مشتق
مشتق :
گاهي در يك
دليل شرعي الفاظي وجود دارد كه بدون روشن كردن معناي موضوع له آنها در
استنباط دقيق حكم ناتوان خواهيم بود مثل مشتق كه در اصطلاح علماي اصول مشتق
لفظي است كه بر شخص يا چيزي حمل گردد و به صفت يا حالتي از او حكايت كند
به گونه اي كه آن صفت يا حالت قابل زوال و انفكاك باشد
منظور از مبداء
بر آن صفت يا حالتي است كه در ذات وجود دارد كه به خاطر داشتن آن خصوصيت ،
عنوان مشتق بر آن ذات حمل مي شود و تلبس: يعني اتصاف اين ذات به آن صف و
ذات: يعني آن شخص يا شيئي كه موصوف به اين صفت است(مثل زيد در زيد عالم
حمل مشتق بر ذات يا صدق مشتق بر ذات و يا استعمال مشتق در ذات و يا اطلاق مشتق بر ذات به سه گونه است:
الف
: استعمال مشتق يا حمل مشتق بر ذات يا بالفعل است، يعني در حال حاضر متصف
به اين صفت و متلبس به اين مبداء مي باشد مثل كسي كه قاضي است و كلمه قاضي
در مورد او كه فعلا" قضاوت مي كند صادق است در اين صورت قاضي فعلا" متلبس
به مبداء قضاء است
ب : استعمال مشتق يا حمل مشتق در ذاتي كه در گذشته
متصف به اين صفت بوده است و الان اين اتصاف و تلبس از او سپري شده ، مثلا"
قبلا" قاضي بوده و فعلا" باز نشسته است،در اين صورت قاضي در گذشته متلبس به
مبداء بوده است(من تضي عنه التلبس)
ج : استعمال مشتق يا حمل مشتق در ذاتي كه هنوز متلبس به اين صفت نشده بلكه در آينده نزديك داراي اين وصف خواهد شد،
در مثال ذكر شده مثل كسي كه درس قضاوت مي خواند و در آينده قاضي خواهد شد يعني در آينده متلبس به مبداء خواهد بود
علماي
اصول از دير باز اختلاف نظر داشته اند در اينكه آيا مشتق در قسمت الف يعني
در ذاتي كه در حال حاضر متصف به صفت يا متلبس به مبداء مي باشد حقيقت است
يا خير مجاز است و همينطور در قسمت : ب يعني ذاتي كه در گذشته متصف به اين
صفت بوده ولي الان اين اتصاف و تلبس از او سپري شده آيا حقيقت است يا مجاز؟
زيرا شكي نيست كه مشتق در ذاتي كه هنوز متلبس به اين صفت نشده(يعني قسمت
ج) استعمال آن مجاز است، محل اختلاف در خصوص قسمت الف و ب است
علماي علم اصول دو گروه شده اند :
1-
معتزله و گروهي از متاخرين علماي اماميه معتقدند كه مشتق در مورد كسي يا
چيزي كه در حال حاضر وفعلامتلبس به مبداء است حقيقت بوده ودرموردكسي ياچيزي
كه مبداءاشتقاق ازاوسپري شده مجاز است .
2- گروه ديگرازعلماي اماميه
واشاعره به قول دوم قائل شده انديعني مشتق درموردكسي ياچيزي كه درحال
حاضروفعلا متلبس به مبداءاست ودرموردكسي كه مبداءاشتقاق ازاوسپري شده
هردوحقيقت است.
ازنظرمرحوم مظفرقول حق همان قول اول است يهعي مشتق
درخصوص متلبس به مبداء في الحال (كسي كه الان قاضي است،نه بازنشسته شده ونه
دانشجوي حقوق)حقيقت است ودردوموردديگرمجازاست.
مثال ديگر:درروايات
داردشده است كه وضوگرفتن وغسل كردن باآب گرم شده بوسيله تابش خورشيدكراهت
دارد(يكره التوضوء بالماء المسخن بالشمس)چندحالت قصورمي شود:
1-
ظهرباشد وآب حوض بوسيله خورشيدگرم شده باشد:دراين حالت اطلاق (المسخن)برآب
حوض ،اطلاق واستعمال حقيقي است ،(المسخن:آب گرم شده بانورخورشيد)
2- بعدازظهر باشد وآب حوض خنك شده باشد:دراين حالت ،اختلاف است كه آيا استعمال (المسخن)درباره آب، استعمال حقيقي است يا مجازي ؟
3-
صبح باشد وآب حوض خنك شده باشد:دراين حالت ،استعمال (المسخن)ازآنجاكه
مربوط به آينده است يك استعمال مجازي است چراكه آب حوض درآينده يعني ظهرگرم
خواهدشد.
بيان مطلب: وضوگرفتن باآب حوض درحالت اول مكروه است ودرحالت
سوم قطعامكروه نيست ،اماحالت دوم اگراستعمال راحقيقي بدانيم ،مكروه
واگرمجازي بدانيم مكروه نيست ،به عبارت ديگركسي كه بقول اول معتقداست
بناچاربايدوضووغسل باآبي راقبلا بوسيله تابش خورشيدگرم شده ولي اكنون سرد
شده است وتلبس ازاومنقصي گشته است مكروه نداندچون بنابرقول اول كه مبداء
اشتقاق سپري شده مجازاست برچنين آبي(آب گرم شده بوسيله خورشيد)الماءالمسخن
صدق نمي كندبلكه قبلا بوسيله خورشيدگرم شده بودولي اكنون گرمي ندارد ومسخن
نيست واگربه آن مسخن بگوييم مجازاست وهركس به قول دوم معتقدباشدچون
ازنظراوبرچنين آبي(كه قبلا گرم بوده والان سردشده است)الماء المسخن صدق مي
كند كه حقيقتا مسخن باشدودرنتيجه وضوگرفتن وغسل كردن باآن مكروه است زيرا
ازاين ديدگاه مشتق براي متلبس درزمان گذشته هم وضع شده وازاين نظرحقيقت است
لذاهنوزكراهت به جاي خودباقي است.