مقدمه واجب ( بررسی مقدمه و ذی المقدمه در اصول فقه )

مقدمه واجب :

هرگاه بين عمل واجبى كه شارع مقرر داشته با امر ديگرى آنچنان پيوستگى و ارتباط موجود باشد كه بدون تحقق امر مذكور انجام آن عمل واجب , غير ممكن باشد , در اينجا عمل واجب را ذى المقدمه , و آن امر ديگر را مقدمه مى گويند .

صاحب معالم مى گويد : مقدمه واجب چيزى است كه واجب بدون آن تمام نمى شود ( معالم الاصول , مبحث مقدمه واجب  ). علماى اصول تحت عنوان فوق بحث مى كنند كه آيا لازمه منطقى و عقلى صدور امر شارع نسبت به ذى المقدمه , وجوب مقدمه است ؟


ادامه نوشته

مقدمه وجود - مقدمه وجوب - مقدمه صحت - مقدمه علم

مقدمه به لحاظى ديگر به چهار قسم , انقسام يافته است بدينگونه

مقدمه وجود

مقدمه وجوب

مقدمه صحت

مقدمه علم

 

مقدمه وجود , آنست كه تحقق و وجود ذوالمقدمه بر آن تواقف داشته باشد مانند آموختن كه مقدمه دانستن است .

ادامه نوشته

مقدمه داخلى و مقدمه خارجى

مقدمه داخلى و مقدمه خارجى :

هرگاه واجب مركب از چند جزء باشد انجام آن واجب متوقف است بر انجام و تحقق تمامى اجزاء , پس رابطه اجزاء با واجب رابطه مقدمى است و در اصطلاح اجزاء را مقدمه داخلى مى گويند . مانند ركوع , سجود و قيام نسبت به نماز . در برابر مقدمه داخلى , مقدمه خارجى قرار دارد كه جزء واجب نيست بلكه خارج از واجب , و خود داراى وجود مستقل است . مانند طى مسافت نسبت به انجام فريضه حج . در اينجا بحث در مورد قسمت دوم است , يعنى مقدمه خارجى , زيرا در مورد مقدمه داخلى ترديدى نيست كه حكم شارع پس از صدور بر كليه اجزاء واجب شمول دارد . مضافا به اينكه گروه زيادى از علماى اصول بطور كلى مقدمات داخلى را از اقسام مقدمه محسوب نمى دارند ( رجوع شود به: كفاية الاصول ، محقق خراسانى، ج 1 ، ص 140 )

منبع: مباحثى از اصول فقه،  دکتر سيد مصطفي محقق داماد

مقدمه وجوب و مقدمه واجب

مقدمه وجوب و مقدمه واجب :

گاهى وجوب يك شىء متوقف بر چيز ديگرى است , به اين معنى كه اگر آن چيز متحقق نگردد , حكم وجوب شارع مكلف را نمى گيرد . مانند وجوب حج كه متوقف بر استطاعت مالى و بدنى است و مادام كه استطاعت حاصل نشود , حج واجب نمى شود . و يا اينكه همه واجبات منوط بر بلوغ و عقل است و قبل از تحقق بلوغ و عقل , هيچ امرى بر انسان واجب شرعى نمى شود .

در مسائل حقوقى نيز گاه همين طور است , مثلا وقتى زوج مكلف به انفاق است كه زوجه از او تمكين كند , بديهى است در صورتى كه زوجه حاضر به تمكين نباشد , از جهت پرداخت نفقه , زوج قانونا تكليفى ندارد و قابل تعقيب و مجازات نيست . اين را در اصطلاح اصول مى گويند مقدمه وجوب .


ادامه نوشته

مقدمه وجود

مقدمه وجود در اصول فقه

مقدمه وجود , آنست كه تحقق و وجود ذوالمقدمه بر آن تواقف داشته باشد مانند آموختن كه مقدمه دانستن است .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

مقدمه وجوب در اصول فقه

مقدمه وجوب

مقدمه وجوب , آنست كه واجب شدن ذوالمقدمه بر آن توقف داشته باشد مانند استطاعت براى وجوب حج و شرائط عامه تكليف براى تكليف - بلوغ , عقل , قدرت و علم -


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

مقدمه صحت در اصول فقه

مقدمه صحت

مقدمه صحت , آنست كه صحيح بودن ذوالمقدمه بر آن متوقف باشد مانند طهارت براى نماز .


منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

مقدمه علم در اصول فقه

مقدمه علم

مقدمه علم , آنست كه دانستن ذوالمقدمه بدان بسته باشد مانند نماز گزاردنبه چهار طرف در هنگام اشتباه قبله .

در اينجا نيز گفته اند كه هه اقسام چهارگانه به قسم نخست باز مى گردد چه , در حقيقت , وجود هر يك از آنها متوقف است بر آن مقدمه بدين گونه كه وجود صحت نماز ( مثلا ) توقف دارد بر طهارت

منبع: تقریرات اصول فقه دکتر شهابی . نویسنده : عباس فربد

مقدمه واجب

مقدمه واجب

موضوع تحت بررسى در مبحث مقدمه واجب اين است كه هرگاه به موجب حكم شارع مقدس عملى واجب گردد و آن واجب داراى يك سلسله مقدمات خارجيه عقليه باشد , كه انجام آن عمل واجب بدون تدارك آنها غير ممكن است , به علت وجود رابطه و پيوستگى عقلى و منطقى بين اين مقدمات و ذى المقدمه بى ترديد انجام مقدمات در فرض وجوب ذى المقدمه , عقلا لازم بوده و عقل حكم به انجام آن مينمايد .

مى خواهيم ببينيم پس از دريافت حكم عقل آيا ميتوان با اضافه كردن يك كبراى كلى لزوما وجوب شرعى مقدمه را استنباط كرد ؟ در فرض بالا ديديم كه به علت ملازمه منطقى و عقلى بين مقدمه و ذى المقدمه , به حكم عقل تدارك مقدمه واجب است . آنان كه قائل به وجوب مقدمه هستند مى گويند پس از دريافت حكم عقل مبنى بر لزوم تدارك مقدمه مى توانيم بشكل زير قياسى منطقى تشكيل دهيم :

صغرى : طى مسافت ( مقدمه حج ) عقلا واجب است .

كبرى: ‌همه واجبات عقلى شرعا واجب است .

نتيجه: ‌طى مسافت ( مقدمه حج ) شرعا واجب است .

با توجه به مقدمات اين بحث روشن مى شود كه حكم شارع مبنى بر وجوب مقدمه , كه از قياس فوق استنتاج مى گردد , يك وجوب مقدمى و غيرى است نه اصلى و نفسى , يعنى مستقلا موضوعيت ندارد و مصلحتى شرعى بر آن مترتب نيست , بدين ترتيب انجام يا ترك ذى المقدمه است كه باعث ثواب يا عقوبت مى شود , و فعل يا ترك فعل در مقدمه مستقلا موجب پاداش يا عقاب نيست . ولى چنانچه مكلف مقدمات را تدارك كند ولى به عللى كه از قدرت او خارج است انجام واجب ممكن نباشد , در ازاء تدارك مقدمات وسعى در ايفاء واجب شايسته پاداش و ثواب خواهد بود .

 

ثمره نزاع در بحث مقدمه واجب :

فقها براى بحث مقدمه واجب چندان ثمره عملى قائل نيستند و صرفا آن را از ديدگاه تئوريك و علمى مورد بحث قرار مى دهند . با اين حال در برخى موارد مانند مقدمات مفوته بررسى موضوع خالى از ثمره عملى نيست و گسترش بحث به مسائل حقوقى نيز بدون فايده نخواهد بود . مثلا در حوزه روابط حقوقى و مدنى هرگاهشخصى با انعقاد قراردادى ديگرى را ملزم به انجام عملى نمايد و طرف قرارداد ( پيمانكار ) ابزار آلات و وسايل كار و مقدمات ديگر را فراهم كند ولى قبل از اجراى قسمت اصلى قرارداد كارفرما از قرارداد منصرف شود و آن را فسخ كند در اينصورت پيمانكار در ازاء اين تدارك مقدمات آيا مستحق دريافت اجرت يا باصطلاح امروز خسارت خواهد بود يا نه ؟

از متأخرين مرحوم ضياءالدين عراقى , حسب تقريرات موجود از درس ايشان , موضوع را از ثمرات اين بحث دانسته و معتقد است چنانچه مقدمه واجب را واجب بدانيم , بنابر اين مقدمات را نيز مشمول دستور تلقى نموده ايم , و در اين صورت مقدمات مربوطه بموجب دستور كارفرما واجب گرديده , هر چند واجب مقدمى و تبعى باشد , طبعا كارفرما ضامن خواهد بود . ولى چنانچه مقدمه واجب نباشد مشمول دستور نيست و فقط ذى المقدمه مشمول حكم و دستور مى باشد و مقدمات آن خارج از قرارداد محسوب شده و پيمانكار در صورت فسخ قرارداد مستحق دريافت اجرت و خسارت نيست و كارفرما از اين حيث ضامن نخواهد بود ( بدايع الافكار ص 397  )

 

مواضع نزاع در مبحث عقل :

ظاهرا بين علماى اسلام چندان نزاعى از جهت كبروى وجود ندارد و اگر اختلاف نظرى هست معمولا صغروى است . مثلا در بحث مقدمه واجب , كه به آن اشاره شد , هيچكس ترديد و مناقشه اى در صلاحيت عقل براى ادراك تلازم بين مقدمه و ذى المقدمه و پس از آن حجيت و دليليت اين ادراك ننموده است , و اگر گفتگويى بين علماى اصول وجود دارد . راجع به صغراى مطلب يعنى اصل تلازم است .

در واقع نزاع كلى و كشمكش اصلى در بخش نخستين از تقسيم , يعنى مستقلات عقليه مى باشد كه به اختصار مى توان گفت مجتهدين اماميه در اين رابطه در سه مصاف درگير بوده اند : از يكسو با اشاعره , در بعد كلامى آن , و از جهتى با اخباريين و از سوى ديگر با گروهى از هم مسلكان اصولى خويش به نزاع داخلى پرداخته اند . و ما اينك به تنقيح و تبيين محل نزاع , در مصاف هاى سه گانه , مى پردازيم :

الف ) نخستين بحثى كه در موضوع دليل عقلى مطرح مى شود اين است كه اصولا افعال و كردار آدمى بدون آنكه شارع درباره آن ها اظهار نظرى نمايد آيا فى ذاته داراى ارزش است , و متصف به خوب و بد مى گردد ؟ يا آن كه خير , اعمال فى ذاته نه خوبند و نه بد , خوب و بدى آنها بستگى به نظر شارع دارد . فعل خوب آن است كه شارع آن را خوب بداند ! و بد آن است كه شارع آنرا بد بداند ! اين همان نزاع معروفى است كه بين اشاعره و علماى اماميه , تحت عنوان مسأله [ حسن و قبح عقلى ] در تاريخ تفكر اسلامى مطرح بوده است . علماى اماميه به نظريه اول معتقد بوده , و اشاعره در نظريه دوم پافشارى مى ورزند .

مهم ترين ثمره نزاع , در ايام آغازين آن , در موضوع عدالت باريتعالى مشهود بوده است اشاعره از آنجا كه منكر ارزشهاى ذاتى اعمال بوده اند , لذا پروائى از آن نداشتند كه بگويند خداوند ممكن است در مواردى بر بندگان ستم روا دارد , زيرا كه هر چه خدا بكند خوب است , و هيچگونه قبح و زشتى براى آن متربت نيست . ولى اماميه مى گفتند ظلم و ستم از اعمالى است كه منهاى نظر شارع فى نفسه متصف به قبح و زشتى است , و عدل و داد , در طرف مقابل , متصف به نيكويى و خوبى است , و انجام اعمال قبيح از خداوند زشت است , لذا با قاطعيت و جديت از اينكه خداوند عادل بوده و ذره اى ظلم در حق بندگان روا نمى دارد , ( سوره نساء آيه 40 ) طرفدارى كرده اند . و از اين رهگذر است كه آنان را عدليه خوانده اند و اين سر عدل در كنار امامت است كه دو اصل اعتقادى مذهب ما محسوب گشته اند


ب ) پس از گذشتن از مرحله نخست , كه ارزش هاى ذاتى براى اعمال قائل شده و اذعان نموديم كه افعال فى نفسه متصف به خوبى و بدى مى شوند , حال اين بحث مطرح مى گردد كه آيا عقل مى تواند وجوه حسن و قبح افعال را بدون استعانت شرع ادراك نمايد ؟ و مكلف پس از حصول چنين ادراكى , بدون گوشزد شارع , موظف به عمل طبق مدركات و تعليمات عقلى خويش است ؟ يا آن كه خير , بر فرض قبول ارزشهاى استقلالى براى افعال , باز هم عقل مستقلا قادر به درك خوبيها و بديها بدون راهنمائى و ارشاد شارع نيست , به نحوى كه منهاى مساعدت شارع بتواند به مدركات عقلى خويش عمل نمايد !


ادامه نوشته