اصالة الحقيقة
اگر در كلام گوينده لفظى به كار رفته باشد كه معناى حقيقى و مجازى دارد و شنونده نيزمعناى حقيقى و مجازى آن را مىشناسد اما نمىداند كه، معناى حقيقى لفظ را اراده كرده است يا معناى مجازى را و قرينهاى هم بر معناى مجازى وجود ندارد، دراين صورت براى كشف مراد گوينده بايد از « اصالة الحقيقه » كمك گرفت و كلام را بر معناى حقيقى آن حمل كرد.
باتوجه به اين مطالب مىتوان مفاد « اصل حقيقت » را چنين بيان كرد: « اصل در كلام آن است كه معناى حقيقى آن اراده شده باشد، مگر اينكه قرينهاى برخلاف آن وجود داشته باشد ». به بيان ديگر، ظاهر حال گوينده نشان مىدهد كه معناى حقيقى را اراده كرده است، چون در مقام بيان بوده و اگر منظور او معناى مجازى بود بايد قرينهاى بر معناى مجازى ذكر مىكرد و از آنجا كه قرينهاى بر معناى مجازى وجود ندارد، پس ظاهر اين است كه معناىحقيقى را اراده كرده است.
مثال: لفظ «مادر» در لغت براى شخصى وضع شده كه فرزندى از او متولد شده است و با وى رابطه نسبى دارد. اما گاهى به زنى كه فرزند ديگرى را شير مىدهد و با او رابطهرضاعى دارد، « مادر » نيز گفته مىشود.
حال اگر حكمى براى مادر بيان شده باشد و احتمال آن باشد كه منظور قانونگذار علاوه بر مادر حقيقى مادر رضاعى هم بوده است، با تمسك به اصل اصالة الحقيقه بايد گفت: مراد قانونگذار، تنها مادر حقيقى و نسبى است.
منبع : اصول فقه کاربردی ؛ قافی ؛ حسین