تعریف قیاس

تعریف قیاس:

قیاس در لغت به معنای اندازه گیری، سنجش و برابری است و در اصطلاح عبارت است از سرایت دادن حکم از موضوعی به موضوع دیگر به جهت اشتراک دو موضوع در علت حکم.

به تعبیر دیگر قیاس آن است که شخصى حکم یک مسئله را بداند و حکم دیگری را نداند؛ لذا تشبیه کند که چون این به آن شباهت دارد، پس حکمشان ‏باید چنین باشد.

ارکان قیاس

ارکان قیاس

1 - اصل ( مقیس علیه ) : موضوعی که حکمش را می دانیم

2 - حکم اصل : حکمی که برای اصل صادر شده است

3 - فرع ( مقیس ): موضوعی که حکمش را نمی دانیم

4 - علت حکم : شباهتی که بین اصل و فرع وجود دارد

قیاس :


در لغت به معنای مقایسه کردن است

در اصول معنای دیگری دارد. به این مثال دقت نمایید :

اگر بگویند استعمال شراب انگور به علت مست کننده است حرام است، حال اگر ما حکم استعمال آبجو را ندانیم، می گوییم چون آبجو هم مانند شراب انگور مست کننده است، آن هم حرام است

 

  ارکان قیاس :

1

اصل (موضوع اول)

آنچه که حکمش معلوم است

شراب انگور

2

حکم اصل (حکم موضوع اول)

 

حرام

3

فرع (موضوع دوم)

آنچه که حکمش معلوم نیست

آبجو

4

حکم فرع (حکم موضوع دوم)

 

 ؟

5

علت ( سبب )

آنچه که در اصل و فرع مشترک است

مست کننده بودن

 

 

پس قیاس یعنی :

  اگر دو  دلیل یا قانون داشته باشیم و حکم قانون اول را بدانیم و حکم  قانون دوم را ندانیم، به خاطرشباهتی که بین این دو قانون است، حکم قانون اول را به قانون دوم که حکمش را نمی دانیم سرایت دهیم

 لذا حکم موضوع اول را به موضوع دوم تسری می دهیم و می گوییم آبجو هم حرام است

 

 

قیاس منطقی و قیاس اصولی:

قیاس  در منطق با قیاس در اصول تفاوت دارد .

 قیاس اصولی را توضیح دادیم و اکنون قیاس منطقی را توضیح می دهیم

 در این جا سه مثال میزنم که در این سه مثال از طریق قضایای معلوم ، قضایای مجهول را کشف می کنیم

 

مثال اول: مامور سرشماری وقتی شروع به سرشماری در شهر قم میکند، وقتی از سه خانواده اول سرشماری کرد متوجه میشود که هر  سه خانواده پنج نفر اند لذا میگوید تمام خانواده های قمی پنج نفر اند

 

مثال دوم : اگر بگویند علی مومن است و هر مومنی زیرک است ، سپس نتیجه بگیریم که علی زیرک است ویا اگر بگوییم که فلظ رساناست و آهن فلظ است ، سپس نتیجه بگیریم که آهن رساناست

 مثال سوم : اگر بدانیم که شراب انگور حرام است چون مست کنده است . حال اگر بگو ییم آبجو هم چون مست کننده است حرام است .

 

  اگر دقت کنید :

در مثال اول ذهن از یک موضوع نتیجه ای کلی گرفته ، یعنی از سه خانواده ( جزیی) حکم برای تمام خانواده های قم ( کلی) صادر کرده

در مثال دوم ذهن از یک موضوع کلی، حکم بر یک موضوع جزیی صادر کرده ، یعنی از هر مومن و هر فلظ که کلی اند حکمی برای (علی = یک مومن ) و ( آهن = یک فلز) که جزیی اند صادر کرده

 در مثال سوم ، ذهن از یک جزیی، حکمی برای یک جزیی دیگر صادر کرده است ، یعنی از شراب انگور ( جزیی) حکمی برای آبجو(جزیی) صادر کرده

 

در منطق:

به مثال اول : استقرا می گویند( رسیدن از جزیی به کلی )

به مثال دوم : قیاس می گویند( رسیدن از کلی به جزیی )

به مثال سومل : تمثیل می گویند( رسیدن از جزیی به جزیی )

 در اصول به مثال سوم : قیاس می گوییم

 پس تمثیل منطقی = قیاس اصولی ( پس قیاس در منطق با قیاس در اصول تفاوت دارد)

 

قياس مستنبط العله ( تنقيح مناط )

قياس مستنبط العله ( تنقيح مناط )

بين قياس صحيح ( منصوص العله و اولويت ) و قياسهاى باطل ، يك نوع قياس وجود دارد كه به قياس مستنبط العله يا تنقيح مناط مشهور است .

منظور از اين نوع قياس اين است كه علت حكم در ذيل آن از طرف شارع بيان نمى شود ولى مجتهد با قدرت فهم و تشهيذ ذهن خود , نزديكترين علت را استنباط نموده و بر اساس آن قياس مى كند . مثلا مى دانيم حضرت رسول ( ص ) فرموده است : در هنگام سفر سوار بر شتر جايز است كه نماز نافله خوانده شود , مجتهد در اين جا مى بيند كه شتر خصوصيتى ندارد , بلكه بنظر مى رسد كه مطلق " مركب " منظور حضرت بوده است , در اين صورت نتيجه مى گيرد كه در حالت سوارى چه سوار بر اتوموبيل و چه هواپيما نيز مى توان نماز نافله را بجاى آورد .


ادامه نوشته

ارکان قیاس ( ارکان قیاس در اصول فقه )

اركان قياس :

در قياس چهار ركن ملحوظ است :

ركن اول: مقيس يا فرع كه آن را محل اول نيز مى گويند ( مانند آبجو در مثال گذشته )

ركن دوم: مقيس عليه يا محل ثانى , يعنى آنچه به آن قياس شده است و به تعبير ديگر اصل و ريشه قياس ( همانند خمر در آن مثال )

ركن سوم: يك علت مشترك كه جامع بين دو محل باشد ( در مثال بالا مسكر بودن است )

ركن چهارم: نتيجه كه همان حكم حرمت آبجو است .

 

منبع: مباحثى از اصول فقه،  دکتر سيد مصطفي محقق داماد

ادامه نوشته

دلائل حجيت قياس از نظر عامه :

دلائل حجيت قياس از نظر عامه :

اهل سنت براى حجيت قياس به اكثر ادله اربعه يعنى كتاب و سنت و اجماع تمسك جسته اند . در استدلال قرآنى به آياتى نظير آيات آخر سوره ياسين استناد مى كنند . قرآن مى فرمايد : و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العضام و هى رميم . قل يحييها الذى انشأها اول مرة و هو بكل خلق عليم (سوره يس آيه 78 و 79  )

ترجمه : آن مرد مثلى براى ما زد و آفرينش خود را فراموش نمود استخوان پوسيده اى را آورد و بهم ماليد و خاك نرم كرد و فوت كرد و رو به پيغمبر اكرم نمود و گفت چه كسى مى تواند اين استخوان را دوباره زنده كند , در حاليكه الان يك خاك نرم است ؟ قرآن نقل ميكند كه خدا به پيغمبر مى فرمايد : قل يحييها الذى انشاها اول مرة و هو بكل خلق عليم

يعنى اى پيغمبر در جواب اين مرد بگو اين استخوان را زنده خواهد كرد همان كسى كه اولين بار زنده كرده و حيات به آن داده است .

اهل سنت به اين آيه تمسك مى كنند و آن را دليل قياس مى دانند . و مى گويند خدا در قبال سؤال با يك قياس پاسخ داده است[ . ( همان خدايى كه بار اول ، اين يك قياس است , در حالى كه به هيچ وجه قابل توجيه نيست و ناگفته پيداست كه مفاد آيه مزبور هرگز از مصاديق قياس محسوب نمى گردد .

مثال ديگر : فاعتبروا يا اولى الابصار ( سوره حشر آيه 2 ) اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد . اهل سنت اعتبار را از ماده " عبور " گرفته و با تمسك به اين آيه مى گويند خدا دستور داده است كه بايد از مواردى كه حكم آن نازل شده  است عبور كرده و به مورد ديگر سرايت داد . در حالى كه مى دانيم " اعتبار " مصدر باب افتعال و مصدر ثلاثى مجرد آن " عبرة " است , در اين صورت هيچ ارتباطى به مسئله مورد بحث آنها ندارد .

عامه براى حجيت قياس به رواياتى نيز استناد كرده اند : از جمله : مكالمه حضرت رسول اكرم ( ص ) با معاذ بن جبل است . آن بزرگوار هنگاميكه مى خواست او را براى قضاوت به يمن بفرستد ضمن سؤالاتى از وى پرسيد : اگر آنچه را كه مى خواهى در كتاب خدا و سنت رسول الله نيافتى چه مى كنى ؟ معاذ عرض مى كند :  اجتهاد به رأى مى كنم ، سپس حضرت با عبارتى كوتاه از وى تمجيد مى نمايد ( ملل و نحل شهرستانى , عدة الاصول شيخ طوسى ) . اهل سنت مى گويند منظور معاذ از اين گفته عمل كردن طبق قياس بوده كه پيامبر اكرم ( ص ) نيز عمل او را مورد تأييد قرار داده است .

البته بايد متذكر گشت كه بدلائل بسيار نيرومندى اين استناد نيز مردود بوده كه بحث تفصيلى آن در حوصله اين گفتار نيست .

اهل سنت از اجماع نيز براى اثبات حجيت قياس استمداد مى جويند , و مى گويند پيشوايان و علماى دين قياس مى كرده اند . و براى اثبات اين مدعا به عمل خليفه دوم استناد مى نمايند كه اجتهاد به رأى مى نموده . چنانكه گفته است : متعتان كانتا محللتان فى زمن رسول الله فانا احرمها  - ترجمه : دو متعه در زمان پيغمبر بود كه پيغمبر آنها را حلال دانسته و من آنها را حرام مى كنم ( يكى حج تمتع و ديگرى متعه نكاح اين از مصاديق اجتهاد به رأى است . و چون اجتهاد به رأى همان قياس است , پس به همين دليل قياس نيز حجيت دارد .


ادامه نوشته

قیاس ( قیاس اصولی )

تعريف قياس

قياس اين طور تعريف شده است : اثبات حكم فى محل بعلة لثبوته فى محل آخر بتلك العله

براى فهم بيشتر , توضيح عبارت فوق چنين است : حكمى در موردى صادر شده است , فرضا در شرع مقدس آب انگور جوشيده حرام گرديده و بيش از اين نيز شارع توضيحى نداده است , و فقط گفته است : الخمر حرام , حال مى خواهيم بدانيم كه آيا آبجوهم حرام است يا خير ؟

براى اينكار اين طور استدلال مى كنيم : آب انگور جوشيده چون مسكر است حرام است , و بعد نتيجه مى گيريم چون آبجوهم مسكر است پس حرام است . اين را در اصطلاح اصول قياس مى گويند .


ادامه نوشته

قیاس اولویت ( قیاس اولویت در اصول فقه )

قياس اولويت :

اين قياس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و كاربرد وسيعى دارد . قياس اولويت همان است كه در منطق به فحواى دليل  مشهور است

مثال فقهى آن اين آيه شريفه است : لا تقل لهما اف ( قرآن مجيد سوره اسراء آيه 23  ) ، به پدر و مادر اف مگو , وقتى حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است , به طريق اولى ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود . مى بينيم بدون اينكه حرمت ضرب و شتم پدر و مادر در منطوق عبارت موجود باشد , بنابر مفهوم موافق جمله , اين معنا به راحتى از جمله استنباط مى شود 

در حقوق مى گويند اگر اجازه تصرف در ملكى داده شود , بطريق اولى و بنابر قياس اولويت , اجازه استفاده از حقوق ارتفاعى آنهم داده شده است . اين اولويت با قاعده اذن در شىء , اذن در لوازم آنهم هست نبايد اشتباه شود , زيرا در مورد اخير به دلالت التزامى , اذن در لواحق وجود دارد كه ممكن است اولويتى هم در آن ملحوظ نباشد , بلكه از لوازم مقارن و برابر آن به حساب آيد . در حالى كه در قياس اولويت حتما وجه رجحان و برترى امر ثانى بايد موجود باشد . اگر قياس اولويت از فحواى خطاب يعنى از مدلول چهار چوبه لفظ بدست آيد صحيح است ولى اگر از فحواى خطاب استفاده نشود باطل بوده . اگر چه از اولويت نيز استفاده شود . مواردى هست كه مطلب مورد نظر از فحواى خطاب مستفاد نمى گردد بلكه از يك نوع اولويت خاص بدست می آید .


ادامه نوشته

قياس ( قیاس در اصول فقه )

قياس

يكى از مسائلى كه از دير باز مورد اختلاف شيعه و اهل سنت بوده , سنديت قياس است . يعنى اين كه آيا قياس مى تواند جزء منابع فقه باشد يا خير ؟

مخالفت با قياس از شعارهاى شيعه بوده و از سوى علماى اماميه در طول تاريخ پيگيرانه مطرح شده است , از طرف ديگر در ميان اهل سنت فرقه ظاهريه كه از پيروان داود بن خلف هستند و نيز حنبلى ها چندان ارزشى براى قياس قائل نيستند .

اولين كسى كه به قياس اهميت داد ابوحنيفه بود و به نفع حجيت قياس موضعگيرى كرد .

ابوحنيفه در اين جهت تا آنجا پيش رفت كه به رأس القياسيين مشهور است .

بعد از او فرقه مالكى و شافعى نيز كم و بيش به حجيت قياس معتقد شدند . فرق طرفدار قياس در حجيت آن آنقدر مبالغه كردند كه با وجود اجماع , نتايج حاصله از قياس را بر آن رجحان دادند . كار اين فرق بالا گرفت و بتدريج به اهميت و حجيت قياس افزوده شد , به طورى كه در حالت تعارض نتايج حاصله از قياس با اخبار و احاديث , قياس را راجح دانستند . حتى در برخى از موارد كه قياس با ظاهر كتاب مغايرت نشان مى داد با ترجيح دادن قياس , ظاهر كتاب را تأويل مى كردند . در مقابل , فرقه اماميه به پيروى از رهبران راستين خود سخت با قياس مخالف شدند و اين موضع را تا هم اكنون نيز حفظ كرده اند


اينك به نقل چند حديث از اهل بيت عليهم السلام در مورد قياس مى پردازيم :

1- حضرت امام صادق ( ع ) كلامى دارد كه مى فرمايد : ان الدين اذا قيست محقق - اگر در امور دينى قياس رائج بشود , دين از بين مى رود .

2 - روايتى ديگر از امام صادق ( ع ): نهى رسول الله عن الحكم بالرأى و القياس . قال : و اول من قاس ابليس و من حكم فى شىء من دين الله برأيه خرج من دين الله . رسول الله از حكم كردن با رأى و قياس نهى نموده و فرموده است : اول كسى كه قياس كرده شيطان بود و هر كس در چيزى از دين خدا با رأى خود حكم كند , از دين خدا خارج شده است .

3 - على عليه السلام مى فرمايد : من نصب نفسه للقياس لم يزل دهره فى التباس - هر كس خودش را با قياس آشنا سازد همواره در اشتباه خواهد بود .

4 - على بن الحسين ( ع ) مى فرمايد : من كان يعمل بالقياس هلك - هر كس به قياس عمل كند هلاك مى گردد .

5 - امام صادق ( ع ) مى فرمايد : ان السنة لا تقاس , الا ترى ان المرأة تقضى صومها و لا تقضى صلوتها ان السنة اذا قيست محقت -  سنت قابل قياس نيست , مگر نمى بينيد كه زن روزه خود را قضا مى كند ولى نماز خويش را قضا نمى كند , سنت اگر قياس شود از بين مى رود .

چرا اهل سنت به قياس متوسل شدند و در باب حجيت آن مبالغه كردند ؟

اهل سنت به جهت اين كه از سرچشمه علوم اهل بيت فيض كامل نبردند و بعلت عدم اعتقاد به امامت از اين فيض عظيم محروم شدند و منبع احكام را به كتاب و سنت رسول الله منحصر دانستند , آنجا كه در برخورد با مسايل و حوادث روز پاسخى در كتاب و سنت پيغمبر ( ص ) نيافتند بناچار براى جبران اين نقيصه به قياس توسل جسته و نام اين عمل را اجتهاد به رأى  گذاشتند .


ادامه نوشته