اقسام طلب در اصول فقه

اقسام طلب
الف: ممکن است کسی که در مرتبه ای پایین‌تری قرار دارد، کسی را که در مرتبه‌ی بالاتری قرار دارد از کاری نهی کند.
ب: ممکن است نهی کننده و نهی شونده در یک مرتبه قرار داشته باشند.
ج: ممکن است کسی که در مرتبه ای بالاتری قرار دارد، کسی را که در مرتبه‌ی پایین‌تری قرار دارد از کاری نهی کند (که به این حالت نهی می‌گوییم).
* در اصطلاح اصول، منع و بازداشتن ديگرى از انجام عمل در صورتی نهى نامیده‌اند كه از شخص مافوق نسبت به افراد پايين‌تر (از عالى به دانی) صادر شود؛ در غير اين‌صورت نهى را استدعا درخواست يا التماس مى‌نامند.

استعمال حقيقي و مجازي

استعمال حقيقي و مجازي

اگر لفظ در معناي موضوع له خود استعمال شود آن را حقيقي و اگر در غير معناي موضوع له استعمال شود آن را مجازي مي گويند.مثلا لفظ « اسد » که بر حيوان درنده وضع شده ، اگر در همان معنا استعمال کنيم آن را استعمال حقيقي مي گويند ولي اگر در رجل شجاع بکار ببريم استعمال مجازي است.
دلالت تصوري و تصديقي
دلالة وضعي لفظي به دو قسم تقسيم مي گردد:
1) دلالت تصوري: آن است که ذهن انسان بمجرد شنيدن لفظ به معناي موضوع له آن متقل شود گرچه بداند گوينده معناي موضوع له لفظ را قصد نکرده است.
2) دلالت تصديقي: آن است که لفظ بر معنايي مراد متکلم که لفظ را در آن معنا استعمال نموده است دلالت کند. اين نوع دلالت متوقف بر چند مورد است:
الف-  بايد فهميد متکلم در مقام بيان و افاده است.
ب- بايد فهميد متکلم جدي است و نمي خواهد بيهوده گويي کند.
ج- بايد فهميد متکلم معناي حقيقي را در کلامش قصد کرده و بدان آگاه است.
د- بايد فهميد متکلم در کلام خود قرينه بکار نبرده و اراده ي معنايي غير از موضوع له را نداشته است.در غير اين صورت دلالت تصديقي مطابق قرينه قرار داده شده خواهد بود.
توضيح :
1)  واقع و درست آن است که بگوييم: دلالت منحصر در دلالت تصديقي است و حقيقتا دلالت تصوري دلالت نيست و از روي تسامح به آن دلالت گفته شده است.
2) دلالت تصوري از باب تداعي معاني به ذهن است و به واسطه ي کثرت استعمال لفظ در معنا، ذهن انسان بين آن دو رابطه برقرار کرده و با شنيدن لفظ به معنا منتقل مي شود.
بنابراين تقسيم دلالت، به تصوري و تصديقي درست نيست و تقسيم شيء به خودش و غير خودش مي باشد و مانند آن است که بگوييم انسان يا انسان است و يا دانشمند.
چون در دلالت تصوري تنها يک خطور ذهني وجود دارد، اما اين خطور ذهني از نوع دال و مدلول نيست که به مجرد وجود دال، مدلول نيز نشان داده شود. لذا چون در دلالت تصوري تنها دال وجود دارد و از مدلول خبري نيست، لذا در ذهن متکلم دلالتي پديد نمي آيد.
مثلا شخص با شنيدن صداي در متوجه مي شود که کسي پشت در است و در را مي کوبد و در اين کوبيدن در، غرضي دارد. بنابراين صداي در ، دلالت بر وجود شخص ما پشت در مي کند. و اينگونه نيست که شخص با تصور زنگ خانه بودن شخصي در پشت در را تصور مي کند.
يا در مثال «علائم راهنمايي و رانندگي» اين علائم نصب شده اند تا مطلبي را به رانندگان برسانند؛ اگر راننده يقين پيدا کند که نصاب اين تابلوها براي راهنمايي رانندگان به چنين کاري دست زده است بدانها عمل مي کند؛ اما اگر اين علائم بر زمين افتاده باشند يا در مغازه ي خطاط و نقاش باشند گرچه با دييدن آنها معناي آن به ذهنش خطور مي کند ولي بدانها عمل نمي کند چون براي او تصديق حاصل نمي شود.
بنابراين دلالت منحصر به دلالت تصديقي مي باشد.

واجب نفسي و واجب غيري

واجب نفسي : واجبي است كه بخاطر خودش واجب شده نه بخاطر واجبي ديگر،مثل وجوب نماز بخاطر خود نماز
واجب غيري : واجبي است كه بخاطر غير خود، واجب شده يعني بخاطر مصلحتي كه در انجام فعل ديگري بوده واجب شده است مثل وضو كه براي خاطر مصلحتي است كه در نماز است وضو هم واجب مي شود

برترین منابع کنکور وکالت

برای مشاهده ی منابع آزمون وکالت اینجا کلیک کنید

مشترك معنوى

مشترك معنوى: مشترك معنوى لفظ واحدى را گويند كه در مقابل معنى واحدى وضع شده لكن آن معنى داراى افراد و مصاديق كثيره باشد مانند لفظ انسان كه باعتبارى كلى و باعتبارى ديگر مشترك بين افراد و مصاديق معنى خود ميباشد.
منبع : اصول فقه ؛ محمد رشاد