مثال حکم ظاهری

مثال حکم ظاهری :

موضوع سيگار : مي خواهيم ببينيم حكم واقعي استعمال دخانيات چيست؟ فقيه مي رود سراغ دليل اجتهادي ( قرآن ،سنت ، اجماع و عقل ) ولي در مي يابد كه در انها حكمي براي سيگار وجود ندارد . مي رود سراغ دليل فقاهتي يا همان اصول عمليه ( اصل برائت ، تخيير ، احتياط و اصل استسحاب ).

فقيه مي خواهد مطابق اصول عمليه حكمي ظاهري سيگار را پيدا كند طبق قواعد موجود در اصول عمليه و مطابق اصل برائت در مي يابد كه كشيدن سيگار اشكالي ندارد .

سوالات اصول فقه در آزمون وکالت 1383

۱۰۱ - حكم ماده ۳۵۹ قانون مدني : « هرگاه دخول شيء در مبيع ، عرفا مشكوك باشد ، آن شيء داخل در مبيع نخواهد بود » مبتني بر كدام مبناست ؟
۱ ) مبتني بر اصل عدم است .
۲ ) مبتني بر نص قانون و اراده قانونگزار است .
۳ ) مبتني بر اصل برائت بايع از وجوب تسليم آن شيء مي باشد .
۴ ) به دليل عدم تصريح متعاقدين ، نسبت به دخول آن شيء در مبيع است .

۱۰۲ - از ملاك هاي تشخيص مدعي از منكر ، مخالفت و يا موافقت اظهارات ايشان با اصل است ، مقصود از اين اصل چيست ؟
۱ ) اصل عدم
۲ ) اصل برائت
۳ ) اصل استصحاب
۴ ) اصل جاري در مورد دعوي و بر حسب مورد

۱۰۳ - « صحت سلب » ، علامت معني . . . . . است .
۱ ) حقيقي
۲ ) مجازي
۳ ) تعيني ( تخصصي )
۴ ) عرفي ( عرف عام )

۱۰۴ - اگر متصرف ، اقرار به مالكيت سابق مدعي كند ، تكليف چيست ؟
۱ ) بسته به نظر قاضي در هر مورد است .
۲ ) ملك از متصرف ، خلع و به مدعي داده مي شود .
۳ ) طبق قاعده يد ، متصرف ، مالك شناخته مي شود .
۴ ) ملك ، به مدعي داده مي شود ، هرگاه متصرف نتواند انتقال آن ملك را به خود ، اثبات نمايد .

۱۰۵ - در صورت شك در مشروعيت تصرف ذواليد ، حكم چيست ؟
۱ ) استحصاب عدم مالكيت جاري است .
۲ ) اصل عدم مشروعيت منشا تصرف ، جاري است .
۳ ) طبق قاعده يد ، حكم به مالكيت متصرف داده مي شود .
۴ ) در صورتي كه منشا ترديد ، احتمال غصبيت باشد ، استصحاب عدم مالكيت و در غير اين صورت ، قاعده يد حاكم است .

۱۰۶ - امارات ، مثبت آثار و لوازم متعلق خود مي باشند ؟
۱ ) آري
۲ ) خير
۳ ) تنها مثبت آثار شرعي متعلق خود مي باشند .
۴ ) به جز لوازم عقلي ، مثبت كليه لوازم ديگر متعلق خود مي باشند .

۱۰۷ - احكام وضعي احكامي مي باشند كه :
۱ ) مستقيما با افغال مكلفين مربوط هستند .
۲ ) مستقيما با افعال مكلفين مربوط نيستند .
۳ ) به وسيله قانونگزار ، تاييد و امضاء شده اند .
۴ ) قانونگزار در وضع آنها دخالت داشته است .

۱۰۸ - مقصود از « لوازم » در جمله « اذن در شيء اذن در لوازم آن است » ، كدام است ؟
۱ ) لوازم عادي
۲ ) لوازم ذاتي
۳ ) لوازم عقلي
۴ ) كليه لوازم

۱۰۹ - نسبت قاعده يد با استصحاب عدم مالكيت ، چيست ؟
۱ ) تخصيص
۲ ) تعارض جزيي
۳ ) تعارض ظاهري
۴ ) تعارض كلي

۱۱۰ - الزام و ممنوعيت در قانون ، از احكام . . . . است .
۱ ) امضايي
۲ ) تاسيسي
۳ ) وضعي
۴ ) تكليفي

۱۱۱ - در خصوص ترديد در مبلغ دين ، كدام اصل حاكم است ؟
۱ ) اصل اشتغال
۲ ) اصل استصحاب بقاء دين
۳ ) هيچ اصلي جاري نيست
۴ ) اصل برائت ، نسبت به مازاد بر قدر متيقن

۱۱۲ - صيغه و ماده امر ، به اعتقاد مشهور اصوليين ، حقيقت در كدام معني است ؟
۱ ) در مطلق طلب
۲ ) در الزام و وجوب
۳ ) در رخصت و اذن
۴ ) در قدر مشترك ميان سه معني يادشده

۱۱۳ - در تعارض ميان اصل استصحاب و اصل تخيير ، كدام يك مقدم است ؟
۱ ) استصحاب ، مقدم است .
۲ ) اصل تخيير ، حاكم است .
۳ ) استصحاب وجودي ، مقدم و استصحاب عدمي ، موخر از اصل تخيير است .
۴ ) استصحاب حكم عقل ، مقدم و استصحاب حكم شرع ، موخر از اصل تخيير است .

۱۱۴ - تفاوت معني در ميان دو واژه « اذن و اجازه » چيست ؟
۱ ) اجازه ، تنها در موافقت با اعمال حقوقي است اما اذن ، اعم از آن است .
۲ ) اذن ، موافقت قبلي و اجازه ، موافقت بعدي صاحب حق است .
۳ ) اجازه ، اعم از اذن است .
۴ ) تفاوتي نيست .

۱۱۵ - تخصيص عام وسيله مفهوم ، ممكن است ؟
۱ ) مفهوم ، نمي تواند منطوق عامي را تخصيص دهد .
۲ ) تنها مفهوم اولويت ، مي تواند مخصص عام واقع شود .
۳ ) مفهوم ، در صورت حجيت ، مي تواند مخصص عام واقع شود .
۴ ) مفهوم مخالف ، مخصص عام نيست اما مفهوم موافق ، مي تواند مخصص عام واقع شود .

۱۱۶ - لوازم ذات عقد چيست ؟
۱ ) آثار شرعي مترتب بر عقد .
۲ ) آثاري كه از عقد ، انفكاك ناپذيرند .
۳ ) آثاري كه در صورت اطلاق عقد ، بر آن مترتب مي شوند .
۴ ) آثاري كه متعاقدين نسبت به ترتب آنها بر عقد ، تصريح كرده باشند .

۱۱۷ - اگر در قرارداد استخدامي كسي ، قيد شود كه : « به اختلافات محتمله ناشي از اين قرارداد ، دادگاه رسيدگي خواهد كرد . » ، كدام دادگاه صلاحيت خواهد داشت ؟
۱ ) دادگاه اداري
۲ ) دادگاه صنفي
۳ ) دادگاه صلاحيتدار دادگستري
۴ ) دادگاهي كه طرفين بر آن ، توافق خواهند كرد .

۱۱۸ - در تعارض ميان اصاله الصحه و اصل استصحاب مخالف ، كدام يك مقدم است ؟
۱ ) اصاله الصحه ، بر استصحاب مخالف ، مقدم است .
۲ ) اصل استصحاب بر ساير اصول عمليه ، مقدم است .
۳ ) در تقدم هر يك از اين دو اصل ، رابطه سببيت و مسببيت بايد لحاظ گردد .
۴ ) در مورد عقود ، اصاله الصحه ، مقدم و در ايقاعات ، اصل استصحاب تقدم خواهد داشت .

۱۱۹ - اجمال مخصص متصل ، موجب اجماع در عام مي شود ؟
۱ ) تنها در عام بدلي ، موجب اجمال عام مي شود .
۲ ) تنها در عام استغراقي ، موجب اجمال عام مي شود .
۳ ) موجب اجمال عام مي شود .
۴ ) موجب اجمال عام نمي شود .

۱۲۰ - اصاله الحقيقه ، در چه مواردي كاربرد دارد ؟
۱ ) در موارد ترديد در منظور گوينده ميان معني حقيقي و مجازي يك لفظ .
۲ ) در موارد ترديد در تشخيص معني حقيقي و مجازي كه از يك لفظ اراده مي شود .
۳ ) در موارد ترديد ميان معني لغوي و معني عرف ( عرف عام ) يك لفظ .
۴ ) در موارد ترديد ميان معاني متعدد از الفاظ مشترك

 

مجمل و مبين

مجمل و مبين 

مبين عبارت از كلامى است كه داراى ظاهر است , و مجمل كلامى است كه , بهحسب متفاهم عرفى , ظاهر ندارد و داراى قالب مخصوصى از براى اين معنى نيست. 

تبيين گاه در كلام مىآيد و از اوصاف آن است . وقتى گفته مى شود اين كلام ظهور دارد , يعنى به حسب متفاهم عرفى قالب مخصوصى از براى معنى دارد . در اجمال نيز ظهور در كلام منعقد نمى شود . گاه اجمال و تبيين در مفردات است نه در جمل . به تعبير ديگر , اجمال و تبيين در معانى افراديه است نه در معانى تركيبيه . مثلا , مفهوم    غنا  نزد علما مورد بحث است : آيا مقصود صوت انسان مطرب است و يا ترجيع الصوت است و يا صوتى است كه موجب خفت در نفس انسانى باشد   مانند حالتى كهاز نوشيدن مسكرات پديد مىآيد  ؟ يك رشته از معانى براى لفظ    غنا  ذكر شده است , و بر اساس اختلافى كه در مفهوم وجود دارد , حكم غنا نزد بزرگان متفاوت است . بر مفهوم آنيه نيز كه مورد اختلاف استثمره فقهى مترتب است . 

نكته قابل تذكر ديگر اين است كه اجمال و تبيين نسبت به كسى صحيح استكهعالم و عارف به وضع باشد . اگر كسى به وضع جاهل باشد و نداند كه الفاظمورد نظر از براى كدام يك از معانى وضع شده اند , ندانستن شخص سبب اتصاف لفظ به اجمال نيست . بنابراين , بعد از فراغ ازاين امر كه شخص عالم به وضع است , 

الفاظ و معانى تركيبيه و افراديه متصف به اجمال و تبيين مى شوند . به طور خلاصه , وقتى گفته مى شود لفظى مجمل است , معنيش آن است كه اين لفظ نزد كسى كه عالم به وضع است ظاهر ندارد . بنابراين , اجمال عبارت مى شود از عدم صلاحيت لفظ و حكايت آن از معنايى مشخص و تعين به آن نزد عالم و عارف به وضع , از باب اشتراك آن لفظ بين معانى متعدده , يا از باب تعدد وضع مانند لفظ عين كه مشترك بين معانى متعدده است و يااز باب تساوى معناى مجازى و حقيقى و يا از جهت ديگر. 

آنچه گفته شد ناظر به اجمال و تبيين بود كه از اوصاف لفظ است چه در معانى تركيبيه و چه در معانى افراديه . اما بعضى از بزرگان , مانند شيخ انصارى قدس سره, اجمال و تبيين را در معانى نيز سرايت داده و قائل شده اند بهاينكه اجمال و تبيين در معانى هم تسرى مى كند , بدين معنى كه در كلام متكلم گرچه به حسب لفظ ظهور منعقد مى شود , اما اگر ما مراد وى را ندانيم و ارادهمتكلم مشخص نباشد , همين كلام كه به حسب الفاظ و قالب آن ظهور دارد يك كلاممجمل است . بعكس : كلامى كه به حسب لفظ ظهور نداشته باشد اما اراده متكلم مشخص باشد مجمل نيست و مبين است . و اين مطلب به خلاف مبناى مرحوم آقاىآخوند خراسانى ره ) در كفايه  است كه مى فرمايد اجمال و تبيين از اوصافالفاظ است , بنابراين , آنچه كه ظهور ندارد مجمل است , هر چند به واسطه قرينه خارجيه مراد متكلم معلوم باشد . و نيز مبين عبارت از آن است كه ظهور دارد , ولو اينكه قرينه خارجيه داشته باشيم كه متكلم بر خلاف ظهور اراده كرده است . بدين ترتيب , اجمال و تبيين از عوارض الفاظ خواهد بود , نه از عوارض مرادات متكلم . 

در اين بحث بهتر همان است كه اجمال و تبيين به مرادات تسرى بيابد و گفته شود كه اجمال و تبيين از اوصاف الفاظ و مرادات است . در واقع , أصالة الظهور يك اصل عقلايى است و ظاهر كلام دلالت بر مراد متكلم دارد , از باب اينكه ظهور حكايت از مراد متكلم ميكند . پس , اجمال و تبيين محصور به الفاظ نمى شود واز اوصاف الفاظ و مرادات است . و همان طورى كه اجمال و تبيين در مداليل افراد مىآيد , در مداليل جمل نيز وجود دارد . 

نكته ديگر اين است كه اجمال و تبيين از معانى اضافى هستند نه از معانىحقيقى . ممكن است كلام يا لفظى نزد يك فرد مجمل باشد و همان كلام يا لفظ نزد شخص ديگر مبين باشد . چون وى يك رشته اطلاعات دارد كه سبب مى شوند كلام يالفظ نزد وى واجد هيچ گونه ابهامى نباشد , در اين حالت قهرا كلام و يا جمله نزد وى مبين است , اما , به واسطه فقد بعضى اطلاعات , همين كلام يا جمله نزدديگرى مجمل خواهد بود . پس چون اجمال و تبيين از معانى حقيقى نيستند , نزد همه به طور يكسان مجمل يا مبين نمى باشند , بلكه از معانى اضافى هستند و , بنابراين , نسبت به اشخاص و مكانها و زمانها فرق مى كند . البته از براى مجمل و مبين يك رشته جمله و لفظ ذكر شده است كه ظهورشان بين معانى متعدد مردد است . مثلا , در باب مغالطه ممارات , گفته اند كه سؤال شد : افضل اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله كيست ؟ در جواب پاسخ داده شد: من بنته فى بيته, يعنى آن كسى كه دخترش در خانه اوست . در اين پاسخ , آن كس ممكن استمولا اميرالمؤمنين باشد , از باب اينكه دختر پيغمبر اكرم فاطمه زهرا ( سلام الله عليها ) در خانه اوست . و يا آن كس ممكن است ابوبكر باشد , از باب اينكه دختر وى عايشه در خانه پيغمبر اكرم است . پاسخ به سؤال طورى داده شده است كه ظهور آن در يك معنى منعقد نمى شود , در نتيجه مجمل است . نيز از عقيل نقل شده است كه وقتى معاويه از وى خواست برادرش على عليه السلام را لعن كند , وى بالاى منبر رفت و گفت   أمرنى معاويه أن أسب عليا ألا فالعنوه  . ممكن است ألا فالعنوه  به خود معاويه برگردد , و ممكن است به على عليه السلام برگردد . ابهام مذكور ناشى از جهت اشتراك عود ضمير است . در مورد اجمال و تبيين , يك رشته از آيات و روايات و جمل مورد شبهه قرار گرفته اند كه آيا مجملند و يا مبين از جمله آيه سرقت و آيه حرمت عليكم امهاتكم  و آيه احلت لكم بهيمة الانعام  يا لاصلوة الا بطهور  و يا لاصلوة الا بفاتحة الكتاب  و غير اينها . 

ابتدا به آيه سرقت مى پردازيم : السارق و السارقه فاقطعوا ايديهما  اجمال در اين آيه شريفه ممكن است نسبت به يد و قطع باشد . نسبت به يد , گاه يد بر سر انگشتها اطلاق مى شود و گاه بر خود انگشتها و گاه بر مچ دست و گاه تا مرفق و گاه تا منكب . و در تايه قرينه اى مبنى بر تعيين مراد مشهود نيست . همچنين ,نسبت به قطع , گاه قطع بر فصل و قطع اتصال اطلاق مى شود و گاه اطلاق آن بر فصلفى الجمله است . بنابراين , در آيه ظهورى منعقد نيست و مجمل است و , به اين بيان , آيه جزو متشابهات به حساب مىآيد . البته , به نظر ما , اين آيه جزو محكمات است و مبين است , زيرا قطع يك مفهوم عرفى دارد كه ابانه و جدا كردن باشد . و گرچه درست است كه يد نيز بر تمام عضو معلوم اطلاق مى شود , لكن چون ما همان طور كه در جاى خود ثابت است قائليم به اينكه عام كتابى قابل تخصيص به خبر واحد است و با توجه به اينكه سنت آيه شريفه را تفسير و تبيين كرده و مقصود از يد را بيان فرموده است , بنابراين مى گوييم كه اجمال آيه شريفه بهضميمه سنت مرتفع مى گردد . البته اگر آيه را بتنهايى داشتيم , تا حدودى مجمل بوده اما , به بركت سنت كه حكم مفسر را دارد , ديگر اجمالى در كار نيست . 

روايات لاصلوة الا بطهور و لاصلوة الا بفاتحة الكتاب نيز مورد بحثقرار گرفته اند و اين سؤال مطرح شده است كه نفى مذكور در اين روايات آيا نفى صحت است يا نفى كمال است و يا نفى حقيقت است . و , بنابراين , روايات مجملند , چون مقصود مشخص نيست . البته اين نكته قابل ذكر است كه اجمال اين تركيب مبتنى است بر اينكه گفته شود الفاظ عبادات وضع شده اند از براى اعماز صحيح و فاسد , كه در اين صورت نفى مردد مى شود بين نفى صحت و نفى كمال , با اين فرض كه قرينه اى در كلام نسبت به يكى از اين معانى وجود ندارد و قهرا كلام مجمل مى شود . اما بنابر اينكه گفته شود الفاظ عبادات وضع شده اند برخصوص صحيح , نه اعم از صحيح و فاسد , در آن صورت اجمالى در كار نخواهد بود , چون ظهور منعقد مى شود بر نفى صحت مثلا , نماز غير صحيح نماز نيست حقيقتا . 



ادامه نوشته

اطلاق و تقييد در معانى حرفيه راه ندارد

اطلاق و تقييد در معانى حرفيه راه ندارد 

برهان اين معنى از آن راه نيست كه معنى حرفى جزئى است . در جاى خود ثابت شده است كه وضع و موضوع له و مستعمل فيه در باب حروف عام است و در عالمكليت بين معنى حرفى و معنى اسمى هيچ گونه فرقى وجود ندارد , يعنى در هر دوآنها وضع و موضوع له عام است . پس , آنچه بعضى گفته اند كه وضع و موضوع له جزئى اند و چون جزئى اند اطلاق و تقييد در آنها راه ندارد درست نيست . لكن ما ,همان طورى كه در معنى حرفى گذشت , قائليم به اينكه معناى حرفى در جوهر ذاتش غير مستقل و قائم به دو طرف است و به هيچ وجه قابل تعقل مستقل نيست و حتى در ذهن بدون تعقل اطرافش قابل اين معنى نيست . زيرا شأن هر وجود رابط چنيناست . يعنى وجود رابط قائم به طرفين است . بنابراين , در دو طرف قضيه بايد قابل تعقل باشد تا بتوان رابط را تعقل كرد . نيز موجودات رابط از قبيل اعراض خارجى نيستند تا از لوازم وجود موضوع و در مقام ذات مستقل باشند , بلكهحقيقت معانى حرفيه صرف ربط و محض نسبت و ارتباط بين اطراف خودش است به حيثيتى كه اگر از اين جهت منسلخ گردد از زمره معانى حرفيه خارج مى شود . در واقع , قواممعانى حرفيه عبارت از صرف ربط و محض نسبت و ارتباط بين منتسبين است , زيرا نسبت بدون منتسبين محال و غير معقول است , يعنى بايد منتسبين در خارج باشند تا نسبت بيابد . بنابراين , قابل تعقل نيستند , و چون قابل تعقل نيستند , پس قابل تقييد نمى باشند , زيرا تقييد بايد تصور گردد . يعنى اطراف مسئله و تمام جزئيات بايد تصور شود و سپس تقييد بر مطلق وارد گردد . 

ادامه نوشته