دانلود جزوه اصول فقه

دانلود جزوه اصول فقه

                

تفاوت اصطلاح تصویب و تخطئه

تفاوت اصطلاح تصویب و تخطئه

بین مفهوم اصطلاحی تصویب و تخطئه، اختلاف وجود دارد: در نظریه تصویب، هر قول و اجتهادی بالفعل حق و صواب به شمار می‌رود، اما بنا بر نظریه تخطئه، در هر قول و اجتهادی بالقوه امکان خطا وجود دارد و البته ممکن است که یکی از این اقوال درست و مطابق با واقع باشد.

استصحاب وجودي

استصحاب وجودي

استصحاب وجودي عبارت است از اينكه مورد استصحاب ( آنچه که استصحاب می شود) امر وجودی باشد.
اين قسم استصحاب در حقوق مدني كاربرد زيادي دارد. به عنوان مثال ماده 357 قانون آئين دادرسي مدني صحت اين استصحاب را در حقوق ديني تصريح می‌کند و می‌گوید: در صورتی كه حق يا ديني بر عهده كسي ثابت شد اصل بقاي آن است. مگر اينكه خلافش ثابت شود. اين ماده اگرچه در مورد استصحاب وجودي حق و دين است ولي از نظر وحدت ملاك می‌توان گفت در هر موردي كه شرايط استصحاب وجودي فراهم شد، می‌توان استصحاب را جاري نمود.

مباني حجت استصحاب

مباني حجت استصحاب
در مورد حجيت استصحاب چهار مبنا وجود دارد:
1- بناي عقلاء
سيره عقلا مبتني بر اين است كه همواره متيقن سابق را اخذ نموده و به شك لاحق در بقاء اعتنا ندارند؛ از طرفی اين سيره عملي يا وجود امكان نهي شارع مورد رد قرار نگرفته است، بنابراين مورد تائيد شارع می‌باشد.

2- حكم عقل
هرگاه انسان به ثبوت شی‌ای درزمان سابق علم يابد و پس درزمان لاحق شك در بقاي آن شیء پيدا كند، عقل به رحجان بقاي ماكان حكم می‌کند. از طرفي اگر عقل به امري حكم كند لازمه‌اش آن است كه شرع هم به آن حكم كند، پس شرع نیز به رجحان بقاي ماكان حكم می‌کند.

3- اجماع
در زمینه حجيت استصحاب گروهي از اصوليون ادعاي اجماع کرده‌اند.

4- روايات معصومين
از ائمه معصومين و روايات صحيح يا موثقي وجود دارد كه حجيت استصحاب را اثبات می‌کند.

ارکان استصحاب

ارکان استصحاب


برای بیان ارکان استصحاب، در ابتدا مثالی را بیان می کنیم :

مثلاً یقین داریم که الف قبلاً به ب بدهکار بوده است و اکنون شک کنیم که آیا هنوز هم الف به ب بدهکار است یا نه، در این جا بر اساس اصل استصحاب می‌گوییم که اصل بر یقین سابق است؛ یعنی اصل این است که هنوز هم الف به ب بدهکار است و بدهی خود را نپرداخته است.


ارکان استصحاب با توجه به این مثال:
1- يقين سابق
در مثال فوق یقین سابق وجود دارد. یقین سابق ما این است که: یقین داریم که قبلاً (در سابق)؛ الف به ب بدهکار بوده است.

2- شك لاحق (شک جدید)
در مثال فوق شک جدید وجود دارد. شک ما این است که آیا الف بدهی خود را اکنون به ب پرداخته است یا خیر.

3- وحدت متعلق يقين و شك
در مثال فوق، آنچه در مورد آن شک داشته‌ایم؛ بدهی‌ای بوده که الف به ب داشته و متعلق یقین ما همین است (همین بدهی ایت) و متعلق شک ما هم همین است (همین بدهی است).

اجزاء

اجزاء
گاه مجتهد در پرتو اجتهاد به حکمی دست مییابد و بر اساس آن عمل میکند. مقلّدان او نیز به استناد فتوای او عمل میکنند؛ لیکن پس از مدّتی به اشتباه اجتهاد نخست خود پی میبرد.
در چنین فرضی در این که اعمال انجام گرفته بر اساس اجتهاد نخست، مجزی است، یا کفایت نمیکند و باید طبق اجتهاد جدید اعاده شود، اختلاف است.

اصل برائت

اصل برائت
مراد از اصل برائت، اصلی از اصول عملی است که هنگام شک مکلف در تکلیف و عدم دسترسی وی به حجت شرعی، اجرا می شود و در مقام عمل، مکلف را موظف به انجام آن تکلیف نمیداند؛ برای مثال، هنگامی که مکلف بعد از جستوجو و عدم دست یابی به دلیل، در حرمت یا حلیت استعمال دخانیات شک میکند، اصل برائت جاری نموده و به حلیت استعمال آن حکم میکند و از عقوبت مخالفت احتمالی با حکم واقعی، ایمن می شود.
بنابراین، هر گاه بعد از جستوجوی از دلیل و عدم دسترسی به آن، در تکلیف شک شود، آن تکلیف بر عهده مکلف ثابت نمیشود؛ یعنی در شبهه وجوبی، ترک آن، و در شبهه تحریمی، ارتکاب آن، جایز است؛ فرقی نمیکند که منشأ شک، فقدان نص، اجمال نص یا تعارض دو نص باشد.
نکته اول: مجرای اصل برائت، شک در تکلیف است و این شک، گاهی ناشی از شک در حکم - شبهه حکمی - و گاهی ناشی از شک در موضوع - شبهه موضوعی - است و شبهه حکمی، گاهی وجوبی و گاهی تحریمی است و منشأ شک در شبهه حکمی، گاهی فقدان نص، گاهی اجمال نص و گاهی تعارض دو نص است.
نکته دوم: کاربرد قاعده برائت در جایی است که شک در تکلیف، از عدم ورود نص از جانب شارع و یا نرسیدن آن به مکلف ناشی شده باشد.

واجب مطلق

واجب مطلق

واجب مطلق، واجبی است که وجوب آن هیچ قید و شرطی ندارد، مانند: نماز در مقایسه با طهارت، که به مجرد رسیدن وقت، نماز واجب می گردد، چه شخص طهارت داشته باشد چه نداشته باشد.

علو و استعلا

درصیغه امر شرط است که آمر نسبت به مأمور دارای علو مقام باشد.
بنا بر اعتبار علو، درخواست فرد پایین مرتبه از بالاتر خود، امر به شمار نمیرود، بلکه استدعا است؛ چنان که درخواست از همسان، التماس نامیده می شود.

اصالة العموم

اصالة العموم

اصالة العموم در جایی کاربرد دارد که لفظ عامی بیان شود و در این که آیا از آن عموم اراده شده یا نه، تردید شود؛ به بیان دیگر، هر گاه گوینده، لفظ عامی را به کار برد، اما این شک پدید آید که آیا او معنای عام را اراده کرده یا در کلام خود مخصص آورده است، می توان با تمسک به اصالت عموم، احتمال تخصیص را نفی و به عموم آن عمل کرد تا وقتی که وجود مخصص برای عام، محرز گردد.
برای مثال، هر گاه گفته شود: " از همه دانشمندان عیادت کن " و تردید شود که آیا منظور گوینده، تمام دانشمندان با هر نوع تخصصی است یا تنها دانشمندان دینی مراد است، در این صورت با اجرای اصالت عموم، مخاطب باید به عیادت تمام دانشمندان برود.