مخصّص

مخصّص
یعنی هر لفظ عبارت يا دليل غيرلفظى كه دامنه شمول عام را محدود كند، مخصص نامیده‌اند
مثال اول: هر تاجری باید دفاتر دجاری داشته باشد به استثناء کسبه جزء
* در این ماده، عبارت (هر تاجری) عام است و عبارت (به استثناء کسبه جزء)، مخصص آن است.
مثال دوم: هر صلحی نافذ است جز صلح بر امر نامشروع.
* در این ماده، عبارت (هر صلحی) عام است و عبارت (جز صلح بر امر نامشروع)، مخصص آن است.

تعريف علم اصول

تعريف علم اصول:
علمي است از قواعدي كه در راه استنباط حكم شرعي بكار گرفته مي شود ، بحث مي کند.

تعریف مشهور اصولیون از اصول فقه

در تعریف اصول فقه ، تعبیرهای گوناگونى از قدما و متأخران علماى شیعه و اهل سنت وارد شده که هر یک ، مورد نقض و ابرام قرار گرفته است .
مشهور اصولیون ، آن را چنین تعریف کرده اند:
هو العلم بالقواعد الممهده لاستنباط الأحكام الشرعیه الفرعیه ؛ اصول فقه ، علم به قواعدى است که براى به دست آوردن احکام شرعى فرعى ، آماده شده است

فرق دلیل و اصل و ضاهر در اصول فقه

مجتهد برای صدور حکم، در ابتدا به سراغ ادله قطعی می رود ( مانند قران و سنت و ... ). در صورتی که ر مورد آن مسئله ادله قطعی نباشد، برای صدور حکم به سراغ امارات می رود ( ضاهر )، مانند این که حکمی را بر اساس خبر واحد صادر کند . در مرحله ی سوم که نه ادله است و نه اماره ( ضاهر)، به سراغ اصل ( اصول عملیه ) که عبارتند از استصحاب و احتیاط و برائت و تخییر می رود .


مخصص منفصل مجمل از جهت مفهوم به واسطۀ تردید بین دو چیز متباین

مخصص منفصل مجمل از جهت مفهوم به واسطۀ تردید بین دو چیز متباین:

مثل اینکه بگویند هر دانشجوئی با رعایت امکانات دانشگاه حق دارد که در کوی دانشگاه سکنا گزیند و بعد بگویند دانشجوی تهرانی این حق را ندارد و تردید پیدا می شود که آیا مخصص موجب اجمال عام هم (در خصوص مورد اجمال )می شود.

منبع : ابوالحسن محمدی ؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی

علم اصول فقه

علم اصول فقه را چنین تعریف کرده اند :دانستن قواعدی است که برای استنباط احکام شرعی آماده شده و به کار می رود.
منبع: مبانی استنباط حقوق اسلامی ؛ محمدی ؛ ابوالحسن

واجب اصلی و تبعی

واجب اصلی و تبعی :
واجب اصلی : عملي است كه وجوبش در دليل (دليل يعني منبع حكم) آمده است .يعني براي وجوبش لفظ داريم و يا وجوبش بيان شده است .
واجب تبعی : عملي است كه وجوبش در دليل بيان نشده است و ما به كمك عقل وجوبش را استنباط مي كنيم . مثال ما به خدمتكار خود مي گوييم برو نان بخر . اين نان خريدن مي شود واجب اصلي . ولي ما مقدماتش را ديگر به خدمتكار نمي گوييم مثلا لباسش را بپوشد برود بيرون و غيره .....
مثال حقوقی : دليل تبعي . مثلا ماده 362 قانون مدني گفته بايع بايد مبيع را به مشتري تسليم كند اين مي شود واجب اصلي و حالت تسليم و چگونگي آن مي شود واجب تبعي .
ماده 362 - آثاربيعي كه صحيحاً واقع شده باشد‌ از‌ قرارذيل است
-1 به مجرد وقوع بيع مشتري مالك مبيع وبايع مالك ثمن مي شود .
-2 عقد بيع بايع را ضامن درك مبيع و مشتري را ضامن درك ثمن قرار مي دهد .
-3 عقد بيع بايع رابه تسليم مبيع ملزم مي نمايد .
-4 عقد بيع مشتري را به تاديه ثمن ملزم مي كند .

اصالة الحقیقة

اصالة الحقیقة:
اگر شك كنيم متكلم معناي حقيقي را در نظر گرفته يا مجازي را ) ما مي دانيم معناي حقيقي و مجازي لفظ را  ، به اصالة الحقيقة متوسل شده و مي گوييم: مراد متكلم معناي حقيقي است، مگر آنكه قرينه اي در كار باشد. اين توسل به ما امكان مي دهد كه اگر در مقام تكلم باشيم، به سامع حجت را تمام كرده بگوييم: مراد من معناي حقيقي بوده نه مجازي؛ كه اگر مجازي بود، حتما قرينه مي آوردم. همچنين اگر در مقام سامع باشيم بر متكلم حجت داريم كه بگوييم: آن چه شما فرمودي عاري از قرينه بود و لذا من معناي حقيقي آن را اخذ كردم.

استعمال در مطلقى كه مقيد شده است به عنوان حقيقت است يا مجاز ؟

استعمال در مطلقى كه مقيد شده است به عنوان حقيقت است يا مجاز ؟ 

در اين باب , بزرگان اقوالى دارند : بعضى گفته اند استعمال حقيقت است و بعضى گفته اند مجاز است و بعضى بين تقييد به متصل و تقييد به منفصل تفصيل داده و گفته اند اگر تقييد متصل باشد , حقيقت است , و اگر تقييد , تقييد منفصل باشد مجاز است . حق اين است كه مطلقا حقيقت است چه تقييد متصل باشد و چه منفصل . 



ادامه نوشته

دانلود رایگان جزوه اصول فقه نموداری

برای دانلود رایگان جزوه اصول فقه نموداری اینجا کلیک کنید

این جزوه دارای 17 صفحه منی باشد