انصراف
انصراف
انصراف یعنی وقتی لفظی را شنیدیم، ذهن با شنیدن این لفظ از بعضی مصادیق لفظ روی گرداند، یعنی به بعضی از مصادیق آن لفظ توجه کند و به بعضی از مصادیق آن لفظ توجه نکند و از آن روی گرداند.
مثلاً وقتی که بگوید : دیروز به دادگاه رفتم. در این جا به ذهن انسان دادگاه های دادگستری خطور میکند و نه دادگاه های اداری (یعنی ذهن انسان از دادگاه های اداری روی برمی گرداند و متوجه دادگاه های دادگستری میشود).
مثالهایی برای نهی در اصول فقه
مثال اول: مديون نميتواند مالي را که از طرف حاکم ممنوع از تصرف در آن شده است در مقام وفاي به عهد تأديه نمايد.
مثال دوم: زن نمیتواند بدون رضایت شوهر خود سمت قیمومت را قبول کند.
مثال سوم: اشخاص ذيل نبايد به سمت قيمومت معين شوند.
دلیل الخطاب
اَصالة الحقیقة
هرگاه متکلّم لفظی را در جملهاي بیان کند و آن لفظ یک معنای حقیقی داشته باشد و یک معنای مجازی، و ما، هم معنای حقیقی آن لفظ را بدانیم و هم معنای مجازی آن را،ولی ندانیم منظور او در آن جمله از آن لفظ معنای حقیقی آن است، یا معنای مجازی آن؛ بر اساس اَصالة الحقیقة میگوییم: اصل بر این است که منظور و مُراد متکلّم از آن لفظ، معنای حقیقی آن است، مگر اینکه متکلّم قرینه و نشانهای بیاورد و با آن قرینه و نشانه نشان دهد که منظورش از آن لفظ، معنای مجازی آن است.
مثال اول: اصل ۱۱۵ قانون اساسی: رییسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب گردد.
به لفظ رجال در این مثال دقت نمایید. معنای حقیقی این لفظ، «مردان» است، و معنای مجازی آن، «افراد مهم و عالیرتبه» است. فرض کنید هم معنای حقیقی لفظ رجال را میدانیم و هم معنای مجازی آن را؛ حال شک کنیم که منظور و مُراد متکلّم در اصل ۱۱۵ قانون اساسی از این لفظ، معنای حقیقی آن است یا معنای مجازی آن.
در اینجا بر اساس اَصالة الحقیقة میگوییم: اصل بر این است که منظور و مُراد متکلّم از این لفظ، معنای حقیقی آن است مگر اینکه متکلّم قرینه و نشانهای بیاورد و با آن قرینه و نشانه، نشان دهد که منظورش از این لفظ، معنای مجازی آن است.
مثال دوم: مستفاد از اصل ۲۱ قانون اساسی: دولت موظّف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و به ایجاد محکمۀ صالح برای حفظ کیان و بقای خانواده اقدام کند.
به لفظ محکمه در این مثال دقت نمایید. معنای حقیقی محکمه، «مکاني که قاضي در آن حکم صادر میکند» میباشد و معنای مجازی آن، «قاضي محکمه» است. اکنون فرض کنید که ما هم معنای حقیقی محکمه را میدانیم و هم معنای مجازی آن را؛ ولی نمیدانیم منظور و مُراد متکلّم از لفظ محکمه در اصل ۲۱ قانون اساسی، معنای حقیقی آن است و یا معنای مجازی آن.
در اینجا بر اساس اَصالة الحقیقة میگوییم: اصل بر این است که منظور و مُراد متکلّم از این لفظ، معنای حقیقی آن است، مگر اینکه متکلّم قرینه و نشانهای بیاورد و با آن قرینه و نشانه، نشان دهد که منظورش از این لفظ، معنای مجازی آن است.
منبع: اصول فقه دانشگاهی ؛ شب خیز ، محمد رضا
واجب تعييني و واجب تخييري
واجب تعييني: عبارت است از واجبي که به واجب ديگري بستگي ندارد، و چيزي به عنوان جانشين براي آن واجب و بدل از آن نيست و در عرض آن قرار ندارد. مثل نماز يوميه.
واجب تخييري: واجبي که مي تواند جانشين واجب ديگري شود. مثل کفاره ي افطار عمدي در ماه رمضان که مخير است ميان اطعام به شصت مسکين و دو ماه روزه ي پشت سر هم و آزاد سازي بنده.
اگر به واسطه ي قرينه و دليل و نص شرعي دانستيم که فلان امر دلالت بر هر يک از اين دو نمايد به همان، عمل مي شود.
اگر دليلي در بين نباشد، عند الشک مقتضي امر کداميک از اين دو مي باشد؟ إطلاق صيغه ي امر دلالت دارد بر وجوب آن فعل خواه فعل ديگري جاي آن بيايد يا نيايد. پس قاعده اقتضي مي کند آن فعل به وسيله ي فعل ديگري ساقط نشود. و بايد همان را بدون کم و زياد و در نظر گفتن چيزي ديگر به آن عمل نمود.
بهترین منابع وکالت 92
استعمال مجازی
استعمال مجازی
استعمال مجازي مشروط به دو شرط است: 1- علاقه یا تناسب 2- قرینه (قرینه صارفه)
دلالت تنبيه
دلالت تنبيه : يعني دلالت كلام بر معنايي كه نه صدق كلام بدان وابسته است و نه صحت كلام، بلكه از صياق كلام، يقين مي كنيم دلالت اراده شده است، با اين توضيح كه كلام همراه به جمله اي شده است كه اين همراهي، سبب مي شود كه كلام ما دلالت بر معلوليت حكم موجود در آن نسبت به جمله اي كه در كنارآن واقع شده است كند مثل اينكه شخصي از فقيه سوال درباره شك در تعداد ركعات نمازهاي دو ركعتي كند و فقيه به او بگويد( اعد الصلوه) ( نماز را اعاده كن) از اين كلام فقيه فهميده مي شود كه چنين شكي، علت بطلان نماز و حكم كردن بوجوب اعاده نماز بوده است. مثال ديگر امام (ع) در جواب كسي كه گفته ( بعت السمك في النهر) فرمود ( بطل البيع) يعني ماهي داخل رود را فروختم، فرمود : بيع باطل است، لذا بطل البيع از آنجا كه در كنار جمله بعت السمك في النهر قرار گرفته، دلالت مي كند بر اينكه در دسترس نبودن ماهي و عدم امكان قبض علت بطلان بيع بوده و بعيد است كه چنين ارتباطي ميان اين دو جمله نباشد.
مفهوم شرط
مفهوم شرط :
شرط در اصطلاح اصوليين عبارت است از قيدي كه از عدم آن عدم مشروط لازم آيه، بدون اينكه وجودش مستلزم وجود مشروط باشد مانند قدرت بر تسليم مبيع كه شرط بيع است ولي شرطي كه در اينجا مورد بحث است شرطي اصولي نيست بلكه شرط نحوي است، يعني جمله شرط و جزا وادات شرط مانند : اگر در مسابقه برنده شوي جايزه مي گيري ، پس بهتر است بحث را چنين عنوان كنيم : آيا مفهوم جمله شرطيه حجت است؟ در پاسخ بايد گفت بيشتر اصوليين معتقدند كه مفهوم جمله شرطيه حجت است و دليل آنها چند چيز است كه مهمترين آنها تبادر ( فهم عرضي) است يعني عرفا" از جمله ي شرطيه فهميده مي شود كه منظور متكلم از جمله شرطيه اينست كه در صورت وجود شرط، جزا بر آن مترتب است و در صورت عدم شرط، جزاء نيز معدوم و منتفي است. منظور از جمله شرطيه اين نيست كه لزوما" حرف شرط ( ان) در جمله عربي و ( اگر) در جمله فارسي در ابتداي آن باشد بلكه هر كلمه يا كلماتي كه مفيد شرطيت باشد همين وضع را خواهد داشت مانند : هر گاه، چنانچه ودر صورتيكه از بحثهاي فرعي در اين قسمت صرفنظر شد.