عقل

عقل
اصولیان شیعه عقل را یکی از ادله اربعه می دانند. حجیت عقل از نظر شیعه به این معنى است که اگر در موردى عقل یک حکم قطعى داشت، آن حکم به دلیل اینکه قطعى و یقینى است حجت می باشد.
نکته: در میان نحله هاى فقهى اهل تسنن یعنى مذاهب حنفى، شافعى، مالکى، حنبلى، به جای عقل، قیاس را دلیل چهارم می شمارند.

تاریخچه علم اصول

تاریخچه علم اصول:
دوره پیدایش: اولین کسانی که در مورد علم اصول سخن گفتهاند و آن را پایهگذاری کردهاند امام باقر و امام صادق  علیهما السلام و اصول الی الرسول هستند. که قواعد اصولی را بر اصحاب خود املاء کردند، مجموعۀ این قواعد را برخی از علمای متأخر در کتبی مثل جمع آوری کردند.
الفصول المهمۀ فی اصول الائمۀ و الاصول الاصلیۀ
دوره رشد و نمو: خصوصیت این دوره این است که بر خلاف دوره پیدایش، در کتابهای اصولی به جای بحث از یک یا چند مساله اصولی، تمام مسائل علم اصول مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. نخستین کسی که در این زمینه دست به تالیف تقریبا جامع و مستقلی زد، محمد
بن نعمان ملقب به شیخ مفید)م ۳1۴ ق( است که الرسالۀ الاصولیۀ یا التذکرۀ باصول الفقه را نگاشته است. پس از شیخ مفید، سید مرتضی)م ۳۴۴ ق( الذریعۀ الی اصول الشریعۀ و سپس شیخ طوسی)م ۳۴۴ ق( عدۀ الاصول را نوشته اند.

دوره رکود: بعد از صاحب معالم با ظهور اخباریها مورد حمله شدید قرار گرفت. اخباری گری بوسیله میرزا محمد امین استرآبادی ۴۴۴ قبنیان نهاده شد.

وی با تالیف کتاب الفوائد المدنیۀ اساس فقه اخباری را پی ریزی کرد و در آنجا خود را اخباری نامید و به مخالفت با علم اصول پرداخت و عده زیادی از علمای شیعه را با خود همراه کرد.
وی مدعی بود که مسلک نو و جدیدی را ابداع نکرده، بلکه اخباری گری را روش اصحاب ائمه)ع( و قدماء می دانست و لذا خود را محیی طریقه از بین رفته سلف صالح شیعه می دانست.
دوره کمال و نوآوری: آغازگر این دوره وحید بهبهانی)م 12۴۴ ق( است. وی با تلاش فراوان و مبارزه فراگیر با اخباری گری توانست حرکت نو و تکاملی در فقه و اصول آغاز کند. وی با تالیف حدود 1۴۴ رساله کوچک و بزرگ رشد علم اصول را در یک مسیر جدیدی قرار داد.
بعد از ایشان نیز همین مسیر ادامه یافت و کتابهای ارزشمندی درعلم اصول نوشته شد.
مهمترین دانشمندان علم اصول فقه:
شیخ طوسى ) ۴83  ۳۴۴ ه(: کتاب العدّۀ فى اصول الفقه که یک دورهى کامل اصول فقه است.
 علاّمه ى حلّى ) ۴۳8  62۴ ه(: نهایۀ الوصول إِلى علم الاصول
شیخ حسن بن زینالدّین )صاحب معالم 939  1۴11 ه(: معالمالدّین و ملاذ المجتهدین
وحید بهبهانى ) 1118  12۴3 ه(: الفوائد الأصولیّۀ
شیخ مرتضى انصارى ) 121۳  1281 (: فرائد الاصول، مشهور به رسائل
شیخ محمّد کاظم خراسانى )آخوند( ) 1233  1۴29 ه(: کفایۀ الاصول
آیه اللّه سیّد ابوالقاسم خویى ) 1۴16  1۳1۴ ه(: تنها اثرى که مرحوم خویى با قلم خود  دیدگاههاى اصولی اش را در آن نگاشته، نوشته است. »
شهید سیّد محمّد باقر صدر ) 1۴3۴  1۳۴۴ ه(: دروسٌ فى علم الاصول )
مهمترین منابع کنونی علم اصول فقه:
1- فرائد الاصول ؛ شیخ مرتضی انصاری
2- کفایۀ الاصول؛ آخوند خراسانی
3-  اصول فقه؛ علامه محمدرضا مظفر
4- اصول استنباط، علامه سید علی نقی حیدری
5- دروس فی علم الاصول ؛ شهید صدر

اصول عملیه

اصول عملیه
استنباط در فقه شیعی به ویژه در دوره‌های متأخّر، بر دو مرحله مبتنی است؛ نخست، جست‌و‌جو  از دلیل حکم شرعی؛ یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل؛ دوم؛ رجوع به اصول عملیه.
اصل عملی، اصطلاحی است در اصول فقه به معنای قواعدی که در موارد بروز شک در تعیین حکم شرعی، وظیفه عملی مکلف را پس از آن که به دلیل و اماره‌ای دست نیافت روشن می‌کند. به بیان دیگر، اصول عملیه، اصولی است که وظیفه عملی کسی را که دچار شک و تردید شده معین می‌کند، بنابراین موضوع اصول عملیه، شک است. به اصل عملی، دلیل فقاهتی نیز گفته می‌شود.
فقیه براى استنباط حكم شرعى به منابع چهارگانه (یعنی قران، سنت، اجماع و عقل) رجوع می‌کند. فقيه گاهى در رجوع خود موفق و كامياب می‌گردد و گاه نه. يعنى گاهى (و البته غالباً) بـه صورت يقينى و يا ظنى بـه حكم واقعى شرعى نائل می‌گردد؛ که در این حالت تكليفش روشن است، يعنى می‌داند و يا ظن قوى دارد كـه شـرع اسـلام از او چـه می‌خواهد. ولى گاهى مأیوس و ناكام می‌شود؛ يعنى تكليف و حكم خداوند را كشف نمی‌کند و بلا تكليف و مردّد می‌ماند. در اين جا چه بايد بكند؟ آيا شـارع و يـا عـقـل و يـا هـر دو وظيفه و تكليفى در زمينه دست نارسى به تكليف حقيقى معيّن كرده است يا نه؟ و اگر معيّن كرده است چيست؟
جـواب اين است كه آرى؛ شارع وظيفه معين كرده است، يعنى يك سلسله ضوابط و قواعدى بـراى چـنين شرايطى معين كرده است.
علم اصول فقه در بـخـش اصـول عـمـليـّه دسـتور صحيح اجراء و استفاده از ضوابط و قواعدى كه براى چنين شرايطى در نظر گرفته شده به ما می‌آموزد

زمان برگزاری آزمون وکالت 92

 رییس اتحادیه سراسری کانون‌های وکلای دادگستری ایران (اسکودا) از برگزاری آزمون وکالت سال 92 در اول آذر ماه سال جاری خبر داد.

علی مندنی‌پور در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اظهار کرد: در پیش‌نویس قراردادی که با سازمان سنجش منعقد شد، به تصویب رسید که جمعه - یکم آذر ماه - آزمون وکالت برگزار شود.

وی تصریح کرد: آگهی زمان برگزاری آزمون وکالت، دوم شهریورماه بر روی سایت اتحادیه و نیز سازمان سنجش منتشر می‌شود و طبق استانداردهایی که در قرارداد با سازمان سنجش منعقد کردیم، یکم تا دهم مهر ماه را به عنوان زمان ثبت‌نام در آزمون وکالت در نظر گرفته‌ایم.

مندنی‌پور با یادآوری این که آزمون وکالت امسال یک مرحله‌ای برگزار می‌شود، گفت: سئوالات امتحانی آزمون وکالت از دروس حقوق مدنی، آیین دادرسی مدنی، حقوق تجارت، حقوق جزا، حقوق آیین‌ دادرسی کیفری و اصول فقه است.

اتفاق امت محمد و مذهب اسلام، نه مذاهب دیگر؛ یکی از ارکان اجماع است

اتفاق امت محمد و مذهب اسلام، نه مذاهب دیگر:
آنچه از دلائل حجیت اجماع استفاده می شود این است که اجماع مسلمانان حجت است نه اجماع دیگران، بنابراین اجماع یهود و نصاری از نظر مسلمانان حُجیتی ندارد.

اجماع سکوتی

عنصر اصلی اجماع وجود اتفاق نظر است؛ این اتفاق در جائیکه همه علما اظهار نظر کرده باشند حاصل است.
سؤال: اگر برخی از علماء فتوا داده باشند و برخی سکوت کرده باشند؛ آیا اجماع درست می‌شود؟ آیا میتوان گفت وقتی در مسئله نظری داده و اعلام شد و دیگران مخالفت نکردند چنین عدم مخالفتی حاکی از موافقت است؟ به این حالت در اصول فقه، اجماع سکوتی می‌گوییم.
اجماع سکوتی حجت نیست. صاحب قوانین به صراحت مینویسد: اجماع سکوتی حجت نیست؛ چون اجماع عبارت است از اتفاق؛ و سکوت دلالت بر موافقت و رضا ندارد؛ چه احتمال میرود به جهات دیگری سکوت کرده باشند. غزالی نیز مینویسد: آنچه در اجماع لازم است اتفاق نظر است و این از بیان صریح فتاوی معلوم میشود و سکوت نمیتواند همین اتفاق نظر باشد.
به‌طوریکه صاحب معالم مینویسد؛ شهید اول در کتاب ذکر در این مسئله عقیده خاصی دارد؛ و او معتقد است که اجماع سکوتی اجماع نیست ولی حجت هست. اجماع نیست، زیرا به اتفاق نظر وجود ندارد بلکه صرف عدم خلاف است؛ لکن حجت است به‌جهت اینکه نمیتوان فتاوای عدهای دانشمند عادل را نادیده گرفت و پنداشت که بیجهت و بیدلیل چنان فتوائی دادهاند.

فرق اجماع بنا بر عقیده علمای سنی و شیعه

فرق اجماع بنا بر عقیده علمای سنی و شیعه
فرق عمده اجماع در این دو مکتب این است که بنا به عقیده سُنیان، حجیت اجماع به‌واسطه خود آن است و دلیلشان این است که پیغمبر اسلام فرموده: ملّتِ اسلام به‌خطا و بر باطل اتفاق نمیکنند؛ یعنی نمیتوان قبول کرد که مسئله‌ای را که دانشمندان متفقاً بر آن همعقیدهاند اشتباه و خطا باشد.
در حالیکه شیعیان میگویند: اجماع بدان جهت حُجت است که کاشف از رای معصوم است و فقط در اینصورت حجت است؛ پس حُجیت اجماع در این مذهب به‌واسطه خود آن نیست؛ بلکه به‌واسطه کاشف بودن از رای و نظر معصوم است.

تعریف اجماع از قول علمای اهل سنت

تعریف اجماع از قول علمای اهل سنت
غزالی در کتاب مستصفی مینویسد: اجماع عبارت است از اتفاق اُمت محمد بر اَمری از اُمور دینی؛ و توضیح میدهد که منظور از اُمت، مجتهدِ صاحبِ فتوی است؛ و اتفاق همه مردم حتی عوام و یا علمای سایر رشته های علمی منظور نیست؛ به عبارت دیگر؛ از نظر غزالی اتفاق کسانی که در مسائل دینی صاحبنظر هستند برای تحقق اجماع لازم است و آنها که در این رشته تخصصی ندارند یا اصلاً بی اطلاعند، نظراتشان نمیتواند در تحقق و عدم تحقق اجماع موثر باشد.

* عناصر این تعریف به شرح زیر است:
1ـ اتفاق.
2ـ اتفاق صاحب¬نظران مسائل دینی یعنی علمای دین و فقهاء.
3ـ اتفاق فقهای اسلامی نه مذاهب دیگر.
4ـ اتفاق بر مسئله¬ای از مسائل دینی نه بر مسائل دیگر.

عام و خاص

عموم؛ سريان و شمول مفهوم است بر كلية اموري كه مفهوم مورد نظر صلاحيت اشتمال بر آنها را دارد . در مقابل ، خاص آن است كه شمول و سريان ندارد بلکه بر بعضي از افراد موضوع خود دلالت دارد.

دلالت

دلالت
دلالت، بودن شيئى است بحيثى كه از علم بآن علم بشيئى ديگر لازم آيد مثلا از مشاهدۀ دخان علم بوجود آتش حاصل ميگردد يا از استماع آوازى از پشت ديوار بوجود انسانى در ماوراء جدار پى برده ميشود و اين كيفيت را در اصطلاح دلالت مينامند-كما اينكه شيئى اول را كه بوسيله آن علم بشيئى دوم حاصل شده است دليل و دوم را مدلول گويند-بنابراين در مورد مثال‌هاى فوق دخان دليل و آتش مدلول آن است و يا اينكه آواز دليل و انسان مدلول آن ميباشد.
دلالت در صورتى تحقق مييابد كه بين آن دو شيئى علاقۀ عليّت و معلوليت وجود داشته باشد يعنى يكى علت و ديگرى معلول آن باشد و الا حصول علم از يكى بيكى ديگر معقول نخواهد شد.
در دلالت گاهى از علت پى بمعلول برده ميشود در اين صورت دلالت را دلالت لمّى گويند و گاهى از معلول پى بعلّت برده ميشود در اين صورت دلالت را دلالت انّى نامند. مثلا در مورد مثال فوق دلالت آتش بر وجود دخان دلالت لمّى است زيرا آتش علت دخان ميباشد برعكس دلالت دخان بر وجود آتش دلالت انّى است زيرا دخان معلول آتش است.  علاقه ای كه دليل را با مدلول مرتبط ميسازد ممكن است ذاتى و يا وضعى باشد در صورت اول يعنى در صورتيكه دليل و مدلول بالذات لازم و ملزوم يكديگر باشند دلالت را دلالت عقليه گويند مانند دلالت دخان بر وجود آتش يا دلالت سرعت ضربان نبض بر شدت تب زيرا در اين موارد بين دليل و مدلول ملازمۀ ذاتى و طبيعى وجود دارد و عقلا وجود يكى دليل وجود ديگرى ميباشد برعكس در موارديكه علاقۀ موجوده بين آنها وضعى و فرضى باشد يعنى آن دو شيئى مجزّى از هم را دست واضعى بيكديگر مرتبط ساخته و يك علاقه فرضى بين آنها ايجاد نمايد در اين صورت علاقۀ آنها وضعى و دلالت آنها بر يكديگر دلالت وضعى خواهد بود.

منبع : اصول فقه ؛ محمد رشاد