مجمل و مبين
مبين عبارت از كلامى است كه داراى ظاهر است , و مجمل كلامى است كه , بهحسب متفاهم عرفى , ظاهر ندارد و داراى قالب مخصوصى از براى اين معنى نيست.
تبيين گاه در كلام مىآيد و از اوصاف آن است . وقتى گفته مى شود اين كلام ظهور دارد , يعنى به حسب متفاهم عرفى قالب مخصوصى از براى معنى دارد . در اجمال نيز ظهور در كلام منعقد نمى شود . گاه اجمال و تبيين در مفردات است نه در جمل . به تعبير ديگر , اجمال و تبيين در معانى افراديه است نه در معانى تركيبيه . مثلا , مفهوم غنا نزد علما مورد بحث است : آيا مقصود صوت انسان مطرب است و يا ترجيع الصوت است و يا صوتى است كه موجب خفت در نفس انسانى باشد مانند حالتى كهاز نوشيدن مسكرات پديد مىآيد ؟ يك رشته از معانى براى لفظ غنا ذكر شده است , و بر اساس اختلافى كه در مفهوم وجود دارد , حكم غنا نزد بزرگان متفاوت است . بر مفهوم آنيه نيز كه مورد اختلاف استثمره فقهى مترتب است .
نكته قابل تذكر ديگر اين است كه اجمال و تبيين نسبت به كسى صحيح استكهعالم و عارف به وضع باشد . اگر كسى به وضع جاهل باشد و نداند كه الفاظمورد نظر از براى كدام يك از معانى وضع شده اند , ندانستن شخص سبب اتصاف لفظ به اجمال نيست . بنابراين , بعد از فراغ ازاين امر كه شخص عالم به وضع است ,
الفاظ و معانى تركيبيه و افراديه متصف به اجمال و تبيين مى شوند . به طور خلاصه , وقتى گفته مى شود لفظى مجمل است , معنيش آن است كه اين لفظ نزد كسى كه عالم به وضع است ظاهر ندارد . بنابراين , اجمال عبارت مى شود از عدم صلاحيت لفظ و حكايت آن از معنايى مشخص و تعين به آن نزد عالم و عارف به وضع , از باب اشتراك آن لفظ بين معانى متعدده , يا از باب تعدد وضع مانند لفظ عين كه مشترك بين معانى متعدده است و يااز باب تساوى معناى مجازى و حقيقى و يا از جهت ديگر.
آنچه گفته شد ناظر به اجمال و تبيين بود كه از اوصاف لفظ است چه در معانى تركيبيه و چه در معانى افراديه . اما بعضى از بزرگان , مانند شيخ انصارى قدس سره, اجمال و تبيين را در معانى نيز سرايت داده و قائل شده اند بهاينكه اجمال و تبيين در معانى هم تسرى مى كند , بدين معنى كه در كلام متكلم گرچه به حسب لفظ ظهور منعقد مى شود , اما اگر ما مراد وى را ندانيم و ارادهمتكلم مشخص نباشد , همين كلام كه به حسب الفاظ و قالب آن ظهور دارد يك كلاممجمل است . بعكس : كلامى كه به حسب لفظ ظهور نداشته باشد اما اراده متكلم مشخص باشد مجمل نيست و مبين است . و اين مطلب به خلاف مبناى مرحوم آقاىآخوند خراسانى ره ) در كفايه است كه مى فرمايد اجمال و تبيين از اوصافالفاظ است , بنابراين , آنچه كه ظهور ندارد مجمل است , هر چند به واسطه قرينه خارجيه مراد متكلم معلوم باشد . و نيز مبين عبارت از آن است كه ظهور دارد , ولو اينكه قرينه خارجيه داشته باشيم كه متكلم بر خلاف ظهور اراده كرده است . بدين ترتيب , اجمال و تبيين از عوارض الفاظ خواهد بود , نه از عوارض مرادات متكلم .
در اين بحث بهتر همان است كه اجمال و تبيين به مرادات تسرى بيابد و گفته شود كه اجمال و تبيين از اوصاف الفاظ و مرادات است . در واقع , أصالة الظهور يك اصل عقلايى است و ظاهر كلام دلالت بر مراد متكلم دارد , از باب اينكه ظهور حكايت از مراد متكلم ميكند . پس , اجمال و تبيين محصور به الفاظ نمى شود واز اوصاف الفاظ و مرادات است . و همان طورى كه اجمال و تبيين در مداليل افراد مىآيد , در مداليل جمل نيز وجود دارد .
نكته ديگر اين است كه اجمال و تبيين از معانى اضافى هستند نه از معانىحقيقى . ممكن است كلام يا لفظى نزد يك فرد مجمل باشد و همان كلام يا لفظ نزد شخص ديگر مبين باشد . چون وى يك رشته اطلاعات دارد كه سبب مى شوند كلام يالفظ نزد وى واجد هيچ گونه ابهامى نباشد , در اين حالت قهرا كلام و يا جمله نزد وى مبين است , اما , به واسطه فقد بعضى اطلاعات , همين كلام يا جمله نزدديگرى مجمل خواهد بود . پس چون اجمال و تبيين از معانى حقيقى نيستند , نزد همه به طور يكسان مجمل يا مبين نمى باشند , بلكه از معانى اضافى هستند و , بنابراين , نسبت به اشخاص و مكانها و زمانها فرق مى كند . البته از براى مجمل و مبين يك رشته جمله و لفظ ذكر شده است كه ظهورشان بين معانى متعدد مردد است . مثلا , در باب مغالطه ممارات , گفته اند كه سؤال شد : افضل اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله كيست ؟ در جواب پاسخ داده شد: من بنته فى بيته, يعنى آن كسى كه دخترش در خانه اوست . در اين پاسخ , آن كس ممكن استمولا اميرالمؤمنين باشد , از باب اينكه دختر پيغمبر اكرم فاطمه زهرا ( سلام الله عليها ) در خانه اوست . و يا آن كس ممكن است ابوبكر باشد , از باب اينكه دختر وى عايشه در خانه پيغمبر اكرم است . پاسخ به سؤال طورى داده شده است كه ظهور آن در يك معنى منعقد نمى شود , در نتيجه مجمل است . نيز از عقيل نقل شده است كه وقتى معاويه از وى خواست برادرش على عليه السلام را لعن كند , وى بالاى منبر رفت و گفت أمرنى معاويه أن أسب عليا ألا فالعنوه . ممكن است ألا فالعنوه به خود معاويه برگردد , و ممكن است به على عليه السلام برگردد . ابهام مذكور ناشى از جهت اشتراك عود ضمير است . در مورد اجمال و تبيين , يك رشته از آيات و روايات و جمل مورد شبهه قرار گرفته اند كه آيا مجملند و يا مبين از جمله آيه سرقت و آيه حرمت عليكم امهاتكم و آيه احلت لكم بهيمة الانعام يا لاصلوة الا بطهور و يا لاصلوة الا بفاتحة الكتاب و غير اينها .
ابتدا به آيه سرقت مى پردازيم : السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما اجمال در اين آيه شريفه ممكن است نسبت به يد و قطع باشد . نسبت به يد , گاه يد بر سر انگشتها اطلاق مى شود و گاه بر خود انگشتها و گاه بر مچ دست و گاه تا مرفق و گاه تا منكب . و در تايه قرينه اى مبنى بر تعيين مراد مشهود نيست . همچنين ,نسبت به قطع , گاه قطع بر فصل و قطع اتصال اطلاق مى شود و گاه اطلاق آن بر فصلفى الجمله است . بنابراين , در آيه ظهورى منعقد نيست و مجمل است و , به اين بيان , آيه جزو متشابهات به حساب مىآيد . البته , به نظر ما , اين آيه جزو محكمات است و مبين است , زيرا قطع يك مفهوم عرفى دارد كه ابانه و جدا كردن باشد . و گرچه درست است كه يد نيز بر تمام عضو معلوم اطلاق مى شود , لكن چون ما همان طور كه در جاى خود ثابت است قائليم به اينكه عام كتابى قابل تخصيص به خبر واحد است و با توجه به اينكه سنت آيه شريفه را تفسير و تبيين كرده و مقصود از يد را بيان فرموده است , بنابراين مى گوييم كه اجمال آيه شريفه بهضميمه سنت مرتفع مى گردد . البته اگر آيه را بتنهايى داشتيم , تا حدودى مجمل بوده اما , به بركت سنت كه حكم مفسر را دارد , ديگر اجمالى در كار نيست .
روايات لاصلوة الا بطهور و لاصلوة الا بفاتحة الكتاب نيز مورد بحثقرار گرفته اند و اين سؤال مطرح شده است كه نفى مذكور در اين روايات آيا نفى صحت است يا نفى كمال است و يا نفى حقيقت است . و , بنابراين , روايات مجملند , چون مقصود مشخص نيست . البته اين نكته قابل ذكر است كه اجمال اين تركيب مبتنى است بر اينكه گفته شود الفاظ عبادات وضع شده اند از براى اعماز صحيح و فاسد , كه در اين صورت نفى مردد مى شود بين نفى صحت و نفى كمال , با اين فرض كه قرينه اى در كلام نسبت به يكى از اين معانى وجود ندارد و قهرا كلام مجمل مى شود . اما بنابر اينكه گفته شود الفاظ عبادات وضع شده اند برخصوص صحيح , نه اعم از صحيح و فاسد , در آن صورت اجمالى در كار نخواهد بود , چون ظهور منعقد مى شود بر نفى صحت مثلا , نماز غير صحيح نماز نيست حقيقتا .