آموزش اصول فقه ویژه دانشجویان حقوق
معرفى كتاب القواعد و الفوائد
هرچند تاريخ تدوين اين كتاب به طور دقيق مشخص نيست، اما آنچه مسلّم است اينكه اين كتاب بيش از 12 رمضان سال 784ق تأليف شده است؛ زيرا مصنّف در اجازهاش به ابن خارن در تاريخ فوق نام اين كتاب را مطرح كرده است. اين كتاب داراى سه دسته از قواعد است: قواعد اصولى، قواعد فقهى وقواعد ادبى. البته وجهه غالب آن قواعد فقهى است. شهيد ابتدا «قاعدهاى» را مطرح و سپس نكات مرتبط با قاعده را ضمن «فائده» بيان كرده است و آن گاه فروع فقهى مناسب با آن را ذكر مىكند، در پايان چنانچه امورى از قاعده كلى استثنا شده باشد، بيان مىكند. القواعد، نزديك به 330 قاعده و حدود 100 فائده است. نقص اساسى اين كتاب به چينش و ترتيب قواعدمربوط مىشود. شهيد گاه قواعد فقهى را از اصولى يا ادبى جدا ننموده است؛ به بيان ديگر، قواعد فقهى را به ترتيب ابواب فقهى رايج ذكر نكرده است و در پارهاى از موارد قواعدى را در جاهاى مختلفى تكرار كرده است. به خاطر همين عدم انسجام و ترتيب، شاگرد او فاضل مقداد (726 ق) كتاب القواعد شهيد را تهذيب و قواعد آن را مرتب كرده كه حاصل تلاش او كتابى به نام نُضد القواعد الفقيه شده است. شهيد بسيارى از اين قواعد را از كتابهاى اهل سنت نقل و نظر صريح شيعه را در مقابل نظرات اهل سنت مطرح كرده است. البته در برخى موارد شهيد قاعدهاى را ذكركرده، ولى نظريه مختار خودش را تبيين نكرده است، گويا دستكم يكى ازانگيزههاى او بيان كيفيت تفريع فروع بر اصول بوده است، نه اظهار نظر در مسائل. محتواى كتاب اين عناوين را دارد: 1- مقدمات و قواعد خمس و مباحث اصولى، 2- قواعد اجتهاد، 3- قواعد نكاح، 4- قواعد قضا، 5- قواعد جنايات، 6- قواعد عبادات، 7- قواعد عقود.
مبانى كلامى
غرض افعال الهى
شهيد، احكام شرعى را بر اساس غرض ناشى از افعال الهى تحليل كرده است. او بر اين باور است كه افعال الهى اغراض نيكويى دارد و اين اغراض به نفع مكلف است. بر اين اساس، احكام شرعى را دستهبندى كرده است، شهيد اول مىگويد: از آنجا كه در علم كلام ثابت شده است كه افعال الهى به اهداف و اغراضى مستند است و محال است كه اين غرض قبيح باشد و نيز ممتنع است كه آن غرض به خداوند برگردد، ثابت مىشود كه غرض و هدف به مكلف برمىگردد و چنين غرضى يا رساندن سود به مكلف است و يا دفع ضرر از او و هر دوى آنها گاه به دنيا نسبت داده مىشود و گاه به آخرت. بر اين اساس احكام شرعى از يكى از اين چهار صورت بيرون نيست.
مصالح و مفاسد شهيد
در موارد متعدّدى از مصالح و مفاسد سخن به ميان آورده است. ايشان ضمن شمردن انواع وسائل، مىگويد: وسيله پنجم، عبارت است از چيزى كه جلب مصلحت و دفع مفسده را تقويت كند و آن قضاوت و دعاوى و بيّنههاست.
مقاصد پنجگانه
محمدبنمكى از پنج هدف و مقصد ياد مىكند: نفس، دين، عقل، نسب و مال. ايشان زيربناى تمام احكام تشريعى را محافظت از اين اهداف قلمداد كرده است. او مىنويسد: وسيله چهارم چيزى است كه موجب حفظ مقاصد پنجگانه مىشود و آنها عبارتاند از: نفس، دين، عقل، نسب و مال. هيچ حكمى جز براى حفظ آنها تشريع نشده است و آنها ضروريات پنجگانه مىباشند. پس نفس به واسطه قصاص، ديه و دفاع حفظ مىشود؛ حفظ دين به جهاد و كشتن مرتد است، حفظ عقل با حرام نمودن مست كنندهها و حدّ بر آنها حاصل مىشود، حفظ نسب به تحريم زنا، لواط، حرمت قذف و حد بر آن صورت مىگيرد و در نهايت حفظ مال به واسطه تحريم غصب، دزدى، خيانت، راه بستن و حد و تعزير بر آنها انجام مىگيرد.
شئون پيامبر
از نظر شهيد اول، پيامبر شئون و وظايف متعددى دارد و هر يك از شئون آن حضرت فعل خاصى را اقتضا دارد. تشخيص و تفكيك شئون و تصرفات پيامبر در احكام شرعى از حساسيت ويژهاى برخوردار است، به عنوان نمونه افعالى را كه پيامبر به عنوان قاضى يا حاكم اسلامى انجام مىدهد قابل تغيير است و به شرايط زمانى و مكانى ويژهاى مختص است. شهيد مىگويد: تصرف پيامبر گاهى به تبليغ است و آن عبارت است از فتوا دادن و گاه به امامت است، همانند جهاد كردن و تصرف كردن در بيت المال مسلمانان و در نهايت گاهى تصرف او به قضاوت است، مانند خاتمه دادن به خصومت ميان مدعى و منكر (به شاهد يا قسم و يا اقرار) و هر تصرفى در عبادت، حتماً از باب تبليغ خواهد بود و گاه در برخى موارد ميان تصرف قضايى و تصرف تبليغى ترديد ايجاد مىشود، مثل مَنْ أحيا أرضاً فهى له.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد در نظريات اصولى خويش از انديشمندان شيعى و سنى تأثيراتى را پذيرفته است كه به آنها اشاره مىشود: 1 - شيخ مفيد 1 - 1 - مقدمه واجب در زمينه مقدمه واجب، قولها و نظريههاى مختلفى مطرح است: يكى، وجوب مقدّمه به صورت مطلق است كه اين نظريه شيخ مفيد است و ديگرى، تفصيل ميان سبب و غير آن كه نظر سيد مرتضى است. شيخ مفيد مىگويد: آنچه كه فعل، جز به واسطه آن تمام نمىشود واجب است، همانند وجوب فعل مأمور به و نيز امر به مسبب دليل بر وجوب فعل سبب است و امر به مراد دليل بر وجوب فعل اراده است.
شهيد به پيروى از شيخ مفيد مقدمه واجب را به طور مطلق واجب مىداند. او مىنويسد: فائده: از آنچه بر (قاعده) تفريع مىشود «آنچه كه واجب، جز به آن تمام نمىشود، واجب است» وجوب شستوشوى تمامى لباس است، هنگامى كه نجاست در اجزاى آن مشخص نباشد.
حجيت مفهوم وصف
شيخ مفيد معتقد بود كه وصف، مفهوم دارد؛ يعنى هرگاه حكمى، به وصفى مقيد باشد، چنانچه آن وصف منتفى شود، حكم به تبع آن منتفى خواهد شد. او مىنويسد: اما دليل خطاب آن است كه حكم هرگاه بر برخى از صفات مذكور معلق شود، دلالت مىكند كه آنچه در صفت با آن مخالف است، بر خلاف آن حكم است، جز آن كه دليلى بر موافقت آن استوار شود.
شيخ طوسى پس از شيخ مفيد با اين تفكر موافقت كرد، ولى سيد مرتضى و در قرون بعدى محقق و علامه آن را نقد كردند. اما شهيد اول در ذكرى قول شيخ مفيد را تقويت و مفهوم وصف را معتبر تلقّى كرده است. او مىگويد: پنجمين مورد، دليل خطاب است كه بدان، مفهوم [نيز] گفته مىشود و اقسام فراوانى دارد: وصفى و شرطى. اين دو نزد برخى از اصحاب حجت است و اشكالى متوجه آنها نيست، خصوصاً در مورد شرطى.
سيد مرتضى
شهيد حجيت اجماع را دخول قول معصوم در ميان اجماع كنندگان مىداند. وى در اين نظر از سيد مرتضى تبعيت كرده است. سيد مرتضى دراين زمينه مىگويد: در تمامى اقسام گذشته به ناچار مىبايست قول امام معصوم داخل در آن باشد؛ زيرا امام از اعضاى امت است و از بالاترين مؤمنان و گرامىترين عالمان است.
شهيد اول نيز با تأكيد برهمين مطلب مىنويسد: اجماع، اتفاق علماى شيعه بر مطلبى درزمان و عصرى است، بىآنكه معصوم معيّن باشد؛ زيرا بدين طريق دخول معصوم فهميده مىشود.
شيخ طوسى
شيخ طوسى خبر مرسل را مشروط به آن كه اِخبار دهنده، جز از ثقه نقل نكند، حجت و معتبر دانسته است. بر اين اساس روايات مرسله ابن ابىعمير و صفوان بن
يحيى واحمد بن محمد ابى نصر وجز آنها را پذيرفته است. شهيد مسلك شيخ را در حجيت خبر مرسل پذيرفته و مىگويد: [خبر واحد تحت شرايطى مقبول است] يكى از آنها خبر مرسلى است كه اِخبار دهنده آن، از غير ثقه روايت نكند و روى همين مبنا است كه اصحاب، اخبار مرسله ابن أبى عمير، صفوان بن يحيى و احمد بن ابى نصر بزنطى را پذيرفتهاند؛ زيرا آنان خبر مرسل را جز از ثقه نقل نمىكنند.
علّامه حلّى
شهيد در مباحث اصولى بيشتر از علامه حلّى متأثر شده است. اين تأثيرات از دو جنبه قابل بررسى است: يكى، از لحاظ شكلى و ترتيب مباحث اصولى و ديگرى، از جنبه محتوايى
تأثيرات شكلى
ترتيب مباحث اصولى در القواعد با ترتيب مباحث كتاب تهذيب الوصول علامه منطبق است. جدول زير گوياى ترتيب اين دو كتاب است. فهرست كتاب تهذيبفهرست مباحث اصولى القواعد مقدمات قاعده
تعريف فقه، حكم وضعى و انواع آن لغات قاعده
اصل لفظى، حقيقت ومجاز امر ونهى قاعده
امرونهى عام وخاص قاعده
عاموخاص مجمل و مبيّن قاعده
مطلق و مقيد ومجمل ومبيّن افعال قاعده
فعل النبى نسخ قاعده
نسخ اجماع قاعده
اجماع اخبار قاعده
عدالت راوى قياس قاعده
قياس تعادل وتراجيح قاعده
تعادل و تراجيح اجتهاد قاعده
اجتهاد وتوابع آن
تأثيرات محتوايى
اجماع سكوتى: از نظر علامه حلى نمىتوان اظهار نظر عدهاى از فقها نسبت به حكمى و سكوت عده ديگر را اجماع ناميد و چنين عملى حجيت ندارد. گاهى از اين عمل، به اجماع سكوتى تعبير مىشود، علامه حلى مىگويد: بحث پنجم، نمىتوان اظهار نظر برخى و سكوت ديگران از انكار را اجماع ناميد؛ زيرا احتمال دارد سكوت آنان به علت عدم اجتهادشان باشد يا ممكن است اجتهاد كرده باشند، ولى معتقدند هر مجتهدى مصيب به واقع است و يا مانعى از اظهار عقيدهشان وجود دارد .... به هر حال چنين عملى حجت نيست.
شهيد به تبعيت از علامه، اجماع سكوتى را واقعاً اجماع نمىداند و براى آن هيچگونه اعتبارى قائل نيست. وى مىنويسد: اجماع سكوتى، [حقيقتاً] نه اجماع است ونه حجيت دارد؛ زيرا احتمال غير رضا [از سكوت] وجود دارد.
در جاى ديگرى، شهيد تصريح دارد كه از نظر علماى شيعه هيچ اثرى بر آن مترتب نيست.
اطلاق و تقييد:
علامه در فصل پنجم از تهذيب موارد اطلاق و تقييد را بيان و حكم آنها را مشخص كرده است. او مىنويسد: فصل پنجم، در مطلق ومقيد است. اگر مختلف باشند تقييدى در كار نخواهد بود، مثل و «آتوا الزكاة» و «اعتقوا رقبة مؤمنة» و چنانچه آن دو متماثل باشند و سبب متحد باشد، مطلق بر مقيد حمل مىشود تا به دو دليل عمل شده باشد ... و اگر سبب مختلف باشد، حمل مطلق بر مقيد واجب نيست؛ زيرا امكان تصريح بر بقاى مطلق بر اطلاقش وجود دارد.
شهيد اول با پيروى از علامه موارد اطلاق و تقييد را مطرح كرده است. البته شهيد تفصيل بيشترى در اين زمينه داده است. او مىنويسد: براى مطلق و مقيد چهار قسم وجود دارد: اول، اختلاف حكم و سبب است. در اين صورت به اتفاق علما مطلق بر مقيد حمل نمىشود ...؛ دوم، اتحاد سبب و حكم كه قطعاً مطلق بر مقيد حمل مىشود ...؛ سوم، اختلاف سبب و اتحاد حكم...؛ چهارم، اتحاد سبب و اختلاف حكم .... شهيد حكم قسم سوم و چهارم را بيان نكرده است.
دخول غايت در مغيّا:
علامه در بحث غايت، پس از تعريف و بيان الفاظ آن، دو حكم براى آن بيان مىكند: يكى، آن كه اگر غايت به واسطه امر محسوسى از مغيا جدا شود، مثل: «اتمّوا الصيام إلى اللّيل»، در اين صورت غايت در مغيا داخل نيست و در نتيجه حكمِ ما قبلِ غايت با ما بعد آن يكسان نخواهد بود و حكم ديگر آن كه غايت به واسطه امر محسوسى از مغيا جدا نشده باشد، غايت در مغيا داخل و حكم قبل و بعد از غايت يكى خواهد بود.
شهيد اول در اين زمينه مىگويد: شارع عبادات را به غايات مخصوصى محدود كرده است، مانند تعيين كردن روزه تا شب و شستن دست [در وضو] تا مرافق ... ظاهر آن است كه غايت در صورتى كه به واسطه امر محسوسى جدا نشده باشد، در مغيّا داخل است.
تجزّى در اجتهاد:
علامه تجزّى در اجتهاد را پذيرفته است، او مىگويد: اقرب آن است كه اجتهاد تجزيه بردار است؛ زيرا همان مقتضى كه براى وجوب عمل با اجتهاد در كل احكام وجود داشت، براى اجتهاد در برخى از احكام نيز وجود دارد.
شهيد با پيروى از علامه حلى، اين نظريه را قبول كرده است، او مىنويسد: شايستهتر امكان تجزّى اجتهاد است؛ زيرا هدف، آگاهى يافتن بر دليل حكم و آنچه درآن معتبر است مىباشد واين غرض در تجزّى هم وجود دارد و بعيد است كه غير از آن موارد به اين بعض مربوط باشد. پس به آن التفات نمىشود؛ زيرا چنين احتمالى براى مجتهد مطلق نيز مطرح است و بر همين مطلب در حديث مشهور ابى خديجه تنبيه شده است. امام صادق مىفرمايد: به شخصى كه چيزى از قضاياى ما را مىداند نظر كنيد، پس او را ميان خودتان [قاضى] قرار دهيد؛ زيرا من او را قاضى قرار دادم.
تفاوت بيان علامه و شهيد در آن است كه شهيد، علاوه بر استدلال عقلى بر تجزّى در اجتهاد به روايت نيز تمسك كرده است و مسئله را از جنبه عقلى و نقلى ثابت كرده است، ولى بيان علامه بر جنبه عقلى مسئله تأكيد دارد. 5 - ماهيت نهى: در اينكه ماهيت نهى، مجرد ترك عمل است و يا كفِّ نفس از عمل، ميان اصوليان اختلاف نظر است. تفاوت اين دو نظر اين است كه اولى، امر عدمى و دومى، امر وجودى است. علامه در اين مورد آراى متعددى دارد. در تهذيب الوصول بر اين باور است كه مطلوب از نهى، كفّ نفس است، ولى در نهاية الوصول بر اين باور است كه مطلوب از نهى ترك عمل است.
شهيد با تبعيت از نظر علامه در تهذيب، مطلوب از نهى را كف نفس مىداند. او درتعريف نهى مىنويسد: نهى، لفظى است كه همراه با طلب برترى، بر طلب كفّ دلالت دارد، مانند «لاتقربوا الزنى» «لا تمشِ فى الارض مرحاً».
تعريف حقيقت و مجاز:
علامه در تعريف حقيقت و مجاز براى شمول انواع حقيقت، اعم از لغوى، شرعى و عرفى (خاص و عام)، قيد اصطلاح تخاطب را به تعريف مشهورِ حقيقت و مجاز افزوده است. شهيد نيز همين گونه حقيقت را تعريف كرده است.
قُرافى
احمد بن ادريس بن عبدالرحمن بن عبدالله بن يليّن الصنهاجى ملقب به شهابالدين، معروف به قرافى است. او از فقهاى بزرگ مالكى در قرن هفتم قمرى به شمار مىرود. او نزد اساتيدى، همچون محمد بن عمران معروف به شريف كركى و ابوبكر بن على الادريسى و ابن حاجب شامى تلمّذ كرد و پيوسته ملازم عزالدين بن عبدالسلام بود. از آثار او مىتوان الفروق والذخيره را نام برد. سرانجام در سال 684 ق، در قاهره وفات كرد.
كتاب الفروق نوشته قُرافى (684 ق) از اعتبار و شهرت ويژهاى برخوردار است. او در قالب فروق، قواعد فراوانى را مطرح كرده است. در سرتاسر اين كتاب 274 فرق وجود دارد وهر فرقى متضمن دو قاعده است. بنابر اين در اين كتاب 548 قاعده ذكر شده است. دكتر لنگرودى در ميزان تأثير پذيرى شهيد از قرافى مبالغه كرده و مىگويد: اغلب مباحث كتاب فروق در كتاب قواعد شهيد آورده شده است ... گاه عين عبارت صاحب الفروق را اقتباس كرده است.
هرچند شهيد از قرافى متأثر بوده است، اما نمىتوان گفت كه اغلب مباحث فروق در القواعد ذكر شده است؛ زيرا فروق حاوى 548 قاعده است كه در اين ميان شهيد تنها 94 قاعده را از او نقل كرده و تقريباً 42 مورد از سخن او را نيز نقد كرده است. 1 - 5 - وجوب تخييرى قرافى معتقد است كه امر تخييرى امكان دارد و در اين صورت متعلق امر، مفهوم «احدها» است. اين مفهوم قدر مشترك ميان امور متعدد است و در اين مفهوم ديگر تخييرى نيست؛ در واقع امر تخييرى به امر تعيينى برگشت مىكند. او مىگويد: امر در مأمور به همراه با تخيير، مانند خصال كفاره، به مفهوم «احدها» تعلق مىگيرد كه ميان آنها مشترك است؛ زيرا بر هر يك از آن خصال صدق مىكند. پس متعلق امر مشترك است و در آن تخييرى نيست و خصوصيات متعلق تخييرند و وجوب در آنها نيست.
شهيد نيز به پيروى از قرافى مىگويد: امر ميان چند چيز به صورت تخييرى صحيح است و امر به قدر مشترك تعلق مىگيرد كه آن مفهوم «احدها» است و در آن تخييرى نيست و خصوصيات، متعلق تخيير مىباشند، زيرا عين يكى از آنها بر مكلف واجب نيست، همانگونه كه اخلال به تمامى آنها جايز نيست.
عدم استلزام عام نسبت به خاص هرگاه لفظ عامى گفته شود، هيچگونه دلالتى بر خاص و جزئيات زير مجموعه خود ندارد، مانند لفظ حيوان كه مستلزم انسان نيست. قرافى در اين زمينه مىگويد: حقيقت عامّه گاهى در رتبههاى مترتب بر يكديگر به اقل و اكثر و جزء و كل واقع مىشود و گاه در رتبههاى متباين از يكديگر.
شهيد ضمن انعكاس همين عبارت معتقد است كه در صورت اول، عام مستلزم خاص است، ولى در صورت دوم، عام مستلزم آن نخواهد بود.
انواع مصالح شهيد چهار نوع مصلحت را به تبعيت از قرافى ذكر مىكند. شهيد مىگويد: مصالح بر سه قسم است: 1- مصالح ضرورى، مثل نفقه انسان بر خودش، 2-مصالح موارد احتياج، مثل نفقه انسان بر همسرش و 3- مصالح تكميلى، مانند نفقه انسان بر نزديكانش.
قرافى چهار نوع مصلحت را با همين عبارات بيان كرده است.
علايى (م 761ق)
او يكى از كسانى است كه بر انديشههاى شهيد، تأثيرات فراوانى گذاشت.
منظور از علايى، صلاحالدين ابوسعيد، خليل بن كيكلدى بن عبدالله شافعى است كه در سال 694ق در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 761 ق چشم از جهان فروبست. مرحوم خوانسارى به اشتباه تصور كرده كه منظور از علايى، محمد بن ابو بكر بن ايوب الزرعى الخليلى (ابن قيم) است
خوانسارى در روضات الجنات در اين زمينه مىنويسد: شهيد اول معاصر علايى بود ... او مدت زمان كوتاهى با شهيد معاشرت داشته يا تأليفات او را فراوان و به طور جدى مطالعه كرده است؛ زيرا از جهت سبك و تأليف ميان مصنفات آنان مشابهت ديده مىشود، به گونهاى كه گفته شده بيشتر قواعد شهيد از كتاب قواعد اين دانشمند يگانه اقتباس شده است.
عبدالعزيز بن عبدالسلام بن ابو القاسم بن الحسن السلمى الدمشقى، عزالدين ملقب به سلطان العلماء در سال 577ق در دمشق به دنيا آمد. او از فقها و مفسران شافعى قرن ششم و هفتم قمرى بود. التفسير الكبير، قواعد الاحكام فى مصالح الانام، الفتاوى و...نام برد. او در سال (660 ق) در قاهره دار فانى را وداع گفت
محقق كتاب القواعد (عبدالهادى حكيم) در اين زمينه مىنويسد: به نظر مىرسد كه مصنف در تدوين نظريات اهل سنت، به دو منبع اخير (القواعد ابن عبدالسلام والفروق) اعتماد زيادى كرده است.
نوآورىها شهيد اول با بهرهگيرى از هوش سرشار و با استفاده از مكتب فقهى و اصولى علّامه و فرزندش فخرالمحققين و مسافرتهاى علمى به سرزمينهاى مختلف اسلامى، توانست نظريهها و انديشههاى بديع و تازهاى را در عرصه اصول و فقه، ارائه دهد. او از چهل نفر از علماى اهل سنت اجازه علمى دريافت كرد و مسافرتهاى متعددى را براى آشنايى با افكار اهل سنت انجام داد. ازسوى ديگر، بر افكار رايج حوزههاى شيعى آن عصر كه به طور عمده تحت تأثير محقق و علامه بود، احاطه داشت. از اين رو، براى او زمينه مناسبى فراهم آمد تا با احاطه بىوصف او بر مذهب شيعه و سنى، تحولات و ابتكارات علمى را پديد آورد. در زير قسمتى از آراى ويژه و نوآورىهاى شهيد را در اصول، بررسى مىكنيم. 1 - تغييرپذيرى احكام شهيد در القواعد بحث مستقل ونسبتاً مفصّلى را در موضوع عرف مطرح كرده و در آن از عادت قولى و فعلى سخن به ميان آورده است. در آنجا از تغيير احكام به واسطه تغيير عادات سخن گفته است. توضيح آن كه برخى از احكام شرعى بر اساس عرف ويژهاى تنظيم شدهاند و با تغيير آن عرفها، احكام مترتب بر آنها نيز تغيير مىيابد. از اين نظر، احكام الهى پويايى خاصى خواهند داشت كه در زمانها و مكانهاى متفاوت، قابل تطبيق و اجراست. از نظر شهيد، احكام قابليت تغيير را دارند، اما بايد مكانيزم و سيستم تغيير آنها را دريافت. يكى از عواملى كه مىتواند در تغيير و تحول احكام مؤثر باشد، عرف و عادت است. از عبارات شهيد استفاده مىشود كه در نظر او عرف و عادت دو مفهوم مترادف و يكسانند، لذا آنها را به جاى يكديگر به كار برده است. او در زمينه تغيير احكام، مىگويد: تغيير احكام به واسطه دگرگونى عادتها امكان دارد، مانند پولهاى رايج و وزنهاى متداول و نفقه زنان و نزديكان. اينگونه امور تابع عاداتى است كه در آن زمان واقع شدهاند.
صحيح و اعم
در مباحث الفاظ، اين بحث مطرح شده كه آيا الفاظِ عبادات و معاملات تنها بر صحيح از آنها اطلاق مىشود يا شامل فاسد هم مىشود. ظاهراً شهيد براى اولين بار اين مسئله را در اصول شيعه عنوان كرده است. از نظر شهيد، ماهياتى را كه شرع جعل واختراع كرده و عقود، فقط بر صحيح اطلاق مىشوند و در اين حكم ميان عبادات و معاملات تفاوتى نگذاشته است. شهيد در اين باره مىنويسد: ماهيات جعلى، همانند نماز، روزه و ساير عقود، بر فاسد اطلاق نمىشوند، مگر حج؛ زيرا در صورت فساد نيز ادامه دادن آن واجب است. پس چنانچه بر ترك نماز و يا روزه قسم ياد كند، به مُسمّاى صحت اكتفا مىشودوآن عبارت است از داخل شدن در آنها، ولى چنانچه پس از آن، نماز و روزه را فاسد و باطل كند حنثِ قسم، بر طرف نمىشود واحتمال عدم آن وجود دارد؛ زيرا در صورت فساد، بر آنها نماز و صوم شرعى اطلاق نمىشود.
دلالت نهى بر فساد
در دلالت نهى بر فسادِ منهىعنه، نظريههاى متعددى ابراز شده است. برخى به طور كلى معتقد به فساد منهىعنه شدهاند. برخى ديگر مانند محقق وعلامه حلّى بر اين باورند كه نهىِ در عبادت بر فساد منهىعنه دلالت مىكند، ولى در معاملات چنين دلالتى ندارد.
شهيد تفصيل ميان عبادات و معاملات را به گونهديگرى مطرح كرده است. از نظر او نهىِ در عبادات چه به ذات آن اصابت كند و چه به وصف خارج آن، موجب فساد منهىعنه مىشود، ولى در معاملات تنها در صورتى كه نهى به ذات آن تعلق گيرد، موجب فساد مىشود و در صورت تعلّق نهى به وصف خارج از ماهيت عقد، بر فساد دلالت نخواهد كرد. شهيد مىنويسد: نهى در عبادات، مفسد آن است، گرچه نهى به وصف خارج از آن تعلق گيرد، مانند طهارت گرفتن با آب غصبى و نماز خواندن در مكان غصبى و درغير عبادات (معاملات) چنانچه نهى از ذات ماهيت و نه از امر (وصف) خارجى باشد، دلالت بر فساد مىكند. پس بيعى كه مشتمل بر ربا باشد، فاسد است، نه مالكِ مساوى است ونه مالكِ اضافى. بيع در هنگام اذان ظهر جمعه صحيح است؛ زيرا نهى در صورت اول به نفس ماهيت بيع و در دومى به وصف خارج از بيع است.
البتّه مقصود شهيد از «وصفِ خارج» در معاملات، امر عارضى است كه گاه عارض بر معامله مىشود و گاه معامله بدون آن وصف تحقق مىيابد؛ زيرا شهيد در عبارت ديگرى وصفى را كه لازمِ معامله باشد، در صورت تعلق نهى به آن موجب فساد مىداند.
دلالت اقتضا و اشاره
اصوليان از برخى دلالتهاى الفاظ نام بردهاند كه در قالب اصطلاحاتِ دلالات منطقى قرار نمىگيرند. اين دلالتها در استنباط از آيات و روايات نقش مهمى دارند. شهيد براى نخستين بار دلالت اقتضا و اشاره را در اصول شيعه طرح كرد. او تنها دلالت اقتضا را تعريف و تبيين كرده است. از نظر شهيد، دلالت اقتضا سه مورد دارد: 1- در جايى كه صدق كلام به آن دلالت بستگى داشته باشد؛ 2- جايى كه صدق متكلم به آن بستگى داشته باشد و 3- موردى كه شرع اقتضاى آن دلالت را داشته باشد. شهيد در تعريف دلالت اقتضا مىنويسد: گاهى چيزى به طور ضمنى ثابت مىشود كه به صورت مستقل ثابت نمىگردد و اين قاعده از قاعده مقتضى در اصول فقه اخذ شده است (كه از آن به دلالت اقتضا تعبير مىشود) و آن زمانى است كه مدلول، مخفى و مضمر باشد؛ زيرا صدق متكلم ضرورى است، مثل رفع الخطأ يا به خاطر آن كه صحت لفظ بر آن متوقف است، مثل «اسأل القرية» و يا به جهت آن كه شرع آن را اقتضا دارد، مثل «اعتق عبدك عنى»؛ زيرا اين جمله از لحاظ شرعى اقتضا دارد كه قبلاًمكلف به آن منتقل شده باشد زيرا عتق بايد از ملك باشد
شهيد درباره دلالتِ اشاره، توضيحى نداده است، ولى منظور اصوليان از آن اين است كه دلالت به قصد استعمالى، مقصود نباشد، اما مدلول آن لازمه مدلول كلام باشد، به نحو لزومِ غير بيّن و يا لزوم بيّن به معناى اعم، خواه مدلول آن از يك كلام استنباط شده باشد و يا از دو كلام.
شهيد در مورد دلالت اشاره مىگويد: از دلالتِ اشاره، احكام [شرعى] استفاده مىشود، مانند قول خداوند كه مىفرمايد: «وحمله وفصاله ثلاثون شهراً» و يا سخن ديگر خداوند: «وفصاله فى عامين» از اين دو كلام استفاده مىشود كه كمترين مدت باردارى شش ماه است.
يكى از بحثهاى اساسى در مورد اين دو دلالت، حجيت و اعتبار آنها است.مرحوم مظفر در اين زمينه معتقد است كه دلالت اقتضا از باب ظهور، حجيتدارد، ولى حجيت دلالت اشاره مورد ترديد است؛ زيرا در ظواهر داخل نيست.
از عبارات شهيد استفاده مىشود كه او دلالت اقتضا و اشاره را حجت مىداند؛ زيرا در مورد دلالت اقتضا مىگويد: «قد يثبت ضمناً ما لا يثبت اصلاً» و در مورد دلالت اشاره مىگويد: «يستفاد» منظور شهيد از «قد يثبت» طبق معيارى كه ارايه مىدهد، همان موارد دلالت اقتضاست.
اهم و مهم قاعده اهم و مهم در مورد دو تكليف متزاحم با يكديگر مطرح مىشود؛ يعنى اگر دو تكليف در مقام امتثال با يكديگر تنافى داشته باشند، تزاحم، پيش مىآيد و براى رفع تزاحم تكليف اهم بر تكليف مهم مقدّم مىشود. ناگفته نماند كه تزاحم با تعارض تفاوت دارد؛ زيرا تعارض، تنافى دو دليل در مقام ثبوت و تشريع است، در حالى كه تزاحم، تنافى دو دليل در مقام اثبات و امتثال است.
شهيد در مورد اهم و مهم اين چنين اظهار مىكند كه: و گاهى دو امر مهم با يكديگر تعارض مىكنند كه در اين صورت اهم بر مهم مقدم مىشود، مثل آن كه نماز جماعت، مستحب است و از سوى ديگر، نماز در مسجد نيز مستحب است، در صورتى كه آن دو با همديگر تعارض كنند، اقرب آن است كه نماز جماعت مقدم است، هر چند در خانه باشد.
انواع ظواهر شهيد در زمينه دلالت لفظ بر معناى خود آن را به نص، مجمل، مؤول و مرجوح تقسيم مىكند. اگر لفظ خالى از هر گونه احتمالى است به آن نص مىگويند و در مقابل آن مجمل قرار دارد و در صورتى كه همراه با احتمال راجح بر منطوق باشد به آن مؤول مىگويند و چنانچه با احتمال مرجوح همراه باشد به آن ظاهر گفته مىشود. انواع ظاهر چهار قسم است: 1- برترى به حسب حقيقت شرعيه، مثل دلالت حج بر مناسك مخصوص، 2-برترى به حسب حقيقت عرفيه، مثل دلالت «أو جاء أحد منكم الغائط» بر حدث، 3-دلالت مطلق بر مدلولش، 4-دلالت عام بر مدلولش.
اين دستهبندى از ظواهر دستكم تا پيش از شهيد، سابقه نداشته است.
نسبيت اجمال و نص
شهيد پس از تعريف اجمال و نص، اذعان مىكند كه اجمال و نص به عنوان دو وصف براى لفظ مطلق نيستند، بلكه ممكن است لفظى به يك اعتبار مجمل و نسبت به اعتبار ديگر نص باشد، مثل آيه «والمطلقات يتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء» كه در دلالت كردن بر گرفتن عدّه نص است، ولى نسبت به ميزان عدّه و تعيين زنى كه بايد عدّه بگيرد، مجمل است. بر اين اساس، شهيد معتقد است كه اجمال و نص نسبى است.
تساهل در ادعاى اجماع و توجيه شهيد يكى از مشكلات فقه، ادعاهاى متعدد اجماع است. اين ادعاهاى اجماع كه گاه با وجود مخالف و گاه در مقابل اجماع ديگرى ادعا مىشود براى فقيهى كه مىخواهد فتوا بدهد، سردرگمى به وجود مىآورد. شهيد براى پاسخگويى به اين اجماعها توجيهات بسيار واقع بينانهاى دارد كه به آنها اشاره مىكنيم: - مخالفى كه معلوم و مشخص است اعتبارى ندارد و به ادعاى اجماع ضربه نمىزند، - فقها مسائل مشهور را اجماع نامگذارى كردهاند، - هنگامىكه ادعاى اجماع مىكردند، مخالف را نمىشناختند، - اختلاف و مخالفت را جورى توجيه مىكردند تا با ادعاى اجماع قابل جمع باشد، - فقها بر روايتى اجماع مىكردند؛ يعنى همه آن را در كتابهاى حديثى نقل مىكردند.
به اين توجيهات پنجگانه بعدها بسيار توجه شد، به طورى كه شيخ انصارى و صاحب معالم آن را در كتابهاى رسائل و معالم نقل كردند.
گسترش دليل عقل
طرح عقل به عنوان يك دليل درعرصه استنباط فقهى، فراز و نشيبى داشته است. در ابتدا در كلمات شيخ مفيد از آن سخن به ميان آمده؛ سپس سيد مرتضى و قاضى ابن برّاج آن را در طول ساير ادله به كار بردهاند، آنگاه ابن ادريس با صراحت از دليل بودن عقل نام برده است. تحول اساسى پس از آن دوره، مربوط به شهيد اول است كه دليل عقل را به طور جامع و گسترده و به طور تفصيلى بيان كرده است. شهيد تصريح مىكند كه دليل عقل بر دو قسم است: قسمى كه توقفى بر خطاب شرعى ندارد؛ يعنى از مستقلات عقليه است. براى اين قسم پنج مورد برمىشمرد: 1- آنچه از قضيه عقل استفاده مىشود، مانند وجوب پرداخت بدهكارى،حرمت ظلم و استحباب احسان كردن، در اينگونه موارد چنانچه دليل نقلى وارد شود، جنبه تأكيدى دارد و ارشادى است. 2- هنگامىكه دليلى در مقام نباشد، به اصل برائت تمسك مىشود. مستفاد از اين كلام شهيد اين است كه وى اصل برائت را در طول ساير ادله مىداند، بر خلاف برخى از اصوليان گذشته، مثل سيد مرتضى و ابن ادريس، كه آن را درعرض ساير ادله نيز بهكار مىبردند. از اين اصل به استصحاب حالِ عقل نيز تعبير مىشود. شهيد براى اصل برائت به دليل نقلى نيز تمسك مىكند. اين يكى از نكات جديدى است كه سابقه نداشته است. از نظر شهيد، حديث «كل شىء فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه فتدعه» دلالت بر برائت مىكند. 3- اينكه در مقام استدلال گفته مىشود: «دليلى بر فلان مطلب نيست، پس منتفى است»، به اصل برائت برمىگردد. 4- اخذ به اقلّ هنگامىكه دليلى بر اكثر نباشد، به اصل برائت بر مىگردد. چنين تحليلى از دليل عقل و دستهبندى جامعى كه بسيارى از مباحث اصولى را زير عنوان دليل عقل قرار دهد، تا زمان شهيد سابقه نداشته و اين از ابتكارات شهيد اول به شمار مىآيد. 5- اصالت بقاى ما كان كه از آن به استصحاب حال شرع و استصحاب حالِ اجماع نيز تعبير مىشود. اصوليان در مورد حجيت چنين اصلى اختلاف نظر دارند. قسم دوم دليلِ عقل، مواردى است كه عقل بر خطاب متوقّف است، اين قسم داراى شش مورد است: 1- مقدمه واجب مطلق، 2- امر به شىء مستلزم نهى از ضدش باشد، 3- فحواى خطاب - مفهوم موافقت - ، 4- لحن الخطاب، و آن چيزى است كه به طور ضرورى از معنا استفاده مىشود، 5- دليل خطاب و از آن به مفهوم تعبير مىشود كه اقسام بسيارى دارد: وصفى و شرطى (كه اين دو نزد برخى از اصحاب حجيت دارند و شهيد هم آن دو را مىپذيرد) مفهوم عدد و مفهوم غايى (كه از نظر شهيد، مفهوم غايى به مفهوم وصف برمىگردد.) مفهوم حصر (حجيت آن مسلم است) و مفهوم لقب (كه حجيت ندارد)، 6- اصل اباحه در منافع و اصل حرمت در مضار.
شهيد در مورد عدم علم به خلاف مىگويد: هرگاه گروهى از اصحاب فتوايى دهند و مخالفى براى آنها معلوم نباشد، چنين مسئلهاى قطعاً اجماع نيست، خصوصاً در صورتى كه علم داشته باشيم كه امام داخل آن گروه نباشد. در صورتى كه معلوم نيست كه امام داخل است و مشخص نيست كه ساير علما موافق آن مسئله و فتوا باشند، عدم علم به خلاف كفايت نمىكند؛ زيرا اجماع، وفاق است، نه عدم علم به خلاف و آيا چنين عدم خلافى در صورت فقدان مستند ظاهرى (حجّت عقلى و نقلى) حجّت است؟ ظاهر آن است كه حجت است؛ زيرا عدالت آنان مانع از فتوا دادنِ بدون علم مىشود.
اجماع منقول
شهيد ظاهراً اولين كسى است كه اجماع منقول را مطرح كرده است. از نظر شهيد، اجماع به واسطه نقلِ واحد، ثابت و داراى اعتبار است. او در اين زمينه مىگويد اجماع به واسطه خبر واحد ثابت مىگردد تا زمانى كه علم به خلاف آن حاصل نشود؛ زيرا خبر واحد ماده قوى است، همانند روايت آن. به تحقيق كتاب خلاف، انتصار، سرائر و غنيه بر بيشتر اين مشتمل است، در حالىكه مخالف در برخى از آنها حتى از ناقل آن ديده شده است.
عدم علم به خلاف
شهيد با توجه به دقتهاى عالمانهاش ميان اجماع و عدم علم به خلاف، تفاوت قائل مىشود و در مرحله بعد از حجيت و اعتبار آن بحث مىكند. از نظر او، اجماع معنايش وفاق است كه بار اثباتى دارد، ولى عدم علم به خلاف بار نفى دارد و اين عدم علم به خلاف حجيت دارد.
شهرت
شهيد از دو نوع شهرت بحث كرده است: 1- شهرت روايى 2- شهرت فتوايى. از نظر شهيد روايت مشهور، روايتى است كه راويان آن از سه نفر بيشتر باشند. به چنين روايتى مستفيض نيز گفته مىشود. منظور از شهرت فتوايى، آن چيزى است كه عمل به آن در ميان علما شهرت يافته باشد.
از كلمات شهيد استفاده مىشود كه او هر دو قسم شهرت را معتبر و حجت مىدانسته است. وى در اين زمينه مىنويسد: برخى مشهور را به مجمععليه ملحق ساختهاند، اگر منظورشان از الحاق در اجماع است، اين سخن ممنوع است، ولى چنانچه مقصود آنان در حجيت است، اين حرف نزديك به چيزى است كه ما مىگوييم و به دليل اينكه ظن در طرف شهرت قوى است، خواه شهرت روايى باشد - به اينكه تدوين آن يا راويان آن به يك لفظ يا الفاظ متفاوت زياد باشد - و خواه شهرت در فتوا.
آنگاه شهيد، مباحث تعارض شهرت را مطرح مىكند كه در اينجا دو مورد را ذكر مىكند: 1- تعارض شهرت روايى با شهرت فتوايى، كه از نظر شهيد، شهرت فتوايى مقدم است. 2- تعارض شهرت مستند به روايت ضعيف با حديث قوى. در اين صورت نيز شهيد شهرت را بر حديث قوى مقدم مىكند.
تجرّى
نقطه اصلى بحث در تجرى آن است كه آيا قطع، مطلقا حجت است يا اساساً حجيت قطع به موردى منحصر است كه قطع مصادف با واقع باشد. بر اين اساس در صورتى كه شخص مايعى را كه قطع به خمريتش داشته است و از روى علم و عمد آن را بنوشد و بعد معلوم شود كه خمر نبوده، آيا چنين شخصى بر اين گستاخى به معصيت و تجرّى عقاب مىشود يا نه؟
ريشههاى اين بحث به نظريههاى شهيد اول در القواعد برمىگردد. شيخ انصارى نيز براى بحث تجرى به كلام شهيد اول استناد كرده است. البته روشن است كه اين بحث با عنوان تجرّى در كلمات شهيد و ديگران مطرح نبوده، ولى اساس چنين بحثى را مىتوان در آثار شهيد جستوجو كرد. شهيد اول در اين زمينه مىگويد:
. البته علامه حلى نيز سخنى مشابه آن در مورد ضيق وقت در نماز دارد (علامه حلى، تذكرة الفقهاء، ج1، ص86)، ولى سخن شهيد در اينجا از عموميت برخوردار است.
نيتِ معصيت تا زمانى كه آن را عملى نكرده، در معصيت و مذمّت مؤثر نيست و در روايات، چنين عملى مورد بخشش واقع شده است. پس اگر معصيتى را نيت كند و به آنچه كه معصيت مىپندارد عمل كند، بعد خلاف آن معلوم شود، پس در تأثير اين نيت (در عقاب و مذمّت) اشكال و نظر است؛ از آن نظر كه ايننيت با معصيت مصادف نبوده، بسان يك نيت صرف تلقى مىشود و در نتيجه مورد مؤاخذه قرار نمىگيرد، ولى از آن جهت كه چنين عملى دلالت بر هتك حرمت و جرأت بر معصيت دارد مورد عقاب و مذمت قرار مىگيرد.
اقسام استصحاب
اقسام استصحاب براى اولين بار به تفصيل در كلام محقق بيان گرديد، اما شهيد آنرا توسعه داد و اقسام ديگرى به آن افزود. از اين رو اقسام استصحاب از نظر شهيداهميت دارد. علاوه بر اين، شهيد، استصحاب را جزء قواعد پنجگانهاى قرارداده است كه همه احكام شرعى به آنها بازگشت مىكند، او در اين زمينه مىگويد: قاعده سوم: قاعده يقين است و آن بنا گذاشتن بر اصل است؛ يعنى استصحاب چيزى كه گذشته است و آن چهار قسم دارد: 1- استصحاب نفى در حكم شرعى تا زمانى كه دليل بر آن وارد شود و از آن به برائت اصليه تعبير مىشود، 2- استصحاب حكم عموم، تا هنگامى كه مخصصى وارد شود و استصحاب حكم نص، تا موقعى كه ناسخى پديد آيد. اين مورد تنها در موردى تمام است كه به صورت مستوفا از مخصص و ناسخ جستوجو شده باشد، 3- استصحاب حكمى كه شرعاً ثابت شده است، 4- استصحاب حكم اجماع در محل نزاع، چنان كه مىگوييم: آنچه از غير دو مجراى طبيعى انسان خارج مىگردد وضو را نقض نمىكند؛ زيرا پيش از اين خارج شدن، اجماع بر طهارت آن قائم است و آن حكم اجماعى، استصحاب مىشود؛ زيرا اصل در چيز محققى، دوام آن است، مگر معارضى براى آن ثابت شود و اصل عدم معارض است.
احتياط
اصل بحث احتياط پيش از شهيد نيز مطرح بوده است، ولى شهيد ديدگاههاى خاصى درباره آن دارد كه كمتر سابقه داشته است و گاه او مباحثى را بر احتياط مترتب كرده كه جنبه ابتكارى دارد.
شهيد احتياط را راهى براى جلب مصلحت و دفع مفسده مىداند.
شهيد، مستند قاعده و اصل احتياط را دلايل نقلى قرار داده است، او مىگويد: اصل اين، احاديث خاصى است كه در بعضى از آنها وارد شده و نيز حديث عام از پيامبر گرامى است كه فرمود: «دع ما يريبك إلى ما لا يريبك» [آنچه را كه ترديد دارى رها كن و به سوى چيزى كه ترديد ندارى روى بياور.
عمل به دو اصل متنافى. شهيد مىگويد: عمل به دو اصل متنافى در بسيارى از مسائل واقع شده است. و اصل و ريشه آن غالباً أخذ به احتياط است.
عمل به نظريههاى مختلف. او مىنويسد: از همين باب است جمع ميان مذاهب و نظريهها در صحت عبادت و معامله تا آنجا كه امكان دارد.
تأويل
يكى از مباحث مهم لفظى كه در علوم نقلى به ويژه فقه و تفسير كارايى بسيارى دارد، بحث تأويل است كه شهيد هم جاىگاه و هم مراتب آن را مشخص و مثالهايى بر آن مترتّب كرده است. او مىگويد: تأويل، تنها در ظواهر است، نه نصوص و براى تأويل مراتبى است كه بالاترين آن، آنجايى است كه لفظ احتمال آن را داشته باشد و در كلام زياد داخل شود و نزديك به اين مرتبه، جايى است كه احتمال آن در لفظ بعيد باشد، ولى قرينهاى بر آن دلالت كند، و بعيدترين تأويل موردى است كه نه احتمال آن از لفظ برود و نه قرينهاى بر آن قائم شود كه اين صورت ردّ شده و پذيرفته نمىشود.
كاربرد اصول
در كلام شهيد شهيد اصول را در موارد متعددى به كار برده است كه برخى لفظى و برخى ديگر عملى است:
اصل عدم سرايت، شهيد مىگويد: اصل، اقتضا مىكند كه حكم بر مدلول لفظ منحصر شود و به غير مدلولش، جز در برخى موارد سرايت نكند.
اصل عدم تشريع، شهيد مىنويسد: اگر فعل پيامبر بين فعل تكوينى و تشريعى متردّد شد، آيا بر تكوينى حمل مىشود؛ (زيرا اصل عدم تشريع است ) و يا بر شرعى؛ زيرا پيامبر براى بيان شرعيات مبعوث شده است
اصل عدم تداخل اسباب
شهيد مىگويد: اصل در اسباب، عدم تداخل آنها است، ولى برخى مواضع استثنا شده است.
اصل برائت، شهيد اولين قسم از موارد دليل عقل را تمسك به اصل برائت شمرده است.
اصل استصحاب، شهيد مىگويد: پنجم، اصل بقاى آنچه در گذشته بوده است و به آن استصحاب حال شرع مىگويند.
اصل در منافع و مضار، ايشان بر اساس اين اصل، اصل در منافع را اباحه و اصل در مضار را حرمت مىداند.
فاضل مقداد عالمى فقيه، متكلم، عالم به علوم معقول و منقول بود. وى از بزرگان علماى اماميه به شمار مىآمد. او نزد متأخران به «فاضل سيورى» يا «فاضل مقداد» شهرت داشت. ايشان از اكابر شاگردان شهيد اول و از كسانى بود كه از وى اجازه نقل روايت داشت. شاگردان فاضل مقداد كه از او روايت مىكردند، عبارتند از: شرفالدين مكى، حسين بن علاءالدين قمى، تاجالدين حسن بن راشد حلّى، محمدبن شجاع قطان حلى، احمد بن فهد حلى و سيفالدين شفرابى. فاضل مقداد در زمينههاى مختلف تصنيفهايى دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىشود: آداب الحج، آيات الاحكام، التنقيح الرائع و كنز العرفان.
همچنين در اصول، شرحى بر كتاب مبادى الاصول علامه و شرحى بر كتاب القواعد و الفوائد شهيد اول به نام نُضد القواعد الفقهية على مذهب الامامية نوشته است. كتاب «شرح مبادى الاصول» در دسترس نيست اما كتاب نضد القواعد الفقهيه با تحقيق سيد عبداللطيف كوهكمرى و به اهتمام سيدمحمود مرعشى توسط كتابخانه آيتاللَّه مرعشى در سال 1403 ق چاپ و منتشر شده است. وى از علماى اماميه در قرن نهم قمرى و عالمى فاضل، محقق، اديب، شاعر و فقيه است. ايشان از شاگردان شيخ ظهيرالدين عاملى است. نسب وى به سلاطين آلبويه مىرسد. وى از بلاد خويش به بلاد شام هجرت كرد و به تحصيل علوم پرداخت. او حاشيهاى بر قواعد علامه و حاشيهاى بر ذكرى الشيعه شهيد نوشته است، همچنين وى حواشى زيادى بر كتب اصول و غير آن نوشته است، كه هيچكدام از آن آثار در دسترس نيست.
- محمد بن على بن ابراهيم بن حسن بن ابى جمهور إحسائى
زندگى نامه
وى از علماى بزرگ اماميه، عالمى فاضل، حكيم كامل و مدقق، متبحر و ماهر، متكلم و محدث و از شاگردان شيخ على بن هلال جزائرى و حسن بن عبدالكريم فتال و از معاصران محقق كركى است.
برخى از تأليفات او عبارتند از: معين الفكر، غوالى اللئالى يا عوالى اللئالى، زاد المسافرين فى اصول الدين، المجلى فى مرآة المنجى، درر اللئالى و المسالك الجامعية.
همچنين كتابهاى اصولى وى عبارتند از: - الأقطاب الفقهية والوظائف الدينية على مذهب الامامية كه مانند قواعد شهيد بر اقطاب مرتب است، اما از قواعد شهيد خيلى مختصرتر است. اين كتاب مشتمل بر
برخى مباحث فقهى و همچنين قواعد فقهى و اصولى مىباشد. - كاشف الحال عن احوال الاستدلال. - الاجتهادية؛ - قبس الاقتداء أو الاهتداء فى شرائط الافتاء و الاستفتاء كه مشتمل بر مباحث اجتهاد و تقليد است. رسالة فى لزوم العمل بأخبار الأصحاب فى هذا الزمان.
هيچكدام از اين سه اثر اخير يافت نشده است. در مورد ابن ابى جمهور احسائى شبهات زيادى وارد شده و نسبتهاى ناروايى به ايشان دادهاند. حضرت آيتاللّه العظمى مرعشى نجفى؛ آن شبهات و نقد آنها را در رسالهاى به نام الرّدود و النقود على الكتاب و مؤلفة والاجوبة الشافية الكافية عنهما گردآورى كرده است. اين رساله در مقدمه كتاب العوالى به چاپ رسيده است. تعدادى از شبهات وارده بر ايشان از اين قرار است: او از غلات بود، از عرفا وصوفيه بود، از فلاسفه بود، وى درنقل روايات، اهل تساهل بود و هرچه و در هر جإ؛طض مىيافت در كتابهايش نقل مىكرد، وى اخبارى بود، او در نقل روايت غيرضابط و غيرمتثبت بود.
معرفى اجمالى كتاب الأقطاب الفقهية ابن ابى جمهور
پس از نوشتن كتاب حديثى عوالى اللئالى در آرزوى نوشتن كتاب فقهىاى بود كه هم جامع باشد و هم به دانشپژوه اين رشته، كيفيت استخراج فروع از اصول را آموزش دهد. از اين رو تصميم بر نوشتن اين كتاب گرفت. او در مقدمه كتاب چنين نگاشته است: واز آنجا كه خداوند كريم توفيق اتمام كتاب عوالى اللئالى الحديثة على مذهب الاماميه را عنايت فرمود، دوست داشتم به دنبال آن رسالهاى در احكام فقهى و وظايف دينى كه جامع بين فروع و دلايل آن و مشتمل بر مسائل و دلايلش باشد و به جوينده مشتاق، كيفيت استخراج را بياموزد، به نگارش درآورم.
نويسنده در اين كتاب مباحث اصولى و فقهى را در 46 قطب بيان كرده است كه در اين ميان نزديك به 16 قطب نخست كتاب به قواعد و اقطاب اصولى اختصاص دارد. او همانند ساير قاعدهنويسان، علاوه بر توضيح قاعده، فروع ومصاديق متناسب با آن را نيز ذكر كرده است. وى در بيان قواعد اصولى و فقهى از ترتيب و نظم خاصى پيروى نكرده است. سرفصلها و عناوين كلى مباحث اصولى كه ابن ابى جمهور مطرح ساخته، به قرار ذيل است: 1- تعريف حكم و اقسام آن، 2- وضع، سبب، شرط و مانع و اقسام آنها، 3- بنابر اصل، تعارض اصلين، 4- رخصتهاى شرعى، 5- نفى ضرر، 6- عادت و تغيير احكام، 7- اقسام دلالت الفاظ، 8- مطلق و مقيد و حالت مختلف آن، 9- دو اصل متنافى، 10- منحصر كردن حكم بر مدلول لفظ، 11- انشا و خبر، 12- امر و نهى، 13- افعال پيامبر، 14- حجيتِ اجماع، 15- خبر در بردارنده قرينه. ابن ابى جمهور، مباحث مختلف اصولى و فقهى را بايكديگر مخلوط كرده كه اين امر باعث پيچيدگى و بههم ريختگى اين كتاب شده است. براى نمونه، سه مورد اين اختلاط ذكر مىشود: الف) ابن ابى جمهور در قطب 8، قاعده نفى ضرر و قاعده عادت را با يكديگر مخلوط نموده است ، در حالى كه همه قاعدهنويسان اين دو قاعده را از يكديگر تفكيك كردهاند. ب) در قطب ، قاعده بنابر اصل يا استصحاب را ذكركرده است و در ادامه بدون آن كه اصل قاعده نيت را بيان كند يك فرع آن را بيان كرده است.
در قطب 13، بحث انشا و خبر و فرق آنها را مطرح كرده و بىهيچ مناسبتى بحث را روى مانع و انواع آن برده است، در حالى كه شهيد اول، مانع و اقسام آن را از اقسام حكم وضعى شمرده است.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد اول ابن ابى جمهور در افكار و انديشههاى اصولى، سبك وشيوه نگارشِ كتابش به شدت تحت تأثير شهيد اول قرار داشته، به گونهاى كه اگر گفته شود عمده اين كتاب تلخيصِ كتاب القواعد و الفوائد است، سخن گزافى نيست؛ تشابه در عبارات، مثالها، فروع و چينش مطالب همگى حاكى از اين مطلب است. براى اثبات ادعاى فوق، سه مورد از عين عبارات آن دو عالم فقيه نقل مىشود تا ميزان و كميت تأثيرپذيرى به خوبى آشكار شود
عنوان كتاب شهيد كتاب ذكرى را در يك مقدمه و چهار قطب به نظم مىكشد. ايشان مىگويد: اما اقطاب چهارگانه عبارتند از: اول، عبادات؛ دوم، عقود؛ سوم، ايقاعات و چهارم سياسات كه به آنها احكام نيز مىگويند. ابن ابى جمهور با الهام از كتاب ذكرى، نام كتاب خويش را الأقطاب الفقهية گذاشته است.
تعريف حكم شهيد مىگويد: الحكم خطاب الشرع المتعلق بأفعال المكلفين بالإقتضاء او التخيير او الوضع. ابن ابى جمهور عين همين تعريف را براى حكم در كتاب خود آورده است.
متعلق حكم شهيد اول درباره متعلق حكم مىگويد: متعلقات الاحكام قسمان: أحدهما: ما هو المقصود بالذات وهو المتضمن للمصالح و المفاسد فى نفسه والثانى: ما هو وسيلة وطريق الى المصلحة والمفسدة، و حكم الوسائل حكم المقاصد و تتفاوت الفضائل بحسب المقاصد.
ابن ابى جمهور نيز در اين زمينه مىنويسد: متعلق الحكم مقصدان نفس المصلحة او المفسدة فى نفسه ووسيلة: هى الطريق المفضى الى احدهما و حكمها حكمه فى الاحكام الخمسة ويتفاوت فى الفضيلة بحسب تفاوت المقاصد فيها.
نوآورىها
هر چند ابن ابى جمهور عميقاً تحت تأثير شگرف انديشههاى شهيد اول قرار داشته است، اما به هر حال به عنوان يك فقيه و اصولى از انديشههاى ويژهاى هم برخوردار بوده كه به رغم اندك بودنش، بايد به آن توجه شود. 1 - تعارض اصل و ظاهر ابن ابى جمهور مىگويد: گاهى اصل و ظاهر با يكديگر تعارض مىكنند، مانند غساله حمام و لباس كسى كه پيوسته شراب مىخورد وگل سر راه، و براى آن فروع بسيارى است و در ترجيح هر كدام بر ديگرى دو وجه است. تا اينجا شهيد هم همينطور مطرح كرده، ولى ابن ابى جمهور ملاك تقدم يكى بر ديگرى را چنين ذكر كرده است: نزديكترين اين دو وجه [به واقع] مراعات كردن قوت و ضعف در هر يك از آنهاست.
. ابن ابى جمهور احسائى، الأقطاب الفقهيّه، ص45: «وقد يتعارض الأصل والظاهر، كغسالة الحمام وثياب مدمن الخمر وطين الطريق، وله فروع كثيرة. وفى ترجيح أيهما وجهان، أقربهما مراعاة القوة والضعف فى أيهما
حمل مطلق بر مقيد
بىترديد براى مطلق و مقيد حالات متفاوتى است كه در برخى از آنها حمل مطلق بر مقيد واجب و در برخى اين حمل لازم نيست. ابن ابى جمهور مىگويد: اگر سبب و حكم در مطلق و مقيد مختلف باشد، اجماعاً حملى صورت نخواهد گرفت و در صورتى كه آن دو يكى باشند، حمل، قطعى است و براى آن، مثالهايى است و گاهى در نفى و اثبات جارى مىشود و اگر سبب، مختلف ولى حكم، متحد باشد يا برعكس، در حمل مطلق بر مقيد اختلاف است و اقوا [به نظر من] در اين دو صورت، حمل مطلق بر مقيد است.
كل و كلّى
ابن ابى جمهور مىگويد: لفظ، يا دلالت بر كلى مىكند يا دلالت بر كلّ و در هر دوحالت يا در ثبوت يا در نفى؛ در ثبوت [در امتثال] به جزئى از كلى اكتفا مىشود و در نفى بايد جميع جزئيات [ترك شود] و در مورد كل نيز [در امتثال] آوردن جزء كافى است و در نفى بايد جميع [ترك شود].
فقدان دلالت امر بر فوريت از نظر ابن ابى جمهور، صيغه امر بر فوريت هيچگونه دلالتى ندارد.
سيد محمد بن ابراهيم حسينى شيرازى دشتكى
وى ملقّب به صدرالدين و امير صدرالدين و سيدالحكماء و صدرالعلماء و صدرالحكماء و صدرالحقيقة و معروف به صدرالدين كبير است. او عالم، حكيم، فقيه مدقق و از علماى اوايل قرن دهم قمرى مىباشد. ايشان علوم شرعى را از پدرش غياثالدين منصور و پسر عموى پدرش ميرنظامالدين احمد بن اسحاق بن على بن عربشاه فراگرفته است. وى از خانواده اهل علم و آبا و اجدادش از علماى عصر خود بودهاند. تعدادى از تأليفات او به شرح زير است: حاشية تيسير الوصول الى جامع الاصول در فقه شافعى؛ حاشية شرح المطالع؛ حاشية مطول و حاشية كشاف زمخشرى. كتاب اصولى وى حاشية شرح مختصر الاصول عضدى است كه در دسترس نيست. - سيد جمالالدين بن عبدالله بن محمد بن حسن حسينى جرجانى (زنده در سال 921ق) جمال الدين، عالمى فاضل، محقق و مدقق است. وى از معاصران محقق كركى يا از شاگردان او مىباشد. او در زمان شاه اسماعيل صفوى به مقام صدارت رسيد.
كتاب اصولى وى شرح تهذيب الاصول علامه مىباشد كه بين اصوليان معروف است و از آن زياد نقل مىكنند. اين كتاب محققانه بهترين شرحى است كه بر تهذيب الاصول علامه نوشته شده است.
سيد بدر الدين حسن بن سيد جعفر بن فخرالدين حسن بن نجمالدين بن اعرج حسينى عاملى موسوى كركى
سيد بدرالدين از اكابر علماى شيعه، فاضل جليل القدر و از مشايخ شهيد ثانى است. شهيد ثانى در وصف استاد خود چنين فرموده است: فقيه كبير اجل اعلم اكمل، رييس الفقهاء، صاحب نفس طاهره زكيه، افضل متأخرين در هر دو قوه علميه وعمليه و.... آبا و اجداد وى از مشاهير علما بودهاند.
مشايخ و اساتيد او عبارتند از: پسر خالهاش محقق كركى، شيخ على بن عبدالعلى ميسى و شيخ شمسالدين محمد بن داوود معروف به ابن مؤذن جزينى.
برخى از شاگردان او نيز به اين قرار است: شهيد ثانى، شيخ حسين بن عبدالصمد والد شيخ بهائى و فرزندش سيد حسين.
سيد بدرالدين در موضوعات مختلف تأليفاتى دارد كه برخى از آنها عبارتند از: المحجة البيضاء و الحجة الغراء، مقنع الطلاب و شرح الطيبة الجزرية فى القرائات العشر. كتاب اصولى وى العمدة الجلية فى الاصول الفقهية است كه امروزه در دسترس نيست.
كمالالدين حسين بن خواجه شرفالدين عبدالحق اردبيلى معروف به الهى
وى عالمى فاضل، كامل و ماهر در علوم عقلى و نقلى و نخستين كسى است كه در علوم شرعى طبق مذهب تشيع به زبان فارسى كتاب نوشته است. او در مذهب حق شيعه تعصب خاصى داشته و به مسلك تصوف و عرفان، رغبت كامل داشته است.
اساتيد او عبارتاند از: شيخ على آملى، جلال الدين محمد دوانى، غياث الدين بن الامير صدر الشيرازى و جمال الدين عطاء الله بن فضلالله حسينى.
از جمله شاگردان ايشان ميرزا كمالالدين ابراهيم صفوى اردبيلى است.
ايشان بيش از سى تأليف، تعليق، حاشيه و رساله در مورد موضوعات مختلف دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: منهج الفصاحة فى شرح نهجالبلاغه، كتاب التفسير، امامت (به فارسى و تركى)، فضايل ائمه و دلائل امامت ايشان و.... كتاب اصولى او شرح تهذيب الاصول علامه حلى است كه در دسترس
نيست.
نورالدين أبوالحسن على بن حسين بن عبدالعالى عاملى كركى
زندگى نامه
محقق ثانى از علماى قرن دهم قمرى و معاصر شاه طهماسب صفوى بود. وى عالمى عامل و فقيهى كامل، مجتهد و اصولى، محقق و مدقق، نادره و علّامه وقت خود بود. در وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و كثرت تحقيق و تدقيق و نيكويى تأليف و متانت تصنيف، از كثرت شهرت به اقامه برهان و بينه احتياج ندارد.
گاهى معروف به شيخ علائى و زمانى معروف به مولاى مروج و گاهى معروف به محقق ثانى و محقق كركى بود. به خاطر شهرت و آوازهاى كه پيدا كرده بود، شاه
طهماسب به او عنايت داشت و منصب شيخالاسلامى را به او واگذار كرد. بدين ترتيب، خدمات دينى و مذهبى زيادى انجام داد به طورى كه در ترويج مذهب جعفرى و قلع و قمع بدعتها و دفع شرارت و مفاسد، كوشش و جانفشانى مىكرد. محقق كركى به خاطر ترويج مذهب به بلاد مختلفى از جمله شهرهاى مختلف ايران مسافرت كرد.
برخى از اساتيد ايشان عبارتند از: على بن هلال جزايرى، شيخ شمسالدين محمدبن خاتون و شيخ شمسالدين جزينى پسر عموى شهيد اول.
همچنين شيخ على بن عبدالعالى كركى، ابن ابى جامع، شيخ زينالدين الفقعانى، شيخ نعمت الله بن شيخ جمالالدين ابى العباس و شيخ عبدالنبى جزائرى از جمله شاگردان وى مىباشند.
محقق كركى تأليفات وتعليقات فراوانى دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: جامع المقاصد فى شرح القواعد، حاشية ارشاد علامه حلى، حاشية تحرير علامه، حاشية مختصر النافع، شرح الفيه شهيد اول و شرح شرايع.
آثار اصولى وى دو رساله بهنام طريق استنباط الاحكام و رسالة فى المنع من تقليد الميّت مىباشد.
رساله طريق استنباط الاحكام دو بار چاپ شده است. ابتدا در سال 1391ق در نجف اشرف و بعد در سال 1396ق در شهر مقدس قم با تحقيق و تعليق عبدالهادى فضلى و در 24 صفحه توسط مكتبة الاسلامية الكبرى چاپ شده است.
روششناسى
معرّفى اجمالى رساله طريق استنباط الاحكام محقق كركى اين رساله را به درخواست دو نفر از شاگردانش به نگارش درآوردهاست. آنان از وى خواسته بودند كه دستور عمل استنباط و كيفيت استخراج حكمِ وقايع را از ادله، آنگونه كه او به صورت شفاهى آموخته بود، براى آنان تبيين كند. شايد آنان احساس مىكردند همه شيوهها و روشهاى استنباط در كتابهاى اصولى و به صورت كاربردى بيان نشده است، از اينرو، از او چنين درخواستى را كردند.
كيفيت طرح مباحث محقق كركى در اين رساله از مباحث مفصل اصولى سخن به ميان نياورده است، بلكه مقصود او ارايه دستورالعملى كلى براى شخصى است كه مىخواهد ورود و خروج و كيفيت عملى كردن استنباط را ياد بگيرد. مباحث رساله محقق كركى به طور مختصر و سربسته اين مباحث را مطرح كرده است: 1- راههاى رسيدن به احكام (ادله اربعه)، 2- كيفيت استفاده از كتاب براى اثبات حكم شرعى، 3- كيفيت استفاده از سنت براى اثبات حكم شرعى، 4- اجماع، 5- ادله عقل، 6- وجوب اجتهاد، 7- كيفيّت تصرّف مجتهد درحوادثى كه محلّ فتواست.
نوآورىها
خبر مُرسل محقق كركى در حجيت خبر مرسل همان نظريه شيخ طوسى را پذيرفته است. او مىگويد: اصحاب ما از مراسيل، جز به آنچه كه معلوم باشد كه مُرسِل آن جز از ثقات نقل نمىكند، عمل نمىنمايند، مانند ابن ابى عمير وابو بصير. نكته اضافى در كلام وى ايناست كه به برخى از مراسيل اصحاب مىتوان عمل كرد و به برخى ديگر بنا به دلايلى نمىتوان. از نظر محقق كركى به مراسيل علامه حلى، فخرالمحققين، شيخ مقداد و ابن فهد حلى مىتوان عمل كرد، ولى مراسيل شهيد اول و محقق حلى اعتبار كافى ندارد.
تعارض اخبار
محقق پس از تعريف انواع خبر (صحيح، موثق، حسن و ضعيف) به سلسله مراتب آنها اشاره كرده و مىگويد در صورت تعارض اين اخبار با يكديگر، صحيح مقدم مىشود و در مرحله بعدى خبر حسن و در نهايت به خبر موثق عمل مىشود، ولى به هر حال به خبر ضعيف عمل نمىشود.
حجيت اجماع منقول
محقق كركى به پيروى از شهيد اول، اجماع منقول به خبر واحد را مطرح ساخته و آن را حجت دانسته است.
دليل عقل
محقق كركى هنگام شمردن دلايل احكام از دليل عقل به «ادلة عقل» تعبير مىكند. او پس از شهيد اول دليل عقل را گسترش بيشترى مىدهد و موارد جديدى بدان مىافزايد. مصاديق وموارد دليل عقل از نظر كركى به اين قرار است: منطوق، مفهوم موافقت، مفهوم مخالفت، برائت اصليه، استصحاب، اتحاد طريق المسئلتين و تعدى حكم از منطوق به مسكوت.
دليل وجوب اجتهاد
محقق كركى مىگويد: دليل ما بر عمل به اين ادله روايتى است كه به صورت صحيح از امام صادق نقل شده كه شيخ مقداد در تنقيح، آن را چنين آورده است: بر ماست كه اصول را به شما القا كنيم و بر شماست كه بر آن اصول تفريع كنيد و اين دليل وجوب اجتهاد نيز مىباشد.
فرق محل فتوا و محل روايت يكى از شيوههاى مهم استنباط فهم و درك موارد فتوا و موارد روايت است؛ زيرا در مواردى كه محل فتواست در آنها نهىِ از تقليد اموات وجود دارد. محقق كركى موارد محل روايت را چنين مىشمرد: 1- نص از كتاب، 2- نص از سنت متواتر و آحاد صحيحه، 3- مشهور روايى و فتوايى ميان علما، 4- مواردى كه اجماعى است، چه اجماع كل امت يا اجماع شيعه. اما موارد محل فتوا از نظر ايشان عبارت است از: 1- مسائل موارد نزاع ميان مجتهدان كه در كتابهاى مختلف علامه حلّى جمع شده است، 2- فروعى كه بعد از علّامه توسط مجتهدان بعدى، مثل شهيد و متأخران او مطرح شده است.
كيفيت تصرف در حوادث محقق كركى پس از آن كه ميان موارد روايت و موارد فتوا تمييز قائل شده است، در موارد فتوا چگونگى تصرف مجتهد را در ادله بيان مىكند: از نظر محقق كركى حوادث دو دستهاند: 1- حوادثى كه در زمانهاى گذشته حادث شده است و مجتهدان در آن بحث كردهاند كه در اين صورت لازم است دانشپژوه، اقوال و ادله مجتهدان را بداند تا يكى را بر ديگرى ترجيح دهد، ولى در صورتى كه مرجحى برايش حاصل نشده باشد، بايد توقف و احتياط كند. 2- چنانچه حوادث از زمره حوادثى باشد كه در زمان جوينده و دانشپژوه ايجاد شده در اينجا در صورتى كه حادثه از جزئياتى باشد كه در كليات مسائل داخل است، بايد جزئى را در آن كلى داخل كند، ولى چنانچه داخل يكى از كليات نشده، خود او در آن حادثه بحث و تصرف كند، به اينكه به اصول و ادله مراجعه كند و آنچه را با ادله مناسبت دارد، تطبيق مىدهد.
امير غياثالدين منصور بن صدرالدين محمد بن ابراهيم حسينى دشتكى شيرازى
وى از اعاظم علما، فحول حكماى نامى اسلامى امامى، جمع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، اكمل اهل دقت و نظر و جلالت علمى او مسلّم همگان بود.
در سن چهارده سالگى انگيزه جدل و مناظره با علّامه دوانى را در مطالب علمى عالى در خود ديد و در بيست سالگى از تحصيل علوم فارغ شد. ايشان به «خاتم الحكماء» و «استاد البشر» و «عقل حادى عشر» موصوف و به «غياث الحكماء» و «امير غياثالدين» معروف و مشهور بود.
او در علوم و فنون مختلف تأليفاتى دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: اثبات الواجب تعالى، اشراق هياكل النور عن ظلمات شواكل الغرور، التجريد و تعديل الميزان.
كتاب اصولى وى المحاكمات بين حواشى والده الامير صدرالدين على شرح مختصر العضدى وحواشى المحقق الدوانى عليه است. اين كتاب در دسترس نيست.
شاه طاهر بن رضىالدين حسينى كاشانى
ايشان از اكابر علماى اثنى عشرى و عالم در حديث، فقه، تفسير و رياضى بود.تعدادى از ملوك هند به بركت ارشادات وى مذهب تشيع را قبول كردند.
تعدادى از كتابهاى او به اين قرار است: احوال معاد، انموذج العلوم و شرح باب حادى عشر.كتاب اصولى وى شرح تهذيب الأصول علامه حلى مىباشد. كه در دسترس نيست. - شيخ زيدالدين بن نورالدين على بن احمد بن محمد بن على بن جمال الدينبن تقى بن صالح بن مشرف عاملى شامى طوسى جبعى مشهور به شهيد ثانى
زندگى نامه
وى مشهور به شهيد ثانى است و در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، ورع، تحقيق، تبحر، جلالت قدر، عظمت شأن و كرامت، بلكه در تمام كمالات و فضايل مشهورتر از آن است كه ذكر شود و محاسنش بيشتر از آن است كه قابل شمارش باشد. وى از مفاخر و اعيان و اكابر فقهاى اثنا عشرى و فقيهى اصولى، محدثى رجالى، مفسر، اديب، نحوى و لغوى، حكيم متكلم بود. جامعيت او در تمامى علوم عقلى و نقلى و فنون ادبى و عربى و رياضى مسلم عامّه و مشهور آفاق بود و از اماميه نخستين كسى است كه در علم درايه كتاب تأليف كرده است. پدر بزرگوار، همچنين اجداد و اولاد و احفادش همه از اهل علم بودهاند.
شهيد ثانى براى تحصيل علم و كسبِ فيض از اساتيد به شهرهاى مختلفى از جمله دمشق، مصر، حجاز، عراق و بيتالمقدس سفر كرد.
ايشان غير از مذهب اثنا عشرى، به مذاهب اهل تسنن نيز مسلط بود و به هر گروهى طبق مذهبش فتوا مىداد. برخى از مشايخ و اساتيد شيعى ايشان عبارتند از: پدر بزرگوارش على بن احمد معروف به ابن حاجه نحاريرى، محقق ميسى، سيد حسن بن سيد جعفر موسوى كركى عاملى صاحب محجة البيضاء، شمسالدين محمد بن مكى و شيخ احمد بن جابر. اما تعدادى از مشايخ و اساتيد سنى ايشان نيز به اين قرار است: شمسالدين بن طولون دمشقى حنفى، شيخ محيى الدين عبدالقادر ابن ابى الخير الغزى، شيخ شمسالدين بن ابى اللطف مقدسى، شيخ شهابالدين احمد رملى و شيخ شهابالدين بن نجار حنبلى.
ايشان شاگردانى نيز داشته است كه برخى از آنها عبارتند از: سيد نورالدين علىبن حسين موسوى عاملى جبعى (والد صاحب مدارك)، شيخ حسين بن عبدالصمد (والد شيخ بهائى) محمد بن حسين (ملقّب به حرعاملى) و على بن زهرة عاملى جبعى.
شهيد ثانى در علوم و فنون مختلف تأليفات و تصنيفات زيادى داشته است، به طورى كه تا هشتاد و سه كتاب براى آن عالم فرزانه ذكر كردهاند.
اينك به تعدادى از آنها اشاره مىكنيم: الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان علامه حلى، المقاصد العليه، مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، حاشية الارشاد و البداية فى علم الدرايه.
اما كتابهاى اصولى ايشان نيز به اين قرار است: تمهيد القواعد الاصولية والعربية لتفريع الاحكام الشرعيه، رسالة فى عدم جواز تقليد الميت، رسالة فى الاجتهاد، رسالة فى تحقيق الاجماع (هيچكدام از اين دو اثر اخير تا كنون يافت نشده و در دسترس نيست) و رسالة فى تيقن الطهارة و الحدث و الشك فى المتأخر منهما.
روششناسى
معرّفى اجمالى تمهيد القواعد
چنانكه گذشت شهيد در اين كتاب صد قاعده اصولى و صد قاعده ادبى را با فروع و مصاديق آنها ذكر كرده است. او در ابتدا، باب، سپس فصل و بعد از آن مقدمه و در نهايت به طرح قواعد پرداخته است. ابواب اصولى اين كتاب به قرار زير است: المقصد الاول: فى الحكم، المقصد الثانى: فى الكتاب والسنة، المقصد الثالث: فى الاجماع، المقصد الرابع: فى القياس، المقصد الخامس: فى ادلة اختلف فيها، المقصد السادس: فى التعادل و التراجيح، المقصد السابع: فى الاجتهاد و التقليد. شهيد ضمن اين صد قاعده، مهمترين مباحث اصولى هر بابى را به خوبى بيان كرده است.
مقايسه تمهيد القواعد با القواعد والفوائد كتاب القواعد شهيد اول و تمهيد القواعد شهيد ثانى نخستين كتابهايى مىباشند كه مباحث فقهى و اصولى و ادبى را به سبك قاعده مطرح كردهاند و هر يك خصوصيات و ويژگىهايى دارند كه آنها را از ساير كتابهاى مشابه جدا مىسازد. از اين رو، مقايسه اجمالى آن دو حايز اهميت است. 1- القواعد و الفوائد حاوى قواعد اصولى، فقهى و ادبى است، در حالى كه تمهيدالقواعد تنها شامل قواعد ادبى و اصولى است. 2- شهيد اول قواعد را از يكديگر تفكيك نكرده، ولى تمهيد القواعد شهيد ثانى از اين جهت، نظم ويژهاى دارد. او به خوبى، قواعد اصولى را از ادبى جدا كرده است. 3- قواعدى را كه شهيد اول طرح كرده بر حسب ترتيب معهود ابواب اصولى، فقهى و ادبى نيست، در حالى كه اين ترتيب در تمهيد القواعد به شايستگى رعايت شده است. 4- در القواعد، تمامى مباحث اصولى مطرح نشده، در حالى كه در تمهيد القواعد همه مباحث اصولى به طور جامع طرح شده است. 5- نكته مهم ديگر اينكه ميزان تأثير پذيرى شهيد ثانى در تمهيد القواعد نسبت به شهيد اول در القواعد بيشتر است. و به همين ميزان نوآورى شهيد ثانى در تمهيد كمتر از شهيد در القواعد است.
كيفيت طرح مباحث شهيد ثانى
در تمهيد القواعد دو دسته قواعد را بررسى كرده است (قواعد اصولى و قواعد ادبى) و از هر نوع، صد قاعده را انتخاب كرده است و روش ويژهاى در طرح و بيان مباحث اصولى به كار بسته است كه به تفصيل موارد آن ذكر مىشود
هدف و انگيزه
از نظر شهيد ثانى نقطه اصلى اجتهاد و استنباط، توانايى برگشت دادن فروع به اصول متناسب با آنهاست و اين مهم جز با تمرين دادن و نشان دادن عملىِ كيفيتِ ردّ فروع به اصول و قواعد ميسّر نمىشود. از اين رو، هدف او از تأليف كتاب التمهيد، ارايه راههاى عملى براى تحصيل ملكه اجتهاد در ميان طلاب حوزههاى علوم دينى است.
نقش اصول و ادبيات در اجتهاد
شهيد ثانى معتقد است كه علوم مختلفى در زمينهسازى براى فقه و اجتهاد تأثير دارند، ولى در اين ميان اصول و ادبيات عرب، نقش بارزترى بازى مىكنند؛ چرا كه اصول، امكان استدلال را براى اثبات فقه تأمين كرده و ادبيات عرب، راه وصول به آن است، اما مىتوان نيازمندى به ساير علوم را در استنباط، با مراجعه به منابع اصيل آن، برطرف كرد. شهيد درباره اهميت اين دوعلم مىگويد: مهمترين مقدمات علم فقه، علم اصول و ادبيات است؛ زيرا اولى، روش و دليل فقه است و دومى، راه و مسلك آن است و غير از ايندو علم، يا فقه بر آن متوقف نيست، مثل علم كلام (جز آن مقدارى كه در تحقق ايمان، معتبر است) يا فقه بر آن متوقف است، ولى با اين حال در آنها همين مقدار كه به اصول تصحيح شده مراجعه شود كافى است، مثل حديث و لغت.
تفريعگرايى
شهيد بر اين باور است كه بيان قواعد ادبى و اصولى به صورت انتزاعى و بدون ذكر مصاديق و موارد نمىتواند براى اجتهاد و استنباط، اثر كافى داشته باشد، هر چند در جاى خود شرط لازم براى اجتهاد به حساب مىآيند. بر اين اساس،هنگام ذكر هر قاعده، مصاديق و فروعى را نيز براى آن شمرده است. البته دراين باره بناى استقصاى فروع را به طور كامل نداشته، وگرنه حجم كتاب به چندين جلد مىرسيد. با وجود اين، شيوه متعادلى را در تفريع، انتخاب كرده است.
غير استدلالى
هدف اصلى شهيد در كتاب مذكور، آشنايى طلاب با كيفيت تفريع و استخراج فروع از اصول بوده و بر همين اساس او كمتر به استدلال بر صحّت و سقم مطالب پرداخته است. خود وى به همين نكته اذعان كرده است.
شهيد ثانى در تطبيق و تفريع فروع تنها به ذكر مصاديق ومثالهاى قاعده اكتفا نكرده و گاهى شيوه استدلال را به عنوان تفريع بر قاعده ذكر كرده است. او مىگويد: هرگاه مأمور به، اسم جنسى باشد كه به واسطه «من» مجرور شده باشد، مانند آيه شريفه: «خذ من أموالهم صدقة» مقتضاى آن وجوب از هر نوعى است كه دليلى بر اخراج آن قائم نشده باشد ... و از فروع آن: استدلال به آيه بر موارد اختلافى در وجوب زكات در آنها است، مثل اسب و مانند آن.
تفريعگرايى، شهيد ثانى را تا به آنجا سوق داده كه گاهى فرعى از مذهب شيعه براى قاعدهاى نيافته، لاجرم فرع مذهب اهل سنت را بر قاعده مزبور تفريع كرده است: هر گاه سبب، عام و لفظ، خاص باشد معيار در اعتبار، لفظ است (نه سبب)و عامه بر آن متفرّع كردهاند ....
فرقشناسى
شناخت تمايز و فرقهاى امور مشابه از ضرورتهاى هر علمى است. در گذشته، علم فروق جاىگاه ويژهاى، به خصوص در فقه اهل سنت داشته است، به گونهاى كه كتابهاى مستقلى در اين رابطه تدوين شده است، مانند كتاب الفروق قُرافى. شهيد ثانى در كتاب تمهيد القواعد به گونه تلفيقى عمل كرده است؛ بدين معنا كه علاوه بر ذكر قواعد، گاهى به فروق ميان قواعد و مسائل فقهى پرداخته است، براى نمونه او فرق ميان خبر و انشا را بيان كرده است.
بيان واژههاى مختلف يك قاعده شهيد سبك و روش معجمنگارى را تا حدودى در كتاب التمهيد به كاربسته است، او در آنجا نامهاى متعدد هر قاعده را متذكر شده است. او مىگويد: استصحابِ حال نزد بيشتر محققان، حجت است و گاهى از آن اينگونه تعبير مىشود كه: اصل در هر حادثى، تقدير آن به نزديكترينِ زمان است و نيز گاهى چنين تعبير مىشود: اصل، بقاى هر چيزى بر همان صفتى است كه در گذشته بر آن بوده است.
بيان محل نزاع
مشخص نبودن محل اختلاف در مباحث اختلافى، به بحثهاى طولانى و بى حاصل منجرّ مىشود. شهيد با درك اين ضرورت، موارد اختلاف و محل نزاع را به طور دقيق و صحيح تبيين كرده است، به طور نمونه او در اين بحث كه آيا جمع غير مضاف و غير مدخول به الف و لام، اِفاده عموم مىكند يا نه پس از بيان مبناى اختلاف كه اقل جمع دو يا سه است، مىگويد: و سزاوار است كه محل نزاع و اختلاف روشن شود؛ اختلاف در لفظى است كه مفيد جمع است، مثل «زيدان» و «رجال»، نه در لفظ «ج - م - ع»؛ زيرا قطعاً آن لفظ بر دو تإ؛كق «ظذ - بدون هيچ اختلافى - اطلاق مىشود.
كم تنوّعى
در فروع شهيد، همانند بسيارى از نويسندگان قواعد فقهى، اصولى و ادبى، براى ذكر فروع متناسب، با مشكلات متعددى مواجه بوده است، گاهى طبق مذهب خودش، مصاديق متناسب پيدا نكرده است، ولى مهمتر آن كه در بسيارى از اوقات، مصاديقِ قواعد از بابهاى اقرار، وصيت، عتق، نذر و وقف را انتخاب و كمتر تنوع در مصاديق را رعايت كرده است، هرچند گاهى از ابواب مختلف فقهى از جمله عبادات براى جستوجوى فروع و مصاديق بهره گرفته است، به طور نمونه پس از پايان تعريف فقه مىگويد: وقتى اين تعريف تثبيت شد، بر آنچه ذكر كردهاند مسائل بسيارى مترتب مىشود، مثل اوقاف، وصايا، ايمان، نذورات، تعليقات و غير اينها. او در پايان بحث اقلّ جمع، همين عبارت و فروع را مطرح كرده است.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد ثانى از انديشههاى موجود و مطرح در حوزههاى شيعى و سنى بهره وافى گرفت و توانسته نظريههاى مهمى را ارايه كند. برخى از شخصيتهايى كه در افكار شهيد ثانى مؤثر بودهاند، عبارتاند از:
علامه حلّى
انواع علت در قياس علامه، قياس منصوص العلة را حجت مىدانست. از نظر او راههاى رسيدن به علت از طريق نص سه چيز است: 1-نص بر علت حكم، دلالت قطعى داشته باشد، مثل لعلة كذا ...، 2- نص، در تعليل ظهور داشته باشد كه اين سه قسم است: لكذا و بكذا و انّه كذا، 3- نص به ايماء و اشاره علت را بيان كند، مانند آن كه جواب از سؤال قرار گيرد.
شهيد ثانى با پيروى از علامه مىگويد: نصى كه بر علت دلالت دارد يا در دلالتش بر علت قطعى است، مثل لعلة كذا يا لسبب كذا ومن اجل كذا يا نص، ظهور در علت داشته باشد، مثل لكذا يا انه كذا، مثل قول خداوند كه مىفرمايد: ما خلقت الجن والانس الّا ليعبدون... يا علت حكم به واسطه ايما و اشاره استفاده مىشود، مثل آن كه در جواب از سؤال واقع شود، چنانكه اگر گفته شود: در ماه رمضان افطار كردم؛ در جوابش گفته مىشود: كفاره بر تو لازم است، از اين جمله ظن به وجوب كفاره براى افطار حاصل مىشود.
منبع: دانشنامه اصولي، ضميري، محمدرضا
هرچند تاريخ تدوين اين كتاب به طور دقيق مشخص نيست، اما آنچه مسلّم است اينكه اين كتاب بيش از 12 رمضان سال 784ق تأليف شده است؛ زيرا مصنّف در اجازهاش به ابن خارن در تاريخ فوق نام اين كتاب را مطرح كرده است. اين كتاب داراى سه دسته از قواعد است: قواعد اصولى، قواعد فقهى وقواعد ادبى. البته وجهه غالب آن قواعد فقهى است. شهيد ابتدا «قاعدهاى» را مطرح و سپس نكات مرتبط با قاعده را ضمن «فائده» بيان كرده است و آن گاه فروع فقهى مناسب با آن را ذكر مىكند، در پايان چنانچه امورى از قاعده كلى استثنا شده باشد، بيان مىكند. القواعد، نزديك به 330 قاعده و حدود 100 فائده است. نقص اساسى اين كتاب به چينش و ترتيب قواعدمربوط مىشود. شهيد گاه قواعد فقهى را از اصولى يا ادبى جدا ننموده است؛ به بيان ديگر، قواعد فقهى را به ترتيب ابواب فقهى رايج ذكر نكرده است و در پارهاى از موارد قواعدى را در جاهاى مختلفى تكرار كرده است. به خاطر همين عدم انسجام و ترتيب، شاگرد او فاضل مقداد (726 ق) كتاب القواعد شهيد را تهذيب و قواعد آن را مرتب كرده كه حاصل تلاش او كتابى به نام نُضد القواعد الفقيه شده است. شهيد بسيارى از اين قواعد را از كتابهاى اهل سنت نقل و نظر صريح شيعه را در مقابل نظرات اهل سنت مطرح كرده است. البته در برخى موارد شهيد قاعدهاى را ذكركرده، ولى نظريه مختار خودش را تبيين نكرده است، گويا دستكم يكى ازانگيزههاى او بيان كيفيت تفريع فروع بر اصول بوده است، نه اظهار نظر در مسائل. محتواى كتاب اين عناوين را دارد: 1- مقدمات و قواعد خمس و مباحث اصولى، 2- قواعد اجتهاد، 3- قواعد نكاح، 4- قواعد قضا، 5- قواعد جنايات، 6- قواعد عبادات، 7- قواعد عقود.
مبانى كلامى
غرض افعال الهى
شهيد، احكام شرعى را بر اساس غرض ناشى از افعال الهى تحليل كرده است. او بر اين باور است كه افعال الهى اغراض نيكويى دارد و اين اغراض به نفع مكلف است. بر اين اساس، احكام شرعى را دستهبندى كرده است، شهيد اول مىگويد: از آنجا كه در علم كلام ثابت شده است كه افعال الهى به اهداف و اغراضى مستند است و محال است كه اين غرض قبيح باشد و نيز ممتنع است كه آن غرض به خداوند برگردد، ثابت مىشود كه غرض و هدف به مكلف برمىگردد و چنين غرضى يا رساندن سود به مكلف است و يا دفع ضرر از او و هر دوى آنها گاه به دنيا نسبت داده مىشود و گاه به آخرت. بر اين اساس احكام شرعى از يكى از اين چهار صورت بيرون نيست.
مصالح و مفاسد شهيد
در موارد متعدّدى از مصالح و مفاسد سخن به ميان آورده است. ايشان ضمن شمردن انواع وسائل، مىگويد: وسيله پنجم، عبارت است از چيزى كه جلب مصلحت و دفع مفسده را تقويت كند و آن قضاوت و دعاوى و بيّنههاست.
مقاصد پنجگانه
محمدبنمكى از پنج هدف و مقصد ياد مىكند: نفس، دين، عقل، نسب و مال. ايشان زيربناى تمام احكام تشريعى را محافظت از اين اهداف قلمداد كرده است. او مىنويسد: وسيله چهارم چيزى است كه موجب حفظ مقاصد پنجگانه مىشود و آنها عبارتاند از: نفس، دين، عقل، نسب و مال. هيچ حكمى جز براى حفظ آنها تشريع نشده است و آنها ضروريات پنجگانه مىباشند. پس نفس به واسطه قصاص، ديه و دفاع حفظ مىشود؛ حفظ دين به جهاد و كشتن مرتد است، حفظ عقل با حرام نمودن مست كنندهها و حدّ بر آنها حاصل مىشود، حفظ نسب به تحريم زنا، لواط، حرمت قذف و حد بر آن صورت مىگيرد و در نهايت حفظ مال به واسطه تحريم غصب، دزدى، خيانت، راه بستن و حد و تعزير بر آنها انجام مىگيرد.
شئون پيامبر
از نظر شهيد اول، پيامبر شئون و وظايف متعددى دارد و هر يك از شئون آن حضرت فعل خاصى را اقتضا دارد. تشخيص و تفكيك شئون و تصرفات پيامبر در احكام شرعى از حساسيت ويژهاى برخوردار است، به عنوان نمونه افعالى را كه پيامبر به عنوان قاضى يا حاكم اسلامى انجام مىدهد قابل تغيير است و به شرايط زمانى و مكانى ويژهاى مختص است. شهيد مىگويد: تصرف پيامبر گاهى به تبليغ است و آن عبارت است از فتوا دادن و گاه به امامت است، همانند جهاد كردن و تصرف كردن در بيت المال مسلمانان و در نهايت گاهى تصرف او به قضاوت است، مانند خاتمه دادن به خصومت ميان مدعى و منكر (به شاهد يا قسم و يا اقرار) و هر تصرفى در عبادت، حتماً از باب تبليغ خواهد بود و گاه در برخى موارد ميان تصرف قضايى و تصرف تبليغى ترديد ايجاد مىشود، مثل مَنْ أحيا أرضاً فهى له.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد در نظريات اصولى خويش از انديشمندان شيعى و سنى تأثيراتى را پذيرفته است كه به آنها اشاره مىشود: 1 - شيخ مفيد 1 - 1 - مقدمه واجب در زمينه مقدمه واجب، قولها و نظريههاى مختلفى مطرح است: يكى، وجوب مقدّمه به صورت مطلق است كه اين نظريه شيخ مفيد است و ديگرى، تفصيل ميان سبب و غير آن كه نظر سيد مرتضى است. شيخ مفيد مىگويد: آنچه كه فعل، جز به واسطه آن تمام نمىشود واجب است، همانند وجوب فعل مأمور به و نيز امر به مسبب دليل بر وجوب فعل سبب است و امر به مراد دليل بر وجوب فعل اراده است.
شهيد به پيروى از شيخ مفيد مقدمه واجب را به طور مطلق واجب مىداند. او مىنويسد: فائده: از آنچه بر (قاعده) تفريع مىشود «آنچه كه واجب، جز به آن تمام نمىشود، واجب است» وجوب شستوشوى تمامى لباس است، هنگامى كه نجاست در اجزاى آن مشخص نباشد.
حجيت مفهوم وصف
شيخ مفيد معتقد بود كه وصف، مفهوم دارد؛ يعنى هرگاه حكمى، به وصفى مقيد باشد، چنانچه آن وصف منتفى شود، حكم به تبع آن منتفى خواهد شد. او مىنويسد: اما دليل خطاب آن است كه حكم هرگاه بر برخى از صفات مذكور معلق شود، دلالت مىكند كه آنچه در صفت با آن مخالف است، بر خلاف آن حكم است، جز آن كه دليلى بر موافقت آن استوار شود.
شيخ طوسى پس از شيخ مفيد با اين تفكر موافقت كرد، ولى سيد مرتضى و در قرون بعدى محقق و علامه آن را نقد كردند. اما شهيد اول در ذكرى قول شيخ مفيد را تقويت و مفهوم وصف را معتبر تلقّى كرده است. او مىگويد: پنجمين مورد، دليل خطاب است كه بدان، مفهوم [نيز] گفته مىشود و اقسام فراوانى دارد: وصفى و شرطى. اين دو نزد برخى از اصحاب حجت است و اشكالى متوجه آنها نيست، خصوصاً در مورد شرطى.
سيد مرتضى
شهيد حجيت اجماع را دخول قول معصوم در ميان اجماع كنندگان مىداند. وى در اين نظر از سيد مرتضى تبعيت كرده است. سيد مرتضى دراين زمينه مىگويد: در تمامى اقسام گذشته به ناچار مىبايست قول امام معصوم داخل در آن باشد؛ زيرا امام از اعضاى امت است و از بالاترين مؤمنان و گرامىترين عالمان است.
شهيد اول نيز با تأكيد برهمين مطلب مىنويسد: اجماع، اتفاق علماى شيعه بر مطلبى درزمان و عصرى است، بىآنكه معصوم معيّن باشد؛ زيرا بدين طريق دخول معصوم فهميده مىشود.
شيخ طوسى
شيخ طوسى خبر مرسل را مشروط به آن كه اِخبار دهنده، جز از ثقه نقل نكند، حجت و معتبر دانسته است. بر اين اساس روايات مرسله ابن ابىعمير و صفوان بن
يحيى واحمد بن محمد ابى نصر وجز آنها را پذيرفته است. شهيد مسلك شيخ را در حجيت خبر مرسل پذيرفته و مىگويد: [خبر واحد تحت شرايطى مقبول است] يكى از آنها خبر مرسلى است كه اِخبار دهنده آن، از غير ثقه روايت نكند و روى همين مبنا است كه اصحاب، اخبار مرسله ابن أبى عمير، صفوان بن يحيى و احمد بن ابى نصر بزنطى را پذيرفتهاند؛ زيرا آنان خبر مرسل را جز از ثقه نقل نمىكنند.
علّامه حلّى
شهيد در مباحث اصولى بيشتر از علامه حلّى متأثر شده است. اين تأثيرات از دو جنبه قابل بررسى است: يكى، از لحاظ شكلى و ترتيب مباحث اصولى و ديگرى، از جنبه محتوايى
تأثيرات شكلى
ترتيب مباحث اصولى در القواعد با ترتيب مباحث كتاب تهذيب الوصول علامه منطبق است. جدول زير گوياى ترتيب اين دو كتاب است. فهرست كتاب تهذيبفهرست مباحث اصولى القواعد مقدمات قاعده
تعريف فقه، حكم وضعى و انواع آن لغات قاعده
اصل لفظى، حقيقت ومجاز امر ونهى قاعده
امرونهى عام وخاص قاعده
عاموخاص مجمل و مبيّن قاعده
مطلق و مقيد ومجمل ومبيّن افعال قاعده
فعل النبى نسخ قاعده
نسخ اجماع قاعده
اجماع اخبار قاعده
عدالت راوى قياس قاعده
قياس تعادل وتراجيح قاعده
تعادل و تراجيح اجتهاد قاعده
اجتهاد وتوابع آن
تأثيرات محتوايى
اجماع سكوتى: از نظر علامه حلى نمىتوان اظهار نظر عدهاى از فقها نسبت به حكمى و سكوت عده ديگر را اجماع ناميد و چنين عملى حجيت ندارد. گاهى از اين عمل، به اجماع سكوتى تعبير مىشود، علامه حلى مىگويد: بحث پنجم، نمىتوان اظهار نظر برخى و سكوت ديگران از انكار را اجماع ناميد؛ زيرا احتمال دارد سكوت آنان به علت عدم اجتهادشان باشد يا ممكن است اجتهاد كرده باشند، ولى معتقدند هر مجتهدى مصيب به واقع است و يا مانعى از اظهار عقيدهشان وجود دارد .... به هر حال چنين عملى حجت نيست.
شهيد به تبعيت از علامه، اجماع سكوتى را واقعاً اجماع نمىداند و براى آن هيچگونه اعتبارى قائل نيست. وى مىنويسد: اجماع سكوتى، [حقيقتاً] نه اجماع است ونه حجيت دارد؛ زيرا احتمال غير رضا [از سكوت] وجود دارد.
در جاى ديگرى، شهيد تصريح دارد كه از نظر علماى شيعه هيچ اثرى بر آن مترتب نيست.
اطلاق و تقييد:
علامه در فصل پنجم از تهذيب موارد اطلاق و تقييد را بيان و حكم آنها را مشخص كرده است. او مىنويسد: فصل پنجم، در مطلق ومقيد است. اگر مختلف باشند تقييدى در كار نخواهد بود، مثل و «آتوا الزكاة» و «اعتقوا رقبة مؤمنة» و چنانچه آن دو متماثل باشند و سبب متحد باشد، مطلق بر مقيد حمل مىشود تا به دو دليل عمل شده باشد ... و اگر سبب مختلف باشد، حمل مطلق بر مقيد واجب نيست؛ زيرا امكان تصريح بر بقاى مطلق بر اطلاقش وجود دارد.
شهيد اول با پيروى از علامه موارد اطلاق و تقييد را مطرح كرده است. البته شهيد تفصيل بيشترى در اين زمينه داده است. او مىنويسد: براى مطلق و مقيد چهار قسم وجود دارد: اول، اختلاف حكم و سبب است. در اين صورت به اتفاق علما مطلق بر مقيد حمل نمىشود ...؛ دوم، اتحاد سبب و حكم كه قطعاً مطلق بر مقيد حمل مىشود ...؛ سوم، اختلاف سبب و اتحاد حكم...؛ چهارم، اتحاد سبب و اختلاف حكم .... شهيد حكم قسم سوم و چهارم را بيان نكرده است.
دخول غايت در مغيّا:
علامه در بحث غايت، پس از تعريف و بيان الفاظ آن، دو حكم براى آن بيان مىكند: يكى، آن كه اگر غايت به واسطه امر محسوسى از مغيا جدا شود، مثل: «اتمّوا الصيام إلى اللّيل»، در اين صورت غايت در مغيا داخل نيست و در نتيجه حكمِ ما قبلِ غايت با ما بعد آن يكسان نخواهد بود و حكم ديگر آن كه غايت به واسطه امر محسوسى از مغيا جدا نشده باشد، غايت در مغيا داخل و حكم قبل و بعد از غايت يكى خواهد بود.
شهيد اول در اين زمينه مىگويد: شارع عبادات را به غايات مخصوصى محدود كرده است، مانند تعيين كردن روزه تا شب و شستن دست [در وضو] تا مرافق ... ظاهر آن است كه غايت در صورتى كه به واسطه امر محسوسى جدا نشده باشد، در مغيّا داخل است.
تجزّى در اجتهاد:
علامه تجزّى در اجتهاد را پذيرفته است، او مىگويد: اقرب آن است كه اجتهاد تجزيه بردار است؛ زيرا همان مقتضى كه براى وجوب عمل با اجتهاد در كل احكام وجود داشت، براى اجتهاد در برخى از احكام نيز وجود دارد.
شهيد با پيروى از علامه حلى، اين نظريه را قبول كرده است، او مىنويسد: شايستهتر امكان تجزّى اجتهاد است؛ زيرا هدف، آگاهى يافتن بر دليل حكم و آنچه درآن معتبر است مىباشد واين غرض در تجزّى هم وجود دارد و بعيد است كه غير از آن موارد به اين بعض مربوط باشد. پس به آن التفات نمىشود؛ زيرا چنين احتمالى براى مجتهد مطلق نيز مطرح است و بر همين مطلب در حديث مشهور ابى خديجه تنبيه شده است. امام صادق مىفرمايد: به شخصى كه چيزى از قضاياى ما را مىداند نظر كنيد، پس او را ميان خودتان [قاضى] قرار دهيد؛ زيرا من او را قاضى قرار دادم.
تفاوت بيان علامه و شهيد در آن است كه شهيد، علاوه بر استدلال عقلى بر تجزّى در اجتهاد به روايت نيز تمسك كرده است و مسئله را از جنبه عقلى و نقلى ثابت كرده است، ولى بيان علامه بر جنبه عقلى مسئله تأكيد دارد. 5 - ماهيت نهى: در اينكه ماهيت نهى، مجرد ترك عمل است و يا كفِّ نفس از عمل، ميان اصوليان اختلاف نظر است. تفاوت اين دو نظر اين است كه اولى، امر عدمى و دومى، امر وجودى است. علامه در اين مورد آراى متعددى دارد. در تهذيب الوصول بر اين باور است كه مطلوب از نهى، كفّ نفس است، ولى در نهاية الوصول بر اين باور است كه مطلوب از نهى ترك عمل است.
شهيد با تبعيت از نظر علامه در تهذيب، مطلوب از نهى را كف نفس مىداند. او درتعريف نهى مىنويسد: نهى، لفظى است كه همراه با طلب برترى، بر طلب كفّ دلالت دارد، مانند «لاتقربوا الزنى» «لا تمشِ فى الارض مرحاً».
تعريف حقيقت و مجاز:
علامه در تعريف حقيقت و مجاز براى شمول انواع حقيقت، اعم از لغوى، شرعى و عرفى (خاص و عام)، قيد اصطلاح تخاطب را به تعريف مشهورِ حقيقت و مجاز افزوده است. شهيد نيز همين گونه حقيقت را تعريف كرده است.
قُرافى
احمد بن ادريس بن عبدالرحمن بن عبدالله بن يليّن الصنهاجى ملقب به شهابالدين، معروف به قرافى است. او از فقهاى بزرگ مالكى در قرن هفتم قمرى به شمار مىرود. او نزد اساتيدى، همچون محمد بن عمران معروف به شريف كركى و ابوبكر بن على الادريسى و ابن حاجب شامى تلمّذ كرد و پيوسته ملازم عزالدين بن عبدالسلام بود. از آثار او مىتوان الفروق والذخيره را نام برد. سرانجام در سال 684 ق، در قاهره وفات كرد.
كتاب الفروق نوشته قُرافى (684 ق) از اعتبار و شهرت ويژهاى برخوردار است. او در قالب فروق، قواعد فراوانى را مطرح كرده است. در سرتاسر اين كتاب 274 فرق وجود دارد وهر فرقى متضمن دو قاعده است. بنابر اين در اين كتاب 548 قاعده ذكر شده است. دكتر لنگرودى در ميزان تأثير پذيرى شهيد از قرافى مبالغه كرده و مىگويد: اغلب مباحث كتاب فروق در كتاب قواعد شهيد آورده شده است ... گاه عين عبارت صاحب الفروق را اقتباس كرده است.
هرچند شهيد از قرافى متأثر بوده است، اما نمىتوان گفت كه اغلب مباحث فروق در القواعد ذكر شده است؛ زيرا فروق حاوى 548 قاعده است كه در اين ميان شهيد تنها 94 قاعده را از او نقل كرده و تقريباً 42 مورد از سخن او را نيز نقد كرده است. 1 - 5 - وجوب تخييرى قرافى معتقد است كه امر تخييرى امكان دارد و در اين صورت متعلق امر، مفهوم «احدها» است. اين مفهوم قدر مشترك ميان امور متعدد است و در اين مفهوم ديگر تخييرى نيست؛ در واقع امر تخييرى به امر تعيينى برگشت مىكند. او مىگويد: امر در مأمور به همراه با تخيير، مانند خصال كفاره، به مفهوم «احدها» تعلق مىگيرد كه ميان آنها مشترك است؛ زيرا بر هر يك از آن خصال صدق مىكند. پس متعلق امر مشترك است و در آن تخييرى نيست و خصوصيات متعلق تخييرند و وجوب در آنها نيست.
شهيد نيز به پيروى از قرافى مىگويد: امر ميان چند چيز به صورت تخييرى صحيح است و امر به قدر مشترك تعلق مىگيرد كه آن مفهوم «احدها» است و در آن تخييرى نيست و خصوصيات، متعلق تخيير مىباشند، زيرا عين يكى از آنها بر مكلف واجب نيست، همانگونه كه اخلال به تمامى آنها جايز نيست.
عدم استلزام عام نسبت به خاص هرگاه لفظ عامى گفته شود، هيچگونه دلالتى بر خاص و جزئيات زير مجموعه خود ندارد، مانند لفظ حيوان كه مستلزم انسان نيست. قرافى در اين زمينه مىگويد: حقيقت عامّه گاهى در رتبههاى مترتب بر يكديگر به اقل و اكثر و جزء و كل واقع مىشود و گاه در رتبههاى متباين از يكديگر.
شهيد ضمن انعكاس همين عبارت معتقد است كه در صورت اول، عام مستلزم خاص است، ولى در صورت دوم، عام مستلزم آن نخواهد بود.
انواع مصالح شهيد چهار نوع مصلحت را به تبعيت از قرافى ذكر مىكند. شهيد مىگويد: مصالح بر سه قسم است: 1- مصالح ضرورى، مثل نفقه انسان بر خودش، 2-مصالح موارد احتياج، مثل نفقه انسان بر همسرش و 3- مصالح تكميلى، مانند نفقه انسان بر نزديكانش.
قرافى چهار نوع مصلحت را با همين عبارات بيان كرده است.
علايى (م 761ق)
او يكى از كسانى است كه بر انديشههاى شهيد، تأثيرات فراوانى گذاشت.
منظور از علايى، صلاحالدين ابوسعيد، خليل بن كيكلدى بن عبدالله شافعى است كه در سال 694ق در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 761 ق چشم از جهان فروبست. مرحوم خوانسارى به اشتباه تصور كرده كه منظور از علايى، محمد بن ابو بكر بن ايوب الزرعى الخليلى (ابن قيم) است
خوانسارى در روضات الجنات در اين زمينه مىنويسد: شهيد اول معاصر علايى بود ... او مدت زمان كوتاهى با شهيد معاشرت داشته يا تأليفات او را فراوان و به طور جدى مطالعه كرده است؛ زيرا از جهت سبك و تأليف ميان مصنفات آنان مشابهت ديده مىشود، به گونهاى كه گفته شده بيشتر قواعد شهيد از كتاب قواعد اين دانشمند يگانه اقتباس شده است.
عبدالعزيز بن عبدالسلام بن ابو القاسم بن الحسن السلمى الدمشقى، عزالدين ملقب به سلطان العلماء در سال 577ق در دمشق به دنيا آمد. او از فقها و مفسران شافعى قرن ششم و هفتم قمرى بود. التفسير الكبير، قواعد الاحكام فى مصالح الانام، الفتاوى و...نام برد. او در سال (660 ق) در قاهره دار فانى را وداع گفت
محقق كتاب القواعد (عبدالهادى حكيم) در اين زمينه مىنويسد: به نظر مىرسد كه مصنف در تدوين نظريات اهل سنت، به دو منبع اخير (القواعد ابن عبدالسلام والفروق) اعتماد زيادى كرده است.
نوآورىها شهيد اول با بهرهگيرى از هوش سرشار و با استفاده از مكتب فقهى و اصولى علّامه و فرزندش فخرالمحققين و مسافرتهاى علمى به سرزمينهاى مختلف اسلامى، توانست نظريهها و انديشههاى بديع و تازهاى را در عرصه اصول و فقه، ارائه دهد. او از چهل نفر از علماى اهل سنت اجازه علمى دريافت كرد و مسافرتهاى متعددى را براى آشنايى با افكار اهل سنت انجام داد. ازسوى ديگر، بر افكار رايج حوزههاى شيعى آن عصر كه به طور عمده تحت تأثير محقق و علامه بود، احاطه داشت. از اين رو، براى او زمينه مناسبى فراهم آمد تا با احاطه بىوصف او بر مذهب شيعه و سنى، تحولات و ابتكارات علمى را پديد آورد. در زير قسمتى از آراى ويژه و نوآورىهاى شهيد را در اصول، بررسى مىكنيم. 1 - تغييرپذيرى احكام شهيد در القواعد بحث مستقل ونسبتاً مفصّلى را در موضوع عرف مطرح كرده و در آن از عادت قولى و فعلى سخن به ميان آورده است. در آنجا از تغيير احكام به واسطه تغيير عادات سخن گفته است. توضيح آن كه برخى از احكام شرعى بر اساس عرف ويژهاى تنظيم شدهاند و با تغيير آن عرفها، احكام مترتب بر آنها نيز تغيير مىيابد. از اين نظر، احكام الهى پويايى خاصى خواهند داشت كه در زمانها و مكانهاى متفاوت، قابل تطبيق و اجراست. از نظر شهيد، احكام قابليت تغيير را دارند، اما بايد مكانيزم و سيستم تغيير آنها را دريافت. يكى از عواملى كه مىتواند در تغيير و تحول احكام مؤثر باشد، عرف و عادت است. از عبارات شهيد استفاده مىشود كه در نظر او عرف و عادت دو مفهوم مترادف و يكسانند، لذا آنها را به جاى يكديگر به كار برده است. او در زمينه تغيير احكام، مىگويد: تغيير احكام به واسطه دگرگونى عادتها امكان دارد، مانند پولهاى رايج و وزنهاى متداول و نفقه زنان و نزديكان. اينگونه امور تابع عاداتى است كه در آن زمان واقع شدهاند.
صحيح و اعم
در مباحث الفاظ، اين بحث مطرح شده كه آيا الفاظِ عبادات و معاملات تنها بر صحيح از آنها اطلاق مىشود يا شامل فاسد هم مىشود. ظاهراً شهيد براى اولين بار اين مسئله را در اصول شيعه عنوان كرده است. از نظر شهيد، ماهياتى را كه شرع جعل واختراع كرده و عقود، فقط بر صحيح اطلاق مىشوند و در اين حكم ميان عبادات و معاملات تفاوتى نگذاشته است. شهيد در اين باره مىنويسد: ماهيات جعلى، همانند نماز، روزه و ساير عقود، بر فاسد اطلاق نمىشوند، مگر حج؛ زيرا در صورت فساد نيز ادامه دادن آن واجب است. پس چنانچه بر ترك نماز و يا روزه قسم ياد كند، به مُسمّاى صحت اكتفا مىشودوآن عبارت است از داخل شدن در آنها، ولى چنانچه پس از آن، نماز و روزه را فاسد و باطل كند حنثِ قسم، بر طرف نمىشود واحتمال عدم آن وجود دارد؛ زيرا در صورت فساد، بر آنها نماز و صوم شرعى اطلاق نمىشود.
دلالت نهى بر فساد
در دلالت نهى بر فسادِ منهىعنه، نظريههاى متعددى ابراز شده است. برخى به طور كلى معتقد به فساد منهىعنه شدهاند. برخى ديگر مانند محقق وعلامه حلّى بر اين باورند كه نهىِ در عبادت بر فساد منهىعنه دلالت مىكند، ولى در معاملات چنين دلالتى ندارد.
شهيد تفصيل ميان عبادات و معاملات را به گونهديگرى مطرح كرده است. از نظر او نهىِ در عبادات چه به ذات آن اصابت كند و چه به وصف خارج آن، موجب فساد منهىعنه مىشود، ولى در معاملات تنها در صورتى كه نهى به ذات آن تعلق گيرد، موجب فساد مىشود و در صورت تعلّق نهى به وصف خارج از ماهيت عقد، بر فساد دلالت نخواهد كرد. شهيد مىنويسد: نهى در عبادات، مفسد آن است، گرچه نهى به وصف خارج از آن تعلق گيرد، مانند طهارت گرفتن با آب غصبى و نماز خواندن در مكان غصبى و درغير عبادات (معاملات) چنانچه نهى از ذات ماهيت و نه از امر (وصف) خارجى باشد، دلالت بر فساد مىكند. پس بيعى كه مشتمل بر ربا باشد، فاسد است، نه مالكِ مساوى است ونه مالكِ اضافى. بيع در هنگام اذان ظهر جمعه صحيح است؛ زيرا نهى در صورت اول به نفس ماهيت بيع و در دومى به وصف خارج از بيع است.
البتّه مقصود شهيد از «وصفِ خارج» در معاملات، امر عارضى است كه گاه عارض بر معامله مىشود و گاه معامله بدون آن وصف تحقق مىيابد؛ زيرا شهيد در عبارت ديگرى وصفى را كه لازمِ معامله باشد، در صورت تعلق نهى به آن موجب فساد مىداند.
دلالت اقتضا و اشاره
اصوليان از برخى دلالتهاى الفاظ نام بردهاند كه در قالب اصطلاحاتِ دلالات منطقى قرار نمىگيرند. اين دلالتها در استنباط از آيات و روايات نقش مهمى دارند. شهيد براى نخستين بار دلالت اقتضا و اشاره را در اصول شيعه طرح كرد. او تنها دلالت اقتضا را تعريف و تبيين كرده است. از نظر شهيد، دلالت اقتضا سه مورد دارد: 1- در جايى كه صدق كلام به آن دلالت بستگى داشته باشد؛ 2- جايى كه صدق متكلم به آن بستگى داشته باشد و 3- موردى كه شرع اقتضاى آن دلالت را داشته باشد. شهيد در تعريف دلالت اقتضا مىنويسد: گاهى چيزى به طور ضمنى ثابت مىشود كه به صورت مستقل ثابت نمىگردد و اين قاعده از قاعده مقتضى در اصول فقه اخذ شده است (كه از آن به دلالت اقتضا تعبير مىشود) و آن زمانى است كه مدلول، مخفى و مضمر باشد؛ زيرا صدق متكلم ضرورى است، مثل رفع الخطأ يا به خاطر آن كه صحت لفظ بر آن متوقف است، مثل «اسأل القرية» و يا به جهت آن كه شرع آن را اقتضا دارد، مثل «اعتق عبدك عنى»؛ زيرا اين جمله از لحاظ شرعى اقتضا دارد كه قبلاًمكلف به آن منتقل شده باشد زيرا عتق بايد از ملك باشد
شهيد درباره دلالتِ اشاره، توضيحى نداده است، ولى منظور اصوليان از آن اين است كه دلالت به قصد استعمالى، مقصود نباشد، اما مدلول آن لازمه مدلول كلام باشد، به نحو لزومِ غير بيّن و يا لزوم بيّن به معناى اعم، خواه مدلول آن از يك كلام استنباط شده باشد و يا از دو كلام.
شهيد در مورد دلالت اشاره مىگويد: از دلالتِ اشاره، احكام [شرعى] استفاده مىشود، مانند قول خداوند كه مىفرمايد: «وحمله وفصاله ثلاثون شهراً» و يا سخن ديگر خداوند: «وفصاله فى عامين» از اين دو كلام استفاده مىشود كه كمترين مدت باردارى شش ماه است.
يكى از بحثهاى اساسى در مورد اين دو دلالت، حجيت و اعتبار آنها است.مرحوم مظفر در اين زمينه معتقد است كه دلالت اقتضا از باب ظهور، حجيتدارد، ولى حجيت دلالت اشاره مورد ترديد است؛ زيرا در ظواهر داخل نيست.
از عبارات شهيد استفاده مىشود كه او دلالت اقتضا و اشاره را حجت مىداند؛ زيرا در مورد دلالت اقتضا مىگويد: «قد يثبت ضمناً ما لا يثبت اصلاً» و در مورد دلالت اشاره مىگويد: «يستفاد» منظور شهيد از «قد يثبت» طبق معيارى كه ارايه مىدهد، همان موارد دلالت اقتضاست.
اهم و مهم قاعده اهم و مهم در مورد دو تكليف متزاحم با يكديگر مطرح مىشود؛ يعنى اگر دو تكليف در مقام امتثال با يكديگر تنافى داشته باشند، تزاحم، پيش مىآيد و براى رفع تزاحم تكليف اهم بر تكليف مهم مقدّم مىشود. ناگفته نماند كه تزاحم با تعارض تفاوت دارد؛ زيرا تعارض، تنافى دو دليل در مقام ثبوت و تشريع است، در حالى كه تزاحم، تنافى دو دليل در مقام اثبات و امتثال است.
شهيد در مورد اهم و مهم اين چنين اظهار مىكند كه: و گاهى دو امر مهم با يكديگر تعارض مىكنند كه در اين صورت اهم بر مهم مقدم مىشود، مثل آن كه نماز جماعت، مستحب است و از سوى ديگر، نماز در مسجد نيز مستحب است، در صورتى كه آن دو با همديگر تعارض كنند، اقرب آن است كه نماز جماعت مقدم است، هر چند در خانه باشد.
انواع ظواهر شهيد در زمينه دلالت لفظ بر معناى خود آن را به نص، مجمل، مؤول و مرجوح تقسيم مىكند. اگر لفظ خالى از هر گونه احتمالى است به آن نص مىگويند و در مقابل آن مجمل قرار دارد و در صورتى كه همراه با احتمال راجح بر منطوق باشد به آن مؤول مىگويند و چنانچه با احتمال مرجوح همراه باشد به آن ظاهر گفته مىشود. انواع ظاهر چهار قسم است: 1- برترى به حسب حقيقت شرعيه، مثل دلالت حج بر مناسك مخصوص، 2-برترى به حسب حقيقت عرفيه، مثل دلالت «أو جاء أحد منكم الغائط» بر حدث، 3-دلالت مطلق بر مدلولش، 4-دلالت عام بر مدلولش.
اين دستهبندى از ظواهر دستكم تا پيش از شهيد، سابقه نداشته است.
نسبيت اجمال و نص
شهيد پس از تعريف اجمال و نص، اذعان مىكند كه اجمال و نص به عنوان دو وصف براى لفظ مطلق نيستند، بلكه ممكن است لفظى به يك اعتبار مجمل و نسبت به اعتبار ديگر نص باشد، مثل آيه «والمطلقات يتربّصن بأنفسهنّ ثلاثة قروء» كه در دلالت كردن بر گرفتن عدّه نص است، ولى نسبت به ميزان عدّه و تعيين زنى كه بايد عدّه بگيرد، مجمل است. بر اين اساس، شهيد معتقد است كه اجمال و نص نسبى است.
تساهل در ادعاى اجماع و توجيه شهيد يكى از مشكلات فقه، ادعاهاى متعدد اجماع است. اين ادعاهاى اجماع كه گاه با وجود مخالف و گاه در مقابل اجماع ديگرى ادعا مىشود براى فقيهى كه مىخواهد فتوا بدهد، سردرگمى به وجود مىآورد. شهيد براى پاسخگويى به اين اجماعها توجيهات بسيار واقع بينانهاى دارد كه به آنها اشاره مىكنيم: - مخالفى كه معلوم و مشخص است اعتبارى ندارد و به ادعاى اجماع ضربه نمىزند، - فقها مسائل مشهور را اجماع نامگذارى كردهاند، - هنگامىكه ادعاى اجماع مىكردند، مخالف را نمىشناختند، - اختلاف و مخالفت را جورى توجيه مىكردند تا با ادعاى اجماع قابل جمع باشد، - فقها بر روايتى اجماع مىكردند؛ يعنى همه آن را در كتابهاى حديثى نقل مىكردند.
به اين توجيهات پنجگانه بعدها بسيار توجه شد، به طورى كه شيخ انصارى و صاحب معالم آن را در كتابهاى رسائل و معالم نقل كردند.
گسترش دليل عقل
طرح عقل به عنوان يك دليل درعرصه استنباط فقهى، فراز و نشيبى داشته است. در ابتدا در كلمات شيخ مفيد از آن سخن به ميان آمده؛ سپس سيد مرتضى و قاضى ابن برّاج آن را در طول ساير ادله به كار بردهاند، آنگاه ابن ادريس با صراحت از دليل بودن عقل نام برده است. تحول اساسى پس از آن دوره، مربوط به شهيد اول است كه دليل عقل را به طور جامع و گسترده و به طور تفصيلى بيان كرده است. شهيد تصريح مىكند كه دليل عقل بر دو قسم است: قسمى كه توقفى بر خطاب شرعى ندارد؛ يعنى از مستقلات عقليه است. براى اين قسم پنج مورد برمىشمرد: 1- آنچه از قضيه عقل استفاده مىشود، مانند وجوب پرداخت بدهكارى،حرمت ظلم و استحباب احسان كردن، در اينگونه موارد چنانچه دليل نقلى وارد شود، جنبه تأكيدى دارد و ارشادى است. 2- هنگامىكه دليلى در مقام نباشد، به اصل برائت تمسك مىشود. مستفاد از اين كلام شهيد اين است كه وى اصل برائت را در طول ساير ادله مىداند، بر خلاف برخى از اصوليان گذشته، مثل سيد مرتضى و ابن ادريس، كه آن را درعرض ساير ادله نيز بهكار مىبردند. از اين اصل به استصحاب حالِ عقل نيز تعبير مىشود. شهيد براى اصل برائت به دليل نقلى نيز تمسك مىكند. اين يكى از نكات جديدى است كه سابقه نداشته است. از نظر شهيد، حديث «كل شىء فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعرف الحرام بعينه فتدعه» دلالت بر برائت مىكند. 3- اينكه در مقام استدلال گفته مىشود: «دليلى بر فلان مطلب نيست، پس منتفى است»، به اصل برائت برمىگردد. 4- اخذ به اقلّ هنگامىكه دليلى بر اكثر نباشد، به اصل برائت بر مىگردد. چنين تحليلى از دليل عقل و دستهبندى جامعى كه بسيارى از مباحث اصولى را زير عنوان دليل عقل قرار دهد، تا زمان شهيد سابقه نداشته و اين از ابتكارات شهيد اول به شمار مىآيد. 5- اصالت بقاى ما كان كه از آن به استصحاب حال شرع و استصحاب حالِ اجماع نيز تعبير مىشود. اصوليان در مورد حجيت چنين اصلى اختلاف نظر دارند. قسم دوم دليلِ عقل، مواردى است كه عقل بر خطاب متوقّف است، اين قسم داراى شش مورد است: 1- مقدمه واجب مطلق، 2- امر به شىء مستلزم نهى از ضدش باشد، 3- فحواى خطاب - مفهوم موافقت - ، 4- لحن الخطاب، و آن چيزى است كه به طور ضرورى از معنا استفاده مىشود، 5- دليل خطاب و از آن به مفهوم تعبير مىشود كه اقسام بسيارى دارد: وصفى و شرطى (كه اين دو نزد برخى از اصحاب حجيت دارند و شهيد هم آن دو را مىپذيرد) مفهوم عدد و مفهوم غايى (كه از نظر شهيد، مفهوم غايى به مفهوم وصف برمىگردد.) مفهوم حصر (حجيت آن مسلم است) و مفهوم لقب (كه حجيت ندارد)، 6- اصل اباحه در منافع و اصل حرمت در مضار.
شهيد در مورد عدم علم به خلاف مىگويد: هرگاه گروهى از اصحاب فتوايى دهند و مخالفى براى آنها معلوم نباشد، چنين مسئلهاى قطعاً اجماع نيست، خصوصاً در صورتى كه علم داشته باشيم كه امام داخل آن گروه نباشد. در صورتى كه معلوم نيست كه امام داخل است و مشخص نيست كه ساير علما موافق آن مسئله و فتوا باشند، عدم علم به خلاف كفايت نمىكند؛ زيرا اجماع، وفاق است، نه عدم علم به خلاف و آيا چنين عدم خلافى در صورت فقدان مستند ظاهرى (حجّت عقلى و نقلى) حجّت است؟ ظاهر آن است كه حجت است؛ زيرا عدالت آنان مانع از فتوا دادنِ بدون علم مىشود.
اجماع منقول
شهيد ظاهراً اولين كسى است كه اجماع منقول را مطرح كرده است. از نظر شهيد، اجماع به واسطه نقلِ واحد، ثابت و داراى اعتبار است. او در اين زمينه مىگويد اجماع به واسطه خبر واحد ثابت مىگردد تا زمانى كه علم به خلاف آن حاصل نشود؛ زيرا خبر واحد ماده قوى است، همانند روايت آن. به تحقيق كتاب خلاف، انتصار، سرائر و غنيه بر بيشتر اين مشتمل است، در حالىكه مخالف در برخى از آنها حتى از ناقل آن ديده شده است.
عدم علم به خلاف
شهيد با توجه به دقتهاى عالمانهاش ميان اجماع و عدم علم به خلاف، تفاوت قائل مىشود و در مرحله بعد از حجيت و اعتبار آن بحث مىكند. از نظر او، اجماع معنايش وفاق است كه بار اثباتى دارد، ولى عدم علم به خلاف بار نفى دارد و اين عدم علم به خلاف حجيت دارد.
شهرت
شهيد از دو نوع شهرت بحث كرده است: 1- شهرت روايى 2- شهرت فتوايى. از نظر شهيد روايت مشهور، روايتى است كه راويان آن از سه نفر بيشتر باشند. به چنين روايتى مستفيض نيز گفته مىشود. منظور از شهرت فتوايى، آن چيزى است كه عمل به آن در ميان علما شهرت يافته باشد.
از كلمات شهيد استفاده مىشود كه او هر دو قسم شهرت را معتبر و حجت مىدانسته است. وى در اين زمينه مىنويسد: برخى مشهور را به مجمععليه ملحق ساختهاند، اگر منظورشان از الحاق در اجماع است، اين سخن ممنوع است، ولى چنانچه مقصود آنان در حجيت است، اين حرف نزديك به چيزى است كه ما مىگوييم و به دليل اينكه ظن در طرف شهرت قوى است، خواه شهرت روايى باشد - به اينكه تدوين آن يا راويان آن به يك لفظ يا الفاظ متفاوت زياد باشد - و خواه شهرت در فتوا.
آنگاه شهيد، مباحث تعارض شهرت را مطرح مىكند كه در اينجا دو مورد را ذكر مىكند: 1- تعارض شهرت روايى با شهرت فتوايى، كه از نظر شهيد، شهرت فتوايى مقدم است. 2- تعارض شهرت مستند به روايت ضعيف با حديث قوى. در اين صورت نيز شهيد شهرت را بر حديث قوى مقدم مىكند.
تجرّى
نقطه اصلى بحث در تجرى آن است كه آيا قطع، مطلقا حجت است يا اساساً حجيت قطع به موردى منحصر است كه قطع مصادف با واقع باشد. بر اين اساس در صورتى كه شخص مايعى را كه قطع به خمريتش داشته است و از روى علم و عمد آن را بنوشد و بعد معلوم شود كه خمر نبوده، آيا چنين شخصى بر اين گستاخى به معصيت و تجرّى عقاب مىشود يا نه؟
ريشههاى اين بحث به نظريههاى شهيد اول در القواعد برمىگردد. شيخ انصارى نيز براى بحث تجرى به كلام شهيد اول استناد كرده است. البته روشن است كه اين بحث با عنوان تجرّى در كلمات شهيد و ديگران مطرح نبوده، ولى اساس چنين بحثى را مىتوان در آثار شهيد جستوجو كرد. شهيد اول در اين زمينه مىگويد:
. البته علامه حلى نيز سخنى مشابه آن در مورد ضيق وقت در نماز دارد (علامه حلى، تذكرة الفقهاء، ج1، ص86)، ولى سخن شهيد در اينجا از عموميت برخوردار است.
نيتِ معصيت تا زمانى كه آن را عملى نكرده، در معصيت و مذمّت مؤثر نيست و در روايات، چنين عملى مورد بخشش واقع شده است. پس اگر معصيتى را نيت كند و به آنچه كه معصيت مىپندارد عمل كند، بعد خلاف آن معلوم شود، پس در تأثير اين نيت (در عقاب و مذمّت) اشكال و نظر است؛ از آن نظر كه ايننيت با معصيت مصادف نبوده، بسان يك نيت صرف تلقى مىشود و در نتيجه مورد مؤاخذه قرار نمىگيرد، ولى از آن جهت كه چنين عملى دلالت بر هتك حرمت و جرأت بر معصيت دارد مورد عقاب و مذمت قرار مىگيرد.
اقسام استصحاب
اقسام استصحاب براى اولين بار به تفصيل در كلام محقق بيان گرديد، اما شهيد آنرا توسعه داد و اقسام ديگرى به آن افزود. از اين رو اقسام استصحاب از نظر شهيداهميت دارد. علاوه بر اين، شهيد، استصحاب را جزء قواعد پنجگانهاى قرارداده است كه همه احكام شرعى به آنها بازگشت مىكند، او در اين زمينه مىگويد: قاعده سوم: قاعده يقين است و آن بنا گذاشتن بر اصل است؛ يعنى استصحاب چيزى كه گذشته است و آن چهار قسم دارد: 1- استصحاب نفى در حكم شرعى تا زمانى كه دليل بر آن وارد شود و از آن به برائت اصليه تعبير مىشود، 2- استصحاب حكم عموم، تا هنگامى كه مخصصى وارد شود و استصحاب حكم نص، تا موقعى كه ناسخى پديد آيد. اين مورد تنها در موردى تمام است كه به صورت مستوفا از مخصص و ناسخ جستوجو شده باشد، 3- استصحاب حكمى كه شرعاً ثابت شده است، 4- استصحاب حكم اجماع در محل نزاع، چنان كه مىگوييم: آنچه از غير دو مجراى طبيعى انسان خارج مىگردد وضو را نقض نمىكند؛ زيرا پيش از اين خارج شدن، اجماع بر طهارت آن قائم است و آن حكم اجماعى، استصحاب مىشود؛ زيرا اصل در چيز محققى، دوام آن است، مگر معارضى براى آن ثابت شود و اصل عدم معارض است.
احتياط
اصل بحث احتياط پيش از شهيد نيز مطرح بوده است، ولى شهيد ديدگاههاى خاصى درباره آن دارد كه كمتر سابقه داشته است و گاه او مباحثى را بر احتياط مترتب كرده كه جنبه ابتكارى دارد.
شهيد احتياط را راهى براى جلب مصلحت و دفع مفسده مىداند.
شهيد، مستند قاعده و اصل احتياط را دلايل نقلى قرار داده است، او مىگويد: اصل اين، احاديث خاصى است كه در بعضى از آنها وارد شده و نيز حديث عام از پيامبر گرامى است كه فرمود: «دع ما يريبك إلى ما لا يريبك» [آنچه را كه ترديد دارى رها كن و به سوى چيزى كه ترديد ندارى روى بياور.
عمل به دو اصل متنافى. شهيد مىگويد: عمل به دو اصل متنافى در بسيارى از مسائل واقع شده است. و اصل و ريشه آن غالباً أخذ به احتياط است.
عمل به نظريههاى مختلف. او مىنويسد: از همين باب است جمع ميان مذاهب و نظريهها در صحت عبادت و معامله تا آنجا كه امكان دارد.
تأويل
يكى از مباحث مهم لفظى كه در علوم نقلى به ويژه فقه و تفسير كارايى بسيارى دارد، بحث تأويل است كه شهيد هم جاىگاه و هم مراتب آن را مشخص و مثالهايى بر آن مترتّب كرده است. او مىگويد: تأويل، تنها در ظواهر است، نه نصوص و براى تأويل مراتبى است كه بالاترين آن، آنجايى است كه لفظ احتمال آن را داشته باشد و در كلام زياد داخل شود و نزديك به اين مرتبه، جايى است كه احتمال آن در لفظ بعيد باشد، ولى قرينهاى بر آن دلالت كند، و بعيدترين تأويل موردى است كه نه احتمال آن از لفظ برود و نه قرينهاى بر آن قائم شود كه اين صورت ردّ شده و پذيرفته نمىشود.
كاربرد اصول
در كلام شهيد شهيد اصول را در موارد متعددى به كار برده است كه برخى لفظى و برخى ديگر عملى است:
اصل عدم سرايت، شهيد مىگويد: اصل، اقتضا مىكند كه حكم بر مدلول لفظ منحصر شود و به غير مدلولش، جز در برخى موارد سرايت نكند.
اصل عدم تشريع، شهيد مىنويسد: اگر فعل پيامبر بين فعل تكوينى و تشريعى متردّد شد، آيا بر تكوينى حمل مىشود؛ (زيرا اصل عدم تشريع است ) و يا بر شرعى؛ زيرا پيامبر براى بيان شرعيات مبعوث شده است
اصل عدم تداخل اسباب
شهيد مىگويد: اصل در اسباب، عدم تداخل آنها است، ولى برخى مواضع استثنا شده است.
اصل برائت، شهيد اولين قسم از موارد دليل عقل را تمسك به اصل برائت شمرده است.
اصل استصحاب، شهيد مىگويد: پنجم، اصل بقاى آنچه در گذشته بوده است و به آن استصحاب حال شرع مىگويند.
اصل در منافع و مضار، ايشان بر اساس اين اصل، اصل در منافع را اباحه و اصل در مضار را حرمت مىداند.
فاضل مقداد عالمى فقيه، متكلم، عالم به علوم معقول و منقول بود. وى از بزرگان علماى اماميه به شمار مىآمد. او نزد متأخران به «فاضل سيورى» يا «فاضل مقداد» شهرت داشت. ايشان از اكابر شاگردان شهيد اول و از كسانى بود كه از وى اجازه نقل روايت داشت. شاگردان فاضل مقداد كه از او روايت مىكردند، عبارتند از: شرفالدين مكى، حسين بن علاءالدين قمى، تاجالدين حسن بن راشد حلّى، محمدبن شجاع قطان حلى، احمد بن فهد حلى و سيفالدين شفرابى. فاضل مقداد در زمينههاى مختلف تصنيفهايى دارد كه به بعضى از آنها اشاره مىشود: آداب الحج، آيات الاحكام، التنقيح الرائع و كنز العرفان.
همچنين در اصول، شرحى بر كتاب مبادى الاصول علامه و شرحى بر كتاب القواعد و الفوائد شهيد اول به نام نُضد القواعد الفقهية على مذهب الامامية نوشته است. كتاب «شرح مبادى الاصول» در دسترس نيست اما كتاب نضد القواعد الفقهيه با تحقيق سيد عبداللطيف كوهكمرى و به اهتمام سيدمحمود مرعشى توسط كتابخانه آيتاللَّه مرعشى در سال 1403 ق چاپ و منتشر شده است. وى از علماى اماميه در قرن نهم قمرى و عالمى فاضل، محقق، اديب، شاعر و فقيه است. ايشان از شاگردان شيخ ظهيرالدين عاملى است. نسب وى به سلاطين آلبويه مىرسد. وى از بلاد خويش به بلاد شام هجرت كرد و به تحصيل علوم پرداخت. او حاشيهاى بر قواعد علامه و حاشيهاى بر ذكرى الشيعه شهيد نوشته است، همچنين وى حواشى زيادى بر كتب اصول و غير آن نوشته است، كه هيچكدام از آن آثار در دسترس نيست.
- محمد بن على بن ابراهيم بن حسن بن ابى جمهور إحسائى
زندگى نامه
وى از علماى بزرگ اماميه، عالمى فاضل، حكيم كامل و مدقق، متبحر و ماهر، متكلم و محدث و از شاگردان شيخ على بن هلال جزائرى و حسن بن عبدالكريم فتال و از معاصران محقق كركى است.
برخى از تأليفات او عبارتند از: معين الفكر، غوالى اللئالى يا عوالى اللئالى، زاد المسافرين فى اصول الدين، المجلى فى مرآة المنجى، درر اللئالى و المسالك الجامعية.
همچنين كتابهاى اصولى وى عبارتند از: - الأقطاب الفقهية والوظائف الدينية على مذهب الامامية كه مانند قواعد شهيد بر اقطاب مرتب است، اما از قواعد شهيد خيلى مختصرتر است. اين كتاب مشتمل بر
برخى مباحث فقهى و همچنين قواعد فقهى و اصولى مىباشد. - كاشف الحال عن احوال الاستدلال. - الاجتهادية؛ - قبس الاقتداء أو الاهتداء فى شرائط الافتاء و الاستفتاء كه مشتمل بر مباحث اجتهاد و تقليد است. رسالة فى لزوم العمل بأخبار الأصحاب فى هذا الزمان.
هيچكدام از اين سه اثر اخير يافت نشده است. در مورد ابن ابى جمهور احسائى شبهات زيادى وارد شده و نسبتهاى ناروايى به ايشان دادهاند. حضرت آيتاللّه العظمى مرعشى نجفى؛ آن شبهات و نقد آنها را در رسالهاى به نام الرّدود و النقود على الكتاب و مؤلفة والاجوبة الشافية الكافية عنهما گردآورى كرده است. اين رساله در مقدمه كتاب العوالى به چاپ رسيده است. تعدادى از شبهات وارده بر ايشان از اين قرار است: او از غلات بود، از عرفا وصوفيه بود، از فلاسفه بود، وى درنقل روايات، اهل تساهل بود و هرچه و در هر جإ؛طض مىيافت در كتابهايش نقل مىكرد، وى اخبارى بود، او در نقل روايت غيرضابط و غيرمتثبت بود.
معرفى اجمالى كتاب الأقطاب الفقهية ابن ابى جمهور
پس از نوشتن كتاب حديثى عوالى اللئالى در آرزوى نوشتن كتاب فقهىاى بود كه هم جامع باشد و هم به دانشپژوه اين رشته، كيفيت استخراج فروع از اصول را آموزش دهد. از اين رو تصميم بر نوشتن اين كتاب گرفت. او در مقدمه كتاب چنين نگاشته است: واز آنجا كه خداوند كريم توفيق اتمام كتاب عوالى اللئالى الحديثة على مذهب الاماميه را عنايت فرمود، دوست داشتم به دنبال آن رسالهاى در احكام فقهى و وظايف دينى كه جامع بين فروع و دلايل آن و مشتمل بر مسائل و دلايلش باشد و به جوينده مشتاق، كيفيت استخراج را بياموزد، به نگارش درآورم.
نويسنده در اين كتاب مباحث اصولى و فقهى را در 46 قطب بيان كرده است كه در اين ميان نزديك به 16 قطب نخست كتاب به قواعد و اقطاب اصولى اختصاص دارد. او همانند ساير قاعدهنويسان، علاوه بر توضيح قاعده، فروع ومصاديق متناسب با آن را نيز ذكر كرده است. وى در بيان قواعد اصولى و فقهى از ترتيب و نظم خاصى پيروى نكرده است. سرفصلها و عناوين كلى مباحث اصولى كه ابن ابى جمهور مطرح ساخته، به قرار ذيل است: 1- تعريف حكم و اقسام آن، 2- وضع، سبب، شرط و مانع و اقسام آنها، 3- بنابر اصل، تعارض اصلين، 4- رخصتهاى شرعى، 5- نفى ضرر، 6- عادت و تغيير احكام، 7- اقسام دلالت الفاظ، 8- مطلق و مقيد و حالت مختلف آن، 9- دو اصل متنافى، 10- منحصر كردن حكم بر مدلول لفظ، 11- انشا و خبر، 12- امر و نهى، 13- افعال پيامبر، 14- حجيتِ اجماع، 15- خبر در بردارنده قرينه. ابن ابى جمهور، مباحث مختلف اصولى و فقهى را بايكديگر مخلوط كرده كه اين امر باعث پيچيدگى و بههم ريختگى اين كتاب شده است. براى نمونه، سه مورد اين اختلاط ذكر مىشود: الف) ابن ابى جمهور در قطب 8، قاعده نفى ضرر و قاعده عادت را با يكديگر مخلوط نموده است ، در حالى كه همه قاعدهنويسان اين دو قاعده را از يكديگر تفكيك كردهاند. ب) در قطب ، قاعده بنابر اصل يا استصحاب را ذكركرده است و در ادامه بدون آن كه اصل قاعده نيت را بيان كند يك فرع آن را بيان كرده است.
در قطب 13، بحث انشا و خبر و فرق آنها را مطرح كرده و بىهيچ مناسبتى بحث را روى مانع و انواع آن برده است، در حالى كه شهيد اول، مانع و اقسام آن را از اقسام حكم وضعى شمرده است.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد اول ابن ابى جمهور در افكار و انديشههاى اصولى، سبك وشيوه نگارشِ كتابش به شدت تحت تأثير شهيد اول قرار داشته، به گونهاى كه اگر گفته شود عمده اين كتاب تلخيصِ كتاب القواعد و الفوائد است، سخن گزافى نيست؛ تشابه در عبارات، مثالها، فروع و چينش مطالب همگى حاكى از اين مطلب است. براى اثبات ادعاى فوق، سه مورد از عين عبارات آن دو عالم فقيه نقل مىشود تا ميزان و كميت تأثيرپذيرى به خوبى آشكار شود
عنوان كتاب شهيد كتاب ذكرى را در يك مقدمه و چهار قطب به نظم مىكشد. ايشان مىگويد: اما اقطاب چهارگانه عبارتند از: اول، عبادات؛ دوم، عقود؛ سوم، ايقاعات و چهارم سياسات كه به آنها احكام نيز مىگويند. ابن ابى جمهور با الهام از كتاب ذكرى، نام كتاب خويش را الأقطاب الفقهية گذاشته است.
تعريف حكم شهيد مىگويد: الحكم خطاب الشرع المتعلق بأفعال المكلفين بالإقتضاء او التخيير او الوضع. ابن ابى جمهور عين همين تعريف را براى حكم در كتاب خود آورده است.
متعلق حكم شهيد اول درباره متعلق حكم مىگويد: متعلقات الاحكام قسمان: أحدهما: ما هو المقصود بالذات وهو المتضمن للمصالح و المفاسد فى نفسه والثانى: ما هو وسيلة وطريق الى المصلحة والمفسدة، و حكم الوسائل حكم المقاصد و تتفاوت الفضائل بحسب المقاصد.
ابن ابى جمهور نيز در اين زمينه مىنويسد: متعلق الحكم مقصدان نفس المصلحة او المفسدة فى نفسه ووسيلة: هى الطريق المفضى الى احدهما و حكمها حكمه فى الاحكام الخمسة ويتفاوت فى الفضيلة بحسب تفاوت المقاصد فيها.
نوآورىها
هر چند ابن ابى جمهور عميقاً تحت تأثير شگرف انديشههاى شهيد اول قرار داشته است، اما به هر حال به عنوان يك فقيه و اصولى از انديشههاى ويژهاى هم برخوردار بوده كه به رغم اندك بودنش، بايد به آن توجه شود. 1 - تعارض اصل و ظاهر ابن ابى جمهور مىگويد: گاهى اصل و ظاهر با يكديگر تعارض مىكنند، مانند غساله حمام و لباس كسى كه پيوسته شراب مىخورد وگل سر راه، و براى آن فروع بسيارى است و در ترجيح هر كدام بر ديگرى دو وجه است. تا اينجا شهيد هم همينطور مطرح كرده، ولى ابن ابى جمهور ملاك تقدم يكى بر ديگرى را چنين ذكر كرده است: نزديكترين اين دو وجه [به واقع] مراعات كردن قوت و ضعف در هر يك از آنهاست.
. ابن ابى جمهور احسائى، الأقطاب الفقهيّه، ص45: «وقد يتعارض الأصل والظاهر، كغسالة الحمام وثياب مدمن الخمر وطين الطريق، وله فروع كثيرة. وفى ترجيح أيهما وجهان، أقربهما مراعاة القوة والضعف فى أيهما
حمل مطلق بر مقيد
بىترديد براى مطلق و مقيد حالات متفاوتى است كه در برخى از آنها حمل مطلق بر مقيد واجب و در برخى اين حمل لازم نيست. ابن ابى جمهور مىگويد: اگر سبب و حكم در مطلق و مقيد مختلف باشد، اجماعاً حملى صورت نخواهد گرفت و در صورتى كه آن دو يكى باشند، حمل، قطعى است و براى آن، مثالهايى است و گاهى در نفى و اثبات جارى مىشود و اگر سبب، مختلف ولى حكم، متحد باشد يا برعكس، در حمل مطلق بر مقيد اختلاف است و اقوا [به نظر من] در اين دو صورت، حمل مطلق بر مقيد است.
كل و كلّى
ابن ابى جمهور مىگويد: لفظ، يا دلالت بر كلى مىكند يا دلالت بر كلّ و در هر دوحالت يا در ثبوت يا در نفى؛ در ثبوت [در امتثال] به جزئى از كلى اكتفا مىشود و در نفى بايد جميع جزئيات [ترك شود] و در مورد كل نيز [در امتثال] آوردن جزء كافى است و در نفى بايد جميع [ترك شود].
فقدان دلالت امر بر فوريت از نظر ابن ابى جمهور، صيغه امر بر فوريت هيچگونه دلالتى ندارد.
سيد محمد بن ابراهيم حسينى شيرازى دشتكى
وى ملقّب به صدرالدين و امير صدرالدين و سيدالحكماء و صدرالعلماء و صدرالحكماء و صدرالحقيقة و معروف به صدرالدين كبير است. او عالم، حكيم، فقيه مدقق و از علماى اوايل قرن دهم قمرى مىباشد. ايشان علوم شرعى را از پدرش غياثالدين منصور و پسر عموى پدرش ميرنظامالدين احمد بن اسحاق بن على بن عربشاه فراگرفته است. وى از خانواده اهل علم و آبا و اجدادش از علماى عصر خود بودهاند. تعدادى از تأليفات او به شرح زير است: حاشية تيسير الوصول الى جامع الاصول در فقه شافعى؛ حاشية شرح المطالع؛ حاشية مطول و حاشية كشاف زمخشرى. كتاب اصولى وى حاشية شرح مختصر الاصول عضدى است كه در دسترس نيست. - سيد جمالالدين بن عبدالله بن محمد بن حسن حسينى جرجانى (زنده در سال 921ق) جمال الدين، عالمى فاضل، محقق و مدقق است. وى از معاصران محقق كركى يا از شاگردان او مىباشد. او در زمان شاه اسماعيل صفوى به مقام صدارت رسيد.
كتاب اصولى وى شرح تهذيب الاصول علامه مىباشد كه بين اصوليان معروف است و از آن زياد نقل مىكنند. اين كتاب محققانه بهترين شرحى است كه بر تهذيب الاصول علامه نوشته شده است.
سيد بدر الدين حسن بن سيد جعفر بن فخرالدين حسن بن نجمالدين بن اعرج حسينى عاملى موسوى كركى
سيد بدرالدين از اكابر علماى شيعه، فاضل جليل القدر و از مشايخ شهيد ثانى است. شهيد ثانى در وصف استاد خود چنين فرموده است: فقيه كبير اجل اعلم اكمل، رييس الفقهاء، صاحب نفس طاهره زكيه، افضل متأخرين در هر دو قوه علميه وعمليه و.... آبا و اجداد وى از مشاهير علما بودهاند.
مشايخ و اساتيد او عبارتند از: پسر خالهاش محقق كركى، شيخ على بن عبدالعلى ميسى و شيخ شمسالدين محمد بن داوود معروف به ابن مؤذن جزينى.
برخى از شاگردان او نيز به اين قرار است: شهيد ثانى، شيخ حسين بن عبدالصمد والد شيخ بهائى و فرزندش سيد حسين.
سيد بدرالدين در موضوعات مختلف تأليفاتى دارد كه برخى از آنها عبارتند از: المحجة البيضاء و الحجة الغراء، مقنع الطلاب و شرح الطيبة الجزرية فى القرائات العشر. كتاب اصولى وى العمدة الجلية فى الاصول الفقهية است كه امروزه در دسترس نيست.
كمالالدين حسين بن خواجه شرفالدين عبدالحق اردبيلى معروف به الهى
وى عالمى فاضل، كامل و ماهر در علوم عقلى و نقلى و نخستين كسى است كه در علوم شرعى طبق مذهب تشيع به زبان فارسى كتاب نوشته است. او در مذهب حق شيعه تعصب خاصى داشته و به مسلك تصوف و عرفان، رغبت كامل داشته است.
اساتيد او عبارتاند از: شيخ على آملى، جلال الدين محمد دوانى، غياث الدين بن الامير صدر الشيرازى و جمال الدين عطاء الله بن فضلالله حسينى.
از جمله شاگردان ايشان ميرزا كمالالدين ابراهيم صفوى اردبيلى است.
ايشان بيش از سى تأليف، تعليق، حاشيه و رساله در مورد موضوعات مختلف دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: منهج الفصاحة فى شرح نهجالبلاغه، كتاب التفسير، امامت (به فارسى و تركى)، فضايل ائمه و دلائل امامت ايشان و.... كتاب اصولى او شرح تهذيب الاصول علامه حلى است كه در دسترس
نيست.
نورالدين أبوالحسن على بن حسين بن عبدالعالى عاملى كركى
زندگى نامه
محقق ثانى از علماى قرن دهم قمرى و معاصر شاه طهماسب صفوى بود. وى عالمى عامل و فقيهى كامل، مجتهد و اصولى، محقق و مدقق، نادره و علّامه وقت خود بود. در وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و كثرت تحقيق و تدقيق و نيكويى تأليف و متانت تصنيف، از كثرت شهرت به اقامه برهان و بينه احتياج ندارد.
گاهى معروف به شيخ علائى و زمانى معروف به مولاى مروج و گاهى معروف به محقق ثانى و محقق كركى بود. به خاطر شهرت و آوازهاى كه پيدا كرده بود، شاه
طهماسب به او عنايت داشت و منصب شيخالاسلامى را به او واگذار كرد. بدين ترتيب، خدمات دينى و مذهبى زيادى انجام داد به طورى كه در ترويج مذهب جعفرى و قلع و قمع بدعتها و دفع شرارت و مفاسد، كوشش و جانفشانى مىكرد. محقق كركى به خاطر ترويج مذهب به بلاد مختلفى از جمله شهرهاى مختلف ايران مسافرت كرد.
برخى از اساتيد ايشان عبارتند از: على بن هلال جزايرى، شيخ شمسالدين محمدبن خاتون و شيخ شمسالدين جزينى پسر عموى شهيد اول.
همچنين شيخ على بن عبدالعالى كركى، ابن ابى جامع، شيخ زينالدين الفقعانى، شيخ نعمت الله بن شيخ جمالالدين ابى العباس و شيخ عبدالنبى جزائرى از جمله شاگردان وى مىباشند.
محقق كركى تأليفات وتعليقات فراوانى دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: جامع المقاصد فى شرح القواعد، حاشية ارشاد علامه حلى، حاشية تحرير علامه، حاشية مختصر النافع، شرح الفيه شهيد اول و شرح شرايع.
آثار اصولى وى دو رساله بهنام طريق استنباط الاحكام و رسالة فى المنع من تقليد الميّت مىباشد.
رساله طريق استنباط الاحكام دو بار چاپ شده است. ابتدا در سال 1391ق در نجف اشرف و بعد در سال 1396ق در شهر مقدس قم با تحقيق و تعليق عبدالهادى فضلى و در 24 صفحه توسط مكتبة الاسلامية الكبرى چاپ شده است.
روششناسى
معرّفى اجمالى رساله طريق استنباط الاحكام محقق كركى اين رساله را به درخواست دو نفر از شاگردانش به نگارش درآوردهاست. آنان از وى خواسته بودند كه دستور عمل استنباط و كيفيت استخراج حكمِ وقايع را از ادله، آنگونه كه او به صورت شفاهى آموخته بود، براى آنان تبيين كند. شايد آنان احساس مىكردند همه شيوهها و روشهاى استنباط در كتابهاى اصولى و به صورت كاربردى بيان نشده است، از اينرو، از او چنين درخواستى را كردند.
كيفيت طرح مباحث محقق كركى در اين رساله از مباحث مفصل اصولى سخن به ميان نياورده است، بلكه مقصود او ارايه دستورالعملى كلى براى شخصى است كه مىخواهد ورود و خروج و كيفيت عملى كردن استنباط را ياد بگيرد. مباحث رساله محقق كركى به طور مختصر و سربسته اين مباحث را مطرح كرده است: 1- راههاى رسيدن به احكام (ادله اربعه)، 2- كيفيت استفاده از كتاب براى اثبات حكم شرعى، 3- كيفيت استفاده از سنت براى اثبات حكم شرعى، 4- اجماع، 5- ادله عقل، 6- وجوب اجتهاد، 7- كيفيّت تصرّف مجتهد درحوادثى كه محلّ فتواست.
نوآورىها
خبر مُرسل محقق كركى در حجيت خبر مرسل همان نظريه شيخ طوسى را پذيرفته است. او مىگويد: اصحاب ما از مراسيل، جز به آنچه كه معلوم باشد كه مُرسِل آن جز از ثقات نقل نمىكند، عمل نمىنمايند، مانند ابن ابى عمير وابو بصير. نكته اضافى در كلام وى ايناست كه به برخى از مراسيل اصحاب مىتوان عمل كرد و به برخى ديگر بنا به دلايلى نمىتوان. از نظر محقق كركى به مراسيل علامه حلى، فخرالمحققين، شيخ مقداد و ابن فهد حلى مىتوان عمل كرد، ولى مراسيل شهيد اول و محقق حلى اعتبار كافى ندارد.
تعارض اخبار
محقق پس از تعريف انواع خبر (صحيح، موثق، حسن و ضعيف) به سلسله مراتب آنها اشاره كرده و مىگويد در صورت تعارض اين اخبار با يكديگر، صحيح مقدم مىشود و در مرحله بعدى خبر حسن و در نهايت به خبر موثق عمل مىشود، ولى به هر حال به خبر ضعيف عمل نمىشود.
حجيت اجماع منقول
محقق كركى به پيروى از شهيد اول، اجماع منقول به خبر واحد را مطرح ساخته و آن را حجت دانسته است.
دليل عقل
محقق كركى هنگام شمردن دلايل احكام از دليل عقل به «ادلة عقل» تعبير مىكند. او پس از شهيد اول دليل عقل را گسترش بيشترى مىدهد و موارد جديدى بدان مىافزايد. مصاديق وموارد دليل عقل از نظر كركى به اين قرار است: منطوق، مفهوم موافقت، مفهوم مخالفت، برائت اصليه، استصحاب، اتحاد طريق المسئلتين و تعدى حكم از منطوق به مسكوت.
دليل وجوب اجتهاد
محقق كركى مىگويد: دليل ما بر عمل به اين ادله روايتى است كه به صورت صحيح از امام صادق نقل شده كه شيخ مقداد در تنقيح، آن را چنين آورده است: بر ماست كه اصول را به شما القا كنيم و بر شماست كه بر آن اصول تفريع كنيد و اين دليل وجوب اجتهاد نيز مىباشد.
فرق محل فتوا و محل روايت يكى از شيوههاى مهم استنباط فهم و درك موارد فتوا و موارد روايت است؛ زيرا در مواردى كه محل فتواست در آنها نهىِ از تقليد اموات وجود دارد. محقق كركى موارد محل روايت را چنين مىشمرد: 1- نص از كتاب، 2- نص از سنت متواتر و آحاد صحيحه، 3- مشهور روايى و فتوايى ميان علما، 4- مواردى كه اجماعى است، چه اجماع كل امت يا اجماع شيعه. اما موارد محل فتوا از نظر ايشان عبارت است از: 1- مسائل موارد نزاع ميان مجتهدان كه در كتابهاى مختلف علامه حلّى جمع شده است، 2- فروعى كه بعد از علّامه توسط مجتهدان بعدى، مثل شهيد و متأخران او مطرح شده است.
كيفيت تصرف در حوادث محقق كركى پس از آن كه ميان موارد روايت و موارد فتوا تمييز قائل شده است، در موارد فتوا چگونگى تصرف مجتهد را در ادله بيان مىكند: از نظر محقق كركى حوادث دو دستهاند: 1- حوادثى كه در زمانهاى گذشته حادث شده است و مجتهدان در آن بحث كردهاند كه در اين صورت لازم است دانشپژوه، اقوال و ادله مجتهدان را بداند تا يكى را بر ديگرى ترجيح دهد، ولى در صورتى كه مرجحى برايش حاصل نشده باشد، بايد توقف و احتياط كند. 2- چنانچه حوادث از زمره حوادثى باشد كه در زمان جوينده و دانشپژوه ايجاد شده در اينجا در صورتى كه حادثه از جزئياتى باشد كه در كليات مسائل داخل است، بايد جزئى را در آن كلى داخل كند، ولى چنانچه داخل يكى از كليات نشده، خود او در آن حادثه بحث و تصرف كند، به اينكه به اصول و ادله مراجعه كند و آنچه را با ادله مناسبت دارد، تطبيق مىدهد.
امير غياثالدين منصور بن صدرالدين محمد بن ابراهيم حسينى دشتكى شيرازى
وى از اعاظم علما، فحول حكماى نامى اسلامى امامى، جمع معقول و منقول، حاوى فروع و اصول، اكمل اهل دقت و نظر و جلالت علمى او مسلّم همگان بود.
در سن چهارده سالگى انگيزه جدل و مناظره با علّامه دوانى را در مطالب علمى عالى در خود ديد و در بيست سالگى از تحصيل علوم فارغ شد. ايشان به «خاتم الحكماء» و «استاد البشر» و «عقل حادى عشر» موصوف و به «غياث الحكماء» و «امير غياثالدين» معروف و مشهور بود.
او در علوم و فنون مختلف تأليفاتى دارد كه به تعدادى از آنها اشاره مىشود: اثبات الواجب تعالى، اشراق هياكل النور عن ظلمات شواكل الغرور، التجريد و تعديل الميزان.
كتاب اصولى وى المحاكمات بين حواشى والده الامير صدرالدين على شرح مختصر العضدى وحواشى المحقق الدوانى عليه است. اين كتاب در دسترس نيست.
شاه طاهر بن رضىالدين حسينى كاشانى
ايشان از اكابر علماى اثنى عشرى و عالم در حديث، فقه، تفسير و رياضى بود.تعدادى از ملوك هند به بركت ارشادات وى مذهب تشيع را قبول كردند.
تعدادى از كتابهاى او به اين قرار است: احوال معاد، انموذج العلوم و شرح باب حادى عشر.كتاب اصولى وى شرح تهذيب الأصول علامه حلى مىباشد. كه در دسترس نيست. - شيخ زيدالدين بن نورالدين على بن احمد بن محمد بن على بن جمال الدينبن تقى بن صالح بن مشرف عاملى شامى طوسى جبعى مشهور به شهيد ثانى
زندگى نامه
وى مشهور به شهيد ثانى است و در علم، فضل، زهد، عبادت، وثاقت، ورع، تحقيق، تبحر، جلالت قدر، عظمت شأن و كرامت، بلكه در تمام كمالات و فضايل مشهورتر از آن است كه ذكر شود و محاسنش بيشتر از آن است كه قابل شمارش باشد. وى از مفاخر و اعيان و اكابر فقهاى اثنا عشرى و فقيهى اصولى، محدثى رجالى، مفسر، اديب، نحوى و لغوى، حكيم متكلم بود. جامعيت او در تمامى علوم عقلى و نقلى و فنون ادبى و عربى و رياضى مسلم عامّه و مشهور آفاق بود و از اماميه نخستين كسى است كه در علم درايه كتاب تأليف كرده است. پدر بزرگوار، همچنين اجداد و اولاد و احفادش همه از اهل علم بودهاند.
شهيد ثانى براى تحصيل علم و كسبِ فيض از اساتيد به شهرهاى مختلفى از جمله دمشق، مصر، حجاز، عراق و بيتالمقدس سفر كرد.
ايشان غير از مذهب اثنا عشرى، به مذاهب اهل تسنن نيز مسلط بود و به هر گروهى طبق مذهبش فتوا مىداد. برخى از مشايخ و اساتيد شيعى ايشان عبارتند از: پدر بزرگوارش على بن احمد معروف به ابن حاجه نحاريرى، محقق ميسى، سيد حسن بن سيد جعفر موسوى كركى عاملى صاحب محجة البيضاء، شمسالدين محمد بن مكى و شيخ احمد بن جابر. اما تعدادى از مشايخ و اساتيد سنى ايشان نيز به اين قرار است: شمسالدين بن طولون دمشقى حنفى، شيخ محيى الدين عبدالقادر ابن ابى الخير الغزى، شيخ شمسالدين بن ابى اللطف مقدسى، شيخ شهابالدين احمد رملى و شيخ شهابالدين بن نجار حنبلى.
ايشان شاگردانى نيز داشته است كه برخى از آنها عبارتند از: سيد نورالدين علىبن حسين موسوى عاملى جبعى (والد صاحب مدارك)، شيخ حسين بن عبدالصمد (والد شيخ بهائى) محمد بن حسين (ملقّب به حرعاملى) و على بن زهرة عاملى جبعى.
شهيد ثانى در علوم و فنون مختلف تأليفات و تصنيفات زيادى داشته است، به طورى كه تا هشتاد و سه كتاب براى آن عالم فرزانه ذكر كردهاند.
اينك به تعدادى از آنها اشاره مىكنيم: الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان علامه حلى، المقاصد العليه، مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، حاشية الارشاد و البداية فى علم الدرايه.
اما كتابهاى اصولى ايشان نيز به اين قرار است: تمهيد القواعد الاصولية والعربية لتفريع الاحكام الشرعيه، رسالة فى عدم جواز تقليد الميت، رسالة فى الاجتهاد، رسالة فى تحقيق الاجماع (هيچكدام از اين دو اثر اخير تا كنون يافت نشده و در دسترس نيست) و رسالة فى تيقن الطهارة و الحدث و الشك فى المتأخر منهما.
روششناسى
معرّفى اجمالى تمهيد القواعد
چنانكه گذشت شهيد در اين كتاب صد قاعده اصولى و صد قاعده ادبى را با فروع و مصاديق آنها ذكر كرده است. او در ابتدا، باب، سپس فصل و بعد از آن مقدمه و در نهايت به طرح قواعد پرداخته است. ابواب اصولى اين كتاب به قرار زير است: المقصد الاول: فى الحكم، المقصد الثانى: فى الكتاب والسنة، المقصد الثالث: فى الاجماع، المقصد الرابع: فى القياس، المقصد الخامس: فى ادلة اختلف فيها، المقصد السادس: فى التعادل و التراجيح، المقصد السابع: فى الاجتهاد و التقليد. شهيد ضمن اين صد قاعده، مهمترين مباحث اصولى هر بابى را به خوبى بيان كرده است.
مقايسه تمهيد القواعد با القواعد والفوائد كتاب القواعد شهيد اول و تمهيد القواعد شهيد ثانى نخستين كتابهايى مىباشند كه مباحث فقهى و اصولى و ادبى را به سبك قاعده مطرح كردهاند و هر يك خصوصيات و ويژگىهايى دارند كه آنها را از ساير كتابهاى مشابه جدا مىسازد. از اين رو، مقايسه اجمالى آن دو حايز اهميت است. 1- القواعد و الفوائد حاوى قواعد اصولى، فقهى و ادبى است، در حالى كه تمهيدالقواعد تنها شامل قواعد ادبى و اصولى است. 2- شهيد اول قواعد را از يكديگر تفكيك نكرده، ولى تمهيد القواعد شهيد ثانى از اين جهت، نظم ويژهاى دارد. او به خوبى، قواعد اصولى را از ادبى جدا كرده است. 3- قواعدى را كه شهيد اول طرح كرده بر حسب ترتيب معهود ابواب اصولى، فقهى و ادبى نيست، در حالى كه اين ترتيب در تمهيد القواعد به شايستگى رعايت شده است. 4- در القواعد، تمامى مباحث اصولى مطرح نشده، در حالى كه در تمهيد القواعد همه مباحث اصولى به طور جامع طرح شده است. 5- نكته مهم ديگر اينكه ميزان تأثير پذيرى شهيد ثانى در تمهيد القواعد نسبت به شهيد اول در القواعد بيشتر است. و به همين ميزان نوآورى شهيد ثانى در تمهيد كمتر از شهيد در القواعد است.
كيفيت طرح مباحث شهيد ثانى
در تمهيد القواعد دو دسته قواعد را بررسى كرده است (قواعد اصولى و قواعد ادبى) و از هر نوع، صد قاعده را انتخاب كرده است و روش ويژهاى در طرح و بيان مباحث اصولى به كار بسته است كه به تفصيل موارد آن ذكر مىشود
هدف و انگيزه
از نظر شهيد ثانى نقطه اصلى اجتهاد و استنباط، توانايى برگشت دادن فروع به اصول متناسب با آنهاست و اين مهم جز با تمرين دادن و نشان دادن عملىِ كيفيتِ ردّ فروع به اصول و قواعد ميسّر نمىشود. از اين رو، هدف او از تأليف كتاب التمهيد، ارايه راههاى عملى براى تحصيل ملكه اجتهاد در ميان طلاب حوزههاى علوم دينى است.
نقش اصول و ادبيات در اجتهاد
شهيد ثانى معتقد است كه علوم مختلفى در زمينهسازى براى فقه و اجتهاد تأثير دارند، ولى در اين ميان اصول و ادبيات عرب، نقش بارزترى بازى مىكنند؛ چرا كه اصول، امكان استدلال را براى اثبات فقه تأمين كرده و ادبيات عرب، راه وصول به آن است، اما مىتوان نيازمندى به ساير علوم را در استنباط، با مراجعه به منابع اصيل آن، برطرف كرد. شهيد درباره اهميت اين دوعلم مىگويد: مهمترين مقدمات علم فقه، علم اصول و ادبيات است؛ زيرا اولى، روش و دليل فقه است و دومى، راه و مسلك آن است و غير از ايندو علم، يا فقه بر آن متوقف نيست، مثل علم كلام (جز آن مقدارى كه در تحقق ايمان، معتبر است) يا فقه بر آن متوقف است، ولى با اين حال در آنها همين مقدار كه به اصول تصحيح شده مراجعه شود كافى است، مثل حديث و لغت.
تفريعگرايى
شهيد بر اين باور است كه بيان قواعد ادبى و اصولى به صورت انتزاعى و بدون ذكر مصاديق و موارد نمىتواند براى اجتهاد و استنباط، اثر كافى داشته باشد، هر چند در جاى خود شرط لازم براى اجتهاد به حساب مىآيند. بر اين اساس،هنگام ذكر هر قاعده، مصاديق و فروعى را نيز براى آن شمرده است. البته دراين باره بناى استقصاى فروع را به طور كامل نداشته، وگرنه حجم كتاب به چندين جلد مىرسيد. با وجود اين، شيوه متعادلى را در تفريع، انتخاب كرده است.
غير استدلالى
هدف اصلى شهيد در كتاب مذكور، آشنايى طلاب با كيفيت تفريع و استخراج فروع از اصول بوده و بر همين اساس او كمتر به استدلال بر صحّت و سقم مطالب پرداخته است. خود وى به همين نكته اذعان كرده است.
شهيد ثانى در تطبيق و تفريع فروع تنها به ذكر مصاديق ومثالهاى قاعده اكتفا نكرده و گاهى شيوه استدلال را به عنوان تفريع بر قاعده ذكر كرده است. او مىگويد: هرگاه مأمور به، اسم جنسى باشد كه به واسطه «من» مجرور شده باشد، مانند آيه شريفه: «خذ من أموالهم صدقة» مقتضاى آن وجوب از هر نوعى است كه دليلى بر اخراج آن قائم نشده باشد ... و از فروع آن: استدلال به آيه بر موارد اختلافى در وجوب زكات در آنها است، مثل اسب و مانند آن.
تفريعگرايى، شهيد ثانى را تا به آنجا سوق داده كه گاهى فرعى از مذهب شيعه براى قاعدهاى نيافته، لاجرم فرع مذهب اهل سنت را بر قاعده مزبور تفريع كرده است: هر گاه سبب، عام و لفظ، خاص باشد معيار در اعتبار، لفظ است (نه سبب)و عامه بر آن متفرّع كردهاند ....
فرقشناسى
شناخت تمايز و فرقهاى امور مشابه از ضرورتهاى هر علمى است. در گذشته، علم فروق جاىگاه ويژهاى، به خصوص در فقه اهل سنت داشته است، به گونهاى كه كتابهاى مستقلى در اين رابطه تدوين شده است، مانند كتاب الفروق قُرافى. شهيد ثانى در كتاب تمهيد القواعد به گونه تلفيقى عمل كرده است؛ بدين معنا كه علاوه بر ذكر قواعد، گاهى به فروق ميان قواعد و مسائل فقهى پرداخته است، براى نمونه او فرق ميان خبر و انشا را بيان كرده است.
بيان واژههاى مختلف يك قاعده شهيد سبك و روش معجمنگارى را تا حدودى در كتاب التمهيد به كاربسته است، او در آنجا نامهاى متعدد هر قاعده را متذكر شده است. او مىگويد: استصحابِ حال نزد بيشتر محققان، حجت است و گاهى از آن اينگونه تعبير مىشود كه: اصل در هر حادثى، تقدير آن به نزديكترينِ زمان است و نيز گاهى چنين تعبير مىشود: اصل، بقاى هر چيزى بر همان صفتى است كه در گذشته بر آن بوده است.
بيان محل نزاع
مشخص نبودن محل اختلاف در مباحث اختلافى، به بحثهاى طولانى و بى حاصل منجرّ مىشود. شهيد با درك اين ضرورت، موارد اختلاف و محل نزاع را به طور دقيق و صحيح تبيين كرده است، به طور نمونه او در اين بحث كه آيا جمع غير مضاف و غير مدخول به الف و لام، اِفاده عموم مىكند يا نه پس از بيان مبناى اختلاف كه اقل جمع دو يا سه است، مىگويد: و سزاوار است كه محل نزاع و اختلاف روشن شود؛ اختلاف در لفظى است كه مفيد جمع است، مثل «زيدان» و «رجال»، نه در لفظ «ج - م - ع»؛ زيرا قطعاً آن لفظ بر دو تإ؛كق «ظذ - بدون هيچ اختلافى - اطلاق مىشود.
كم تنوّعى
در فروع شهيد، همانند بسيارى از نويسندگان قواعد فقهى، اصولى و ادبى، براى ذكر فروع متناسب، با مشكلات متعددى مواجه بوده است، گاهى طبق مذهب خودش، مصاديق متناسب پيدا نكرده است، ولى مهمتر آن كه در بسيارى از اوقات، مصاديقِ قواعد از بابهاى اقرار، وصيت، عتق، نذر و وقف را انتخاب و كمتر تنوع در مصاديق را رعايت كرده است، هرچند گاهى از ابواب مختلف فقهى از جمله عبادات براى جستوجوى فروع و مصاديق بهره گرفته است، به طور نمونه پس از پايان تعريف فقه مىگويد: وقتى اين تعريف تثبيت شد، بر آنچه ذكر كردهاند مسائل بسيارى مترتب مىشود، مثل اوقاف، وصايا، ايمان، نذورات، تعليقات و غير اينها. او در پايان بحث اقلّ جمع، همين عبارت و فروع را مطرح كرده است.
تأثيرپذيرى از گذشتگان
شهيد ثانى از انديشههاى موجود و مطرح در حوزههاى شيعى و سنى بهره وافى گرفت و توانسته نظريههاى مهمى را ارايه كند. برخى از شخصيتهايى كه در افكار شهيد ثانى مؤثر بودهاند، عبارتاند از:
علامه حلّى
انواع علت در قياس علامه، قياس منصوص العلة را حجت مىدانست. از نظر او راههاى رسيدن به علت از طريق نص سه چيز است: 1-نص بر علت حكم، دلالت قطعى داشته باشد، مثل لعلة كذا ...، 2- نص، در تعليل ظهور داشته باشد كه اين سه قسم است: لكذا و بكذا و انّه كذا، 3- نص به ايماء و اشاره علت را بيان كند، مانند آن كه جواب از سؤال قرار گيرد.
شهيد ثانى با پيروى از علامه مىگويد: نصى كه بر علت دلالت دارد يا در دلالتش بر علت قطعى است، مثل لعلة كذا يا لسبب كذا ومن اجل كذا يا نص، ظهور در علت داشته باشد، مثل لكذا يا انه كذا، مثل قول خداوند كه مىفرمايد: ما خلقت الجن والانس الّا ليعبدون... يا علت حكم به واسطه ايما و اشاره استفاده مىشود، مثل آن كه در جواب از سؤال واقع شود، چنانكه اگر گفته شود: در ماه رمضان افطار كردم؛ در جوابش گفته مىشود: كفاره بر تو لازم است، از اين جمله ظن به وجوب كفاره براى افطار حاصل مىشود.
منبع: دانشنامه اصولي، ضميري، محمدرضا
+ نوشته شده در ساعت توسط اموزش اصول فقه
|