علامات حقيقت و مجاز
انسان در برابر لفظ و معنا از سه وضعيت خارج نيست:
1) مي داند فلان لفظ بر فلان معنا وضع شده است. راه فهميدن آن به دو صورت است:
الف) انسان خود از اهل لغت باشد.
ب) از راه اطلاعات ارائه شده از جانب اهل لغت.
مانند استعمال لفظ اسد در حيوان درنده.
2) مي داند فلان لفظ بر فلان معنا وضع نشده است؛ که اين صورت نيز از دو حال خارج نيست:
الف) ميان آن لفظ و معنا مناسبت وجود دارد که در اين صورت لفظ در آن معنا مجازي است. مانند: رأيت اسداً يرمي. که لفظ اسد در معناي رجل شجاع استعمال شده است.
ب) ميان آن لفظ و معنا مناسبت وجود ندارد که در اين صورت استعمال ، غلط است.
3) گاهي لفظ در معنائي استعمال شده است ولي انسان شک دارد که آيا اين لفظ بر اين معنا وضع شده است يا نه. به همين خاطر اصوليون براي تعيين نمودن معناي حقيقي از مجازي يعني براي تعيين اينکه اين لفظ براي آن معني وضع شده است يا نه، راهها و علامت هاي بسياري ذکر کردند که در اين جا به ذکر مهمترين آنها مي پردازيم.
علامت اوّل: تبادر
وقتي لفظي را مي شنويم يک معنا از معاني متعدد بع ذهن انسان سبقت مي کند. اين سقبت نشانگر اين است که اين لفظ بر آن معنا وضع شده و رابطه اي بين آنها برقرار شده است که بر آن اساس با شنيدن لفظ معنا به ذهن تبادر مي کند.
اشکال بر تعريف تبادر:
بر تبادر اشکال کرده اند که تبادر معنا از لفظ متوقف بر علم به وضع است لفظ بر آن معناست. حالا اگر خود تبادر را علامت علم به وضع قرار دهيم ، دور لازم مي آيد.
پاسخ ازاشکال
علم تفصيلي به وضع محتاج تبادر است ولي آنچه که تبادر به آن نياز دارد علم اجمالي است نه علم تفصيلي.
علامت دوّم حقيقت و مجاز
1)    صحت سلب و عدم صحت سلب.
2)    صحت حمل و عدم صحت حمل.
اگر سلب معناي مشکوک از لفظ مورد نظر صحيح باشد ، علامت مجاز و الا علامت حقيقت است.
اگر حمل معناي مشکوک بر لفظ صحيح باشد ، علامت حقيقت است و الا مجاز است.
علامت سوّم : اطراد
اطراد علامت حقيقت و نبود اطراد علامت مجاز مي باشد.
صحت استعمال لفظ در معنايي که در آن شک داريم اختصاص به مقامي غير از آن مقام که در آن هستيم و صورتي غير از صورتي که در آن هستيم ندارد. همان گونه که اختصاص به مصداقي غير از مصداق ديگر ندارد. به عبارت ديگر شيوع پيدا کردن يک لفظ براي يک معنا علامت حقيقت است و عدم آن مجاز مي باشد. مثلا لفظ عامل اطلاق مي شود بر علي. وقتي به اين وضع نگاه مي کنيم مي فهميم به خاطر کارمند بودن اين لفظ براي علي وضع شده است؛ امام وقتي فراتر نگاه مي کنيم مي بينيم که کساني ديگر مثل حسين، هوشنگ، پيام، مريم و غيره نيز کارمند هستند و مي توان لفظ عامل را براي آنها نيز بکار برد.
بعضي از اصولين گفته اند: حق اين است که اطراد علامت حقيقت نيست. چون وقتي استعمال لفظي در معنايي با خصوصياتش، يکبار صحيح باشد اين استعمال هميشه صحيح خواهد بود. بکار بردن لفظ اسد براي هر شيري رواست که معناي حقيقي است و همچنين به کار بردن آن براي رجل شجاع که به نحو مجازي است براي هر رجل شجايي بجاست