واجب تعیینی و واجب تخییری

الف) واجب تعیینی

واجب تعیینی عملی است که ما فقط باید همان را انجام دهیم و هیچ گونه جایگزینی به جای خودش ندارد

در ماده 110 قانون مجازات اسلامی ، مجازات کردن لواط کار بر قاضی واجب است و نوع آن تخییری است

مثلا او را سر بزند و یا از دیواری به پایین پرتاپ کند و ... ( یعنی بین انتخاب یکی از اینها مخیّر است )

ب) واجب تخییری

واجب تخییری عملی است که لازم نیست ما فقط همان را انجام دهیم و دارای جایگزینی به جای خودش می باشد

مانند مجازات زنای غیر محصن که فقط یک نوع مجازات دارد و قاضی در آن اختیار ندارد و یا مجازات شارب خمر

واجب عینی و كفایی

الف) واجب عینی

واجب عینی، عملی است که همه باید انجام دهند و اگر برخی انجام دهند از بقیه ساقط نمی شود

در قانون مدنی ایران، ماده 5 ، واجب عینی است : كليه سكنه ايران اعم از اتباع داخله و خارجه مطيع قوانين ايران خواهند بود

ب) واجب كفایی عملی است که اگر برخی انجام دهند تکلیف از دیگران بر داشته می شود

مثال آن در قانون، اصل 8 قانون اساسی است : در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف‌و نهی از منکر وظیفه‌ای است همگانی و متقابل برعهده مردم نسبت‌به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت‌. شرایط وحدود و کیفیت آن را قانون معین می‌کند. «و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»

امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است و نباید فکر کنید که اگر نوشته وظیفه‌ای است همگانی، این یک واجب عیتی است

اقسام وجوب از جهت مکلف ( اقسام وجوب از جهت موضوع )

وجوب را از جهت مکلف به واجب عینی و واجب کفایی تقسیم می کنیم

واجب عینی آن است که تک تک مکلفین باید آن را انجام دهند و اگر یکی یا برخی انجام دهد،تکلیف از دیگران ساقط نمی شود ولی واجب کقایی بر عکس این است و اگر یکی یا برخی انجام دهند تکلیف از دیگران ساقط می شود

واجب تعیینی و واجب تخییری

واجب تعیینی : واجب تعیینی، آن است که شارع یک عمل مشخص از مکلفین خواسته شده  و بدل و جایگزین ندارد، به عبارت دیگر عملی واجب تعیینی است که مکلف موظف است فقط همان عمل را انجام دهد و نمی تواند به جای آن عمل، عمل دیگری را انجام دهد (مانند نماز که مکلف باید فقط خود آن را انجام دهد و خداوند مکلف را بین نماز و کار دیگری مخیر نکرده که بتواند به جای نماز کار دیگری را انجام دهید)

 

واجب تخییری : هر گاه شارع چند عمل را معین کند و به مکلف اختیار دهد که هر کدام از آنها را که خواست انجام دهد

مثال اول : مانند کفاره روزه که مکلف مخیر است بین آزاد کردن بنده و شصت روز روزه و اطعام شصت نفر

مثال دوم : اختیار در اقامه نماز جمعه یا نماز ظهر در روز جمعه

واجب اصلی و تبعی

واجب اصلی :واجبی است که شارع صراحتا واجب بودن آن را بیان کرده است

واجب تبعی : واجبی است که شارع به طور صریح و مستقیم به واجب بودن آن اشاره نکرده است

 

مثال اول:

وقتی شارع بیان کندکه نماز واجب است، می گوییم :

1- در اینجا شارع صراحتا بیان کرده که نماز واجب است، لذا می گوییم نماز واجب اصلی است

2- در اینجا شارع صراحتا بیان نکرده که ترک نماز حرام است ولی ما به تبع این که گفته نماز واجب است،میگوییم ترک نماز هم حرام تبعی است

 

مثال دوم:

وقتی شارع بیان کند که دروغ گفتن حرام است:

1- در اینجا شارع صراحتا بیان کرده دروغ گفتن حرام است ، لذا می گوییم دروغ گفتن حرام اصلی است

2- در اینجا شارع صراحتا بیان نکرده که ترک دروغ واجب است ولی ما به تبع این که گفته دروغ گفتن حرام است،میگوییم ترک دروغ هم واجب تبعی است

واجب مطلق و واجب مشروط

واجب مطلق : واجبی است که واجب بودنش مشروط به شرطی"مانند بلوغ و عقل و استطاعت مالی و  ... " نیست . مانند وجوب جواب سلام( جواب سلام دیگری را دادن مشروط به شرطی نیست و در هر حال باید جواب سلام دیگری را داد)

واجب مشروط : واجبی است که واجب بودنش مشروط به شرطی است مانند رفتن به حج كه وجوبش مشروط به استطاعت مالی است و بر فردی که استطاعت مالی ندارد واجب نیست

* ( وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً  - آل عمران / 97 - و برای خدا، حج آن خانه بر كسانی كه قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است (

 

مثال های دیگر:

واجب مطلق : تمكین زن از شوهر مشروط به شرطی نیست و مطلقاً و در هر حال واجب است

واجب مشروط : وجوب نفقه، واجب مشروط است . بدین معنی كه اگر زن از شوهر تمكین ننماید، بر شوهر واجب نیست که به او نفقه بدهد. چنان‌كه ماده (1106) قانون مدنی مقرر می‌دارد: در عقد دایم، نفقه زن بر عهده شوهر است.‌ و در ماده (1108) همان قانون مقرر می‌دارد: هرگاه زن بدون مانع مشروع، از ادای وظایف زوجیت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود.

واجب نفسی و غیری

واجب نفسي آن است که عمل ، واجب است به خاطر خودش، نه به خاطر عمل ديگر، مانند نماز و روزه و ...

واجب غيري عملي است که به خاطر واجب ديگری واجب شده مانند وضو که به خاطر نماز واجب است و یا غسل جنابت که به خاطر نماز و اجب است و ...

واجب تعبدی و توصلی در قانون

واجب تعبدی به واجبی گفته می شود که ما باید آن را با قصد تقرب و نزدیکی به خدا انجام بدهیم . مانند نماز و روزه و حج و خمس و ... و اگر آن را بدون قصد قربت انجام دهیم، پاداش نداریم

اما واجب توصلی این گونه نیست. در فققه آمده که اگر کسی لباسش نجس شود، واجب است آن را با آب پاک بشوید

آیا برای این واجب هم باید قصد نزدیکی به خدا داشته باشیم؟ خیر. شما لباست را باید بشویی، حال چه با قصد قربت باشو چه بدون قصد قربت باشد ( و در هر دو صورت، تکلیفت را انجام داده ای )

آیا در قانون موادی وجود دارند که در آنها واجب تعبدی هم وجود داشته باشد؟

بله. موارد محدودی وجود دارند: مانند ماده ی 869 قانون مدنی:
حقوق و ديوني که به ترکه‌ي ميت تعلق مي‌گيرد و بايد قبل از تقسيم آن ادا شود از قرار ذيل است:
1- قيمت کفن ميت و حقوقي که متعلق است به اعيان ترکه مثل عيني که متعلق رهن است؛
2- ديون و واجبات مالي متوفي؛
3- وصاياي ميت تا ثلث ترکه بدون اجازه ورثه و زياده بر ثلث با اجازه‌ي آن‌ها.


در این ماده ، واجبات مالي که باید پرداخت شوند، به معنای خمس و زکات و ... است ( که واجب تعبدی شرعی است )


اقسام وجوب از جهت مکلف به ( اقسام وجوب از جهت متعلق )

وجوب از جهت مکلف به به واجب تعیینی و واجب تخییری تقسیم می شود

واجب مشروط و واجب مطلق

واجب مشروط و واجب مطلق :

هرگاه وجوب مشروط به شرطى باشد , واجب را مشروط مى گويند . مثلا خداوند مى فرمايد: ( بر كساني كه مستطيع مى شوند , واجب است كه حج بجا آورند ). در اينجا وجوب حج , مشروط به حصول استطاعت است . در جاى ديگر خداوند مى فرمايد : ( نماز بگذاريد). در اينجا هيچ شرطى براى نماز ذكر نشده است . و نماز يك واجب مطلق است , از جهت اينكه در اين كلام خداوند شرط بيرونى نيست و وجوب , مشروط نگرديده است .

ولى آيا نماز واقعا مشروط به هيچ شرطى نيست ؟ در عرف متداول مى گويند شرط نماز مثلا وضو و طهارت است , بايد توجه داشت كه در اينجا وجوب شرط ندارد بلكه به اصطلاح اصوليين وجود يعنى متعلق وجوب و چيزى كه به منصه عمل می آید , شرط دارد . يعنى نفس عبادت داراى آداب و ترتيبات و به اصطلاح شرايطى مى باشد كه از جمله وضو و طهارت است . ولى نفس وجوب , بلا شرط است . و يا در همان مثال حج , البته نه نسبت به استطاعت , بلكه نسبت به طى مسافت كه وجوب هيچگونه توقف بر حصول آن ندارد , هر چند وجود يعنى عمل انجام حج متوقف بر آن است . و لازم است كه مكلف مسير از موطن خويش تا مكه معظمه را طى كند , و بدون آن ممكن نيست .

ثمره بحث بر نتيجه عملى اين دو واجب مترتب است , زيرا اگر وجوب مشروط به شرط باشد مانند مورد حج , تحصيل و تحقق اين شرط يعنى تحصيل استطاعت و قدرت , لازم و واجب نيست . ولى در مورد دوم مثلا شرط صحت نماز , ساختن وضو و طهارت لباس و بدن است , و يا طى مسافت كه شرط تحقق حج است , تحصيل اينگونه شرايط بر مكلف واجب و ضرورى است .


منبع: مباحثى از اصول فقه،  دکتر سيد مصطفي محقق داماد