عام بدلی

عام بدلی
هرگاه حکمی به موضوع عامی تعلق گیرد ولی به نحوی باشد که منظور یک فرد غیر معین از همۀ افراد عام باشد نه همه ونه مجموع آنها، این را عام بدلی گویند.

منبع : ابوالحسن محمدی ؛ مبانی استنباط حقوق اسلامی

حجیت عقل از دید اصولیون و اخباریون

حجیت عقل از دید اصولیون و اخباریون

اخباریون عقل را در دلایل استنباط احکام نمی دانند – یعنی آن را حجت نمی دانند -

شیعیان عقل را یکی از ادله استنباط احکام می دانند – یعنی آن را حجت می دانند -

تفاوت اصولیون و اخباریون

 اصولیون و اخباریون هر دو شیعه می باشند و تصور نکنید که شیعه در اعتقادات خود به دو دسته تقسیم می شود ، بلکه اخباری و اصولی در اصول عقاید (توحید- نبوت- معاد-امامت عدل و ...) وهمین طوردرهمه فروع (مثل نماز و روزه وحج و زکات و خمس و ...) با هم مشترک هستند ، بلکه اختلافات اصولیون و اخباریون به چند مورد خاص برمی گردد که ما به مهمترین آنها اشاره می کنیم:

 

اصولیون

اخباریون

به اصول(اصول فقه) معتقدند

به اصول(اصول فقه) اعتقاد ندارند

اصولیون اجتهاد را قبول دارند و معتقدند کسی که مجتهد نیست باید از مجتهد و متخصص تبعیت کند

لذا اجتهاد را برای مجتهد واجب می دانند

اخباریون به اجتهاد اعتقاد ندارند و اجتهاد را حرام می دانند

تقلید از مجتهد و متخصص را قبول دارند

به تقلید از مجتهد اعتقاد ندارند

اصولیون معتقدند برای استنباط و به دست آوردن احکام شرعی باید به قرآن، سنت، اجماع وعقل مراجعه کرد

اخباریون معتقدند برای استنباط و به دست آوردن احکام شرعی فقط باید به قرآن و سنت مراجعه نمود

اصولیون عقل را برای درک خوبی و بدی چیزها معتبر می‌دانند و در استدلالهای خود به عقل هم مراجعه می کنند

ولی اخباریون آن را معتبر نمی‌دانند و در استدلالهای خود به عقل مراجعه نمی کنند


 بیشتر بدانیم :

   *می توان گفت در زمان حاضرمکتب اخباری برچیده شده و مراکز بزرگ دینی، اصولی می باشند و اخباریون تنها تعدادی محدود می باشند

   *ملا محمد امين استرآبادي بزرگترين شخصيت مكتب اخباري می باشد که اهل ایران بود

 

اصولیون و اخباریون

در این قسمت به بررسی تفاوت اصولیون و اخباریون می پردازیم

قبل از بیان فرق اصولیون و اخباریون باید بگویم که اصولیون و اخباریون هر دو شیعه ( شیعه دوازده امامی ) هستند و همچنین در اصول دین ( یعنی توحید و نبوت و امامت و ... ) با هم یک عقیده دارند و همچنین در فروع دین ( یعنی نماز و روزه و خمس و زکات و حج و ... ) هم با هم ، هم عقیده هستند 

پس نباید فکر کنید که شیعه در اعتقادات اصلی اش به دو قسم اصولی و اخباری تقسیم شده

مهم ترین تفاوت های اصولیون و اخباریون:

1) اصولیون به اجتهاد و مجتهد اعتقاد دارند و می گویند کسی که مجتهد نیست، باید از مجتهد تقلید کنه ولی اخباریون به اجتهاد اعتقاد ندارند

2) اصولیون به تقلید اعتنقاد دارند ولی اخباریون ندارند

3) اصولیون عقل را که یکی از ادله استنباط احکام است قبول دارند ولی اخباریون ندارند

4) اصولیون ظاهر قران را قبول دارند و به آن استناد می کنند ولی اخباریون به آن استناد نمی کنند

5) اصولیون هر حدیثی را درست نمی دانند و به بررسی سند حدیث ها می پردازند و اگر حدیث یک سند را ضعیف بدانند به آن عمل نمی کنند ولی اخباریون تمام احادیثی که در دست ما است را قبول دارند و به آنم استناد می کنند

حجيت ظواهر قرآن ( بررسی حجیت ظواهر کتاب در اصول فقه )

حجيت ظواهر قرآن :

 

نسبت به استفاده و بهره بردارى از قرآن , در تاريخ اسلام افراط و تفريط عجيبى وجود دارد . يك عده نظير فرقه اسماعيليه نه تنها ظواهر قرآن را قابل درك و فهم و بهره بردارى همگان مى دانستند , بلكه به عنوان بطون قرآن آنچه كه مطابق اغراض و اهداف آنان بود به قرآن نسبت مى دادند , و فرقه متصوفه هم چنين اعتقادى را داشتند .

 

در مقابل گروهى بنام اخباريين از فرقه اماميه كه سر دسته آنها مرحوم ملا امين استرآبادى بود , و عقايد خود را در كتابى بنام [ فوائد المدنيه ] ابراز داشته , معتقد بودند كه حتى ظواهر قرآن قابل بهره بردارى همگان نيست و تنها نصوص قرآن قابل استناد است .

 

منظور از نصوص , عبارت صريح و منظور از ظاهر آن است كه گرچه عبارت احتمال معناى ديگرى دارد , كه در صورت مراد بايد قرينه اى بر آن در كلام موجود باشد , ولى در حال حاضر قرينه اى بر آن معناى ديگر در كلام نيست و مى بايست به همين معناى ظاهرى تمسك جست .

 

اخباريين مى گفتند معانى قرآن را بايد ائمه اطهار براى ما روشن سازند . مستند آنان رواياتى بود كه تفسير به رأى را منع نموده و افراد عادل را از اين عمل ممنوع ساخته اند . ولى اكثر قريب به اتفاق اماميه كه طرفدار اجتهاد هستند , معتقدند كه ظواهر قرآن قابل استناد است و حجت براى احكام مى باشد . ارباب اجتهاد در پاسخ اخباريين مى گويند كه بهره بردارى از ظواهر تفسير نيست بلكه به قول شيخ انصارى منظور از تفسير كشف قناع يعنى پرده بردارى است و حال اينكه در مورد ظواهر پرده اى نيست تا برداشته شود . و پرده بردارى , در مورد بطون قرآن صادق است كه آن سوى ظواهر است و اين خود ائمه اطهارند كه در موارد متعدد ما را به سوى استفاده از قرآن سوق داده اند .

 

مرحوم انصارى قدس سره در كتاب [ فرائد الاصول ] نمونه هائى از روايات را نقل مى كند كه در آن روايات , ائمه اطهار ياران خود را به استنباط از قرآن سوق داده اند , و جالب اين است كه در بعضى از موارد آنچه را كه امام از قرآن برداشت نموده و ديگران را بچنين برداشتهائى وادار كرده , آن چنان هم ساده نيست بلكه تنها با درك عميق و اجتهاد سطح بالا مى توان اينگونه برداشت نمود . ذيلا به نمونه هائى از آن روايات اشاره مى گردد :

 

1 - يكى از آن روايات , آن است كه يكى از راويان حديث بنام عبدالاعلى مولى آل سام از حضرت صادق ( ع ) سؤال مى كند كه من زمين خورده ام و انگشتم به سنگى اصابت كرده و ناخنم افتاده است و لذا بر روى انگشت پايم پارچه اى بسته ام , حال چگونه عمل مسح پايم را انجام دهم ؟ حضرت در پاسخ مى فرمايد : يعرف هذا و اشباهه من كتاب الله . يعنى پاسخ اينگونه سئوالات و امثال آن را از كتاب خدا مى توان استنباط كرد و احتياجى نيست كه از من سئوال كنيد . راوى سئوال كرد كه در كجاى كتاب خدا جواب سئوال من آمده است ؟ حضرت فرمود: آنجا كه خداوند مى فرمايد : ما جعل عليكم فى الدين من حرج ( سوره حج آخرين آيه ), يعنى خداوند در دين براى شما امور دشوار و حرجى قرار نداده است . بلافاصله حضرت خودشان استنباطى كه مى بايست از اين آيه بشود فرمودند : امسح على المراره يعنى بر همان پارچه مسح كن .

 

مرحوم شيخ انصارى قدس سره اشاره مى كند كه استخراج اين نتيجه از آيه مذكور مبتنى بر مقدماتى است كه جز با قوه قدسيه اجتهاد امكان پذير نيست , زيرا همانطور كه ملاحظه مى شود در نص آيه ابدا اين معنى بنظر نمى رسد و اما آن مقدمات اينست : آنچه كه آيه فوق مى رساند اين است كه خداوند امر حرج و دشوارى را از شما نخواسته است , اينجا بايد فقيه حساب كند كه در اين مورد امر حرجى كه خداوند از عهده مكلف برداشته است چيست ؟ احتمالات مختلفى مطرح مى گردد : اصل نماز ؟ , اصل وضو ؟ , اصل مسح ؟ , مسح پا ؟ . . . ولى با كمى دقت روشن مى گردد كه هيچكدام اينها حرجى نيست تا خداوند صرفنظر نموده باشد , اينجا نتيجه مى گيريم كه آنچه حرج است [ مسح على البشره ] است ،  يعنى مسح بر پوست پا , و چون اين عمل دو جزء دارد يكى اصل مسح و ديگرى اين كه مسح بر پوست پا انجام شود , صرفا آنچه كه حرج و دشوار است قسمت دوم عمل مى باشد و نه تمامى آن , لذا خداوند اين وظيفه را صرفنظر نموده و بجاى آن مسح بر روى پارچه را پذيرفته است . شيخ در اينجا مى گويد: ملاحظه كنيد كه چگونه امام انتظار دارد كه استنتاج اين مسئله پر پيچ و خم را افراد خود انجام دهند . و نتيجه اينكه اگر اين نوع برداشت ممنوع بود , امام عليه السلام يارانش را وادار به آن نمى ساخت .

 

2 - مى دانيم كه شيعه در ترتيب وضو با اهل سنت در بعضى جهات اختلاف ديرينه دارد كه منتهى به روزهاى آغازين و زمان ائمه اطهار مى گردد , از جمله در مسئله مسح رأس مى باشد كه شيعه بمقدارى از رأس اكتفا مى كند و اهل سنت تمامى رأس را مى شويند , در اين رابطه , زرارة بن اعين كه از اصحاب كبار حضرت صادق ( ع ) و از راويان بزرگوار حديث است براى آن كه از موضوع بنحو استدلالى آگاه گردد و بتواند احيانا در مباحثات فقهى بر حريف چيره شود به محضر آن حضرت شرفياب شده و استعلام مى كند : من اين علمت ان المسح ببعض الرأس ؟ يعنى از كجا براى شما معلوم شد كه مسح را بايستى به مقدارى از رأس انجام داد ؟

 

حضرت در پاسخ فرمود: لمكان الباء - يعنى به دليل حرف [ باء ] ، كه اشاره است به آيه شريفه وضو كه مى فرمايد : ( و امسحوا بروسكم - سوره مائده،  آيه 5 )

 

حضرت صادق ( ع ) با اين طريق , روش اجتهاد و تمسك به قرآن مجيد را به زراره مىآموزد و همانطور كه ملاحظه مى كنيد موضوع نيز بسيار دقيق و ظريف است . حضرت مى خواهد بفرمايد قرآن نفرموده است سرتان را مسح كنيد , بلكه فرموده است به سرتان مسح كنيد . و روشن است كه وقتى مى گويند دستت را بديوار بكش , به معناى آن نيست كه تمامى ديوار را دست بكشى بلكه منظور جزئى از آن است .

 

اگر چنانچه بهره بردارى از قرآن توسط ياران امام ممنوع بود چرا زراره استعلام مى كند و چرا امام پاسخ مى دهد ؟ !

 

مجتهدين اماميه علاوه بر ارائه اينگونه اخبار به رواياتى تمسك مى كنند كه ائمه اطهار با توجه به داخل شدن احاديث مجعوله توسط مغرضين در ميان احاديث دستور فرموده اند كه گفته هاى آنان به قرآن عرضه شود و هر كدام كه منطبق با قرآن است اتخاذ , و هر كدام معارض است بديوار بزنند , و اين امر با ممنوعيت بهره بردارى از قرآن سازش ندارد . و نيز اينكه به موجب روايات متعدده , شروط ضمن عقود هرگاه با كتاب مخالف باشد باطل است , كه بى ترديد نشان مى دهد تشخيص مخالف و يا موافق كتاب محتاج به مراجعه به آن و مجاز بودند استنتاج از ظواهر آن است .

 

البته مسلم است كه بهره بردارى از قرآن مجيد بخصوص آيات مربوط به احكام تقنينى و تشريعى چنان ساده نيست كه هر كس بتواند مستقيما و بدون هيچگونه فحص و بحث مورد عمل و استناد قرار دهد , بلكه با توجه به وجود ناسخ و منسوخ , مطلق و مقيد , عام و خاص , مجمل و مبين در قرآن مجيد , تنها افراد آگاه به معيارها و ضوابط و برخوردار از ملكه قدسيه اجتهاد مى توانند آيات را مورد استنباط قرار دهند و با ملاحظه كليه جوانب و ابعاد مبادرت به اظهار نظر نمايند .

 

لازم بتذكر است كه بر اسلام در طول تاريخ ضربه هاى كارى زيادى از اين جهت وارد آمده كه افرادى نا آشنا , كه احيانا در يكى از رشته هاى علمى خود را واجد تخصص ديده اند , با پيدايش اين گمان و تصور باطل كه آنان مى توانند در قرآن هم ابتدا بساكن اظهار نظر كنند , به استنباط از آيات مبادرت ورزيده اند حتى گاهى تحت تأثير مستقيم فرهنگهاى بيگانه , عقائد و آرائى را صادر نموده اند كه بهيچ وجه با خط مشى مكتب اسلام و قرآن مجيد مطابقت ندارد . و لذا است كه بايستى در اين جهت دقت كامل انجام گردد كه در عين آن كه قرآن مجيد به انزوا كشيده نشود و در گوشه طاقچه ها و كتابخانه ها متروكه نگردد،  بازيچه دست هر بى سر و پايى نيز قرار نگيرد .

 

منبع: مباحثى از اصول فقه،  دکتر سيد مصطفي محقق داماد

اقسام دليل عقلى ( مستقلات عقليه و غير مستقلات عقليه )

اقسام دليل عقلى :

الف: مستقلات عقليه

ب: غير مستقلات عقليه


الف: مستقلات عقليه :

منظور از مستقلات عقليه , آن سلسله احكام عقلى است كه عقل به طور مستقل يعنى بدون دخالت شرع , بلكه ابتدائا , به آن حكم مى كند . مانند خوبى عدالت و بدى ستمگرى و ظلم .

در اينگونه موارد براى كشف و رسيدن به حكم شرعى , يك قياس و استدلال منطقى بدينگونه تشكيل مى گردد كه حكم صادره از ناحيه عقل را صغرى قرار داده و سپس با اضافه نمودن كبراى كلى [ هر چه عقل بدان حكم كند , شرع نيز به آن حكم خواهد كرد ] نتيجه مى گيريم كه در اين مورد نيز حكم شرع وجود دارد .

همانطور كه ملاحظه كرديد , در تمام مراحل فوق براى كشف حكم شرعى , آنچه كه عمل مى كند و كاربرد دارد تنها عنصر عقل است , يعنى صغراى قياس منطقى و نيز كبراى آن از احكام عقل هستند , و بدين جهت آن را مستقلات عقليه مى گويند .


ادامه نوشته

نظريه بى اعتبار بودن عقل ( بررسی نظريه بى اعتبار بودن عقل در اصول فقه )

نظريه بى اعتبار بودن عقل:

در اوائل قرن يازدهم هجرى مردى از ميان فقهاى اماميه ( ملا امين استرآبادى ) با انتشار كتابى تحت عنوان [ فوائد المدينه ] طرح جديدى در متد استخراج احكام مطرح ساخت كه عكس العمل تندرويهاى فرقه هاى امثال اسماعيليه , صوفيه و باطنيه مى توانست باشد .

وى در اين كتاب نخست علوم را به دو دسته تقسيم مى كند : دسته اول علومى كه قضاياى آن علوم مبتنى بر پايه هاى حسى نبوده و با حواس ظاهرى نمى توان آنها را اثبات كرد . بنظر استرآبادى رياضيات جزء دسته نخستين است كه قضاياى اصلى آن به وسيله حواس بدست می آید و از حس سرچشمه مى گيرد . ولى علومى مانند فلسفه مابعد الطبيعه , كه در مورد مباحثى نظير تجرد روح , بقاء نفس , اثبات هيولا بحث مى كند , جزء دسته دوم است ، وى پافشارى دارد بر اينكه تنها دسته نخستين , علومى ارزشمند بوده و ساير علوم هيچگونه ارزشى ندارند . زيرا دسته اول بر حس مبتنى هستند و دسته دوم با حدس سروكار دارند . بنظر وى قضاياى رياضى , مثل اينكهX 2  4 2 است , يك قضيه حسيه مى باشد , ولى مثلا امتناع اجتماع نقيضين مبتنى بر استدلالات عقلى است و با حس رابطه اى ندارد , و لذا ارزشى براى آن قائل نيست .

استرآبادى بر اساس اين طرز تفكر هر گونه اجتهاد و استنباط و حتى عمل به ظواهر قرآن را ممنوع اعلام كرد و تنها عمل كردن به نصوص قرآن را مجاز مى دانست . وى استدلالش اين بود كه با استفاده از نصوص , عقل هيچگونه عملياتى انجام نمى دهد ولى در عمل به ظواهر , بدليل اين كه بايستى از عقل كمك گرفت و استدلالات عقلى هم ارزشى ندارند , بنابر اين تمسك به ظاهر و عمل به آن صحيح نخواهد بود . پس هرگاه آيه اى از قرآن بطور نص صريح بر معنايى دلالت نداشت نمى توان به آن عمل كرد , مگر اين كه حديثى از ائمه در مورد تفسير آن وارد شده باشد , كه در اين صورت در چهار چوب آن حديث عمل خواهد شد .

پيروان ملا امين استرآبادى بخاطر آن كه در مورد قرآن چنين معتقد بودند , يعنى تنها به كمك تفسير اخبار وارده در ذيل آيات , اجازه استناد و استفاده مى دادند , لذا در اصطلاح اصول فقه آنان را اخباريين مى خوانند . اين گروه حتى در اصول دين هم به اخبار عمل مى كنند و استدلالات عقلى را , بهمان دليل كه گفتيم , داراى ارزش نمى دانند . از اين جهت مرحوم شيخ طوسى در كتاب [ عدة الاصول] اينان را مقلده مى خواند .

مرحوم استاد شهيد مرتضى مطهرى طاب ثراه از مرحوم استادشان آيت الله بروجردى نقل مى نمودند كه ايشان در جلسه درس ضمن انتقاد از مكتب اخباريگرى آن را متاثر از موج فلسفه حسى در اروپا مى دانستند . اما بايد توجه داشت كه ملا امين استرآبادى يك قرن پيش از [ جان لاك ] متوفاى سنه 1704 ميلادى و [ ديويد هيوم ] متوفاى سنه 1776 ميلادى كه فلسفه حسى را در اروپا رونق دادند مى زيسته است . استرآبادى در سال 1023 هجرى قمرى وفات يافته است كه مى توان او را معاصر [ فرانسيس بيكن ] متوفاى سنه 1624 ميلادى دانست , و در اصل فرانسيس بيكن بنيان گذار مكتب حسى مى باشد .

بهرحال قدر مسلم اين است كه يكنوع تقارن و نزديكى كامل بين اين دو طرز تفكر احساس مى شود . و جالب اين است كه همان نتائجى كه حركت احساس گرايى درفلسفه اروپا از خود بجاى نهاد , عينا ره آورد حركت اخباريگرى در تاريخ فرهنگ اسلامى است . زيرا كه نتيجه فلسفه حسى , ويران شدن استدلال هاى عقلى و نزولى شدن سير براهين منطقى و نهايتا كنار گذاشتن علوم عقلى و فلسفه متافيزيك بوده است . كما اينكه از آثار تفكر اخباريگرى نيز اين بود كه استدلالهاى عقلى بر وجود خدا كه توسط حكما و فلاسفه و متكلمين و ساير دانشمندان اسلامى انجام مى گرفت بى نتيجه و حتى غير مجاز اعلام شد . اما تفاوتى كه در اين ميان است , اين كه رواج اين مكاتب در اروپا منجر به الحاد شد ولى از آنجا كه انديشه اخباريون انگيزه دينى داشت هيچگاه معارضه آنها با عقل بخاطر گرايش به سوى علوم طبيعى و دانش تجربى نبود بلكه آنان اساس تفكر خود را دفاع از اصالت شرع مى پنداشتند , و به عبارت ديگر به خاطر حراست از آورده هاى وحى و هراس از گسترش ميدان انديشه و عقل , برداشتهاى عقلى را ممنوع دانستند . در حالى كه پيروان فلسفه حسى در اروپا بر اساس محو و خودباختگى بى قيد وشرط در مقابله با آورده هاى علوم طبيعى و استوار نگاهداشتن محصول تجربه , با استنتاجات منطقى و استدلالهاى عقلى غير متكى بر حس مبارزه كردند .

ادامه نوشته