عقل
نکته: در میان نحله هاى فقهى اهل تسنن یعنى مذاهب حنفى، شافعى، مالکى، حنبلى، به جای عقل، قیاس را دلیل چهارم می شمارند.
دلالت
دلالت، بودن شيئى است بحيثى كه از علم بآن علم بشيئى ديگر لازم آيد مثلا از مشاهدۀ دخان علم بوجود آتش حاصل ميگردد يا از استماع آوازى از پشت ديوار بوجود انسانى در ماوراء جدار پى برده ميشود و اين كيفيت را در اصطلاح دلالت مينامند-كما اينكه شيئى اول را كه بوسيله آن علم بشيئى دوم حاصل شده است دليل و دوم را مدلول گويند-بنابراين در مورد مثالهاى فوق دخان دليل و آتش مدلول آن است و يا اينكه آواز دليل و انسان مدلول آن ميباشد.
دلالت در صورتى تحقق مييابد كه بين آن دو شيئى علاقۀ عليّت و معلوليت وجود داشته باشد يعنى يكى علت و ديگرى معلول آن باشد و الا حصول علم از يكى بيكى ديگر معقول نخواهد شد.
در دلالت گاهى از علت پى بمعلول برده ميشود در اين صورت دلالت را دلالت لمّى گويند و گاهى از معلول پى بعلّت برده ميشود در اين صورت دلالت را دلالت انّى نامند. مثلا در مورد مثال فوق دلالت آتش بر وجود دخان دلالت لمّى است زيرا آتش علت دخان ميباشد برعكس دلالت دخان بر وجود آتش دلالت انّى است زيرا دخان معلول آتش است. علاقه ای كه دليل را با مدلول مرتبط ميسازد ممكن است ذاتى و يا وضعى باشد در صورت اول يعنى در صورتيكه دليل و مدلول بالذات لازم و ملزوم يكديگر باشند دلالت را دلالت عقليه گويند مانند دلالت دخان بر وجود آتش يا دلالت سرعت ضربان نبض بر شدت تب زيرا در اين موارد بين دليل و مدلول ملازمۀ ذاتى و طبيعى وجود دارد و عقلا وجود يكى دليل وجود ديگرى ميباشد برعكس در موارديكه علاقۀ موجوده بين آنها وضعى و فرضى باشد يعنى آن دو شيئى مجزّى از هم را دست واضعى بيكديگر مرتبط ساخته و يك علاقه فرضى بين آنها ايجاد نمايد در اين صورت علاقۀ آنها وضعى و دلالت آنها بر يكديگر دلالت وضعى خواهد بود.
منبع : اصول فقه ؛ محمد رشاد