ماده امر

منظور از ماده امر، حروف ( الف، ميم ، ر ) مي باشد.

در آيات و روايات و مواد قانوني هم، اين حروف به کار رفته اند

مثال اول:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ . سوره ي آل عمران

مثال دوم:

ماده 336 قانون مدني: هر گاه کسي بر حسب امر ديگري اقدام به عملي نمايد که عرفاً براي آن عمل اجرتي بوده و يا آن شخص عادتاً مهياي آن عمل باشد عامل، مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر اين که معلوم شود که قصد تبرع داشته است‌.

حکم اولیه و ثانویه

  الف) حکم اولیه به حکمی گفته می شود که برای فرد در حالت عادی وضع شده است

مثلا به زن زناکار در حالت عادی صد تازیانه زده می شود

ماده ۸۸ قانون مجازات اسلامی: حد زنای زن یا مردی که واجد شرایط احصان نباشند صد تازیانه است .


ب) حکم ثانویه:حکم اولیه به حکمی گفته می شود که برای فرد در حالت غیر عادی و اضطراری وضع شده است

مثلا به زن زناکار در حالت غیر عادی یک دسته تازیانه یا ترکه که مشتمل بر صد واحد باشد زده می شود

ماده ۹۴ قانون مجازات اسلامی: هرگاه امید به بهبودی مریض نباشد یا حاکم شرع مصلحت بداند که در حال مرض حد جاری شود یک دسته تازیانه یا ترکه که مشتمل بر صد واحد باشد ، فقط یکبار به او زده می شود هر چند همه آنهابه بدن محکوم نرسند .

صیغه امر ( هیئت امر یا هیئت افعل )

منظور از صیغه ی اَمر، فعل یا شبه فعلی است که با آن انجام چیزی طلب می شود. به عبارت دیگر، مقصود از صیغه امر، صیغه های امر غایب و امر مخاطب ( امر حاظر ) و اسم ها و فعل هایی که به معنای امر هستند و ... می باشد که با این صیغه ها، فردی از دیگری انجام چیزی را طلب می کند .

 

مثال اول : یا یحیی خذ الکتاب بقوة – ای یحیی توانمندانه کتاب را بگیر – مریم / 12 . در این جا خداوند از حضرت یحیی انجام چیزی را طلب می کند .

مثال دوم : اقیمو الصلوة

مثال سوم : اوفوا بالعقود – مایده / 1

دلالت امر بر وجوب

آیا صیغه امر بر وجوب دلالت دارد؟

در این مورد نظرات متععدی است:

عده ای معتقدند که صیغه امر برای دلالت بر وجوب وضع شده است

عده ای معتقدند که صیغه امر برای دلالت بر وجوب و استحباب وضع شده است

عده ای معتقدند مه خود لفظ امر، مشترک لفظی است بین وجوب و استحباب


نکته: علامه مظفر در این مسئله می گوید،دلالت امر بر این موارد ( مانند وجوب و .. )،به حکم عقل است و نه وضع و قرارداد،و این عقل است که میگوید وقتی آمر به مامور چیزی را امر کرد،انجامش بر مامور واجب است ( پس دلالت امر بر وجوب است آن هم به حکم عقل  و نه دلالت وضعی )

مراد از نهی چیست؟ آیا مراد از نهی، ترک فعل است یا کفّ نفس؟

برای روشن شدن معنای ترک فعل و کفّ نفس، به این مثال توجه نمایید:

خداوند در قران انسان ها را از خوردن شراب نهی کرده است . حال فردی که شرب خمر نمی کند :

حالت اول : به شرب خمر تمایل دارد ولی به خاطر این که خدا آن را نهی نموده از این کار خودداری می کند

حالت دوم : به شرب خمر تمایل ندارد و لذا شراب نمی خورد

با دقت در حالت اول و دوم متوجه می شویم که فرد در دو حالت شرب خمر را ترک کرده ولی :

در حالت اول فرد کاری را انجام داده و آن کار این است که جلوی تمایل و نفس خود را گرفته و شرب خمر را ترک کرده است .

در حالت دوم کاری را انجام نمی دهد و شرب خمر را ترک کرده است .

 

 

پس :   

کف نفس به معنای نگه داشتن خود است " این نگه داشتن نوعی فعل است "

ترک فعل به معنای انجام ندادن فعل است

 

 اصولیون معتقدند که مراد از نهی ترک فعل است و نه کف نفس.

 

 

نهی از عبادات و نهی از معاملات


آیا اگر خداوند ما را از عبادتی نهی کرده باشد، در صورت انجام ، آن عبادت انجام شده فاسد و باطل است یا خیر ؟

 مثلا خداوند روزه گرفتن در ماه رمضان را واجب نموده ولی ما را از روزه گرفتن در عید فطر نهی نموده است . حال سوال این است که اگر ما در روز عید فطر که خداوند روزه گرفتن در این روز را نهی نموده روزه بگیریم، آیا این روزه باطل است یا خیر؟


جواب : نهی از عبادت چند گونه است که ما در اینجا به مهمترین صور آن اشاره می کنیم:

 الف : خداوند ما را از کل عبادت نهی کرده باشد (مثلا خداوند ما را از روزه گرفتن در عید فطر و روزه گرفتن در عید قربان نهی کرده و یا زن حایض را از نماز خواندن نهی نموده است )

ب: خداوند ما را از جز و قسمتی از عبادت نهی کرده باشد (مثلا در نماز، از خواندن سوره‌های سجده دار نهی شده است، زیرا اگر خوانده شود باید سجده کرد و این سجده جزیی را در نماز واجب اضافه می کند)

 

* راهنمایی :

- کل عبادت : مانند کل یک نماز چهار رکعتی ( رکوع + سجود + ... )

- جزء عبادت: مانند رکوع که جزیی از نماز است

 

در هر دو حالت این عبادت  باطل . پس در قسمت الف "یعنی اگر فرد درعید فطر روزه بگیرد و ...  " عبادت او باطل است و در قسمت ب " یعنی اگر فردی نمازش را با سوره ای که سجده واجب دارد بخواند "هم عبادت او فاسد و باطل است .

 

 آیا اگر خداوند ما را از معامله ای نهی کرده باشد، در صورت انجام ، آن معامله انجام شده فاسد و باطل است یا خیر ؟

 مثلا خداوند انسان ها را از بیع (فروش) قران نهی نموده است. حال سوال این است که اگر فردی به فروش قران بپردازد، آیا این بیع باطل است یا خیر؟

 جواب : نهی از معامله چند گونه است:

الف: اگر خداوند انسان را از خود معامله نهی کرده باشد ( نهی از مسبب)

ب: اگر خداوند انساتن را از خود معامله نهی نکرده باشد ( نهی از سبب)

 مثال برای حالت الف : خداوند بیع قران را نهی فرموده اند و یا خداوند بیع بنده فراری را نهی نموده

مثال برای حالت ب : خداوند در آیه نُه سوره جمعه فرموده اند که در موقع نماز جمعه بیع را رها کنید و برای نماز بشتابید

 

 جواب مسیله :

اگر خداوند انسان را از خود معامله نهی کرده باشد، معامله باطل است ( یعنی اگر نهی از معاملعه به معنای نهی از مسبب باشد، معامله باطل است )

ب: اگر خداوند انسان را از خود معامله نهی نکرده باشد، معامله باطل نیست ( یعنی اگر نهی از معامله به معنای نهی از سبب باشد، معامله باطل نیست )

 

در مثال اول: خداوند انسان را از خود معامله نهی نموده، یعنی شارع ، خود عمل بیع قران و خود عمل بیع برده فراری را نهی نموده است

در مثال دوم: خداوند انسان را از خود معامله نهی نکرده، بلکه انسان ها را از نتیجهٴ این معامله نهی نموده است( پس خداوند در آیه نُه سوره جمعه، نتیجه معامله کردن در موقع نماز را نهی نموده است )

 * منظور از خود معامله، شرایط ، موانع و اجزا معامله است

 

 

ماده نهی :


مقصود از ماده نهی واژه نهی " یعنی حروف ن، ه، ی " می باشد .

نهی در لغت به معنای بازداشتن است . مانند آیات 9 و 10 سوره علق " ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی – آیا دیدی کسی را که بازمی دارد بنده را زمانی که نماز بخواند .

نهی در اصطلاح یعنی : مافوق( ناهی ) از مادون( مَنهی ) انجام ندادن عملی را بخواهد

ارکان امر

           

آمر

کسی که اَمر می کند(اَمر کننده به مامور)

مامور

کسی آمر به او اَمر میکند(اَمر شونده)

ماموربه

کاری که آمر از مامور طلب می کند(مورد اَمر)


امر بعد از نهی

قبل از توضیح این بحث به این موارد دقت کنید:

- حظر:منع کردن،امتناع،جلوگیری

- ترخیص: برداشتن منع، رخصت، اجازه دادن

 

اگر آمر مامور را از کاری منع کند و سپس او را به همان کار امر نماید(امر بعد از منع)،آیا در اینجا این امر به معنای وجوب است یا استحباب یا به معنای ترخیص است و یا ... ؟

 

هرگاه پزشک به بیماری گفته باشد آب نخور و از مایعات استفاده نکن و همان پزشک بعد از یک هفته بگوید آب بخور،در اینجا امر بعد از منع می باشد.

سوال این بحث این است که در اینجا(زمانی که امر بعد از نهی بیاید)، امر به چه معناست . آیا امر به معنای وجوب است یا استحباب و یا ترخیص و ...

 

جواب :

الف: اگر امری که بعد از نهی می آید دلالت بر وجوب داشته باشد،انجام امر واجب است و ترک آن موجب مجازات است

ب: اگر امری که بعد از نهی می آید دلالت بر استسجاب داشته باشد،انجام امرمستحب است وثواب دارد ولی ترک آن موجب مجازات نمی شود

ج: اگر امری که بعد از نهی می آید دلالت بر ترخیص داشته باشد،این امر نه بر وجوب دلالت دارد و نه بر استسحاب،بلکه برای برداشتن منع قبلی(دادن رخصت و اجازه) است.

 

به نظر اکثر اصولیون، امر بعد از نهی به معنای ترخیص و اجازه دادن است.به عبارتی دیگراین امر آمده تا منع قبلی(بیرون نرفتن از خانه) را بردارد، فلذا نه بر وجوب دلالت دارد و نه بر استحباب،بلکه به معنای ترخیص است(یعنی هرگاه پزشک به بیماری گفته باشد آب نخور و از مایعات استفاده نکن و همان پزشک بعد از یک هفته بگوید آب بخور،در اینجا امر بعد از منع،برای رخصت است و آمده منع قبلی را بردارد)

 

مثال دیگر:

خداوند در سوره مایده صید در حال احرام و انجام مراسم حج را برای حجاج حرام نموده است(یعنی خداوند حجاج را از صید کردن در حال احرام منع کرده)، سپس خداوند به حجاج فرمودند : هنگامی که از احرام بیرون آمدید، صیدکردن برای شما مانعی ندارد .پس امر به شکار پس از احرام، دلالت بر برداشتن منع قبلی(یعنی آنجا که خداوند حجاج را از صید کردن در حال احرام منع کرده بود) دارد

 

 

امر به امر :

برای توضیح این مبحث در ابتدا دو مثال ذکر می کنیم :

مثال اول : آیه 199 سوره اعراف : وامربالمعروف

دراین آیه خداوند به پیغمبر امر فرموده آنچه را که درنزد عقلا وخردمندان پسندیده است به مردم امر کند.

 

مثال دوم: وامر قومک یاخذ باحسنها(اعراف/145)

ای موسی به قومت امر کن که به بهترین وجه به احکام تورات عمل کنند.

 

پس : خدا به پیغمبرش امر می کند وپیغمبر هم به مردم امر می کند ( به این نوع امر کردن در اصول امر به امر گویند )

 

سوالی که دراینجا مطرح است این است که درحالت امر به امرآیا پیامبر هم باید آن را انجام دهد یا فقط به مردم ابلاغ کند؟

جواب:اصل بر این است که خود پیامبر هم باید امر خدا را انجام دهد , مگر اینکه قرینه ای باشد که بیان کند که وظیفه اش فقط ابلاغ به مردم است.

 

 

نتیجه

 

       خدا

 

پیامبر                 

 

مردم

 

      آمر اول

مامور اول- آمر دوم

مامور دوم