اصل عدم تقدير

اگر احتمال مخفى ماندن قسمتى از كلام گوينده وجود داشته باشد ،يعنى شنونده احتمال‌مى‌دهد كه قسمتى از مراد گوينده در كلام او منعكس نشده و در تقدير است، يا از كلام وى‌حذف شده ،اما قرينه قطعى و يقينى بر اين احتمال وجود نداشته باشد،در اينجا مى‌گويند: اصل بر عدم تقدير است يعنى اصل آن است كه تنها آنچه در كلام گوينده آمده مقصود ومراد وى بوده و چيزى در تقدير نيست،يا حذف نشده است.

مثالي براي مجاز در قانون

ماده  ٣٣٩  ق.م.مقرر مى‌دارد:«پس‌از توافق بايع و مشترى در مبيع و قيمت آن،عقد بيع به ايجاب و قبول واقع مى‌شود».در اين ماده،كلمات بايع،مشترى و مبيع در معناى‌مجازى به كار رفته‌اند؛زيرا قبل از وقوع بيع،طرفين را نمى‌توان حقيقتا بايع و مشترى ناميد همچنان‌كه كالاى موردنظر حقيقتا مبيع نيست.

مطالب مرتبط: اقسام حقيقت و مجاز  +  علايم حقيقت و مجاز 1  + علايم حقيقت و مجاز 2

فحواى خطاب - دليل خطاب

اقسام مفهوم
مفهوم موافق-«مفهومى كه از جهت نفى و اثبات،مطابق با منطوق باشد».به مفهوم‌موافق،«قياس اولويت»و«فحواى خطاب»هم مى‌گويند.

مفهوم مخالف-«مفهومى كه از جهت نفى و اثبات،مخالف با حكم منطوق باشد».به‌مفهوم مخالف،«دليل خطاب»هم گفته مى‌شود.


مقايسه امر و نهى‌

مقايسه امر و نهى‌

امر و نهى از اين جهت كه هردو بيان‌كننده ي فرمان و طلب شخص بالاتر نسبت به زيردستان‌هستند باهم اشتراك دارند ؛لذا در هردو مورد الزام و تكليف ايجاد مى‌شود و امتثال آن لازم‌است.گذشته از شباهتهاى اين‌دو،مهم‌ترين تفاوت امر و نهى در مرحلهء امتثال ظاهرمى‌شود.براى امتثال و اطاعت از يك امر كافى است مكلف تنها يك بار آن عمل را انجام‌دهد.مثلا اگر بگويند:«اين شخص بايد جريمه پرداخت كند»،با يك بار پرداختن جريمه،امر مزبور اطاعت شده و تكليف ساقط مى‌شود.ناگفته پيداست كه اين مطلب درصورتى‌است كه قرينه‌اى بر لزوم تكرار عمل وجود نداشته باشد وگرنه با يك بار انجام عمل امتثال‌حاصل نمى‌شود اما در مورد نهى براى امتثال نهى يك بار ترك كردن عملى كافى نيست؛بلكه بايد براى‌هميشه آن عمل ترك شود و اگر يك بار هم عمل نهى‌شده انجام شود،نهى مزبور اطاعت‌نشده است.مثلا اگر بگويند:«نوشيدن شراب ممنوع است»،براى اجراى اين فرمان،بايدبراى هميشه از شرابخوارى پرهيز كرد و يك بار اجتناب كردن،نهى را ساقط نمى‌كند.

حقيقت قانوني

لفظى را كه قانونگذار در معناى خاصى وضع كرده،حقيقت قانونى مى‌گويند .

مانند لفظ واخواهي  و ...

امر عقيب حظر

امر عقيب حظر(منع)
«امر» دلالت بر وجوب دارد و درصورت عدم وجود قرينه،ظاهر در وجوب‌است،اما در برخى موارد،صيغه امر دلالتى بر الزام و وجوب ندارد كه از آن جمله مى‌توان به‌امرى كه پس از منع،صادر شده اشاره كرد.توضيح اينكه هرگاه انجام كارى از سوى شارع ياقانونگذار ممنوع و از آن نهى شده باشد و پس از مدتى در همان مورد،امرى صادر گردد،بنابر نظر مشهور،اين امر دلالت بر وجوب ندارد،بلكه تنها نشان‌دهندهء ترخيص و رفع‌ممنوعيت قبلى است.   اصوليان از اين مسئله باعنوان«امر عقيب حظر(منع)»ياد مى‌كنند.

مثال   .خداوند در قرآن كريم،كسانى را كه براى انجام حج محرم شده‌اند از شكارحيوانات منع كرده و پس از آن فرموده است:«وَ إِذٰا حَلَلْتُمْ فَاصْطٰادُوا»؛هنگامى كه از احرام‌خارج شديد،شكار كنيد».در اينجا فعل امر تنها بر رفع ممنوعيت سابق دلالت مى‌كند،نه بروجوب شكار كردن.


دلالت تنبيه يا ايماء

دلالت تنبيه يا ايماء

دلالت كلام بر چيزى‌ كه عرفا مقصود گوينده است،اما صحت كلام او متوقف بر وجود اين‌دلالت نيست،دلالت تنبيه يا ايماء ناميده مى‌شود.

مثال  ١ .گاهى انسان براى فهماندن يك مطلب به مخاطب،مستقيما منظور خود را بيان‌نمى‌كند،بلكه با ذكر معناى ملازم آن منظور خود را به‌طور غيرمستقيم مى‌فهماند.مثلاقاضى براى جلوگيرى از دروغگويى متهم يا شاهد به جاى اينكه مستقيما آنان را از اين‌كارنهى كند مى‌گويد:«دروغ گفتن در محضر دادگاه،جرم و مستوجب مجازات است». يا اداره‌راهنمايى و رانندگى در يك چهارراه يا بزرگراه اين جمله را در يك تابلو مى‌نويسد:«اين‌چهارراه (يا بزرگراه) به‌وسيله دوربين‌هاى مداربسته كنترل مى‌شود».اين عبارت به دلالت‌تنبيه به اين معناست كه:مقررات راهنمايى و رانندگى را رعايت كنيد.بديهى است كه در اين‌مثالها،صحت يا صدق كلام گوينده متوقف بر اين دلالت نيست.


مثال  ٢ .در برخى موارد،كلام با يك قرينه لفظى يا غيرلفظى همراه است كه از آن‌مى‌توان عليت يا شرطيت امرى را براى حكم موردنظر فهميد.مثلا از مجتهدى درباره حكم‌خريد و فروش مال مجهول سؤال مى‌شود و او در پاسخ مى‌گويد:«باطل است».از اقتران‌اين كلام با عبارت سؤال‌كننده مى‌توان فهميد كه جهل به‌مورد معامله،علت بطلان آن است. پس كلام به دلالت تنبيه بر شرطيت علم براى صحت معامله دلالت دارد.

واجب مطلق و مشروط


واجب مطلق و مشروط

واجب مشروط:هرگاه وجوب عملى مشروط به حصول شرطى باشد،به‌گونه‌اى كه تا شرط مزبور حاصل نشود آن عمل هم وجوبى ندارد،آن را واجب مشروط مى‌نامند. مانند حج كه‌ وجوب آن برافراد،مشروط و متوقف بر استطاعت است؛يعنى تا زمانى كه مكلف،قدرت‌مالى و بدنى براى انجام حج نداشته باشد،حج بر او واجب نمى‌شود.وجوب خمس نيزمتوقف بر آن است كه شخص در پايان سال پس از كسر هزينه‌هاى زندگى،مال ديگرى هم‌داشته باشد.

واجب مطلق:آن است كه وجوب عمل متوقف بر امر ديگر و مشروط به شرطى نيست،مانند نماز.

مثال حقوقى:پرداخت نفقه اقارب(پدر و مادر و فرزند)مشروط به تمكّن و دارايى‌شخص است(ماده  ١١٩٨  ق.م.)؛ ولى پرداخت نفقه زوجه مشروط به دارايى شوهر نيست،بلكه از اين جهت مطلق است؛يعنى شوهر در هر صورت مكلف به پرداخت نفقه زوجه‌است(مستفاد از مواد  ١١٠۶  و  ١١٢٩  ق.م.).

احکام تعبدي

بعضي از اعمال را خداومد واجب نموده ( مانند نماز و روزه و خمس و زکات و شستن لباس نجس و ... )

حال بدانيد که براي انجام بعضي از اينها بايد قصد قربت به خداوند داشته باشيم و براي انجام برخي نياز به داشتن قصد قربت نيست

مثلا براي انجام نماز بايد قصد قربت داشته باشيم و اگر قصد قربت به خدا نداشته باشيم نماز باطل است

براي انجام بعضي ديگر نياز به قصد قربت به خداوند ندارم، مانند شستن لباس نجس

احکام تعبدي آنهايي ند که براي انجامشان بايد قصد قربت به خداوند متعال داشته باشيم

نکته: به آنهايي که براي انجامشان قصد قربت به خداوند لازم نيت، احکام توصلي مي گوييم 

استعمال لغوى

استعمال - به کار بردن - لفظ در معناي لغوي اش را استعمال لغوي مي گوييم

مثلاً معناي لغوي لفظ شير حيوان درنده است، اگر ما اين لفظ را در معناي شير به کار ببريم، به اين استعمال ما، استعمال لغوي مي گويند