قیاس اولویّت

قیاس اولویّت: و آن عبارت است از سرایت حکم از موضوعى به موضوع دیگر به اولویّت قطعى؛ مانند این که خداوند فرموده: «به پدر و مادر اف نگویید» که این جمله به اولویّت قطعى، دلالت بر حرمت ناسزا گفتن به آنان مى‌کند.

قیاس منصوص العلّة

قیاس منصوص العلّة: و آن در جایى است که شارع، تصریح به علت کند و چون حکم، دائر مدار علّت است، طبعاً فقیه، حکم را به موضوعات دیگرى که علّت در آنها وجود دارد نیز سرایت مى‌دهد؛ مثل این که شارع بگوید: «شراب نخور؛ زیرا مست کننده است»، در این جا اگر فقیه حرمت را به اشیاى مست کنندۀ دیگر سرایت دهد، قیاس «منصوص العلّة» شکل خواهد گرفت؛ زیرا خطاب «شراب نخور» در حقیقت «مست کننده نخور» است

ارکان قیاس:

ارکان قیاس:

به موضوعی که حکم آن معلوم است، اصل یا “مقیس علیه”، به موضوعی که حکم آن مجهول است، فرع، یا “مقیس” و به سبب حکمی که در هر دو موجود است، جامع یا «علّت» می گویند.

به این ترتیب ارکان قیاس چهار قسم است: ۱٫ اصل یا مقیس علیه؛ ۲٫ فرع یا مقیس؛ ۳٫ علت یا جامع (جهت مشترکی که بین اصل و فرع است)؛ ۴٫ حکم (چیزی که برای اصل ثابت است و می خواهیم برای فرع هم اثبات کنیم).

تعریف قیاس

تعریف قیاس:

قیاس در لغت به معنای اندازه گیری، سنجش و برابری است و در اصطلاح عبارت است از سرایت دادن حکم از موضوعی به موضوع دیگر به جهت اشتراک دو موضوع در علت حکم.

به تعبیر دیگر قیاس آن است که شخصى حکم یک مسئله را بداند و حکم دیگری را نداند؛ لذا تشبیه کند که چون این به آن شباهت دارد، پس حکمشان ‏باید چنین باشد.

شك در رافعيت موجود

شك در رافعيت موجود : و اين در صورتي است که مي دانيم رافعي وجود دارد. مثلاً طلاق عقد نكاح را از دوام انداخته است ولي شك داريم که آيا اين طلاق درست واقع شده يا خير؟ يعني در تأثير طلاق شك داريم.

مثال: در مورد اين که آيا حق شفعه اقتضاي دوام و بقاء دارد يا خير، شك داريم . در اين جا نمي توان استصحاب به وجود حق شفعه آرد چون اصل فوريت است و يا در مورد وجود خيارات در ع قد، چون اصل لزوم عقد است و اين حق خيار خود حقي خلاف اصل است بايد فوري باشد چون در غير اي ن صورت بيش از مقدار متيقن اصل لزوم مورد خدشه قرار ميگيرد . بنابراين در صورت شك در وجود خيار، نمي توان وجود آن را استصحاب آرد.

به طور کلی روايات شك در رافع را حجت مي دانند و شك در مقتضي را حجت نمي دانند . البته اين سخن نظر مخالفي هم دارد که مي گويد : اين نظر مربوط به عالم واقع است و ما در عالم تشريع قرار داريم و مي توان شك در مقتضي را هم حجت دانست. بنابر نظر اين گروه استصحاب به طور کلی اعم از شك در مقتضي و شك در رافع حجت است.

شك رافع

شك رافع: 

در اين نوع، شك در بقاي موضوع نداريم يعني مي دانيم که موضوع قابليت دوام دارد ولي شك داريم در اين که آيا مانعي آن قابليت را از بين برده يا نه . مثل اين آه در عقد نكاح شك آنيم آيا طلاق آن را از بين برده يا مانع و رافع است. « وجود » نه؟ در اين جا شك در وجود مانع و رافع است. 

شك در مقتضي

شك در مقتضي: 

يعني شك در مقدار قابليت و بقاي موضوع . مثلاً نكاح عقدي است آه مقتضي دوام زوجيت است و قابليت دوام آن محدود به زمان نيست. ولي زم اني آه فرد ٧٥ ساله اي غايب شود بعد از چندين سال نمي توان حيات وي رااستصحاب آرد چون موضوع قابليت دوام را ندارد لذا شك در وجود مقتضي بوده و حجت نيست.

 اخبار وبلاگ آموزش اصول فقه

  اخبار وبلاگ  

مهلت عضویت در وبلاگ آموزش اصول فقه به پایان رسید و نویسندگان وبلاگ نوشتن مطالب خود را شروع نموده اند.

....................................................................

محمد رضا شب خیز مولف اصول فقه دانشگاهی از چاپ دوم این کتاب در چند روز آینده خبر داد.

....................................................................

شیوه ی ارسال نظر برای وبلاگ اصول فقه و طرح پرسش تغییر کرده و سوالات خود در قسمت بالای وبلاگ ( سمت چپ ) مطرح نمایید. ( نظرات طبق روال سابق نمایش داده نمی شود و در اولین فرصت پاسخ داده می شود).

....................................................................

جهت ارتباط با نویسندگان وبلاگ به صورت جداگانه در چند روز آینده پست هایی قرار داده می شود که این نظرات صرفاً توسط همان نویسنده قابل رویت می باشد.

....................................................................

قسمت دوم جزوه اصول فقه در چند روز آینده منتشر می گردد. ( بابت تاخیر در ارائه  جزوه عذر خواهی می کنیم ).

نمونه ای از تخصیص در قران

نمونه ای از تخصیص در قران:
و الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا وَ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون»(نور: 4)؛ و کسانی که نسبت زنا به زنان پاکدامن می‌دهند، سپس چهار گواه نمی‌آورند، پس هشتاد تازیانه به آنان بزنید، و هیچ‌گاه شهادتی از آنها نپذیرید، و آنانند که خود فاسقند.
این آیه به واسطه آیه بعدی تخصیص خورده و توبه‌کنندگان را از دایره عموم «الذین یرمون» خارج کرده است: «إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (نور: 5)؛ مگر آنان که پس از آن توبه کنند و به کار شایسته بپردازند، که خدا آمرزنده و مهربان است.

مجمل

مجمل
مجمل يا مبهم كلمه يا كلامي است كه معناي آن معلوم نبوده بلكه مردد ميان دو یا چند احتمال مساوي باشد وندانيم كه گوينده مقصودش كدام يك از معانی است