سنت
سنت
سنت دومين دليل استنباط احکام مي باشد
سنت يعني قول و فعل و تقرير معصوم
قول يعني گفته معصوم
فعل يعني عمل معصوم
تقرير يعني سکوت تاييد اميز معصوم
لذا سنت را با توجه به اين سه قسم به سنت قولي و سنت فعلي و سنت تقريري تقسيم مي کنيم
سنت
سنت دومين دليل استنباط احکام مي باشد
سنت يعني قول و فعل و تقرير معصوم
قول يعني گفته معصوم
فعل يعني عمل معصوم
تقرير يعني سکوت تاييد اميز معصوم
لذا سنت را با توجه به اين سه قسم به سنت قولي و سنت فعلي و سنت تقريري تقسيم مي کنيم
پیامبر (ص) فرموده اند : خداوند هیچ آیه ای نازل نکرد مگر آنکه آن را ظاهری است و باطنی . منظور از (آیا ظاهر قران حجت است) این است که آیا ما میتوانیم به آنچه که از ظاهر الفاظ قران می فهمیم عمل کنیم
در این زمینه به دو دیدگاه مهم اشاره می کنیم:
1- دیدگاه اصولیون: ضاهر آیات قران حجت است و باید به آنچه که از ظاهر آیات قران می فهمیم استناد کنیم و با توجه به آن حکم شرعی و قانون وضع کمنیم
2 – دیدگاه اخباریون : ظاهر آیات قران حجت نیست مگر اینکه روایات،آن آیات را تفسیر کرده باشند
در آیات بسیاری از قران به طور صریح یا ضمنی به حجیت سنت اشاره شده است
گفتیم که سنت قول و فعل و تقریر چهارده معصوم(ع) است و خداوند صراحتا در آیه 59 سوره نسا فرموده اند که :» يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ - اي كساني كه ايمان آوردهايد اطاعت كنيد خدا را، اطاعت كنيد پيامبر خدا را و اولي الامر را «
که آیه اطاعت از رسول و فرستاده خداوند بر مردم را لازم دانسته
آیه دیگری که حجت بودن سنت را ثابت می کند آیه 64 سوره نسا است (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً - ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به اذن خدا در همه امور از او پیروی شود ; پس چگونه با بهانه هایی مانند برقراری سازش میان دو طرف دعوا ، از پیامبر روی می گردانند ؟ اگر آنان پس از آن که با این عمل بر خود ستم کردند نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می کرد ، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند )
می بینیم که این آیه هم اطاعت از رسول و سنت را واجب دانسته
حال بحث اجزا به این صورت مطرح می گردد:
اولا |
مکلف امر واقعی اولیه را انجام دهد |
ثانیا |
مکلف امر اضطراری(امر واقعی ثانویه) را انجام دهد |
ثالثا |
مکلف عملش را بر طبق اماره انجام دهد و سپس دلیل قطعی برای آن عمل کشف شود که این دلیل قطعی با اماره متفاوت باشد |
رابعا |
مکلف عملش را بر طبق اصل عملی انجام دهد و سپس دلیل قطعی برای آن عمل کشف شود که این دلیل قطعی با اصل عملی متفاوت باشد |
خامسا |
اگر مکلف عملش را بر طبق اماره انجام دهد و بعدا یقین پیدا کند که عملش که بر طبق اماره انجام داده اشتباه بوده |
سادسا |
اگر مکلف عملش را بر طبق اصل عملی انجام دهد و بعدا یقین پیدا کند که عملش که بر طبق اصل عملی انجام داده اشتباه بوده |
اکنون جدول فوق( بحث اجزا) را توضیح می دهیم:
اولا : اگر مکلف امر واقعی اولیه(مانند وضو) را انجام دهد، می گوییم همین عمل(وضو) برای او کفایت می کند ( یعنی امر مولا را همان طور که مولا خواسته انجام داده) و دیگر هیچ تکلیفی بر عهده او نیست
نتیجه : اگر مکلف امر واقعی اولیه را انجام دهد : همین کافی است و تکلیف از او ساقط می شود
ثانیا :
اگر مکلف امر اضطراری را به جای امر واقعی اولیه انجام دهد،مثلا به جای وضو تیمم کند،اگر حالت اضطراری و غیر عادی او برطرف شود( یعنی چون به آب دسترسی نداشته و به جای وضو تیمم کرده و اکنون که آب پیدا کرده)، در این حالت،آیا نمازی که با تیمم خوانده برای او کفایت می کند( مجزی است) و یا باید نمازش را با وضو قضا یا ادا کند(از اول بخواند) ؟
فقها عقیده دارند که وقتی فرد به خاطر وجود حالت اضطرار و ناچاری ، در حالت غیر عادی ، به جای امر اولیه،امر ثانویه را انجام دهد،تکلیف از او ساقط می شود و همان امر ثانویه که به جای امر اولیه انجام داده ، برای او کفایت می کند( یعنی دیگر نیاز نیست نمازی را که با تیمم خوانده دوباره با وضو بخواند)
نتیجه : اگر مکلف در شرایط اظطراری به جای حکم اولی،حکم ثانوی را انجام دهد:همین کافی است و تکلیف از او ساقط می شود
مهمتری علتی که علما برای توجیه عقیده شان آورده اند این است که:
خداوند احکام اضطراری را برای تخفیف دادن به مکلفین و آسانی تکالیف مکلفین وضع نموده . به زبان دیگر،خداوند با وضع احکام به دنبال سخت گیری بر مکلفین نیست و آسودگی مکلفین را می خواهد
- ( بقره - 185 ) - يُرِيدُ اللَّهُ بِكمُ الْيُسرَ وَ لا يُرِيدُ بِكمُ الْعُسرَ ... خداوند براي شما آسايش و راحتی را خوسته ، و سختی و زحمت را برايتان نخواسته...
ثالثا :
اگر مجتهدی با توجه به دلیل ظنی معتبر(اماره) فتوایی داده باشد و بعدا در مورد آن مسیله به وجود دلیل قطعی پی ببرد(به طوری که دلیل ظنی و دلیل قطعی با هم تفاوت داشته باشند)و اکنون که دلیل قطعی را یافته،با توجه به این دلیل قطعی حکم صادر کند و در نتیجه فتوایش عوض شود ،سوال این است که اعمالی را که مکلف بر طبق اماره انجام داده(فتوای قبلی ) برای او کفایت می کند و یا باید بر اساس دلیل قطعی(فتوای جدید)،اعمالی را که قبلا بر اساس اماره (فتوای قبلی) انجام داده قضا یا ادا کند(از اول تکرار کند)؟
جواب :
* در احکام(خصوصا در احکام عبادی):اجزا صورت می گیرد( یعنی کفایت می کند و نیاز به ادا یا قضا نیست)
* در غیر احکام: اکتفا نمی کند و باید از اول قضا یا ادا کند
رابعا:
اگر مجتهد به استناد اصلی (اصول عملیه) فتوایی داده باشد و سپس به یک دلیل قطعی دست پیدا کند و در نهایت این دلیل قطعی با اصل عملی متفاوت باشد و فتوایش عوض شود،آیا آن اعمالی که مکلف با توجه به آن اصل عملی(فتوای قبلی) انجانم داده برای او کفایت می کند و مجزی است ویا باید آن اعمال قبلی را با توجه به دلیل قطعی (فتوای جدید)قضا یا اعاده کند ( از اول تکرار کند)؟
جواب :
* در احکام(خصوصا در احکام عبادی):اجزا صورت می گیرد( یعنی کفایت می کند و نیاز به ادا یا قضا نیست)
* در غیر احکام: اکتفا نمی کند و باید از اول قضا یا ادا کند
خامسا:
اگر انسان بر اساس لاماره(ظن معتبر)عملی را انجام دهد و بعدا یقین پیدا کند که عملی که انجام داده اشتباه بوده است،نظر معروف در مذهب شیعه این است که اجزا رخ نداده و باید از اول قضا یا ادا کند
سادسا:اگر انسان برر اساس یکی از اصول عملیه،عملی را انجام دهد و بعدا یقین پیدا کند که عملش اشتباه بوده :
جواب:بین علما در این حالت اختلاف است:
علامه مظفر و جمعی از اصولیون، معتقد به عدم اجزا هستند(باید از اول قضا یا ادا کند)
آخوند خراسانی و جمعی دیگر از اصولیون،معتقد به اجزا هستند(کفایت می کند و نیاز به ادا یا قضا ندارد)
قائده ي قبح
عقاب بلا بيان
منظور از این قاعده این است که مجازات نمودن فرد بدون این کگه به او اعلام نموده باشیم که عمل ارتکابی اش جرم می باشد، زشت و نادرست است
اجماع بسیط در مقابل اجماع مرکب قرار دارد
قران آخرین کتاب آسمانی و معجزه ی پیامبر (ص) است
سوره های قران به سوره های مکی و مدنی تقسیم می شود
مطالب قران به داستان ها و نکات تارخی و عقاید و احکام و ... تقسیم می گردد
کاربرد سنت در فقه و حقوق :
اولين کاربرد سنت : توضيح آيات قران است
همان طور که اشاره کرديم در قران بسياري از مسايل به صورت کلي بيان شده اند و به جزييات آنها اشاره نشده و سنت است که اين جزييات را بيان مي کند
مثلا در قران آمده: اقيموا الصلوة – نماز اقامه کنيد ، ولي در مورد جزييات نماز ( مانند تعداد رکعتهاي آن و ...) سخني گفته نشده . اين رسول و فرستاده خداوند (قول،فعل،تقرير) است که اين جزييات را براي ما روشن مي سازد
دومين کاربرد سنت : بيان احکام و قوانيني که در قران نيامده :
در قران عمل لواط به عنوان گناهي کبيره بيان شده ولي به جزييات آن ( مانند مجازات آن ) اشاره نشده و حال اين سنت است که مجازات لواط کاراين است که يا گردنش را با شمشير بزنند و يا او را دست و پا بسته از بالاي کوه به پايين باندازند و يا او را بسوزانند
چگونه ثابت ميکنيم که سنت حجت است:
در آيات بسياري از قران به طور صريح يا ضمني به حجيت سنت اشاره شده است
گفتيم که سنت قول و فعل و تقرير چهارده معصوم(ع) است و خداوند صراحتا در آيه 59 سوره نسا فرموده اند که :» يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ - اي كساني كه ايمان آوردهايد اطاعت كنيد خدا را، اطاعت كنيد پيامبر خدا را و اولي الامر را «
که آيه اطاعت از رسول و فرستاده خداوند بر مردم را لازم دانسته