علاقه

استعمال لفظى در معنى موضوع له كه معنى حقيقى آنست پس از آگاه بودن از وضع به چيزى نياز ندارد ليكن استعمال آن در معنى مجازى بدين بسته است كه ميان معنى مجازى با معنى حقيقى مناسبت و خصوصيتى باشد .

اين خصوصيت را معمولا بنام علاقه مى خوانند .

دليل لزوم اين علاقه و مناسبت اين است كه اگر اين خصوصيت معتبر نباشد بايد روا باشد كه هر لفظى در هر معنى به عنوان مجاز به كار برده شود , در صورتى كه چنين نيست بلكه چنان كه استعمال لفظ , نسبت به معنى حقيقى آن محدود , يعنى به تصريح واضع مربوط است

همچنين استعمالش در معنى مجازى قيود و حدودى دارد از اين رو برخى از دانشمندان راه افراط پيش گرفته و صحت استعمال لفظ را در معنى مجازى مربوط به وضع دانسته و , چنانكه از اين بيش اشاره شد , درباره مجازات به وضع نوعى قائل شده و گفته اند : نوع علاقه بايد از طرف واضع معين گردد و بايد از آنچه واضع در اين زمينه معين كرده تخطى نشود . بسيارى ازاين اشخاص علاقه و خصوصيت ميان معنى حقيقى و مجازى را محدود دانسته و آنها را در 25 علاقه محصور قرار داده اند پس به اين عقيده هنگامى به كار بردن لفظ در معنى ديگرى , جز معنى موضوع له , روا است كه يكى از اقسام 25 گانه علاقه , كه واضع نوع آنها را معين كرده است در ميان دو معنى موجود باشد .

محققان گرچه براى مازات به وضع نوعى قائل نيستند و صحت استعمال لفظ را در معنى مجازى به ذوق سليم مربوط مى دانند و از اين رو علاقه ها را در 25 علاقه محصور نمى شمارند ليكن مناسبت طبعى و خصوصيت ذوقى را براى صحت استعمال مجازى لازم مى دانند و استعمال لفظى را در غير موضوع له بى مناسبت و بى خصوصيت اجازه نمى كنند .

در مجاز علاوه بر لزوم علاقه ميان دومعنى : حقيقى و مجازى بايد قرينه نيز موجود باشد تا ذهن شنونده از معنى حقيقى منصرف و به معنى مجازى منعطف گردد .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد