آيا استعمال لفظ عام در عام مخَصَص حقيقت است يا مجاز ؟

آيا استعمال لفظ عام در عام مخَصَص حقيقت است يا مجاز ؟
وقتي بر لفظ عام تخصيص وارد مي شود چه مخصص متصل باشد چه منفصل ، دلات مي کند که عام در ماوراي خاص استعما شده است يعني در حقيقت عام در تمام افراد موضوع له خود استعمال نشده است.
در اينجا شبهه اي پيش مي آيد : وقتي لفظ مورد استعمال دلالت بر كل دارد و سپس همين لفظ در بعضي از افراد استعمال مي شود ، آيا استعمال آن برخلاف ما وضع له نيست  تامجازيت لازم آيد ؟زيرا حقيقت عبارت است ا ز استعمال لفظ في ما وضع له . يعني اگر استعمال مورد بحث مطابق با وضع استعمال باشد استعمال حقيقي است و اگر استعمال بر خلاف ما وضع له باشد استعمال مجازي است . در اينجا چند قول وجود دارد:
الف- مجاز است مطلقا
ب- حقيقت است مطلقا
ج- در مخصص متصل حقيقت است و در منفصل مجاز.

از نظر علامه مظفر حق اين است که استعمال لفظ عام در عام مخصص مطلقا حقيقت است.  زيرا ادات عموم که برشمول و سريان وضع شده اند در عام مخصص نيز در معناي خود استعمال شده اند و برعموم مدخول خود دلالت دارند. تنها نکته اي که هست اين است که در عام مخصص مدخول ادات عموم خاص است. بنابر اين اگر مدخول ادات عموم تمام علماء باشد، به تمام علماء سريان پيدا مي کند و اگر مدخول ادات عموم علماي عادل باشد باز هم بر تمام علماي عدول شمول و سريان پيدا مي کند.

فرق واجب مشروط و معلق

فرق واجب مشروط و معلق
در واجب مشروط، وجوب يعني حكم قضيه داراي قيد و شرط است و تا هنگامي كه آن قيد و شرط به وجود نيايد، وجوب به عهدة‌ مكلف تعلق نخواهد گرفت. مثلاً وجوب حج نسبت به استطاعت مشروط است؛ يعني تا هنگامي كه كسي استطاعت و توانايي مالي رفتن به مكه را نيافته، وجوب حج بر عهدة او نمي‌آيد. ولي در واجب معلق چنين نيست، بلكه وجوب تحقق يافته و بر عهدة مكلف آمده، لكن موضوع حكم به معناي عملي كه بايد انجام شود ( به اصطلاح اصولي، واجب) داراي قيد و شرطي است كه انجام آن وظيفه مكلف نيست؛ چنانكه در مثال فوق،‌ وجوب نماز فردا، از امروز و بلكه از اول بلوغ بر عهدة‌ مكلف آمده؛ ولي با اين حال براي انجام اين تكليف بايد تا فردا انتظار بكشد. خلاصه آنكه، فرق بين واجب مشروط و معلق اين است كه در واجب مشروط، وجوب متوقف بر چيزي است و در واجب معلق، واجب متوقف است بر چيزي.

معني صيغة امر

صيغة امر
مراد از صيغه امر همان هيئت امر است مانند « افعل»
صيغهي امر در معاني متعددي استعمال مي شود:
1)    بعث. مثل: «فاقيموا الصلاة» يا «اوفوا بالعقود»
2)    تهديد. مثل: «اعملوا ما شئتم»
3)    تعجيز. مثل: «فأتوا بسورة من مثله»
موارد ديگري نيز وجود دارد مثل تسخير يا انذار يا ترجي و تمني و مانند اينها.
ظاهر اين است که صيغه امر بر هيچ يک از اين معاني وضع نشده است بلکه معناي صيغه امر غير از اينهاست و آن عبارت است از نسب طلبيه.
بنابراين :
1) مدلول هيئت امر و مفاد آن ، عبارت است از نسبت طلبيه که نام ديگر آن نسبت بعثيه است.
2) اين هيئت نشان مي دهد که کاري بر عهده ي مخاطب قرار داده شده و در نفس مکلف دعوت به کاري شده و سعي شده که تحريک و برانگيخته شود.
بنابراين آمر وقتي امري مي کند مي خواهد وظيفه اي را بر عهده مکلف بگذارد . ولي گاهي ممکن است اين طلب نه به قصد بجاي آوردن متعلق امر بلکه به مقاصد مختلفي از آمر صادر شود. مثلاً :
الف) گاهي ممکن است امر، بداعي بعث حقيقي باشد.
ب) گاهي ممکن است امر، بداعي تهديد باشد.
ج) گاهي ممکن است امر ، بداعي تعجيز باشد.
حق اين است که در همه اينها صيغه امر در بعث و نسبت طلبيه استعمال شده است ولي دواعي فرق مي کند در يکي بداعي تهديد و در ديگري بداعي تعجيز و مانند آن استعمال شده است.

دلالت لفظ امر بروجوب

دلالت لفظ امر بروجوب
آيا لفظ امر به معني طلب دلالت بر وجوب دارد؟
در اين باره چند نظر وجود دارد:
1)    لفظ امر برخصوص طلب وجوبي وضع شده است.
2)    لفظ امر برطلب اعم از وجوب و استحباب وضع شده است.
3)    لفظ امر مشترک لفظي است ميان طلب وجوبي و طلب ندبي.
حق اين است که لفظ امر نه بر وجوب وضع شده است و نه بر استحباب بلکه وجوب به حکم عقل استنباط مي شود. بدين معنا که وقتي مولا دستور داد ، عقل حکم مي کند که بايد عبد از آن اطاعت کند.

تعارض استصحاب با سایر اصول عملیه

در تعارض استصحاب با سایر اصول عملیه، استصحاب مقدم است (استصحاب عرش الاصول است) و در تعارض با امارات، امارات مقدم هستند (استصحاب فرش الامارات است).

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

مقدمه

مقدمه :

چيزي است كه به كمك آن چيزديگري مي رسيم بگونه اي كه اگرنباشددست يافتن به آن چيزديگرممكن نبوده ومحال است .در یک تقسيم بندي؛ مقدمه به دوقسم مقدمه منحصره وغيرمنحصره تقسيم مي شود:

مقدمه منحصره (جانشين ناپذير)مثل مقدمه بودن طي طريق براي حج كه جانشين ندارد.
مقدمه غيرمنحصره(جانشين پذير)مثل مقدمه بودن وضوبراي نمازكه جانشين داردوان تيمم است

دلالت اشاره

دلالت اشاره : دلالت كلام بر معنايي كه لازمه كلام است و ممكن است كه متكلم قصد بيان آن را نداشته باشد مثلا" آيه شريفه ( و حمله و فصاله ثلاثون شهرا") به قرينه آيه شريفه ( و الوالدات بر ضعن اولاد هن حولين كاملين) دلالت مي كند بر اينكه كمترين زمان حمل و بارداري 6 ماه است يعني اين معنا لازمه كلام است و البته مقصود متكلم نيست چرا كه مقصود از آيه ( وحمله و فصاله ثلاثون شهرا" ) بيان زحماتي است كه مادر بخاطر فرزند متحمل مي شود و نيز مقصود از آيه ( والوالدت برضعن اولاد هن حولين كاملين) بيان بيشترين زمان شيردادن به بچه  است لكن با كنارهم قراردادن معناي اين دو آيه معناي سومي بدست مي آيد و آن اينكه اقل زمان بارداري شش ماه است.
مثال ديگر : يكي از آيات قرآن مي فرمايد ( قرآن در ماه رمضان نازل شده) و آيه ديگري مي فرمايد ( آن را در شب قدر نازل كرديم) لازمه جمع دو آيه اين است كه شب قدر در ماه حجيت مفهوم رمضان است.
شكي نيست كه اگر جمله اي داراي مفهوم باشد آن مفهوم حجت خواهد بود زيرا چنان كه گفته شد مفهوم كلام مانند منطوق آن است. اگر منطوق حجت است به اعتبار اينست كه كلام در آن ظهور دارد و هر ظاهر چنانكه خواهد آمد حجت است.

موضوع علم اصول

موضوع علم اصول
منطقیون معتقدندكه هرعلمي بايدداراي موضوعي خاص باشدكه درآن علم ازعوارض ذاتيه آن موضوع گفتگو شودوتمايزعلوم مختلفه ازيكديگر به موضوعات آنها است وروي همين اصل مي بينيم كه دانشمندان منطق درآغاز كتابشان ، اول موضوع مطلق علم رابيان مي كنند (بدون درنظرگرفتن علم خاص)
قدماازاهل اصول هم ازاهل منطق پيروي نموده ودرصددبرآمدندوبراي علم اصول هم موضوع خاصي راذكركرده اند:مشهورگفته اندموضوع علم اصول ادله اربعه (كتاب،سنت،اجماع وعقل)عده اي هم استصحاب رابه ادله اربعه امروده اندوبرخي ديگراستحسان وقياس رانيز ازموضوع علم اصول برشمرده اند،امامتاخرين مي گويند:علم اصول ،موضوع معيني نداردبلكه هرمسئله اي كه بتوانددرطريق استنباط حكم شرعي قرارگيردازمسائل علم اصول است (مظفر)

دلالت تصدیقی

دلالت تصدیقی:
آن است که انسان به همراه تصور معنای لفظ دلالت لفظ بر مراد متکلم را نیز احراز می کند و آن را دلیل بر قصد متکلم در کاربرد آن لفظ می شمارد.

وضع تعيّني

وضع تعيّني :آن است که لفظ در اثر کثرت استعمال در يک معنا در آن حقيقت پيدا کند.مانند لفظ مدينه که به معناي شهر است ولي آنقدر در يثرب استعمال گرديد بر آن علم شد.