استعمال لفظ مشتق

استعمال لفظ مشتق سه حالت دارد

یا برای آینده است و یا برای گذشته و یا برای حال است 

استعمال مشتق برای حال حقیقت است و برای گذشته و آینده مجاز است

مثال:

لفظ وکیل یک لفظ مشتق است،حال»

الف) شما به دانشجوی حقوقی که الان وکیل است بگویید وکیل »»»»» استعمال مشتق در زمان حال است و حقیقت است 

ب) شما به دانشجوی حقوقی که قبلا وکیل بوده است بگویید وکیل »»»»» استعمال مشتق در زمان گذشته و مجاز  است

ج) شما به دانشجوی حقوقی که بعدا وکیل می شود  بگویید وکیل »»»»» استعمال مشتق در زمان آینده است و مجاز است

مشتق

مشتق آن صفت یا حالتی است که ما آن را به یک فرد یا چیز می دهیم می توانیم آن را از او سلب کنیم

در روایتی آمده: وضو گرفتن با آب مسخن بالشمش کراهت دارد ( مکروه است )

آب مسخن یعنی آب آفتاب خورده ( آبی که نور خورشید خورده )


حالا یک آبی وجود دارد و ما 3 حالت در مورد اون متصور می شویم:

الف) آبی که الان مسخن است »»»»»»»»» این جا چون ما مشتق را برای حال استعمال کردیم، حقیقت است

ب) آبی که قبلا مسخن بوده است »»»»»»» این جا چون ما مشتق را برای گذشته استعمال کردیم، مجاز است

ج) آبی که بعدا مسخن می شود »»»»»»»» این جا چون ما مشتق را برای آینده استعمال کردیم، مجاز  است


مشتق اصولی

مشتق اصولی یعنی صفتی که از یک شخص خارج است ولی می توانیم آن صفت را به آن شخص بدهیم و آن را از او بگیریم

مثلا معلم یک لفظ مشتق است »»»»»» زیرا در اینجا،ما یک صفت ( یعنی علم دهندگی ) را به یک شخص داده ایم و این صفت را می تواین از او بگیریم

این مشتق،مشتق اصولی است و با مشتق نحوی فرق دارد

مشتق در علم نحو یعنی یک لفظ که از یه لفظ دیگه ای گرفته شده

مانند لفظ معلم که از ( علم ) گرفته شده و یا مانند لفظ تعلیم که از ( علم ) گرفته شدهو یا مانند تعلّم که از ( علم ) گرفته شده و ...

مشتق در اصول فقه ( بررسی بحث مشتق )

بحث مشتق:

بين معناى مشتق در مباحث علم اصول فقه با آنچه كه در اصطلاح ادبى و علم صرف و نحو رائج است , تفاوت وجود دارد .

مشتق در اصطلاح علم صرف و نحو , در مقابل لفظ جامد بكار مى رود و انواع آن محدود و محصور مى باشد و در كتب ادبى به افعال , اسم فاعل , اسم مفعول , صفت مسبهه و . . . تعداد و احصاء گرديده است . ولى منظور از مشتق در اصطلاح علم اصول و اصوليين , لفظى را گويند كه بر شخصى يا چيزى حمل گردد و از صفتى يا حالتى از آن حكايت كند , بگونه اى كه آن صفت يا حالت قابل زوال و جدائى باشد , مانند : رونده , زننده .

روى اين حساب بين دو اصطلاح مشتق از نظر منطقى نسبت عموم من وجه است يعنى مواردى از الفاظ به هر دو اصطلاح مشتق است , مانند : زننده , نويسنده , خورنده . و مواردى از نظر اصول مشتق است ولى از نظر علم صرف جامد است , مانند لفظ زوج , شوهر , همسر . و مواردى بالعكس از نظر علم صرف مشتق است ولى از ديدگاه اصول فقه مشتق نيست , مانند كليه افعال . زيرا فعل هيچگاه نمى تواند بر شخصى يا چيزى حمل گردد .

 

استعمال مشتق در موردى كه مبدأ اشتقاق منقضى شده آيا حقيقت است يا مجاز مى باشد ؟

توضيح مطلب :

براى مشتقات در رابطه با مبدأ اشتقاق و انقضاى زمان يا عدم آن سه حالت متصور است , مثلا اگر پرويز در روز جمعه تقى را مورد ايراد ضرب قرار داده و يا به قتل رسانده است اطلاق لفظهاى ضارب و يا قاتل بر پرويز به اعتبار روزهاى قبل از جمعه و روزهاى بعد از آن سه حالت دارد :

الف: اصوليين در اين جهت ترديدى ندارند كه اطلاق مشتق بر افراد و يا اشياء در حالت تلبس به مبدأ اشتقاق حقيقت است , يعنى اگر در روز جمعه به پرويز بگوئيم ضارب يا قاتل , بدون شك استعمال حقيقى است .

ب: و نيز ترديدى ندارند كه اطلاق مشتق بر افراد و يا اشياء قبل از زمان تلبس به مبدأ , مانند اطلاق لفظ ضارب و قاتل بر پرويز قبل از روز جمعه , مجاز مى باشد . مثلا به كسانيكه در مسابقه ورودى دانشگاه شركت كرده اند ولى هنوز به دانشگاه راه نيافته اند , اگر خطاب شود : دانشجويان , اين استعمال مجازى مى باشد .

ج: حالتى است كه پس از انجام عمل و انقضاء آن مورد بحث است , يعنى روزها و ساعتهاى بعد از عمل ضرب يا قتل , آيا حقيقت است يا مجاز مى باشد ؟ در اين حالت بايستى با قرينه به آن دلالت نمايد . مشهور اصوليين عقيده دارند كه در اين مورد نيز مجاز است . دليل آنان نيز تبادر است , مى گويند متبادر از ضارب و يا قاتل كسانى هستند كه در حين انجام عمل مى باشند نه كسانيكه زمان متمادى از انجام عمل آنان گذشته است .

البته بايد توجه داشت كه زمان تلبس به مبدأ , در الفاظ هميشه يكنواخت نيست . مثلا در مورد كلمه قاضى نمى توان گفت زمان تلبس به مبدأ اشتقاق تنها زمانى است كه وى در دادگاه نشسته و قضاوت مى نمايد و همين كه محكمه خاتمه يافت ديگر زمان تلبس منقضى گشته است . خير , بلكه تا هنگامى كه به اين سمت اشتغال دارد , زمان تلبس وى مى باشد . و شايد در تمام حرف و مشاغل چنين است مثلا نجاز تا زمانى كه بهحرفه نجارى اشتغال دارد و شغل ديگرى براى خويش انتخاب نكرده متلبس به نجارى است , نه آنكه فقط تا زمانى كه تيشه و اره در دست دارد نجار است و هنگامى كه مغازه خود را تعطيل كرده و در منزل استراحت مى نمايد , ديگر به اين صفت متصف نباشد .

ادامه نوشته