرض مىكند، آنگاه لفظ شير را در همان معناى واقعى خود به كار مىبرد. بر اين اساس استعمال حقيقى بوده و تصرف، در معنا صورت گرفته است. شيخ مفيد در مقابل چنين بينشى معتقد است كه حقيقت و مجاز در الفاظ و تعابير واقع مىشود نه در معانى.
تعريف حقيقت و مجاز: بر اساس مبناى شيخ مفيد، حقيقت عبارت است از استعمال لفظ در معنايى كه در زبان براى آن وضع شده و مجاز استعمال لفظ در غير معناى موضوع له مىباشد.
دليل يقينى بر حقيقت و مجاز: شيخ مفيد معتقد است حمل كلام بر حقيقت يإ؛زرسط مجاز به دليل قطعى نياز دارد و نمىتوان به ظنون استناد كرد. از نظر ايشان دو راه علمى براى به دست آوردن حقيقت و مجاز وجود دارد : يكى، اجماع و اتفاق اهل زبان و ديگرى، دليلى كه حقيقت را از مجاز جدا سازد.
بر اين اساس براى بازيابى حقيقت از مجاز، گفتار برخى از اهل لغت يا برخى از مسلمانان كفايت نمىكند.
منبع: دانشنامه اصولي، ضميري، محمدرضا
بدون شكّ نخستين بذرهاى مباحث اصولى، در عصر ائمه معصومين جوانه زد و به حق مىبايد امامان معصوم: را پايهگذاران واقعى مباحث اصولى دانست؛ چرا كه آثار و رواياتى كه از آن بزرگواران به جا مانده حاكى از توجه عميق آنان به مباحث اصولى است كه در مناسبتهاى مختلفى آن مباحث اصولى را به شاگردان وفادار خويش آموزش و تعليم مىدادند. در اينجا در صدد اثبات پيشگام بودن ائمه اطهار در علم اصول مىباشيم. سيد محسن امين در اين زمينه تأكيد مىكند كه اكثر مباحث اصولى از زمان امام باقر تا امام حسن عسكرى مطرح شده است. وى در پاسخ به سخن سيوطى دركتاب اوائل كه گفته است اولين شخصى كه در اصول فقه كتاب نوشت امام شافعى بود، مىنويسد: نخستين كسانى كه باب اصول فقه را پيش از شافعى گشوده و اصول و مباحث آن را مطرح نمودند، امام باقر و فرزند ايشان امام صادق بودند. آنان مهمترين مباحث اصول فقه را براى اصحاب خويش بيان نمودند و پس از آنان امام كاظم و فرزندش امام رضا و در نهايت امام هادى و امام حسن عسكرى مباحث اصولى را گسترش دادند .
برخى از انديشمندان با اين رويكرد، قواعد اصولى را كه از ائمه اهل بيت رسيده است، در كتابهاى خود گردآورى و دستهبندى نمودهاند. اين كتابها عبارت است از: الفصول المهمة فى اصول الائمة، از شيخ حر عاملى؛ اصول آل الرسول الاصلية، ازهاشم بن زينالعابدين خوانسارى؛ اصول الاصلية، از عبداللَّه بن محمدرضا حسينى شُبّر و الاصول الاصيلة، از فيض كاشانى. در اينجا پارهاى از روايات را كه مشتمل بر مباحث اصولى است، براى تبيين پيشگام بودن ائمه اهل بيت در دانش اصول فقه و نيز ارائه دستهبندى مباحث اصولى آنان مطرح مىكنيم:
ائمه اطهار شيوه قاعدهنگرى را تأسيس و ترويج نمودهاند؛ بدين معنا كه اهلبيت قواعد و اصول كلى را در اختيار اصحاب خويش گذاشته و از آنان مىخواستند كه مصاديق و فروع را بر آنها مترتب كنند. اين اصول شامل قواعد اصولى، فقهى، حديثى و... مىشود. هشام بن سالم در اين باره از امام صادق نقل مىكند: إنّما علينا أن نلقى إليكم الاصول وعليكم ان تفرّعوا؛ بر ماست اصول را براى شما بيان نماييم و وظيفه شماست كه بر آن اصول تفريع نماييد.
لزوم تحصيل علم به احكام شرعى و بىاعتبارى ظن غير معتبر
طبق مكتب اهل بيت در احكام بايد بر اساس علم يا ظنّ معتبر عمل كرد و اكتفا به ظن غير معتبر صحيح نيست و اين يكى از نقاط تمايز فقاهت شيعه از اهل سنت محسوب مىشود. من أفتى الناس بغير علم ولا هدى لعنته ملائكة الرحمة وملائكة العذاب ولحقه وزر من عمل بفتياه؛ هر كس كه بدون علم و هدايت، براى مردم فتوا دهد، ملائكه رحمت و عذاب بر او لعنت فرستاده و گناه كسى كه به فتواى او عمل كند بر عهده اوست.
حجيت ظواهر
عقلاى عالم پيوسته به معنايى كه از هر كلامى روشن و ظاهر باشد، استناد كرده و بر اساس آن، امور زندگى خويش را تنظيم مىكنند. لذا به معناى ظاهر فرمانى كه رئيسى به زيردستان مىدهد، استناد و احتجاج مىشود. ائمه اهلبيت: نيز اين معيار را در فهم الفاظ كتاب و سنت معتبر دانسته و خود آنان در مواردى به ظواهر استناد كردهاند. چنان كه زراره مىگويد: به امام باقر عرضه داشتم به من بگوييد بر چه اساسى فرموديد كه مسح بر بخشى از سر و بعضى از دو پاى انسان صورت مىگيرد؟ امام تبسمى نموده و فرمودند: «اى زراره! آن را رسول خدا فرموده و كتاب الهى بر طبق آن نازل شده است؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ فرمود: «فاغسلوا وجوهكم» و ما فهميديم كه سزاوار است همه صورت در وضو شسته شود ...» سپس خداوند فرمود: «وايديكم الى المرافق»پس شستن دستها را تا مرفق به صورت عطف كرد فهميديم كه شستن دستها تا مرفق لازم است. آنگاه بين كلام تفصيل داد و فرمود: از حرف «باء» در «وامسحوا برؤوسكم» فهميديم كه مسح به بخشى از سر است و آنگاه، «رجلين» را به «رأس» عطف كرد، همانطور كه «يدين» را به «وجه» عطف نمود و فرمود: «وأرْجلكم إلى الكعبين»؛ و چون «رجلين» را به «رأس» عطف كرد فهميديم كه مسح به بخشى از پاهاست. آنگاه اين مطلب را پيامبر براى مردم تفسير كرد، ولى آنها آن را ضايع كردند.
خبر
در خصوص خبر، مطالب متعددى مطرح است كه ائمه: راهكارهايى را درباره هر يك از آنها بيان كردهاند:
1 - حجيت: خبر به دو قسم تقسيم مىشود: خبر متواتر و خبر واحد.
خبر متواتر، خبرى است كه يقينآور باشد و در اعتبار آن شكى نيست، ولى خبر واحد، خبرى است كه مفيد يقين نباشد. در حجيت خبر واحد اختلاف شده است. از روايات اهل بيت به دست مىآيد كه آنان خبر واحد را طبق شرايطى معتبر مىدانستند. حسن بن على بن يقطين در روايتى از امام رضا سؤال مىكند: جعلت فداك انى لا اكاد اصل اليك أسألك عن كلّ ما احتاج اليه من معالم دينى. أفيونسبن عبدالرحمن ثقة، آخذ عنه ما احتاج اليه من معالم دينى؟ فقال: نعم؛جانم به فدايت! اين طور نيست كه هميشه بتوانم به شما دسترسى داشته باشم تا همه مسائل دينى مورد نيازم را سؤال كنم. آيا يونس بن عبدالرحمن ثقه است تا مسائل دينى خود را از او فراگيرم؟ حضرت فرمود: آرى. از اين سؤال و جواب معلوم مىشود كه اصل حجيت خبر ثقه، مسلّم بوده، لذا از مصداق و مورد آن سؤال شده است
2 - جواز نقل به معنا: اصل اولى در نقل حديث آن است كه عين همان الفاظ شنيده شده گزارش شود، اما گاهى در عين حفظ مطلب، الفاظ آن فراموش مىشود. از اين رو ائمه اطهار: براى سهولت كار محدثان، نقل به معنا را اجازه دادهاند. در روايت زير راوى از امام صادق در اين باره سؤال مىكند: أسمع الحديث منك فأزيد وأنقص؟ قال: إن كنت تريد معانيه فلا بأس؛از شما حديث مىشنوم آيا آن را كم يا زياد كنم؟ حضرت فرمود: در صورتى كه معناى آن را در نظر داشته باشى، منعى ندارد.
3 - تعارض روايات: ملا محسن فيض كاشانى مىگويد: ائمه اهل بيت در باب تعارض و اختلاف اخبار، اصول عقلى برهانى مطرح و به ما امر كردهاند كه براى رهايى از حيرت و شك به آنها عمل كنيم.
برخى از اين اصول در روايت زير آمده است: زراره گويد، از امام پرسيدم: جانم به فدايت! از شما دو خبر متعارض به ما مىرسد، كداميك را انتخاب كنيم؟ حضرت فرمود: به روايتى كه بين اصحابت مشهور است عمل كن و روايت شاذ و نادر را كنار بگذار. زراره مىگويد، گفتم: اى آقاى من! هر دو روايت مشهور است. حضرت فرمود: روايتى را كه راوى آن نزد شما عدالت و وثاقت بيشترى دارد، أخذ كن. گفتم: راويان هر دو روايت، عادل و مورد رضايت و موثقند. حضرت فرمود: روايتى را كه با مذهب عامه موافق است، رها و روايتى را كه با آنها مخالف است قبول كن؛ زيرا حق در جهت مخالف آنها است. گفتم: گاهى هر دو روايت موافق يا مخالف مذهب عامه است. آنگاه چه كنم؟ حضرت فرمود: جانب احتياط را گرفته و روايتى را كه مخالف احتياط است رها كن. گفتم: هر دو مخالف يا موافق احتياط است پس وظيفه من چيست؟ حضرت فرمود: در اين صورت تو مخيّرى يكى را اخذ و ديگرى را رها كنى.
4- دستهبندى روايات:
اميرالمؤمنين على ضمن تقسيم احاديث به چهار دسته، مىفرمايند: در دست مردم، حق و باطل، صدق و كذب، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه و حفظ و وهم وجود دارد و در زمان رسول خدا بر او دروغ بستند...
يعنى برخى از رواياتى كه مردم نقل مىكنند دقيقاً همان چيزى است كه از پيامبر نقل شده و محفوظ مانده است، ولى بعضى از آنها توهم شده كه از پيامبر رسيده در حالى كه چنين نيست.
احاديثى كه به دست شما مىرسد راويان آنها از چهار قسم بيرون نيستند: انسان منافقى كه ايمان را اظهار مىكند و خود را مسلمان معرفى مىكند، پروا ندارد كه به طور عمد بر رسول خدا دروغ ببندد، اگر مردم بدانند او منافق است قولش را قبول نمىكنند و تصديقش نمىنمايند، ولى آنان مىگويند: او از صحابى پيامبر است و او را ديده و از او شنيده است و حديثش را اخذ نموده، ولى حالش را نمىدانند.... راويى كه چيزى از پيامبر شنيده، ولى آن را درست تحمل نكرده است و در آن به وهم افتاده است، عمداً بر حضرت دروغ نمىبندد و به آن حديث عمل كرده و آن را روايت مىكند و مىگويد: من آن را از پيامبر شنيدم. پس اگر مسلمانان بدانند كه توهم كرده: از او قبول نمىكنند و خود او نيز آن را رها مىكند .شخصى كه از پيامبر شنيده است به چيزى امر كرده، ولى پس از مدتى از آن نهى كرده، در حالى كه راوى از آن بىاطلاع است يا شنيده كه حضرت از چيزى نهى كرده است، ولى پس از مدتى به آن امر فرموده است، اما او نسبت به آن امر بىاطلاع است. پس آن راوى ، منسوخ را حفظ كرده، ولى ناسخ را حفظ نكرده است. در صورتى كه بداند آن حديث منسوخ است آن را رها مىكند و هنگامى كه مسلمانان آن حديث را مىشنوند اگر بدانند منسوخ است، آن را رها مىكنند. راويى كه بر رسول خدا افترا نبسته، از كذب و دروغ به خاطر ترس از خدا و عظمت رسول خدا، متنفّر است. او چيزى را فراموش نكرده است، بلكه آنچه را بر وجه خودش شنيده بود، حفظ كرد و آن را بدون كم و كاست نقل كرد. او ناسخ را از منسوخ مىشناسد و به ناسخ عمل كرده و منسوخ را رها كرده است. كلمات پيامبر همانند قرآن، ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محكم و متشابه دارد... .
پيامبر در منا خطبهاى ايراد كردند و فرمودند: اى مردم هر آنچه از من به شمإ؛1/به رسيده موافق با كتاب خدا باشد من آن را گفتهام و حديثى كه به شما [از من] رسيده و مخالف كتاب خدا باشد، من آن را نگفتهام.
اصول عمليه
در مواردى كه فقيه در حكم يا موضوع شك داشته باشد، شارع اصولى را قرار داده تا وظيفه عملى مسلمان مشخص و از حيرت و شك رها شود. به اين اصول، اصول عمليه گويند. اين اصول هر يك مورد و مجراى خاصى دارند. در روايات ائمه اطهار: به اين اصول اشاره شده است:
1 - اصل برائت: عن ابى عبداللّه قال: قال رسول الله: وضع عن امّتى تسعة خصال: الخطاء والنسيان وما لا يعلمون وما لا يطيقون...؛
امام صادق فرمودند: پيامبر خدا فرمود: از امّت من نُه چيز برداشته شده است: خطا و فراموشى و آنچه كه نمىدانند و آنچه كه تحمّل آن را ندارند و.... بنابراين هرگاه مكلّف در حكمى چه وجوبى و چه تحريمى ترديد داشته باشد برائت جارى مىشود. همچنين امام صادق در حديثى ديگر مىفرمايند: ما حجب اللّه علمه عن العباد فهو موضوع عنهم؛
خداوند علم آنچه را كه از بندگان مخفى كرده، از آنان برداشته است.
2 - استصحاب: اگر چه مكلف در حكم يا موضوعى شك داشته باشد، ولى حالت قبلى آن معلوم باشد، همان حالت قبلى براى حالت فعلى وى لحاظ مىشود، جز آن كه دليلى بر تغيير حالت فعلى وجود داشته باشد. امام صادق در روايتى به نقل از على به اين اصل اشاره فرموده است: من كان على يقين فشك فليمض على يقينه، فانّ الشكّ لا ينقض اليقين؛
هر كس يقين داشت و سپس شك كند بايد بر يقين گذشتهاش عمل كند، زيرا شك، يقين را از بين نمىبرد. در روايت ديگرى على بن محمد قاسانى در اين باره مىگويد: كتبت اليه - و انا بالمدينة - عن اليوم الذى يشك فيه من رمضان هل يصام ام لا. فكتب: اليقين لا يدخله الشكّ. صم للرؤية وأفطر للرؤية؛
هنگامى كه در مدينه بودم به امام نامه نوشتم و ازاو پرسيدم: روزى كه مشكوك است روز رمضان است آيا روزه گرفته شود يا نه؟ حضرت پاسخ دادند: شك وارد يقين نمىشود. با رؤيت هلال رمضان روزه بگير و با رؤيت هلال شوال افطار كن.
3 - احتياط: گاهى برا ى مكلّف، اصل تكليف محرز است، اما در متعلق تكليف شك دارد. اينجا احتياط جارى مىشود. در روايات متعددى در مورد احتياط در دين پافشارى شده است: - روايت عبدالرحمن بن حجاج: سئلتُ ابا الحسن عن رجلين أصابا صيداً وهما محرمان. الجزاء بينهما او على كلّ واحد منهما جزاء؟ قال: بل عليهما ان يجزى كلّ واحد منهما الصيد فقلت: ان بعض اصحابنا سألنى عن ذلك فلم أدر ما عليه قال: اذا اصبتم بمثل هذا ولمتدروا فعليكم الاحتياط حتى تَسْئَلُوا عنه وتعلموا؛
از امام ابوالحسن در مورد دو مردى كه در حال احرام صيد كردهاند سؤال كردم آيا جزاء، بين هر دو تقسيم مىشود يا بر هر يك از آنها يك جزاست؟ حضرت فرمود: بر هر يك لازم است جزاى صيد را پرداخت كنند. من گفتم: برخى از اصحاب ما، در اين مورد از من سؤال كردند، ولى من جوابش را نمىدانستم. حضرت فرمود: هرگاه به مثل چنينحادثهاى دچار شديد و پاسخش را نمىدانستيد بايد احتياط كنيد تا از آن سؤال كرده و در مورد آن اطلاع كسب نماييد. - روايت عمرو بن حنظله از امام صادق: وانّما الامور ثلاثة: امر بيّن رشده، فيتّبع و امر بيّن غيّه، فيجتنب و أمر مشكل يردّ علمه الى الله والى رسوله. قال رسول الله: حلال بيّن وحرام بيّن وشبهات بين ذلك. فمن ترك الشبهات نجى من المحرّمات ومن اخذ بالشبهات ارتكب المحرمات و هلك من حيث لا يعلم؛ كارها سه قسم است: كارى كه رشد و كمال آن معلوم است پس، از آن پيروى مىشود، كارى كه گمراهى آن آشكار است پس، از آن اجتناب مىشود و كارى كه تشخيص آن مشكل است، پس علم آن به خدا و رسولش برمىگردد. پيامبر اسلام فرمودند: امورى است كه حلال بودنش آشكار و حرام بودنش روشن است و شبهاتى بين آنها است. پس هر كس شبهات را رها كند، از محرمات نجات مىيابد و هر كس شبهات را انجام دهد، محرمات را مرتكب شده و ندانسته، هلاك مىشود.
حجت نبودن قياس و رأى
يكى از ويژگىهاى مذهب اهلبيت: مقابله با قياس در احكام شرعى است. اهلبيت: درباره قياس دو موضع كلى اتخاذ كردند: موضع اثباتى: از ديدگاه آنان بشر به هر حكمى از احكام نياز داشته باشد در كتاب و سنت وجود دارد و ديگر به منابع ظنىِ غيرمعتبر نياز نخواهد داشت. امام صادق مىفرمايد: ما من شيء إلّا وفيه كتاب أو سنة؛
هيچ چيزى نيست جز آن كه در مورد آن كتاب يا سنت وجود دارد. موضع نفى: طبق اين ديدگاه قياس را مذمت كردند. در اين راستا ائمه: واكنشهاى مختلفى در مورد آن نشان دادند: يكى نكوهش آن و نسبت دادن قياس به شيطان، چنان كه امير مؤمنان مىفرمايد: إيّاكم والقياس فى الأحكام، فإنّه أوّل من قاس إبليس؛
مبادا در احكام شرعى قياس كنيد! زيرا اولين كسى كه قياس كرد شيطان بود. عكسالعمل دوم اين بود كه برخى تناقضهاى شيوه قياس را در احكام برملا ساختند.
1 - تناقضات قياس: عن أبان بن تغلب، عن أبى عبداللّه قال: إنّ السنة لا تقاس. ألا تَرى أنّالمراةتقضي صومها ولا تقضي صلاتها؟ يا أبان إنّ السنة إذا قيست محق الدين؛
ابان گويد: امام صادق فرمودند: در سنت قياس راه ندارد، مگر نمىبينى كه زن [در ايام عادت ماهانه] روزهاش را قضا مىكند، ولى نمازش را قضا نمىكند. اى ابان! اگر سنت قياس شود، دين از بين مىرود.
2 - مذمّت قياس: امير مؤمنان فرمود: لا تقس الدين، فإنّ امرَ الله لايقاس و سيأتى قوم يقيسون وهم اعداء الدين؛
در دين قياس نكن؛ زيرا امر الهى قياس بردار نيست و به زودى عدهاى مىآيند كه اهل قياسند و آنان دشمنان دين خدا مىباشند.
3 - ذمّ رأى: عن ابوبصير قلت لابى عبدالله: ترد علينا اشياء ليس نعرفها فى كتاب اللّه ولا سنة، فننظر فيها؟ قال: لا اما انّك ان اصبت لم توجر و ان اخطأت كذبت على اللّه عزّوجلّ؛
ابوبصير گويد به امام صادقعرض كردم چيزهايى بر ما وارد مىشود كه حكم آن را در كتاب و سنت نمىيابيم، آيا در آن نظر كنيم [به رأى و قياس عمل نماييم]. حضرت فرمودند: خير؛ زيرا اگر به واقع برسى مأجورنيستى و چنان چه خطا كنى به خداوند عز و جل دروغ بستهاى.
ناسخ و منسوخ ائمه:
در مواردى به وجود ناسخ و منسوخ در روايات تصريح كردهاند، مانند روايت محمد بن مسلم از امام صادق: قلت له: ما بال اقوام يروون عن فلان و فلان عن رسول اللّه ولا يتّهمون بالكذب فيجيء منكم خلافه؟ قال: ان الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن؛
به امام صادق عرض كردم چگونه اقوامى را كه به واسطه افرادى از پيامبر روايت مىكنند متّهم به كذب نمىشوند در حالى كه از جانب شما خلاف آن رسيده است؟ حضرت فرمود: حديث همانند قرآن نسخ مىشود.
عام و خاص در كتابهاى قانونى
معمولاً پس از برخى مادّهها، تبصرههايى براى موارد استثنايى و غيره ذكر مىشود. كتاب و سنت نيز برخى الفاظش عام و برخى ديگر خاص است. از اين رو فقيه بايد براى استنباط احكام، عام و خاص را با يكديگر ملاحظه كند. امير مؤمنان منشأ اشتباه برخى از دريافتهاى مردم را از كتاب و سنت، عدم آشنايى با عام و خاص مىداند و مىفرمايد: قد كان يكون من رسول اللّه الكلام له وجهان: كلام عام و كلام خاص مثل القرآن و قال اللّه عز وجل فى كتابه: «ما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهوا» فيشتبه على من لم يعرف و لم يدر ما عنى اللّه به و رسوله....
گاهى كلامى از رسول خدا دو جهت دارد: كلام عام و كلام خاص همانند قرآن. و خداوند فرمود «هر چه از پيامبر به شما رسيد آن را اخذ كنيد و از آنچه نهى كرد دورى كنيد» لذا بر كسى كه آگاه نيست مشتبه مىشود كه خدا و رسولش چه قصد كردهاند.
واجب و مستحب
حضرت على در حديث ذيل، واجب و مستحب را تبيين كرده است: عن ابى عبداللّه عن آبائه: قال: قال امير المؤمنين السنة سنتان: سنة فى فريضة الأخذ بها هدى و تركها ضلالة و سنة فى غير فريضة الأخذ بها فضيلة و تركها الى غير خطيئة؛
امام صادق از پدران گرامىاش نقل مىفرمايد كه حضرت على فرمودند: سنت بر دو قسم است: سنت واجب كه عمل به آن موجب هدايت و تركش مستلزم گمراهى است و سنت غير واجب كه انجام آن موجب ارزش و تركش مستلزم گناه نيست
اجتهاد و تقليد
مردم در زندگى روزمره خود در كارهاىشان به كارشناس و خبره مراجعه مىكنند، چنانكه مريض به دكتر و پزشك مراجعه مىكند. در امور دينى نيز افرادى كه از مباحث دينى آگاهى لازم را ندارند، بايد به كارشناسان دينى (فقيهان)، مراجعه كنند. بر اين مطلب در احاديث به شيوههاى گوناگونى تأكيد شده است.
1 - اصل لزوم تقليد: حضرت مهدى عج در حديثى مىفرمايند: ... وأمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فإنّهم حجّتى عليكم وأنا حجّة اللّه؛
در حوادثى كه پيش مىآيد به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شما و من خود حجت خدايم. در حديثى امام رضا در پاسخ به سؤال على بن مسيب همدانى بر لزوم تقليد تصريح مىفرمايد: شُقّتى بعيدة ولست اصل إليك فى كل وقت، فممن آخذ معالم دينى؟ قال: من زكريّا بن آدم القمّى المأمون على الدين والدنيا؛
مسافتم طولانى است و در هر زمان نمىتوانم به شما دسترسى داشته باشم پس از چه كسى دستورات دينى خود را بگيرم؟ حضرت فرمود: از زكريا بن آدم قمى كه درمورد دين و دنيا امين است.
2 - شرايط مرجع تقليد: بديهى است كارشناس دينى بايد برخى ويژگىها داشته باشد. در برخى روايات براى مرجع تقليد علاوه بر داشتن مقام علمى و فقهى، تعهد و خودساختگى از جمله آن شرايط شمرده شدهاست: فامّا من كان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفاً على هواه، مطيعاً لامر مولاه، فللعوام ان يقلّدوه، و ذلك لا يكون الّا بعض فقهاء الشيعة لا كلّهم؛
هر يك از فقها كه خودنگهدار بوده و دينش را حفظ كند و با هواى نفسانى خويش به مخالفت برخيزد و از دستور مولايش اطاعت كند، عوام بايد از او تقليد كنند و اين ويژگىها تنها در برخى از فقهاى شيعه وجود دارد.
معيار حجيت اجماع اجماعى كه معصوم در آن داخل نيست، حجيت ندارد. امام صادق در نامهاى كه براى ياران خويش نوشت و آنها را به بررسى و دقت در آن و تعهد نسبت به آن فرا خواند، به اين نكته اشاره مىكند: ... وقد عهد اليهم رسول اللّه قبل موته فقالوا نحن بعد ما قبض اللّه عز و جل رسوله سعينا ان نأخذ بما اجتمع عليه رأى الناس بعد قبض الله رسوله و بعد عهده الذى عهده الينا و امرنا به مخالفاً لِلّه و لرسوله فما احد اجرأ على اللّه و لا ابين ضلالة ممن اخذ بذلك و ...؛ و رسول خدا قبل از وفاتش، با آنان عهد نمود ولى آنان گفتند ما پس از اين كه رسول خدا از دنيا رفت، مىتوانيم به آنچه رأى و نظر مردم بر آن جمع شد، عمل كنيم، البته پس از وفات رسول خدا و پس از عهدى كه با ما بسته بود. اين كار را به خاطر مخالفت با خدا و رسولش انجام دادند. هيچكس باجرأتتر بر خدا و گمراهىاش روشنتر از كسى كه به آن عمل كند نيست.
لفظ «أَوْ»
معانى حرفى از مباحث مهم اصولى است و بحثهاى مفصّلى درباره آن صورت گرفته است. يكى از آن حروف، حرف «اَوْ» است كه اساس واجب تخييرى است. از اين رو فقها به آن توجه كردهاند. در روايات نيز به آن توجه شده است، چنان كه امام صادق در روايتى مىفرمايد: كل شىء فى القرآن «أوْ» فصاحبه بالخيار يختار ما شاء؛
هرچه در قرآن لفظ «أوْ» دارد، پس صاحب آن مختار است، مىتواند هر كدام را كه بخواهد انتخاب كند.
دوران امر بين حلال و حرام
از جمله مواردى كه براى مكلفان شك و ترديد پيش مىآيد دوران بين حلال و حرام است. ائمه: براى رفع حيرت مكلفان قاعدهاى تأسيس كردهاند. امام صادق اين قاعده را در روايتى بيان فرمودهاند: كل شىء فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام منه بعينه فتدعه؛
هرچيزى كه در آن هم حلال و هم حرام وجود دارد، براى تو حلال است تا زمانى كه حرام را به طور مشخص بشناسى، پس آن را رها كن
ثبوت احكام شرعى
در همه زمانها بدون ترديد زمان و مكان در اجتهاد نقش به سزايى دارد، اما قلمرو تأثيرگذارى آنها محدود به مصاديق و موضوعات احكام مىشود؛ يعنى ممكن است مصداقى در اثر گذر زمان و پديد آمدن شرايط جديد سياسى - اجتماعى از موضوعى خارج و تحت موضوع و عنوان ديگرى قرار گيرد و در نتيجه حكم آن نيز تغيير كند، بدون اين كه احكام الهى تغيير يابند. بر اين اساس، احكام الهى پيوسته ثابتند، هرچند تغيير در موضوع حكم امرى اجتناب ناپذير است. حديث ذيل بر ثبوت و پيوستگى زمانى احكام الهى دلالت دارد: عن زرارة قال: سألت أبا عبدالله عن الحلال والحرام، فقال: حلال محمد حلال الى يوم القيامة وحرامه حرام الى يوم القيامة، لا يكون غيره ولا يجيء غيره؛
زراره گويد از امام صادق در مورد حلال وحرام سؤال كردم. حضرت فرمود: حلال پيامبر تا روز قيامت حلال و حرام او نيز تا روز قيامت حرام است و تغيير نخواهد كرد و چيزى جاىگزين آن نخواهد شد.
ثبوت احكام شرعى براى همه مكلفان
احكام الهى ميان همه مكلفان مشترك است و كسى استثنا نمىشود. توضيح آن كه بيانات شارع برخى به صورت غير خطاب است، مثل: «لِلّه على الناس حجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً» بدون ترديد اينگونه بيانات، عموميت دارد. اما بعضى از بيانات او به صورت خطاب است. برخى از اصوليون معتقدند اينها مختص به مشافهين است و ربطى به ديگران ندارد. البته همگى بر اين نكته اتّفاق نظر دارند كه به هر حال تكاليف به مخاطبين آنها اختصاص ندارد و همه افرادى كه مسلمانند مكلف به اين تكاليف بوده، هر چند در اختصاص و عدم آن نسبت به مشافهان اختلاف نظر است. در حديث ذيل امام صادق بر عموميت احكام براى تمامى مكلفان تأكيد فرموده است: ... لان حكم اللّه عز و جل فى الأولين والآخرين و فرائضه سواء عليهم الّا من علة او حادث يكون الاولون والآخرون ايضاً فى منع الحوادث شركاء والفرائض عليهم واحدة يسأل الأخرون من اداء الفرائض عما يسأل عنه الأولون و يحاسبون عما به يحاسبون؛ زيرا حكم خداوند در انسانهاى مرحله اول و بعدىها و واجبات او نسبت به آنان مساوى است، مگر آن كه دليلى يا حادثهاى پيش آيد و نيز همه انسانهاى اولى و غير آنها در منع حوادث مشتركند و واجبات بر آنها يكسان است. از انسانهاى بعدى در انجام واجبات آنگونه سؤال مىشود كه از انسانهاى اولى سؤال مىشود و همانگونه نيز محاسبه مىشوند.
منابع فقه
احكام شرعى داراى منابعى است كه مهمترين آنها كتاب و سنت است. ايوب بن حر در روايتى به نقل از امام صادق مىگويد: كلّ شىء مردود الى الكتاب والسنة؛
هر چيزى به كتاب و سنت برمىگردد. رسول گرامى اسلام نيز در روايت زير به اين نكته اشاره فرموده است: إنّي تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا أبداً، كتاب اللّه وعترتي أهل بيتي و إنهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض؛
من در ميان شما دو شىء گرانبها گذاردم كه اگر به آنها تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: يكى كتاب خدا و ديگرى اهلبيت من و آنها از يكديگر جدا نمىشوند تا اين كه پيش حوض بر من وارد شوند.
دوره تدوين
از هشام بن حكم تا ابن جنيد اسكافى در دوره گذشته، مباحث اصولى ضمن مباحث فقهى بيان مىشد، ولى در اين دوره، علم اصول استقلال نسبى خود را باز يافته و به صورت مستقل، تأليف و نگارش يافت. ظاهراً اولين نويسنده در علم اصول، هشام بن حكم، شيخ متكلمان اماميه (م 179ق) بوده كه كتاب الالفاظ و مباحثها را تدوين نموده است. البته گفته شده كه نخستين اثر اصولى از شافعى (متوفاى 204ق) است، ولى از آنجا كه هشام پيش از شافعى مىزيسته، تقدّم در تأليف براى او ثابت مىشود. متأسفانه از كتابهاى نخستين اصوليان شيعى چيزى در دسترس نيست و تنها نام آنها در تاريخ باقى مانده است. شايان توجه است كه دانشمندان شيعه پيش از اهل سنت پارهاى از مسائل علم اصول را تدوين كردند، لكن اين به منظور استنباط احكام فرعى از طريق مسائل اصولى نبود، چه در اين زمان، هنوز پيشوايان مذهبى، در قيد حيات بودند و شيعه با وجود آنان، از به كار بردن مسائل اصولى، بىنياز بود، بلكه غالباً مىخواستند از عقايد خاص خود، در مقابل اهلسنت دفاع كنند، از اين رو بيشتر در مسائلى، از قبيل «اختلاف الحديثين»، «ابطال القياس» كه خود درباره آنها نظرى خاص داشتند دست به تأليف زدند. اما اهل سنت، گرچه ديرتر از شيعه، كار تدوين را آغاز كردند، لكن بنابه دلايلى، زودتر از آنان به فكر طرح و تكميل اين علم بودند كه برخى از آنها عبارتاند از:
1. با رحلت پيامبر سنت را كه از مهمترين منابع احكام است، از دست دادند.
2. آنچه به طريق صحيح از پيامبر به ايشان رسيده بود براى رفع تمام نيازهاى مذهبى آنان كافى نبود. از اين رو از همان آغاز، مسئله رأى و اجماع را مطرح كردند، سپس براى جبران كمبود، به قياس، فتواى اهل مدينه، مصالح مرسله و استحسان متوسل شدند و به تدريج در اين زمينه كتابهايى نگاشتند.
در اين عصر، دانشمندان اصولى، به مباحث الفاظ، عام و خاص، قياس، ناسخ و منسوخ و... توجه كردند. امتيازهاى اين دوره
1- قبل از دوره تدوين، مسائل علم اصول، ضمن مسائل فقهى مطرح مىشد، ولى علم اصول در اين دوره، استقلال خود را به دست آورد؛
2- علم اصول در اين دوره، مراحل ابتدايى خود را طى مىكرد و هنوز مسائل فقهى پيچيده و بغرنج مطرح نشده بود، لذا سادگى خاص خود را داشت و به دقتها و موشكافىهاى عصرهاى متأخر دچار نشده بود
3- گرچه بحثهاى كلامى در عهد امويان آغاز شده بود و در عهد عباسيان رونق گرفت، ولى چون در اين دوره هنوز مبارزات كلامى، مانند قرن سوم به بعد شدت نگرفته بود و علاوه بر اين، دستكم پيشوايان مذاهب از ورود در اين مسائل، ابا داشتند و حتى احياناً پيروان خود را از آن منع مىكردند، لذا مسائل كلامى و همينطور مباحث منطقى كه از لوازم بحثهاى كلامى است، در علم اصول وارد نشده بود. نگارش مباحث هر علمى در آغاز با تكنگارى در برخى از موضوعات و مسائل مهم آن شروع مىشود، آن گاه پس از تهيه مجموعهاى از مباحث و موضوعات هماهنگ و متناسب با يك محور، زمينه براى سامان دهى و تأسيس يك علم فراهم مىشود. علم اصول فقه نيز در ابتداى پيدايش، به موضوعات مهم فقهى كه فقيه را دچار سرگردانى و سردرگمى مىكرد، اختصاص داشت. موضوعاتى از قبيل قياس، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، اختلاف دو حديث، خبر واحد و...، نخستين مباحث اصولى بودند كه در تكنگارىهاى اصوليان شيعه به چشم مىخورد.
معيار كتاب اصولى در مورد اصحاب ائمه:
نكته مهمى كه بايد در اينجا توجه داشت اينكه شناخت اصوليانى كه در زمان معصومين: بودهاند، تنها از طريق عناوين كتابهاى آنان ميسّر است و اين عناوين بر دو قسماند: يك دسته از عناوين، به صورت روشن و واضح مربوط به علم اصول فقه مىشود، مانند: قياس، خبر واحد و .... از اينرو اصولى دانستن اينگونه كتابها و رسالهها با مشكل خاصى روبهرو نيست. دسته ديگرى از عناوين كه مىتوان آنها را ميان علم اصول فقه و علوم ديگر مشترك دانست، مانند: ناسخ و منسوخ؛ زيرا اين بحث در اصول و علوم قرآنى مطرح مىشود، هر چند اين بحث به صورت بارزترى در كتابهاى اصول قدما مطرح بوده است. در اين هنگام به صورت قطعى و مسلّم نمىتوان آن كتاب را اصولى دانست. با اين وصف، از آنجا كه در كتابهاى اصولىِ قدما بحث ناسخ و منسوخ بسيار مطرح بوده، به احتمال بسيار آن كتاب و مقاله را مىتوان اصولى تلقى كرد، ولى به هر حال قطعى نيست. واژه اصول، واژهاى است كه در فرهنگ فقهى قدما اطلاقات گوناگونى داشته است. بر اين اساس لفظ اصول را بر اصول دين، اصول فقه، روايات و قواعد فقهى اطلاق مىكردهاند. در نتيجه كتابهايى را كه با واژه «اصول» بوده مىتوان به طور احتمالى كتاب اصولِ فقه تلقّى كرد.َّ
هشام يكى از بزرگترين اصحاب امام صادق بود و در علوم مختلف اسلامى تبحر وافى داشت. در فقه، حديث و كلام، زبان زد خاص و عام و در پاسخگويى به سؤالها بسيار حاضر جواب بود. وى در اصول و غيره مناظرهها و مباحث علمى بسيارى بامخالفان داشت. منزلت او چنان نزد امام صادق والا بود كه او را در سنين نوجوانى بر بزرگان اصحاب شيعه مقدم مىداشت. امام صادق در مدح او چنين فرموده است: هذا ناصرنا بقلبه ولسانه ويده؛ او با دل و زبان و دستش ما را يارى خواهد كرد. او شاگرد مستقيم امام صادق و متكلمى متبحر بود و تفكر عقلانى داشت. از اين رو، درباره وى گفتهاند: «وهذّب المذهب بالنظر؛ مذهب شيعه را با تفكر و ديدگاه عقلانى تهذيب كرد». در كوفه به دنيا آمد و در اواخر عمرش براى تجارت به بغداد رفت و با امامصادق و فرزندش امام موسى كاظم ديدار كرد و از آنان روايات بسيار نقل نموده است.
هشام از نُه نفر روايت نقل مىكند كه عبارتند از: ابو عبدالله، ابوالحسن، ابوعبيده حذاء، ثابت بن هرمز جارود، زراره، سدير صيرفى، شهاب بن عبدربّه و عمربن يزيد.
افرادى كه از هشام روايت نمودهاند، هيجده نفرند كه برخى از آنان عبارتند از: ابن ابى عمير، يونس بن عبدالرحمن، نشيط بن صالح، نضر بن سويد، نوح بن شعيب، على بن منصور، داود بن رزين، احمد بن العباس و عباس بن عمرو.
هشام بن حكم كتابها و مصنفات فراوانى دارد. نجاشى تعداد كتابهاى او را به 31 مورد رسانده كه بيشتر آنها در مباحث اعتقادى و كلامى است، مانند الامامة، الدلالات على حدوث الاشياء، الميزان، التدبير، الجبروالقدر، التوحيد و المعرفة والفرائض.دو كتاب اصولى او عبارتند: كتاب الالفاظ و كتاب الاخبار. البته اين دو كتاب بهدست ما نرسيده است.
يونس بن عبدالرحمان ابو محمدصاحب آل يقطين يكى ديگر از شاگردان ائمه اطهار: است. او در روزگار خلافت هشام بن عبدالملك ديده به جهان گشود. وى از اصحاب امام كاظم و امام رضا بود. وى هرچند امام صادق7 را در مكه بين صفا و مروه ديده است، ولى از او روايتى نقل نكرده است.
يونس بسيار مورد عنايت امام رضا و اصحاب آن حضرت بود، به گونهاى كه آن حضرت بهشت را براى او تضمين كردند. در موارد متعددى مشمول دعاهاى ائمه اطهار: شد. او بيش از بيست سال روزه گرفت. ابن شاذان در فضل او مىنويسد: «كان خير قمىٍّ رأيته». البته رواياتى نيز در نكوهش يونس وارد شده كه بسيارى از آنها ضعيف است و روايات صحيح آن نيز توجيه معقول دارد.
به هر تقدير او فقيهى بزرگوار بود كه فضل بن شاذان درباره مقام فقهى او مىگويد: در اسلام هيچكس از سلمان فارسى فقيهتر وجود نداشت و پس از او هيچ شخصى فقيهتر از يونس بن عبدالرحمان يافت نشد. نجاشى در مورد او مىنويسد: «وكان الرضا يشير إليه فى العلم والفتيا» چنانكه در روايت زير آمده است: عبدالعزيز بن مهتدى خدمت امام رضا رسيد و گفت: در همه اوقات نمىتوانيم خدمت شما شرفياب شويم. پس از چه كسى معالم دين خود را اخذ كنيم؟ حضرت فرمود: از يونس بن عبدالرحمان.
يونس طبق گفته شيخ بيش از سى كتاب دارد و برخى از كتابهاى او را امامان
معصوم: تأييد كردهاند. امام حسن عسكرى پس از آن كه كتاب يوم وليله او را ملاحظه كرد، فرمود: «هذا دينى و دين آبائى وهو الحق كلّه
ابن شهرآشوب نيز مىگويد: يونس داراى سى كتاب است، ولى نجاشى براى اوسى و سه كتاب نقل نموده است. از اين تعداد نزديك بيست كتاب آن مربوط به مباحث فقهى است، ولى يونس كم و بيش در تفسير قرآن، مباحث اخلاقى، امامت، كلام و اصول فقه نيز كتاب تأليف داشته است. بخشى از تأليفات او عبارتند از: الجامع الكبير فى الفقه، يوم و ليله، السهو، الفرائض وتفسير القرآن. كتاب اصولى او به اختلاف الحديث ومسائله موسوم است، ولى متأسفانه در دسترس نيست. يونس از امام كاظم و امام رضا، ابو ايوب خزاز، ابوبكر حضرى، ابو ثابت، ابن سنان، معاوية بن عمار، هشام بن حكم، هشام بن سالم و... حديث كرده است.
همچنين ابو عبدالله برقى، ابن ابى عمير، احمد بن هلال، محمد بن عيسى، شاذان بن خليل نيشابورى، اسماعيل بن مرّار، عبدالله بن صلت و... از يونس روايت نقل كردهاند.
زياد بن عيسى ابواحمد ازدىّ مشهور به محمد بن ابىعمير از اصحاب امام كاظم و امام رضا بود و موقعيت بسيار والايى در ميان شيعه و سنى داشت. در زمان
هارون الرشيد به زندان افتاد و گويند مأمون او را به قضاوت منصوب كرد. او كتابهاى بسيارى تدوين نمود، ولى گفته مىشود در چهار سالى كه او در حبس به سر مىبرد خواهرش كتابهايش را دفن كرد، ولى متأسفانه آنها از بين رفتند. قول ديگراين است كه كتابهايش را در اتاقى گذاشتند در اثر باران از بين رفت. لذا از حفظ، حديث مىگفت و بر اين اساس فقهاى شيعه به احاديث مرسل او عمل كردهاند.
ابن ابى عمير از امام كاظم، امام رضا و امام جواد: حديث نقل مىكرد. برخى ازراويان او عبارتند از: ابوبصير، ابن سنان، ابن مسكان، اسحاق بن عمار، جميل بن دراج، حنان بن سدير، اسحاق بن هلال، محمد بن فضيل، هشام بن سالم و هشام بن حكم.
همچنين على بن مهزيار، فضل بن شاذان، محمد بن خالد برقى، نوح بن شعيب، احمد بن هلال، ابراهيم بن هشام، على بن سندى، محمد بن عيسى، معاوية بن حكيم و ايوب بن نوح از جمله راويانى مىباشند كه از او حديث نقل كردهاند.
ابن خالد مىگويد: محمد بن ابى عمير 94 كتاب تصنيف كرد كه يكى از آنها مغازى بود. او در زمينههاى كلام و فقه كتابهاى متعددى به
نگارش درآورد كه برخى از آنها عبارتند از: كفر و ايمان، بداء، احتجاج در امامت، كتابالحج، المتعه، استطاعت، صلاة، طلاق، رضاع. همچنين در اصول كتاب اختلاف الحديث را به نگارش درآورد. اين كتاب به دست ما نرسيده است. وى احاديث بسيارى از مشايخ اهل سنت شنيده بود، اما به خاطر مخلوط نشدن احاديث شيعه و سنى، از آنان حديثى نقل نكرد.
او يكى از اصحاب اجماع است كه همه بر تصحيح رواياتش اتفاق نظر دارند. مامقانى مىگويد: يكى از نقاط منحصر به فرد ابن ابى عمير آن است كه تمامى فقها روايات مرسل او را پذيرفتهاند.
در مورد زندگانى و تاريخ وفات او در كتابهاى رجالى اطلاع چندانى يافت نمىشود. گفتهاند كه او از امام رضا7 روايت نقل مىكرد.
ابنغضائرى درباره او گفته است كه ابوالحسن السائح از امام رضا حديث نقل مىكند ولى حديث او مأنوس نبوده و به آن اعتماد نمىشود -ابن غضائرى به نقل از محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج4، ص226
وى كتاب الوجوه و النظائر و كتاب ناسخ و منسوخ را تأليف كرده است كه هيچ كدام در دسترس نيست.
حسن بن على، فطحى مذهب بود و به امامت عبدالله بن جعفر اعتقاد داشت، ولى قبل از مرگش به امامت امام رضا رجوع كرد.
او در فقه، تفسير، پزشكى و غيره تخصّص داشت و در اين زمينهها كتابهايى تدوين كرد كه تعدادى از آنها عبارتند از: الزيارات، البشارات، المتعة، الصلاة، الطب، التفسير. وى ظاهراً در اصول كتاب الناسخ و المنسوخ را تدوين كرد كه به دست مانرسيده است. وى از امام رضا روايت مىكرد و از خواص آن امام همام به شمار مىآمد و بسيار با هيبت و اهل زهد و تقوا بود و در حديث به او اعتماد مىشد. وى از جمله اصحاب امام جواد و امام هادى بود و از امام جواد مسائلى را نقل كرده است.
او فرزندان متوكل به نامهاى معتز و مؤيد را تعليم مىداد. روزى نزد متوكل بود كه معتز و مؤيد وارد شدند. متوكل به وى رو كرد و گفت: كداميك از دو فرزندان من و يا حسن و حسين نزد تو محبوبتر است؟ او در پاسخ با كمال شجاعت گفت: به خدا سوگند كه قنبر غلام على بن ابىطالب از آن دو و از پدرشان بهتر است. متوكل بىدرنگ به خشم آمد و دستور داد زبانش را از پشت گردنش بيرون آوردند و با اين كار او به فيض شهادت نايل آمد.
ابويوسف در منطق، لغت، حيوانشناسى، گياهشناسى و طب صاحب نظر بود و تبحر ويژهاى داشت، اگرچه شهرت او در علوم ادبى و شعر بيشتر بود. نجاشى درباره او آورده است كه او در علوم عربى و لغت سرآمد بود.
ثعلب از جمله كسانى است كه از او روايت نقل مىكند. كتابهاى او عبارتند از: اصلاح المنطق، الأضداد، المذكر والمؤنث، الطير، النبات، الوحش، الارضين، الأدوية و كتابى كه شعر شعرايى مانند امرؤ القيس، زهير، نابغه، اعشى و... را در آن گردآورى كرده است. در اصول كتاب الفاظ و كتاب ما اتفق لفظه واختلف معناه را نوشته است كه هيچكدام از آنها در دسترس نمىباشد.
ابومحمد ازدى نيشابورى معروف به فضل بن شاذان يكى ديگر از شاگردان ائمه: است كه شيخ او را از اصحاب امام هادى و امام حسن عسكرى شمرده است. او همانند يونس و هشام بن حكم مباحثى را در ردّ اهل سنت نوشت. وى مباحث را به شيوه مقارن طرح كرد و در كلام، فلسفه، فقه و مذاهب تخصص ويژهاى داشت و در اين زمينه كتابهايى نوشت كه برخى از آنها عبارتنداز: كتاب الردّ على الفلاسفة، كتاب الايمان، الاعراض والجواهر، كتاب الامامة، كتابالمسح على الخفين، كتاب الطلاق و.... كتابهاى او به 180 عنوان مىرسد. گفته شده كتاب اصولى وى رسالة اجتماع الامر و النهى است كه متأسفانه به دست ما نرسيده است. وى از امام رضا، ابى ثابت، ابن ابى عمير، حماد بن عيسى، محمد بن سنان، صفوان بن يحيى، عبدالله بن حيله، يونس، محمد بن يحيى، عبدالله بن وليد عدنى صاحب سفيان روايت كرده است.
احمد بن محمد بن عيسى بن عبداللّه بن سعد بن مالك بن احوص بن سائب بن مالك بن عامر اشعرى، ابوجعفرقمى در سال 274 قمرى مىزيست. او درزمينه كلام، اصول و فقه تخصص داشت. ابو جعفر از بزرگان قم و فقيهان بىنظير آن ديار بود و جاىگاه اجتماعى ويژهاى داشت به گونهاى كه سلطان وقت با او ملاقات مىكرد. وى امام رضا را ملاقات كرده بود.
در رشتههاى مختلف علمى كتابهايى تدوين كرده است، مانند كتاب التوحيد، فضل النبى و المتعه. او ظاهراً در اصول كتاب الناسخ و المنسوخ را تدوين كرده كهبه دست ما نرسيده است.
او كتاب الوصول الى معرفةالاصول و كتاب الكشف را تدوين كرده كه در دسترس نيست. نجاشى در مورد او مىگويد: جداً ضعيف است و به او توجه نمىشود.
على بن ابراهيم در حديث مورد اعتماد بود و احاديث بسيارى را شنيده و نقل كرده است. او در زمينههاى تفسير، فقه و كلام تخصص داشته است. كتابهاى او عبارتند از، التفسير، قرب الاسناد، الشرايع، الحيض، التوحيد و الشرك و.... همچنين در اصول كتاب ناسخ و منسوخ را به نگارش درآورده كه به دست مانرسيده است. او در علم كلام و فلسفه تخصص داشت و در مناظرهها با مخالفان پيروز مىشد.
شيخ مىگويد: عدهاى از نقل كنندگان كتابهاى فلسفى پيش او جمع مىشدند. او امامى بود و اعتقاد نيكويى داشت.
بعضى از كتابهاى او عبارتند از: الآراء و الديانات، فرق الشيعة، الجامع فى الامامة، الرّد على اهل المنطق، التوحيدالكبير، الرد على المنجمين. او در اصول دو كتاب الخصوص والعموم و خبر الواحد و العمل به را تدوين كرد اين دو كتاب به دست ما نرسيده است.
او در كلام تبحر خاصى داشت به طورى كه نجاشى در مورد او «شيخ المتكلمين» را به كار برده است. وى در زمينههاى كلام و عقايد، تاريخ، مذاهب و اديان تخصص داشت. او كتابهاى فراوانى داشته است كه تعدادى از آنها عبارتند از: الاستيفاء فى الامامة، الردّ على اليهود، الانوار فى تواريخ الائمه، الردّ على الواقفة، الردّ على الغلاة. در
اصول كتابهاى الخصوص و العموم، النقض على عيسى بن ابان فى الاجتهاد، ابطال القياس و نقض اجتهاد الرأى على بن الراوندى را نوشته كه متأسفانه اين كتابها به دست ما نرسيده است.
محمد بن عباس كه معروف به ابن حجام است در رشتههاى فقه، حديث و تفسير تخصص داشت و در نقل حديث بسيار به او اعتماد مىشد. برخى از كتابهاى او عبارتند از: المقنع فى الفقه و ما نزل من القرآن فى اهل البيت:. او ظاهراً در اصول
كتابهاى الناسخ و المنسوخ والأصول را تدوين كرد كه هيچكدام در دسترسنمىباشد . او از بزرگان و محدثان بصره و از اصحاب امام باقر بود كه در زمينههاى مختلفى همچون كلام، تاريخ، حديث، فقه، اصول، تفسير، طب و فِرَق و مذاهب تخصص داشت. عبدالعزيز بن يحيى كتابهاى بسيار زيادى تدوين كرد كه صفين، خوارج، نكاح، طلاق، اطعمه و اشربه، صلاة، صوم، اخبار المهدى(عج) و تفسير از جمله آنهاست. كتاب اصولى او «الناسخ و المنسوخ» ناميده شده كه به دست ما نرسيده است.
او از خاندان ابوطالب بود. شيخ طوسى مىگويد: او شيعه امامى بود و روش مستقيمى داشت، اما در آخر عمر وضعيت ذهنى او به هم ريخت و كتبى را در غلوّ تصنيف كرد. وى در زمينههاى كلام، مذاهب، فقه، منطق، تفسير، اخلاق و... تخصص داشت و كتابهاى فراوانى در اين زمينهها تدوين كرد مانند: التوحيد، فساد اقاويل الاسماعيلية، الردّ على ارسطاطاليس، الفقه على ترتيب المزنّى، الآداب و مكارم الاخلاق، التفسير. در اصول كتابهاى الردّ على اصحاب الاجتهاد فى الاحكام و كتاب الاصول را نوشت كه در دسترس نمىباشد. او ساليان درازى در مكه به منصب قضاوت مشغول بود و در علم فقه و اصول تخصص داشت. وى كتابهايى به نام الحج و الردّ على اهل القياس را نگارش كرد. اين اثر نيز امروزه در دسترس نيست. - محمد بن احمد بن داود بن على ابوالحسن - م 368ق -
ابن داود از بزرگان محدثان و فقيهان قم بود. ابوعبد الله حسين بن عبيدالله گويد: هيچكس را از او باحافظهتر و فقيهتر و عالمتر به حديث نيافتم. او وارد بغداد شد و نقل حديث مىكرد و در سال 368 ق وفات يافت و در قبرستان قريش دفن شد. گرايش عمده او فقه، حديث و رجال بود و از اينرو كتابهاى متعددى در اين زمينهها تدوين كرد كه تعدادى از آنها عبارتند از: البيان عن حقيقة الصوم، الممدوحين والمذمومين، المزار، الذخائر. وى ظاهراً در علم اصول فقه كتاب الحديثين المختلفين را تدوين كرده كه به دست ما نرسيده است.
وى از بزرگان نيشابور بود كه در علم كلام تبحر داشت. در علوم مختلف كتابهايى تدوين كرد. ابطال القياس كتاب اصولى اوست كه به دست ما نرسيده است.
او فقيه و متكلمى زبردست بود كه در نيشابور زندگى مىكرد. وى كتابهاى متعددى از جمله: الامامة، الفرائض و در اصول كتاب الأصول را نوشت. اساتيد و مشايخ او عبارتند از: محمد بن يعقوب أصمّ، عبدالله بن الحسين بصرى و أبوبكر محمد بن عبدالله شافعى.
دوره كمال و استقلال
از ابن جنيد تا ابن زهره- در اين دوره، علم اصول، سادگى نخستين خود را از دست داد و به كمال رسيد و تا حدودى از آميختگى با مسائل علم كلام، رهايى يافت. شيعه در اين عصر كه غيبت كبرا به وقوع پيوست (334ق)، به علت دسترسى به امامان يا نواب خاص، نياز چندانى به اجتهاد نيست. در اين دوره، اولين كسانى كه فقه را از شكل نقل متون روايى، خارج ساخته و اجتهاد شيعى را گسترش دادند، ابن ابى عقيل عمانى و ابن جنيد اسكافى بودند. ابن عقيل عمانى نگارنده اثر فقهى مشهور المتمسك بحبل آل الرّسول در زمره متكلمان شيعى قرار داشت. او خبر واحد را معتبر و حجت نمىدانست و بنابر آنچه از آرا و فتاواى وى برمىآيد روش فقهىاش بر قواعد كلّى قرآنى و احاديث مشهور و مسلّم، استوار بود. ايشان در مواردى كه قاعدهاى كلى در قرآن وجود نداشت و در احاديث، استثناهايى براى آن ذكر شده بود، عموم و كليت قاعده مزبور را حفظ مىكرد.
ابن جنيد اسكافى نيز اگرچه از متكلمان پرآوازه شيعى به شمار مىآمد و آثار كلامى بسيارى داشت، اما از نظر فقهى، پيرو مكتب اصحاب الحديث بود. او خبر واحد را حجت مىدانست و در استنباط احكام فقهى، به روش تحليلى و استدلال عقلى اعتقاد داشت، به گونهاى كه به پيروى از قياس و رأى، متهم شد، لكن او براى دفاع از خود كتاب كشف التمويه و الالباس على اغمار الشيعة فى امر القياس را تدوين كرد.
پس از اين دو دانشمند، شيخ مفيد (متوفاى413ق) اجتهاد شيعه را سازماندهى كرد و در زمينه اصول فقه، كتاب التذكرة باصول الفقه را تأليف كرد، كه خوشبختانه امروزه اين كتاب در دسترس پژوهشگران دينى قرار دارد. او در اين كتاب به خوبى از كتاب، سنت، عقل و اجماع، سخن به ميان آورده و مباحث الفاظ را به شيوه بديعى بر اساس قرآن تنظيم كرده است. او در اين كتاب، خبر مرسل مورد اتفاق و همچنين استصحاب را حجت دانسته و تخصيص عام را با خبر واحد جايز ندانسته است. پس از شيخ مفيد، سيد مرتضى (متوفاى 436 ق) مباحث اصولى را به شيوهاى مقارن و تطبيقى به طور گسترده مطرح كرد و در كتاب الذريعة الى اصول الشريعة از خلط مباحث اصولى به كلامى، اعتراض كرده و موضوع علم اصول را «ادله فقه به طور اجمالى» دانسته است. ايشان همچنين با استدلالهاى فراوان، عدم حجيت خبر واحد را تبيين كرده است. شيخ طوسى (متوفاى 460ق)، معاصر و اندكى پس از سيد مرتضى، مباحث اصولى را تنقيح كرد و با دلايل گوناگون، حجيت خبر واحد را از طريق شيعه اثبات نمود. ايشان معتقد بود كه نمىتوان استعمال را دليل حقيقت پنداشت، آن گونه كه به سيد مرتضى و پيروانش نسبت دادهاند. پس از شيخ، مجامع علمى به آراى اصولى بسيار توجه كردند، به گونهاى كهنزديك به يك قرن آرا و انديشههاى اصولى شيخ بر حوزههاى شيعه حكمفرما بود
. امتيازهاى اين دوره
1- علاوه بر عرضه فقه به نصوص كتاب و سنت، خود نصوص نيز بررسى مىشود بر اساس قواعد و اصول ياد شده در آنهاست، به گونهاى كه استنباط مبتنى بر اصول و قواعد كلى شده بود، در حالى كه در مرحله گذشته تنها به ارائه نصوص اكتفا مىشد؛
2- جدايى مباحث فقهى از اصولى، زيرا در گذشته با يكديگر مورد بحث قرار مىگرفتند؛
3- سيد مرتضى در اين دوره مباحث اصول فقه را از اصول عقايد جدا كرد؛ 4- نظريه عدم جواز عمل به خبر واحد، به شيعه نسبت داده شد.
او فقيه ممتازى در شيعه به شمار مىآيد. نجاشى مىگويد: از برخى اساتيد خود شنيدم كه مىگفتند: نزد او مال و شمشيرى از امام زمان (عج) وجود داشت.
وى در علوم فقه، اصول و كلام كتابهاى فراوانى تدوين كرده است. كتاب تهذيبالشيعة لاحكام الشريعة او معروف است كتابهاى اصولى ديگر وى عبارتند از: كشف التمويه و الإلباس على اُغمار الشيعة فى امر القياس، إظهار ما ستره أهل العناد منالرواية عن ائمة العترة فى أمر الاجتهاد، استخراج المراد من مختلف الخطاب،الفسخ على من أجاز النسخ و الافهام لأصول الأحكام. اين كتابها نيز در دسترسنمىباشد. در زمان ابن جنيد، يعنى اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم قمرى به تدريج، شيوه استدلال عقلى در مقابل روش اخبارى خودنمايى كرد. در بروز چنين شيوهاى در فقه دو شخصيت نقش بهسزايى داشتند: يكى از آنها ابن ابىعقيل و ديگرى ابنجنيد بود كه نقطه اشتراك اين دو فقيه، گرايش به مباحث استدلال عقلى در فقه است. در آن زمان اهل حديث و اخباريان بر مراكز علمى شيعه نفوذ فراوانى داشتند، ولى با بروز اين دو فقيهِ برجسته شيعى به تدريج از اين نفوذ كاسته شد. ابن جنيد در مباحث فقهى از روش تفكر عقلانى بهره مىبرد و خبر واحد را نيز حجت مىدانست. همچنين گفته شده كه به حجيت قياس اعتقاد داشت، لذا كتابهاى او متروك و به آنها استناد نشده است.هرچند چنين معروف است كه او اهل قياس بود، ولى اين نسبت معلوم نيست تإ؛ثتك چه حد صحيح باشد. همچنين روشن نيست كه آيا او به قياس اولويت اعتقاد داشته يا قياس منصوص العله و يا قياسى كه از نظر شيعه باطل است.
او از بزرگان فقها و محدثان شيعه مىباشد كه كتابهاى متعددى نوشته است. در سال 355ق وارد بغداد شد و بزرگان (علماى شيعه) از او حديث مىشنيدند. وى سال 381 در رى وفات كرد و آثار گرانبهايى به جاى گذاشت. كتابهاى التوحيد، علل الشرايع، المقنع فى الفقه، معانى الاخبار، من لا يحضره الفقيه، الخصال، مختصر تفسير القرآن از جمله آنهاست. ظاهراً در مباحث اصولى نيز كتاب الناسخ و المنسوخ رانگاشته كه به دست ما نرسيده است.
او در زمينه امامت و اصول اطلاعات وسيعى داشت. كتابهاى وى عبارتند از: كتاب الامامة، كتاب الاستفادة فى الطعون على الاوائل والردّ على اصحاب الاجتهاد والقياس.
او در زمينههاى مختلف كتابهايى را به نگارش درآورد كه پارهاى از آنها عبارتند از: المعاش والكسب، الميرة و ما جاء فى اخلاق المؤمنين.
او در اصول رسالة فى اصول الفقه را تدوين كرده ولى امروزه در دسترس نمىباشد. - محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسلام بن جابر بن نعمان بن سعيد عربى عكبرى (336 يا 338 - 413ق) الف) زندگى نامه ابن نعمان ملقب به شيخ مفيد، در سال 336 يا 338 ق در روستايى به نام عكبراء از توابع بغداد تولد يافت. او از همان كودكى به علم و ادب، اشتياق فراوانى داشت، به طورى كه در دوران طفوليت «ابن المعلّم» لقب گرفت. شور فراوان و پشتكار علمى او بدانجا رسيد كه در سن پنج سالگى از ابن ابى الياس اجازه روايت گرفت، چنان كه هفت سال و چند ماه داشت كه از ابن سماك روايت نقل كرد.
محمد بن نعمان با پدر خويش براى فراگيرى علم و دانش به بغداد كه در آن روزگار از مراكز علمى مهم جهان اسلام محسوب مىشد، سفر كرد. وى از محضر اساتيد صاحب نام آن دوران بهرههاى علمى بسيارى برد؛ فقه را نزد جعفر بن محمدبن قولويه فرا گرفت و از محضر اديب و مورخ چيرهدست، محمد بن عمران مرزبانى مؤلف معجم القراء علم روايت آموخت. علم كلام را در محضر مظفر بن محمد و ابوياسر و ابن جنيد اسكافى آموخت.
شيخ در علوم مختلف اسلامى تبحرى بىوصف داشت، او در اصول، فقه، كلام، تفسير و تاريخ كتابهاى گرانقدرى نوشت. در فقه المقنعه، در كلام اوائل المقالات و تصحيح الاعتقاد و در تاريخ الارشاد را مىتوان نام برد. يكى از ويژگىهاى بارز و كمنظير شيخ مفيد در مباحث علمى، مناظرهها و گفتوگوهايى است كه با علماى مذاهب ديگر انجام داد. بخشى از اين مناظرهها در كتاب الفصول المختاره آمده است. مناظرههاى او طبق اصول علمى و همراه با متانت بود و روح ادب اسلامى در آنها موج مىزد. وى در مباحث مختلف كلامى، فقهى، اصولى و... با صاحبان مذاهب مناظره كرد و در همه آنها با سربلندى و اقتدار به دفاع از نظريههاى علمى شيعه پرداخت. براى نمونه در جلسهاى كه گروه بسيارى از فقها و متكلمان حضور داشتند، از او چنين سؤال شد كه چه دليلى بر ابطال قياس در احكام شرعى وجود دارد؟ شيخ پاسخ داد: دليل بر ابطال قياس اين است كه حكمى كه خصم من گمان مىكند اصلى است كه بر مبناى آن قياس صورت مىگيرد و فرع از آن استخراج مىشود، از سوى خداوند ممكن است در حادثهاى كه همان حكم را دارد، به خلاف آن تعبد كند، با اين كه آن حادثه همان حقيقت را دارد و تمامى صفات آن را بىكم و كاست داراست. پس اگر قياس صحيح باشد از نظر عقلى، تعبد (شارع) در آن حادثه به خلاف حكمش جايز نبود، مگر در صورتى كه آن حادثه حالش مختلف شود و صفاتش تغيير كند و اين جواز عقلى با چنين توصيفى دليل بر ابطال قياس در شرعيات است.
يكى ديگر از صفحههاى زرّين زندگى علمى شيخ، توجه عميق او به مسائل روز جامعه اسلامى است و به حق مىتوان او را عالم به زمان دانست. مثلاً در ميان كتابهاى شيخ، المسائل الصاغانيه وجود دارد كه در آن به شبهههاى عالم حنفى بر فقه شيعه، پاسخ داده است. هم چنان كه كتاب المسائل السرويه پاسخ شيخ به مسائلمردم سارى است. شيخ مفيد در رشتههاى مختلف علمى از محضر اساتيد و فرزانگان بسيارى بهره برد. سيد محسن امين در اعيان شيعه تعداد آنان را به 56 نفر رسانده است كه به اسامى تعدادى از آنان اشاره مىشود
1- احمد بن ابراهيم صُميرى 2-احمد بن حسين بصرى 3- حسن بن فضل رازى 4- جعفر بن محمد بن قولويه قمى 5- على بن مالك نحوى 6-محمد بن احمد اسكافى 7- محمد بن على بن الحسين (شيخ صدوق) 8-محمدبنعمران مرزبانى 9- محمد بن محمد بن طاهر شريف 10- محمد بن احمد صفوانى.
همچنين در مكتب شيخ، شاگردان بزرگى ظهور كردند كه بعدها هر كدام مشعل فروزانى بر كورهراههاى تاريخ شدند. نام برخى از آنان عبارتند از 1- سيد مرتضى علم الهدى 2- سيد رضى 3- سلار بن عبدالعزيز ديلمى 4- محمد بن على كراجكى 5-احمد بن على نجاشى 6- محمد بن حسن شيخ طوسى 7 - محمد بن حسن بن حمزه جعفرى.
شيخ مفيد تأليفات گسترده و متنوعى دارد كه عدد آنها به دويست كتاب مىرسد. شيخ طوسى مىگويد: او نزديك به دويست تصنيف بزرگ و كوچك دارد و فهرست كتابهاى او معروف است.
علامه سيد محسن امين 195 كتاب و رساله براى شيخ مفيد شمرده است. شيخ مفيد اولين اصولى شيعه است كه براى نخستين بار تأليف جامعى در ابواب مختلف اصول ارائه كرد، گرچه پيش از وى علماى شيعه تكنگارىهايى در پارهاى از مسائل اصولى، مانند عام و خاص و مباحث الفاظ به نگارش درآورده بودند. به هر حال كتابهاى اصولى ايشان عبارتند از: 1- التذكرة بأصول الفقه 2- مسألة فى القياس 3- كتاب فى القياس 4- مسألة فىالاجماع 5- المقالات 6- كتاب اصول الفقه 7- كتاب اجتهاد الرأى 8- كتاب الرسالة الى اهل التقليد.
گفتنى است كتاب التذكرة بأصول الفقه به احتمال قوى تلخيصى از كتاب اصول الفقه باشد، زيرا مرحوم نجاشى در رجال و علامه محسن امين در اعيان الشيعه و شيخ طوسى در الفهرست، ضمن كتابهاى او نامى از التذكره نبردهاند و تنها به ذكر كتاب اصول الفقه بسنده كردهاند. شاهد ديگر اينكه كراجكى (م 449 ق) در مقدّمه اصل اين جزوه مىنويسد: «مختصر التذكرة بأصول الفقه، استخرجته من كتاب شيخنا المفيد».
شيخ مفيد در اين كتاب مباحث اصولى را به صورتى منظم و جامع آورده است و در كتاب اوائل المقالات مباحثى را به صورت پراكنده درباره اخبار متواتر و واحد، اجماع، امر به سبب و... آورده است. اين كتاب از چهار بخش كلام، فلسفه، اصول و فقه تشكيل شده است. شناخت محيط علمى شيخ مفيد كمك شايان توجهى به فهم و درك چگونگى شكلگيرى انديشههاى او خواهد كرد. در قرن سوم و چهارم؛ يعنى از غيبت صغرا تا پايان قرن چهارم به طور كلى دو شيوه تفكر بر حوزههاى علمى شيعى حكمفرما بود: يكى شيوه اهل حديث كه به ظواهر اخبار و احاديث تمسّك و از بهكارگيرى تلاشهاى فكرى و اجتهاد در منابع و اخبار پرهيز مىكردند. از نمايندگان اين مكتب مىتوان به محمد بن يعقوب كلينى (م 329 ق) و شيخ صدوق (م 381 ق) اشاره كرد. در برابر، گروه ديگرى بودند كه از آنان به «متكلّمان» ياد مىكردند. آنان خواستار بهكارگيرى استدلالهاى عقلى و قواعد اصول فقه در مباحث فقهى بودند. ابن ابى عقيل عمانى از علماى نيمه اول قرن چهارم و ابنجنيد اسكافى دانشمند اواسط قرن چهارم از سردمداران اين حركت فكرى بودند. شيخ مفيد در واقع پيرو مكتب متكلمان در فقه است. او از كسانى است كه با منطق استوار خود توانست تا حدود زيادى گرايش اخبارىگرى را در حوزههاى شيعه تضعيف كند.
از آثار به جاى مانده از شيخ در اصول، به خصوص كتاب التذكرة بأصول الفقه مىتوان ويژگىها، شيوه و سبك اصولى شيخ را به خوبى دريافت. اساسىترين اين ويژگىها عبارتند از
1 - جامعيت اين كتاب به رغم حجم بسيار كوچكش بيشتر مباحث اصولى را دارد. شيخ در اين كتاب هم از مباحث الفاظ سخن گفته و هم از مباحث حجج غافل نمانده است. همچنين در كتاب التذكره ابواب اوامر و نواهى، عام و خاص، ناسخ و منسوخ، اخبار، اجماع، قياس، استصحاب، تعارض دو خبر و... آمده است. همين ويژگى است كه اين كتاب را از تك نگارىهاى اصولى گذشته، ممتاز ساخته است
2 - اختصار شيخ در اين كتاب، مطالب اصولى را به صورت مختصر و موجز آورده است. كتابش داراى عبارتهاى كوتاه و پر معناست. در هر مبحث به نكته اصلى آن اشارهكرده و نظر خود را درباره آن به تصوير كشيده است. ورود و خروج مطالب و حجم مسائل به خوبى گوياى اين ويژگى است. چنان كه در مقدمه اين كتاب آمده است: تو از من درخواست كرده بودى كه براى تو گفتارهايى در علم اصول فقه به طور مختصر بيان كنم تا آن كه موجبيادآورى اعتقاد در اين زمينه باشد.
3 - بدون استدلال غرض شيخ مفيد از چنين نوشتارى - با توجه به درخواستى كه از او شده است - يادآورى آن دسته از مطالب اصولى است كه در استنباط فقهى استفاده مىشود وگرنه به هيچ وجه با استدلال، اثبات و يا ردّ نظريههاى اصولى مخالف نبوده است. از اين رو، در غالب مسائل اصولى دليل اقامه نمىكند.
4 - آموزشى كتاب التذكره داراى ويژگىهايى است كه آن را به يك كتاب آموزشى نزديك مىكند. شيخ معمولاً عناوين هر بحثى را تعريف و مباحث را با مثال، آن هم مثالهايى از آيات قرآن كريم بيان مىكند. همچنين دستهبندى و اختصار مطالب در اين كتاب يكى ديگر از خصوصيات يك كتاب آموزشى است. اين كتاب پس از انتشار به طور شايسته جاى خود را در مراكز علمى شيعه بازكرد، به گونهاى كه تا زمان علّامه حلى تنها مرجع تعليم و تعلم در اين علم بود.
5 - ادلّه، محور مباحث اصولى شيخ در التذكره نظام و چارچوب مشخصى را براى تنظيم و ترتيب مباحث اصولى ارائه كرده است، ولى با توجه به اين كه در ابتداى مباحث از ادلّه احكام شرعى بحث كرده، مىتوان پى برد كه محور بحث نزد ايشان ادلّه فقه و احكام شرعى بوده است. وى سپس راههاى رسيدن به آن ادله و عوارض آنها را در مباحثى نظير امر و نهى و عام و خاص مطرح كرده و در نهايت از اخبار، اجماع، قياس، استصحاب و تعارضِ دو خبر سخن به ميان آورده است.
6 - قرآن محورى شيخ براى قرآن كريم در استنباط و اجتهاد نقش مهمّى قائل شده است. بدينسان كه مىتوان اصول او را «قرآن محور» معرفى كرد، چرا كه مباحث الفاظ را كه اختصاص به قرآن ندارد و شامل سنت هم مىگردد، بر محور قرآن طرح كرده است. ايشان همچنين معانى قرآن را به ظاهر و باطن تقسيم كرده و از سوى ديگر امر و نهى، خبر و تقرير را از انواع اصول معانى قرآن شمرده است. علاوه بر اين، مثالهاىمباحث اصولى را غالباً از قرآن انتخاب كرده است
شيخ وارث مكتب متكلمان، به خصوص ابن ابى عقيل و ابن جنيد است. روش كلى ابن ابى عقيل و ابنجنيد در فقه، دخالت دادن عقل در استنباط و عدم جمود بر ظواهر اخبار است. از اين رو درباره ابن ابى عقيل گفتهاند: او مانند متكلمان ديگر، احاديث غير مسلّم مذهبى را - كه در اصطلاح اصول فقه خبرواحد خوانده مىشود - معتبر و حجت نمىدانست. روش فقهى او بنابر آنچه از آرا و فتاوى [وى] برمىآيد، بر قواعد كلى قرآنى و احاديث مشهور و مسلّم استوار بود....
همچنين درباره ابنجنيد آمده است: ابن جنيد ... مانند آنان احاديث مذهبى غير قطعى را حجت مىشمرد و بدان عمل مىكرد، ليكن از طرف ديگر در استنباط و استخراج احكام فقهى از منابع آن به روش تحليلى و استدلالى عقلى معتقد بود.
شيخ مفيد از اين دو متكلم و فقيه شيعى متأثر شد. شهيد صدر در اين زمينه مىنويسد: شيخ مفيد كتابى را در اصول به رشته تحرير درآورد و در آن از خط فكريى كه ابن ابى عقيل و ابن جنيد پيش از او ترسيم كرده بودند، پيروى كرد.
به رغم تأثيرپذيرى شيخ از آن دو، ميزان تأثيرپذيرى وى از ابن ابى عقيل بيشتر است، چرا كه شيخ به پيروى از او حجيت خبر واحد را نپذيرفت و از سوى ديگر كتابى به نام النقض على ابن الجنيد فى اجتهاد الرأى در ردّ افكار ابن جنيد به نگارش درآورد. علاوه بر ابن ابىعقيل و ابن جنيد، شيخ در برخى نظراتش از علماى بغداد هم متأثر شده است. به عنوان نمونه وى پس از تعريف تواتر به خبرى كه توافق گزارش دهندگان بر كذب آن محال باشد، مىگويد: اين مذهب اصحاب تواتر از بغدادىها است و بصرىها در آن مخالفت كردهاند.
اولين مسئله اصولى را كه شيخ طرح مىكند، دلايل و مستندات احكام شرعى است. اين مهمترين مسئلهاى است كه علم اصول بايد پاسخ روشنى براى آن مهيا كند. شيخ دلايل احكام شرعى را به سه دسته تقسيم مىكند: كتاب، سنّت پيامبر و سخنان ائمه اطهار
اكنون سؤال اين است كه چرا ابن نعمان در رديف اين سه دليل، از اجماع و عقل سخنى به ميان نياورده است؟ شايد پاسخ باشد كه شيخ براى اجماع، موضوعيتى قائل نبوده و تنها آن را طريقى براى قول معصوم مىداند. بر اين اساس، اجماع را از راههاى سنت و اقوال معصومان: به حساب مىآورد و كاركرد عقل را عمدتاً راهى به سوى حجيت آن سه مورد مىداند، چرا كه حجيت قرآن و اخبار با عقل اثبات مىشود
اخبار كتاب و سنت محورىترين منابع استنباط احكام شرعى به حساب مىآيند. قرآن كريم كه از نظر سند، متواتر و قطعى است و در حجيت آن در فقه جاى هيچگونه ترديدى نيست، اما روايات و احاديث كه پس از قرآن مهمترين منبع فقه به شمار مىآيند و از آن نظر كه در آنها جزئيات، شرايط و اركان احكام شرعى بيان شده، براى استخراج احكام فقهى اهميت بسيارى دارند. بر اين اساس، شيخ اين بحث را با دقت ويژهاى دنبال كرده است. يكى از ويژگىهاى اين عصر، علمگرايى و رسيدن به قطع و يقين در احكام بود. از اين رو، شيخ مفيد اخبارى را حجت دانسته كه مفيد علم باشند.
از مجموع كلمات شيخ مفيد چهار نوع خبر به دست مىآيد كه هر كدام حكم ويژهاى دارد: خبر متواتر، خبر واحد همراه با قرينه، خبر واحد بدون قرينه و خبر مرسل.
خبر متواتر: معيار اصلى خبر در تواتر از نظر شيخ، فقدان تبانى و توافق بر كذب است، ولى دو راه براى شناخت آن وجود دارد
الف - كثرت عددى: بر اين اساس، خبر متواتر از نظر شيخ خبرى است كه عدد گزارش دهندگان به حدّى برسد كه توافق آنها بر دروغ، محال عادى باشد. او عدد خاصى هم براى خبر متواتر معين نمىكند و از عبارتش معلوم مىشود كه تواتر گاهى با دو نفر هم حاصل مىشود.
ب - قراين و شواهد: طبق اين مبنا، شيخ خبرى را متواتر مىداند كه توسط جماعتى بيان شود و خبر آنان همراه با شواهدى باشد كه عدم تواطى و توافق بر كذب را مشخص مىسازد. در اين نوع خبر متواتر، ديگر به كثرت عددى نيازى نيست.
خبر واحد همراه قرينه: شيخ مفيد اين قسم از اخبار را نيز حجت مىداند. قراين و شواهدى را كه همراه اين نوع خبر واحد است عقل، عرف و اجماع بيان مىكند.
خبر واحد بدون قرينه: ابن نعمان خبر واحد بدون قرينه را فاقد هر گونه اعتبار و حجّيت مىداند و آن را موجب علم نمىداند.
شيخ، بر مبناى حجت ندانستن خبر واحد بدون قرينه، معتقد است كه تخصيص عام به خبر واحد جايز نيست، بلكه خبرى كه حجيت داشته صلاحيت تخصيص عام را دارد.
خبر مرسل: خبر مرسل داراى دو اصطلاح است: يكى اصطلاح عام و ديگرى اصطلاح خاص. معناى عام خبر مرسل عبارت است از هر حديثى كه همه يا برخى از راويان آن حذف شده باشند، هرچند آن راويى كه ساقط شده با لفظ مبهمى مثل «بعض اصحابنا» بيان شده باشد. معناى خاص خبر مرسل عبارت است از هر حديثى كه راويى از تابعين آن را بدون آن كه واسطه خود را با پيامبر بيان كرده باشد، به پيامبر نسبت بدهد، مثل حديث سعيد بن مسيب از پيامبر اكرم. البته وقتى كه از خبر مرسل صحبت مىشود، به طور معمول معناى عامش مد نظر است. در حجيت خبر مرسل، اختلاف نظر است. از كلمات شيخ مفيد استفاده مىشود كه او خبر مرسلى را كه اهل حق شيعه به آن عمل كرده باشند حجت مىداند.
اجماع شايد شيخ مفيد اولين اصولى شيعى باشد كه حجيت اجماع را بر اساس مبانى شيعه اصلاح كرد. از نظر شيخ، اجماع حجيت دارد، امّا حجيت آن ذاتى نيست بلكه حجيت اجماع به واسطه در برداشتن قول معصوم است، در حالى كه اهل سنت اجماع را دليل مستقلى در مقابل كتاب و سنت مىدانند.
شيخ در اوائل المقالات از دو نوع اجماع عام (اجماع امت) و خاص (اجماع شيعه) سخن مىگويد و هر دو را حجت مىداند.
شيخ در مسئله قلمرو اجماع از دو مطلب سخن به ميان آورده است: يكى، حجيت اجماع در احكام شرعى كه عبارات گذشته ناظر به چنين موضوعى بود و ديگرى، اجماع در لغت است. وى براى شناخت حقيقت و مجاز، ظن را كافى نمىداند و معتقد است براى تشخيص حقيقت از مجاز بايد از راه علمى استفاده كرد. او يكى از مصاديق راه علمى را اجماع اهل لسان بيان كرده است.
عقل شيخ مفيد در فقه پيرو مكتب متكلمان است، لذا به دليل عقلى ارزش فراوانى داده است. البته وى فصل مستقلى براى دليل عقلى در نظر نگرفته است، ليكن گردآورى موارد استشهادى وى به عقل، حاكى از ديدگاه عميق او نسبت به دليل عقلى است. در اينجا برخى از آن موارد را بيان مىكنيم: - عقل راه به دست آوردن علم از كتاب، سنت نبوى و اقوال معصومين: است.
- عقل نسخ كتاب به كتاب و سنت به سنت و سنت به كتاب و كتاب به سنت رإ؛ حجت تجويز مىكند.
- عقل و شرع ملازم با يكديگرند و عقل هيچ گاه از سمع (نقل) جدا نمىشود.
- عقل، بيشتر قرآن را استعمال حقيقى بر طبق لسان عربى مىداند.
- دليل عقلى مىتواند عام را تخصيص بزند.
- استفاده از عموميت فعل، خلاف مقتضاى عقل است.
- خبر واحدى حجت است كه به دليل علمى مقرون باشد كه يكى از آن دلايل عقل است.
عرف و عادت اصوليانِ شيعه از همان آغاز تدوين اصول، از نقش عرف و عادت در مباحث اصولى غافل نبوده و به مناسبتهاى مختلفى از اين عنصر بهره جستهاند. شيخ مفيد در جاى جاى التذكره نقش تعيين كننده عرف را يادآورى كردهاند. استشهادهاى زير نمونهاى از آنهاست: - شكلگيرى ظواهر الفاظ، بر اساس عرف و عادت اهل لسان است.
- مفهوم موافق (فحواى خطاب) از معانى عرفى است.
- شيخ مفيد به عرف و عقل در برابر كسانى كه همه قرآن را بر مجاز حمل مىكنند استشهاد مىكند.
- شيخ مفيد در تعاريف از عرف استفاده كرده، چنان كه در تعريف تواتر به عرف و عادت تمسك كرده است.
- خبر واحد معتبر، خبرى است كه همراه با شواهد علمى باشد. شيخ، عرف را به عنوان يكى از شواهد علمى بيان كرده است.
- مورد، مخصص نيست؛ يعنى هرگاه حكمى بر موضوعى وارد شود و سببِ به خصوصى در آن مورد نباشد، حكم بر آن سبب محدود نخواهد شد؛ به عبارت مشهور، «مورد، مخصص نيست». شيخ در اين موضوع نيز به عرف استناد كرده و معتقد است حمل اين الفاظ بر حقيقت خود با عرف، عقل و زبان منافاتى ندارد.
قياس و رأى
يكى از ويژگىهاى مهم شيخ، آشنايى او با مباحث علمى اهل سنت است. وى در بسيارى از مباحث، شيوه مقارن را رعايت كرده است، مثلاً در اصول، به مباحث قياس و رأى كه از نظر بيشتر اهل سنت اهمّيت به سزايى در استنباط دارد، توجه كرده و به نقد و بررسى آنها پرداخته است. شيخ در اين بحث، سه واژه قياس، رأى و اجتهاد را به كار برده و بر خلاف استادش ابن جنيد كه مشهور به پذيرش قياس دراستنباط بوده، آن را خلاف نظر شيعه دانسته است.
از عبارتهاى مختلف شيخ مفيد در باب قياس، به دست مىآيد كه دليل عدم حجيت قياس و رأى آن است كه علمآور نيستندو راهى براى شناخت حق و صواب نمىباشند.
همچنين به اعتقاد شيخ، چون در هر مسئلهاى روايتى از ائمه اطهار: وجود دارد، ديگر به قياس نيازى نيست.
شيخ مفيد با توجه به عدم حجيت قياس، تخصيص و تعميم به واسطه آن را مردود شمرده است.
شيخ پس از بيان منابع احكام كتاب، سنت و اقوال معصومين:، راههاى رسيدن به آنها را نيز بيان كرده است: راههاى رسيدن به علم مشروع در اين اصول سه چيز است: يكى عقل است كه راه شناخت قرآن و دلايل اخبار است، دومى زبان مىباشد كه راه شناخت معانى كلام است و سومى اخبار است كه راه اثباتِ اصول از كتاب و سنت و سخنان معصومان: است.
در اين عبارت، شيخ نسبت به پيامبر اسلام تعبير سنت را آورده (كه شامل قول، فعل و تقرير مىشود) و نسبت به ائمه اطهار: به اقوال و سخنان تعبير كرده است، اما با وجود اين نبايد از چنين تعبيرى چنين برداشت كرد كه او به حجيت فعل و تقرير ائمه معتقد نيست، زيرا فعل، تقرير و قول ائمه اطهار: همگى، حجت است و هيچكس ميان قول آنها از يك طرف و تقرير و فعل آنها از طرف ديگر تفكيكى صورت نداده است. شيخ مفيد در ذيل راههاى رسيدن به منابع احكام مباحث الفاظ، اصول عمليه و تعادل و تراجيح را بحث نموده است.
مباحث الفاظ
فقه از علوم نقلى است و عمده استنادهاى آن به نقل و سمع است. از اينرو، در اصول، عوارض و حالتهاى مختلف الفاظِ كتاب و سنت و نيز قانون و قاعدههايى درباره آنها مطرح شده است، هر چند پارهاى از مباحث لفظى در علم نحو و منطق هم مطرح مىشود، امّا هر علمى از منظر خاص خود به آنها نظر مىكند. شيخ مفيد در اين كتاب، عمده مباحث خود را بر محور مباحث الفاظ طرح و مباحثى را كه براى استنباط فقهى از الفاظ كتاب و سنت لازم مىباشد بيان كرده است. البته ايشان بيشتر مباحث الفاظ را به رغم جريان آن در سنت، بر محور قرآن نگاشته است، به گونهاى كه غالب مثالهاى بحثهاى اصولى را از قرآن انتخاب كرده است. اين نشانگر توجه و عنايت وى به نقش قرآن در استنباط است
معانى قرآن
شيخ مفيد معانى قرآن را به دو دسته ظاهر و باطن تقسيم مىكند و ظواهر را اين چنين تعريف مىكند: مقصود از ظاهر، معناى مطابق لفظى است كه هماهنگ با عادات اهل زبان باشد.
و در تعريف باطن نيز چنين آورده است: باطن معنايى است كه از عبارت خاص و حقيقت آن خارج شده و معناى گستردهترى پيدا كرده باشد. در اين صورت عاقل در شناخت مراد از آن به دلايل ديگرى افزون بر ظواهر الفاظ احتياج دارد، مانند قول خداوند كه مىفرمايد: «اقيموا الصلاة». روشن است كه صلاة نزد اهل لغت به معناى دعاست و در حقيقت، اين «دعا» قابل قيام نيست. پس ظاهر آيه مراد، نيست، بلكه منظور از صلاة، امر مشروعى مىباشد كه به معناى افعال مخصوصى است كه مشتمل بر قيام، ركوع، سجده و جلوس است. اين مطلب از ظاهر قول فهميده نمىشود و منظور از باطن اين معنا است.
پس معيار ظاهر، حقيقت لغوى و معيار باطن، هر آنچه غير از حقيقت لغوى است، خواه هيئت شرعى باشد يا مجاز در كلام و يا .... شيخ در جاى ديگر نيز معيار ظاهر و باطن را تبيين كرده است.
شيخ پس از شمردن معانى قرآن و تعريف آنها به ظاهر و باطن، انواع اصول معانى قرآن را به چهار دسته: امر، نهى، خبر و تقرير تقسيم مىكند. از اين تقسيمبندى روشن مىشود كه شيخ اين چهار دسته را از انواع ظاهر و باطن مىداند. علاوه بر اين نسبت دادن اين چهار قسم به قرآن با توجه به عدم اختصاص اين مباحث به قرآن، شاهد ديگرى بر قرآن محورى شيخ در استنباط است.
اوامر
صيغه امر: شيخ معتقد است كه امر در زبان عربى صيغههاى مخصوصى دارد، مثل «افعل» كه حقيقت در امر است ولى استفاده از آن در ساير موارد مثل سؤال، اباحه و تهديد، مجاز است.
دلالت امر: از نظر شيخ، امر مطلق بر وجوب دلالت مىكند و استعمال آن در استحباب به قرينه و شاهد نياز دارد.
فور يا تراخى: از نظر شيخ اطلاق امر مقتضى فوريت است، چرا كه تأخير به دليلى افزون بر اطلاق امر نياز دارد.
مره و تكرار: شيخ مفيد معتقد است كه مطلق امر، بر تكرار دلالت ندارد، جز آنكه قرينه و دليلى بر آن باشد.
إجزا: شيخ، امتثال امر را سبب اجزا مىداند؛ يعنى مكلف با انجام امر، ذمّهاش نسبت به تكليف فارغ شده است.
امر پس از منع: از نظر ابن نعمان امرى كه پس از وقوع حظر و منع، وارد شود بر وجوب دلالت ندارد و آن را بر اباحه حمل مىكند.
وجوب تخييرى: شيخ از بين انواع واجبات، به توضيح واجب تخييرى بسنده كرده است. از نظر او چنانچه امرى بر چند فعل به صورت تخييرى وارد شود، همه آن افعال صفت وجوب را دارند، ولى انجام همه آنها بر مكلف واجب نمىشود.
مقدمه واجب: شيخ مفيد مقدمه واجب را واجب مىداند و در آن، بين سبب و غير سبب تفصيلى نمىدهد. همچنين به نوع وجوب آن كه عقلى است و يا شرعى، اشارهاى نمىكند.
9 - وجوب سبب: شيخ مدعى است چنان چه مسبب، واجب باشد، سبب هم واجب مىشود، هرچند كه امر نداشته باشد.
بحث ضد: اصوليان متأخر ضد را بر دو قسم تقسيم مىكنند:
ضد خاص و ضد عام. منظور از ضد خاص هر فعلِ وجودى است كه به نحوى مانع وجود امر شود، ولى ضد عام، ترك آن امر است. شيخ مفيد تصريح نكرده كه در اين بحث منظورش از ضد، ضد عام است يا ضد خاص، اما در لابهلاى كلامش مىتوان شواهدى را يافت كه ضد عام مراد اوست. وى در اين بحث معتقد است كه امر به شىء عين نهى از ضد عامش نيست، ولى امر به شىء را مقتضى نهى عقلى از ضد مأمور به مىداند. بنابر اين، ايشان دلالت امر را بر نهى از باب دلالت لفظى - به هر دلالتى كه باشد (تضمن و التزام) - منتفى مىداند و معتقد به نهى عقلى است.
نواهى از كلمات پراكنده شيخ چنين برداشت مىشود كه او به دو نوع نهى اعتقاد داشته است: يكى، نهى لفظى كه صيغههاى خاصى را براى آن در نظر گرفته است و ديگرى، نهى عقلى كه در بحث ضدّ به آن اشاره كرده و معتقد است كه امر به شىء از ضد عامش نهى عقلى مىكند.
همچنين از نظر شيخ مفيد امتثال نهى بر ترك همه افراد آن متوقف است، مگر در صورتى كه شرطى آن را به حالت يا زمان ويژهاى اختصاص بدهد.
خبر شيخ درباره خبر به دو بحث اشاره مىكند:
1 - تعريف خبر: از نظر شيخ خبر چيزى است كه امكان صدق و كذب، در آن وجود داشته باشد.
2 - صيغههاى خبر: به اعتقاد شيخ در زبان عربى صيغههاى خاصى براى خبر وجود دارد كه آن را از ساير موارد جدا مىسازد و طبيعى است كه استعمال صيغههاى اختصاصى در غير خبر، استعمال مجازى خواهد بود.
عام و خاص
يكى از بحثهاى مفصلى كه در التذكرة مطرح شده، بحث عام و خاص است. شايد پس از بحث امر، عام و خاص مفصلترين بحث آن باشد. در اينجا به برخى از مباحث آن اشاره مىكنيم:
1 - تعريف عام و خاص: عام، لفظى است كه بر دو و بيشتر دلالت كند، ولى خاص، منحصراً يك فرد دارد. شيخ طبق اين تعريف، تثنيه را نيز عام مىداند.
بنابراين، شيخ بين جمع و عموم تفاوت قائل است، زيرا اقلّ جمع را سه مىداند، در حالى كه اقل عام را عدد دو قرار داده است.
2 - انعقاد عموم: از نظر شيخ، عموم تنها از مجراى لفظ، محقق مىشود و فعل بر عموميت هيچ دلالتى ندارد.
عام مطلق و عام اضافى: شيخ مفيد در بحث عام و خاص دو اصطلاح عام مطلق و عام اضافى را مطرح مىكند. عام اضافى، هر لفظ جمعى است كه شامل تمامى افراد جنس نشود. چنين لفظى در واقع عام است، اما به صورت نسبى و اضافى، خاص است. اين نوع از عام داراى دو جنبه است: از آن نظر كه شامل دو فرد و بيشترمىگردد، عام است و از آن جنبه كه همه افراد و مصاديق را شامل نيست، خاص است. اما مقصود از عام مطلق، هر لفظى است كه تمامى افراد و مصاديق خود را در برگيرد.
معناى تخصيص: تصوّر ابتدايى از تخصيص، آن است كه لفظى به عنوان عام، تمامى افراد جنس را شامل شود و سپس به وسيله لفظ خاصى، افراد از حكم عام خارج گردند. شيخ مفيد ضمن ردّ اين برداشت سطحى، اظهار مىدارد كه با آمدن لفظ خاص، معلوم مىشود متكلم از اول، شمول تمامى افراد را از عام، قصد نكرده است، لذا در واقع مخصَص، قصد متكلّم است و لفظ خاص، كاشف از آن است.
انواع مخصِّصهاى عام: سه چيز براى تخصيص عام، صلاحيت دارد: دليل عقل، قرآن و سنت ثابت [خبر متواتر]. اما قياس و رأى چون در شريعت اعتبار ندارند، صلاحيت تخصيص عام را ندارند. همچنين تخصيص عام با خبر واحد جايز نيست، زيرا خبر واحد، نه موجب علم است ونه عمل.
احكام عام و خاص
الف - حجيت عامِ تخصيص خورده: هرگاه عامى به واسطه لفظ ديگرى تخصيص بخورد، لفظ عام نسبت به غير مورد تخصيص، در عموميت خود باقى است؛ به عبارت ديگر، حجيت عام در غير مورد تخصيص باقى است. البته بايد توجه داشت، چنين استعمالى مجازى است، زيرا موضوع له عام، استيعاب و شمول همه افراد است، اما پس از تخصيص، در غير آن استعمال شده است.
ب - بناى عام بر خاص: هرگاه دو عام وارد شود كه با يكديگر از جهت مدلول، تنافى داشته باشند، به طورى كه هر يك حكم ديگرى را دفع كند، در اين صورت دو حالت متصور است: يكى آن كه، تقدم و تأخر يكى بر ديگرى مشخص است، كه در اين صورت اولى ناسخ و دومى منسوخ است و ديگر آن كه، تقدم و تأخر معلوم نباشد.در اين حالت، وظيفه، توقف است و نبايد بدون دليل، يكى را بر ديگرى مقدم كرد.
همچنين اگر لفظ خاصى در همان مورد لفظ عام وارد شود، خاص بر عام مقدم مىشود، چرا كه اگر به عام عمل شود، حكم خاص مرتفع و بىاثر خواهد شد، امّا در صورتى كه به خاص عمل شود، عام به طور كلى ساقط نشده است.
الفاظ عموم: شيخ مفيد عموم را به سه دسته تقسيم مىكند
الف- الفاظى كه بيانگر اصل جمع بوده و از دو به بالا صدق مىكند، مثل اثنين
ب- جمع نكره، مثل دراهم و دنانير كه كمتر از سه را شامل نيست
ج - عموماتى كه علائم استيعاب و شمول دارند، مثل الف و لام و من شرطيه.
اشتراك از نظر شيخ، اشتراك به دو قسم لفظى و معنوى تقسيم مىشود و اشتراك معنوى را دو نوع مىداند: قسم اول، آن است كه لفظى بر معناى كاملى دلالت كرده، به طورى كه آن معنا در انواع مختلفى و حقايق متعددى جريان داشته باشد، مثل لفظ شىء هنگامىكه به صورت نكره استعمال شود. قسم دوم، عبارت است از لفظى كه بر معناى كاملى دلالت كند، ولى آن معنا يك حقيقت واحد باشد و افراد آن در عوارض، در صورت و شكل مختلف باشند، مثل رجل و انسان.
اما اشتراك لفظى، يعنى اينكه لفظى بر بعض معنا دلالت كرده، به گونهاى كه به واسطه اضافه يا صفت كامل شود، مثل لفظ عين كه به معناى چشم، آب، طلا و... آمده، ولى هنگامى كه به چيزى اضافه شود و يا صفتى براى آن آورده شود معنايش كامل مىشود، مثل عين (چشم) انسان.
استثناى عقيب جمل متعدده
هرگاه جملههايى به يكديگر عطف شوند و پس از آنها استثنايى وارد شود، اين استثنا به همه جملههاى سابق برمىگردد، مگر آن كه دليلى آن را به يكى از آنها اختصاص بدهد.
حقيقت و مجاز
حقيقت و مجاز در لفظ يا معنا: فقها در اين باره كه جاىگاه حقيقت و مجاز در الفاظ است يا معانى، اختلاف نظر دارند. سكاكى معتقد است كه مجاز در معنا واقع مىشود؛ به اين بيان كه متكلم در ابتدا به طور ادعايى زيد را به علت شجاعت فراوان، مصداقى از مصاديق شير، فرض مىكند، آنگاه لفظ شير را در همان معناى واقعى خود به كار مىبرد. بر اين اساس استعمال حقيقى بوده و تصرف، در معنا صورت گرفته است. شيخ مفيد در مقابل چنين بينشى معتقد است كه حقيقت و مجاز در الفاظ و تعابير واقع مىشود نه در معانى.
تعريف حقيقت و مجاز: بر اساس مبناى شيخ مفيد، حقيقت عبارت است از استعمال لفظ در معنايى كه در زبان براى آن وضع شده و مجاز استعمال لفظ در غير معناى موضوع له مىباشد.
دليل يقينى بر حقيقت و مجاز: شيخ مفيد معتقد است حمل كلام بر حقيقت يإ؛زرسط مجاز به دليل قطعى نياز دارد و نمىتوان به ظنون استناد كرد. از نظر ايشان دو راه علمى براى به دست آوردن حقيقت و مجاز وجود دارد : يكى، اجماع و اتفاق اهل زبان و ديگرى، دليلى كه حقيقت را از مجاز جدا سازد.
بر اين اساس براى بازيابى حقيقت از مجاز، گفتار برخى از اهل لغت يا برخى از مسلمانان كفايت نمىكند.
منبع: دانشنامه اصولي، ضميري، محمدرضا
+ نوشته شده در ساعت توسط اموزش اصول فقه
|