واجب اصلی و تبعی

واجب اصلی آن واجبی است که ما وجوبش را از لفظ می فهمیم »»»»»» مثلا در قران آمده که نماز بخوان »» این جا یه لفظ وجود دارد و ما از این لفظ می فهمنیم که نماز واجبه 

ولی اگر دقت کنید، برای این که بخواهیم نماز بخوانیم باید برویم آب پیدا کنیم . حال آیا در جایی نوشته شده که باید برای نماز آب هم پیدا کنید؟ خیر . این واجب،یک واجب تبعی است ( یعنی جایی ننوشته شده و یا بهتر بگویم واجب بودنش را کسی اعلام نکرده است )

واجب اصلی و تبعی

واجب اصلی :واجبی است که شارع صراحتا واجب بودن آن را بیان کرده است

واجب تبعی : واجبی است که شارع به طور صریح و مستقیم به واجب بودن آن اشاره نکرده است

 

مثال اول:

وقتی شارع بیان کندکه نماز واجب است، می گوییم :

1- در اینجا شارع صراحتا بیان کرده که نماز واجب است، لذا می گوییم نماز واجب اصلی است

2- در اینجا شارع صراحتا بیان نکرده که ترک نماز حرام است ولی ما به تبع این که گفته نماز واجب است،میگوییم ترک نماز هم حرام تبعی است

 

مثال دوم:

وقتی شارع بیان کند که دروغ گفتن حرام است:

1- در اینجا شارع صراحتا بیان کرده دروغ گفتن حرام است ، لذا می گوییم دروغ گفتن حرام اصلی است

2- در اینجا شارع صراحتا بیان نکرده که ترک دروغ واجب است ولی ما به تبع این که گفته دروغ گفتن حرام است،میگوییم ترک دروغ هم واجب تبعی است

آيا امر بر واجب تعبدى دلالت مى كند يا واجب توصلى ؟

آيا امر بر واجب تعبدى دلالت مى كند يا واجب توصلى ؟

در بعضى موارد غرض شارع و آمر , تحقق مطلوب يا وصول به مقصود است . يعنى تأكيد بر نفس انجام تكليف يا مدلول امر مى باشد . مثلا وقتى بدن يا لباس انسان در تماس با نجاست آلوده مى شود , حكم شارع اين است كه به هر صورت ممكن , اين نجاست از بين برود . از بين بردن نجاست گاهى با عمد و اراده , بوسيله شستن يا با استفاده از وسايل ديگر صورت مى گيرد ولى اگر به طريق ديگرى هم ممكن باشد , كافى است . مثلا اگر كسى كنار دريا خوابيده و دست آلوده به نجاستش بدون اينكه اراده بكند بر اثر تماس با موج دريا پاك شود , براى تحقق منظور و مطلوب شارع يعنى رفع نجاست كافى است , اينگونه واجب , توصلى ناميده مى شود .

نوع ديگر از واجبات , تعبدى است اين نوع واجبات در واقع نوعى عبادت است , و بايد به شكل و شيوه مقرر صورت گيرد . يعنى نحوه انجام واجب هم موضوعيت دارد . در اين نوع واجب صرف وصول به مقصود , از هر طريق , مراد نيست . مثلا روز گرفتن واجب است و بايد با نيت و قصد خاص همراه باشد , و مكلف در يك محدوده زمانى مشخص از خوردن و آشاميدن خوددارى كند . حال اگر شخصى چيزى براى خوردن پيدا نكند , يا فراموش كند و در همان محدوده زمانى تشنه و گرسنه بماند , اين عمل از مصاديق روزه نيست و قبول نمى شود . زيرا روزه از واجبات تعبدى است و بايد با قصد , نيست و ترتيب خاص صورت گيرد , تا تكليف مكلف به اجرا در آمده باشد .

حال با شناختن اين دو نوع واجب , اگر امرى صادر شد و بدنبال آن قرينه اى بر هر يك از اين دو نوع واجب اقامه گشت , بى ترديد بايد به آنچه كه دلالت دارد عمل نمود . ولى اگر هيچگونه قرينه اى دال بر اينكه مطلوب آمر , انجام عمل به نحو تعبدى يا توصلى است وجود نداشت , چه بايد كرد ؟ و چه اقتضا مى كند ؟ آيا اصل اين است كه امر دلالت بر واجب تعبدى مى كند ؟ يا توصلى ؟

ادامه نوشته