اصول فقه ( مفهوم و منطوق - مفهوم موافق - مفهوم مخالف )
مفهوم و منطوق:
تعريف مفهوم و منطوق مفهوم گاهى مرادف مصداق , و براى دلالت بر مايفهم بكار برده مى شود . كه اين كاربرد , عرفى و روزمره است و در اصول مورد نظر نيست . آنچه در اصول مورد بحث مى باشد مفهوم در مقابل منطوق است . يعنى آن مدلولى كه در كلام نيست ولى از آن استنباط و فهميده مى شود . منطوق , آن مدلولى است كه از الفاظ صريح متن كلام در آيد .
ما در منطق بحثى داريم تحت عنوان دلالت مطابقى و دلالت التزامى , منظور از دلالت مطابقى اين است كه از الفاظ صريح و كلمات جمله , مطلبى به شنوده برسد و قابل فهم باشد , كه در اصول مرادف منطوق است . ولى در دلالت التزامى صراحت كلمات و الفاظ جمله باعث دريافت مقصود نيست , بلكه از وضع تركيب كلمات وسياق عبارت مطلبى فهميده مى شود , و در اصول مرادف مفهوم است .
مفهوم موافقت و مفهوم مخالفت
مفهوم موافقت آن است كه آنچه در ماوراى منطوق استنباط مى شود , از جهت اثبات و نفى موافق منطوق باشد . مثال : به پدر و مادرت اف مگو . واضح است كه بطريق اولى پدر و مادر را نبايد زد . با وجود آن كه منع ضرب پدر ومادر در جمله نيست و فقط منع حرف بد و زشت , منطوقا ذكر گرديده , ولى بنابر قاعده مفهوم موافقت , چيزى از وراى منطوق استنباط مى شود كه با منطوق هم جهت , و از حيث نفى و اثبات يكسان است . در مفهوم مخالفت , قضيه درست برعكس است , يعنى مستنبط از مفهوم در جهت مخالف مدلول منطوق است . مثلا در قانون مدنى آمده است : هر كس بدون عذر موجه نامزدى را بر هم بزند بايد خسارت را بپردازد . مفهوم مخالفش اين است كه اگر با عذر موجه بهم بزند نبايد خسارت بپردازد .
شك نيست همانطور كه در منطق گفته شده است , دلالت مطابقى و التزامى هر دو از اقسام دلالتند و حجيت هم دارند . بحثى در اين مورد نيست بلكه آنچه در علم اصول فقه مطرح مى باشد , اين است كه چه جملاتى داراى مفهوم است ؟ زيرا مسلم است هر جمله كه بهر نحو دلالت بر مفهومى داشته باشد , بهر حال به دلالت التزامى بر آن مطلب دلالت كرده است . بعبارت ديگر مواردى كه مورد بحث اصوليين قرار گرفته مثل مفهوم شرط , وصف و غيره حجت بودن مفهوم آن موارد نيست , بلكه مفهوم داشتن آن موارد مطرح است . موارد مورد بحث , عبارتند از : شرط , غايت , حصر , وصف , لقب و عدد كه ذيلا وضعيت هر يك از مفاهيم ششگانه فوق الذكر مختصرا بررسى مى شود .
مفهوم شرط
جمله شرطيه داراى دو جزء است , شرط و جزا . مثلا : اگر درس بخوانى قبول مى شوى. اگر درس بخوانى , شرط و قبول مى شوى جزاى شرط است . حال بايد ديد جمله شرطيه كه از شرط و جزا تركيب يافته , داراى مفهوم هست يا نه ؟ علماى اصول مى گويند جملات شرطيه دو گونه اند , كه يك گونه اش مسلما مفهوم ندارد و آن در جائى است كه شرط , محقق موضوع باشد . با اين توضيح كه گاهى تحقق جزا در خارج منوط به تحقق شرط است , و بدون آن هرگز اتفاق نمى افتد . مثلا دستور داده مى شود: اگر داراى فرزند پسرى شدى , نامش را محمد بگذار. واضح است كه تحقق نامگذارى محمد منوط به دارا شدن فرزند پسر است . يعنى شرط , محقق موضوع است . ولى هميشه اين طور نيست , مثلا گوينده مى گويد: اگر دوستانت بتو احسان كردند , به آنان احسان كن. در اينجا ممكن است شكل شرط يعنى احسان دوستان تحقق پيدا نكند , ولى جزا يعنى احسان متقابل شنونده تحقق بيابد . اصل بحث در اينجا است و جملات شرطيه اى كه ممكن است داراى مفهوم باشد , از اين نوع است . و الا جملات شرطيه نوع اول قطعا مفهوم ندارد . يعنى مفهوم در جائى است كه با نيامدن شرط , احتمال و امكان آمدن جزا باشد .
اصوليين مى گويند براى اينكه جملات شرطيه مفهوم مخالف داشته باشد , سه چيز لازم است :
اول اينكه بين شرط و جزا رابطه منطقى وجود داشته باشد .
دوم اينكه بايد بين شرط و جزا رابطه سبب و مسببى موجود باشد , يعنى شرط جمله اول , سبب جمله دوم باشد .
سوم اينكه جزا كه مسبب از شرط است تنها سببش همين شرط باشد , يعنى سبب ديگرى نداشته باشد .
علماى اصول مى گويند در جملات شرطيه اين سه مطلب ظهور دارد . مثلا گفته مى شود: اگر كسى داراى مدرك ليسانس قضائى است مى تواند قاضى شود. مفهوم مخالف اين است كه كسانى كه داراى تحصيلات قضائى نيستند , نمى توانند قاضى شوند . يعنى مفهوم مخالف جمله شرطيه بالا حجيت دارد . يعنى اگر ( الف ( شرط و سبب تحقق ( ب ( باشد , به نحوى كهاگر الف منتفى شود ب هم به تبع آن منتفى گردد , اين چنين جملات شرطيه داراى مفهوم است و مفهوم آن حجت خواهد بود .
مفهوم وصف
مثال : نكاح با كره رشيده منوط به اذن ولى است , آيا اين جمله مفهومش اين است كه نكاح با كره غير رشيده نياز به اذن ولى ندارد ؟ مسأله بين علماى اصول اختلافى است , و مانند شرط نيست كه با جمع سه موضوعى كه توضيح داده شد حتما مفهوم داشته باشد . گروهى مى گويند وصف باعث مى شود كه غير واجد وصف , داخل در حكم نشود . مثلا اگر گفته شد: قضات عادل را احترام كنيد. مفهوم مخالفش اين است كه قضات غير عادل را احترام نكنيد . عده اى ديگر عقيده دارند اثبات شىء نفى ماعدا نمى كند . و لذا قائل اند وصف مفهوم ندارد .
مفهوم غايت
غايت يعنى انتها , در فارسى مانند ( تا ( و در عربى مانند ( الى (مى خواهيم ببينيم جملاتى كه رساننده غايت هستند , مفهوم دارند يا نه ؟ مثلا اگر گفته شد: قضات مى توانند از اول تير تا آخر شهريور ماه از مرخصى استفاده كنند. آيا اين جمله مفهومش اين است كه در ماههاى ديگر نمى توانند استفاده كنند ؟ علماى اصول در اين خصوص متفق القول نيستند , مشهور مى گويند حكم به ماوراء غايت سرايت نمى كند و براى اينكار نياز به قرينه هست .
مفهوم لقب
معناى لقب در اصول غير از آن است كه در عرف شايع است و غالبا آنرا در كنار كنيه استعمال مى كنند . لقب آن چيز است كه مورد حكم واقع مى شود . بنابراين مسند هر جمله اى لقب است . مثلا: پرويز دانشمند است . آيا اين جمله مفهوم دارد ؟ يعنى مى شود گفت غير از پرويز , دانشمند نيست ؟ علماى اصول به اتفاق مى گويند لقب مفهوم ندارد .
مفهوم عدد
اگرحكمى بر موضوعى بار شود كه در آن عددى بكار رفته باشد , بحث در اين است كه آيا اين جمله نسبت به ماوراء عدد مفهوم دارد يا نه ؟ مثلا مستحب است سه روز از هر ماه روزه بگيريد آيا مفهومش اين است كه بيش از سه روز استحباب ندارد ؟ نظر اكثر اصوليين اين است كه جمله داراى عدد , مفهوم ندارد . اگر هم در مواردى حائز مفهوم باشد ناشى از طبع سخن نيست , بلكه به علت وجود قرائن حاليه و مقاليه است .
مفهوم حصر
حصر با ادوات مختلفى صورت مى گيرد , مانند انما در عربى و تنها در فارسى و گاهى هم ممكن است حصر با يك نفى مقدم , و استثناء مؤخر صورت گيرد . مانند كلام قرآن كه مى فرمايد : و ما محمد الا رسول - محمد ( ص ) نيست مگر رسول .
يا در فارسى : نيست در لوح دلم جز الف قامت يار - چكنم حرف دگر ياد نداد استادم
در اينجا شك نيست كه حصر مفهوم دارد . ولى گاهى ممكن است ادات حصر , مفيد حصر نباشند , مانند الاى وصفيه كه در آن صورت مفهوم نخواهد داشت . مانند: فى ذمتى عشر دراهم الا درهم در ذمه من ده درهم است كه غير آن درهم مى باشد - كه اين گونه موارد همانند ساير موارد وصف است , و بعنوان حصر محسوب نمى گردد .
منبع : درس هايي از اصول فقه - دکتر سيد مصطفي محقق داماد
تعريف مفهوم و منطوق مفهوم گاهى مرادف مصداق , و براى دلالت بر مايفهم بكار برده مى شود . كه اين كاربرد , عرفى و روزمره است و در اصول مورد نظر نيست . آنچه در اصول مورد بحث مى باشد مفهوم در مقابل منطوق است . يعنى آن مدلولى كه در كلام نيست ولى از آن استنباط و فهميده مى شود . منطوق , آن مدلولى است كه از الفاظ صريح متن كلام در آيد .
ما در منطق بحثى داريم تحت عنوان دلالت مطابقى و دلالت التزامى , منظور از دلالت مطابقى اين است كه از الفاظ صريح و كلمات جمله , مطلبى به شنوده برسد و قابل فهم باشد , كه در اصول مرادف منطوق است . ولى در دلالت التزامى صراحت كلمات و الفاظ جمله باعث دريافت مقصود نيست , بلكه از وضع تركيب كلمات وسياق عبارت مطلبى فهميده مى شود , و در اصول مرادف مفهوم است .
مفهوم موافقت و مفهوم مخالفت
مفهوم موافقت آن است كه آنچه در ماوراى منطوق استنباط مى شود , از جهت اثبات و نفى موافق منطوق باشد . مثال : به پدر و مادرت اف مگو . واضح است كه بطريق اولى پدر و مادر را نبايد زد . با وجود آن كه منع ضرب پدر ومادر در جمله نيست و فقط منع حرف بد و زشت , منطوقا ذكر گرديده , ولى بنابر قاعده مفهوم موافقت , چيزى از وراى منطوق استنباط مى شود كه با منطوق هم جهت , و از حيث نفى و اثبات يكسان است . در مفهوم مخالفت , قضيه درست برعكس است , يعنى مستنبط از مفهوم در جهت مخالف مدلول منطوق است . مثلا در قانون مدنى آمده است : هر كس بدون عذر موجه نامزدى را بر هم بزند بايد خسارت را بپردازد . مفهوم مخالفش اين است كه اگر با عذر موجه بهم بزند نبايد خسارت بپردازد .
شك نيست همانطور كه در منطق گفته شده است , دلالت مطابقى و التزامى هر دو از اقسام دلالتند و حجيت هم دارند . بحثى در اين مورد نيست بلكه آنچه در علم اصول فقه مطرح مى باشد , اين است كه چه جملاتى داراى مفهوم است ؟ زيرا مسلم است هر جمله كه بهر نحو دلالت بر مفهومى داشته باشد , بهر حال به دلالت التزامى بر آن مطلب دلالت كرده است . بعبارت ديگر مواردى كه مورد بحث اصوليين قرار گرفته مثل مفهوم شرط , وصف و غيره حجت بودن مفهوم آن موارد نيست , بلكه مفهوم داشتن آن موارد مطرح است . موارد مورد بحث , عبارتند از : شرط , غايت , حصر , وصف , لقب و عدد كه ذيلا وضعيت هر يك از مفاهيم ششگانه فوق الذكر مختصرا بررسى مى شود .
مفهوم شرط
جمله شرطيه داراى دو جزء است , شرط و جزا . مثلا : اگر درس بخوانى قبول مى شوى. اگر درس بخوانى , شرط و قبول مى شوى جزاى شرط است . حال بايد ديد جمله شرطيه كه از شرط و جزا تركيب يافته , داراى مفهوم هست يا نه ؟ علماى اصول مى گويند جملات شرطيه دو گونه اند , كه يك گونه اش مسلما مفهوم ندارد و آن در جائى است كه شرط , محقق موضوع باشد . با اين توضيح كه گاهى تحقق جزا در خارج منوط به تحقق شرط است , و بدون آن هرگز اتفاق نمى افتد . مثلا دستور داده مى شود: اگر داراى فرزند پسرى شدى , نامش را محمد بگذار. واضح است كه تحقق نامگذارى محمد منوط به دارا شدن فرزند پسر است . يعنى شرط , محقق موضوع است . ولى هميشه اين طور نيست , مثلا گوينده مى گويد: اگر دوستانت بتو احسان كردند , به آنان احسان كن. در اينجا ممكن است شكل شرط يعنى احسان دوستان تحقق پيدا نكند , ولى جزا يعنى احسان متقابل شنونده تحقق بيابد . اصل بحث در اينجا است و جملات شرطيه اى كه ممكن است داراى مفهوم باشد , از اين نوع است . و الا جملات شرطيه نوع اول قطعا مفهوم ندارد . يعنى مفهوم در جائى است كه با نيامدن شرط , احتمال و امكان آمدن جزا باشد .
اصوليين مى گويند براى اينكه جملات شرطيه مفهوم مخالف داشته باشد , سه چيز لازم است :
اول اينكه بين شرط و جزا رابطه منطقى وجود داشته باشد .
دوم اينكه بايد بين شرط و جزا رابطه سبب و مسببى موجود باشد , يعنى شرط جمله اول , سبب جمله دوم باشد .
سوم اينكه جزا كه مسبب از شرط است تنها سببش همين شرط باشد , يعنى سبب ديگرى نداشته باشد .
علماى اصول مى گويند در جملات شرطيه اين سه مطلب ظهور دارد . مثلا گفته مى شود: اگر كسى داراى مدرك ليسانس قضائى است مى تواند قاضى شود. مفهوم مخالف اين است كه كسانى كه داراى تحصيلات قضائى نيستند , نمى توانند قاضى شوند . يعنى مفهوم مخالف جمله شرطيه بالا حجيت دارد . يعنى اگر ( الف ( شرط و سبب تحقق ( ب ( باشد , به نحوى كهاگر الف منتفى شود ب هم به تبع آن منتفى گردد , اين چنين جملات شرطيه داراى مفهوم است و مفهوم آن حجت خواهد بود .
مفهوم وصف
مثال : نكاح با كره رشيده منوط به اذن ولى است , آيا اين جمله مفهومش اين است كه نكاح با كره غير رشيده نياز به اذن ولى ندارد ؟ مسأله بين علماى اصول اختلافى است , و مانند شرط نيست كه با جمع سه موضوعى كه توضيح داده شد حتما مفهوم داشته باشد . گروهى مى گويند وصف باعث مى شود كه غير واجد وصف , داخل در حكم نشود . مثلا اگر گفته شد: قضات عادل را احترام كنيد. مفهوم مخالفش اين است كه قضات غير عادل را احترام نكنيد . عده اى ديگر عقيده دارند اثبات شىء نفى ماعدا نمى كند . و لذا قائل اند وصف مفهوم ندارد .
مفهوم غايت
غايت يعنى انتها , در فارسى مانند ( تا ( و در عربى مانند ( الى (مى خواهيم ببينيم جملاتى كه رساننده غايت هستند , مفهوم دارند يا نه ؟ مثلا اگر گفته شد: قضات مى توانند از اول تير تا آخر شهريور ماه از مرخصى استفاده كنند. آيا اين جمله مفهومش اين است كه در ماههاى ديگر نمى توانند استفاده كنند ؟ علماى اصول در اين خصوص متفق القول نيستند , مشهور مى گويند حكم به ماوراء غايت سرايت نمى كند و براى اينكار نياز به قرينه هست .
مفهوم لقب
معناى لقب در اصول غير از آن است كه در عرف شايع است و غالبا آنرا در كنار كنيه استعمال مى كنند . لقب آن چيز است كه مورد حكم واقع مى شود . بنابراين مسند هر جمله اى لقب است . مثلا: پرويز دانشمند است . آيا اين جمله مفهوم دارد ؟ يعنى مى شود گفت غير از پرويز , دانشمند نيست ؟ علماى اصول به اتفاق مى گويند لقب مفهوم ندارد .
مفهوم عدد
اگرحكمى بر موضوعى بار شود كه در آن عددى بكار رفته باشد , بحث در اين است كه آيا اين جمله نسبت به ماوراء عدد مفهوم دارد يا نه ؟ مثلا مستحب است سه روز از هر ماه روزه بگيريد آيا مفهومش اين است كه بيش از سه روز استحباب ندارد ؟ نظر اكثر اصوليين اين است كه جمله داراى عدد , مفهوم ندارد . اگر هم در مواردى حائز مفهوم باشد ناشى از طبع سخن نيست , بلكه به علت وجود قرائن حاليه و مقاليه است .
مفهوم حصر
حصر با ادوات مختلفى صورت مى گيرد , مانند انما در عربى و تنها در فارسى و گاهى هم ممكن است حصر با يك نفى مقدم , و استثناء مؤخر صورت گيرد . مانند كلام قرآن كه مى فرمايد : و ما محمد الا رسول - محمد ( ص ) نيست مگر رسول .
يا در فارسى : نيست در لوح دلم جز الف قامت يار - چكنم حرف دگر ياد نداد استادم
در اينجا شك نيست كه حصر مفهوم دارد . ولى گاهى ممكن است ادات حصر , مفيد حصر نباشند , مانند الاى وصفيه كه در آن صورت مفهوم نخواهد داشت . مانند: فى ذمتى عشر دراهم الا درهم در ذمه من ده درهم است كه غير آن درهم مى باشد - كه اين گونه موارد همانند ساير موارد وصف است , و بعنوان حصر محسوب نمى گردد .
منبع : درس هايي از اصول فقه - دکتر سيد مصطفي محقق داماد
+ نوشته شده در ساعت توسط اموزش اصول فقه
|