انصراف‌

انصراف‌
انصراف یعنی وقتی لفظی را شنیدیم، ذهن با شنیدن این لفظ از بعضی مصادیق لفظ روی گرداند، یعنی به بعضی از مصادیق آن لفظ توجه کند و به بعضی از مصادیق آن لفظ توجه نکند و از آن روی گرداند.
مثلاً وقتی که بگوید : دیروز به دادگاه رفتم. در این جا به ذهن انسان دادگاه های دادگستری خطور می‌کند و نه دادگاه های اداری (یعنی ذهن انسان از دادگاه های اداری روی برمی گرداند و متوجه دادگاه های دادگستری می‌شود).

نسبی بودن اطلاق و تقیید

نسبی بودن اطلاق و تقیید
اطلاق و تقييد دو امر نسبى و اضافى‌اند، بدين معنا كه ممكن است مفهومى نسبت به یک صفت يا قيد خاص مقيد شده باشد، ولى در عين ‌حال نسبت به ساير خصوصيات و قيود مطلق باشد. مثلاً مفهوم انسان در عبارت «انسان فقير» مقيد به صفت فقر شده، ولى نسبت به ساير اوصاف (مانند انسان فقیر عادل و انسان فقیر ایرانی و ... ) مطلق است.

مثال‌هایی برای مطلق و مقید

مثال‌هایی برای مطلق و مقید
مثال اول: رضاي حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نيست. (اشتباه و اکراه مطلق هستند)
مثال دوم: اشتباه وقتي موجب عدم نفوذ معامله است كه مربوط به خود موضوع معامله باشد. (معامله در این جا مطلق است).
مثال سوم: اشتباه در شخص طرف به صحت معامله خللي وارد نمي‌آورد مگر در مواردی كه شخصيت طرف علت عمده عقد بوده باشد. (عقد در این جا مطلق است).
مثال چهارم: اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ما قبل خود اثر ندارد مگر اينكه در قانون، مقررات خاصي نسبت به اين موضوع اتخاذ شده باشد. (قانون در این جا مطلق است).
مثال پنجم: انتشار قوانين بايد در روزنامه رسمي به عمل آيد. (روزنامه در این جا مقید به رسمی شده است).
مثال ششم: عقد خیاری آن است كه براي طرفين یا یکی از آنها يا براي ثالثي اختيار فسخ باشد. (عقد مقید شده است به خیاری).

مطلق و مقید

مطلق و مقید
در اصطلاح اصول، «مقيد» به لفظ يا معنايى گفته مى‌شود كه همراه با وصف، حالت یا قید خاصى در نظر گرفته شود. در مقابل، «مطلق» لفظ يا معنايى است كه بدون لحاظ وصف، حالت يا قيد خاص موردنظر قرار گيرد.

نسخ وجوب

نسخ وجوب
نسخ یعنی اینکه حکم قبلی با بیان جدیدی که رسیده، رفع شود. بدین شرح که عملی را مدت زمانی بر عبد از سوی مولا واجب شده بود و سپس وجوب را نسخ و رفع کند.
مثلاً در صدر اسلام مدتی مسلمانان وظیفه داشتند به سمت بیت‌المقدس نماز بخوانند، سپس دستور آمد که (فول وجهک سطر المسجد الحرام) وجوب نماز به سمت بیت‌المقدس نسخ شده در مثال دیگر خداوند در صدر اسلام واجب کرد که مسلمانان قصد نجوی (= گفتگوی خصوصی) با پیامبر (ص) را داشتند، صدقه دهند (یا ایها الذین آمنو اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقه ذلک خیر لکم و اطهرفان لم تجدوا فان الله غفور رحیم) پس از آمدن این آیه غیر از علی (ع) بسیاری از مردم از نجوی و حتی از پرسیدن سؤال‌های عادی نیز خودداری کردند در نتیجه آیه ذیل نازل و آیه قبلی را نسخ کرد (ءاشفقتم ان تقدموا بین یدی نجواکم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلوه و آتوا الزکاه و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون) یعنی آیا ترسیدید که پیش از نجوای خود صدقاتی را مقدم کنید، زمانی که صدقه ندادید و خدا بر شما بخشید پس نماز را بپا دارید و زکات بدهید...
آیا با نسخ وجوب، اصل جواز فعل و اذن در فعل، به حال خود باقی می‌ماند یا از بین می‌رود؟ به عبارت دیگر در دو مثال اخیر الذکر با رفع لزوم نماز خواندن به سوی بیت‌المقدس یا رفع لزوم دادن صدقه، اصل جواز نماز به سوی بیت‌المقدس یا اصل جواز صدقه دادن باقی است، یا خیر؟ آیا با آمدن آیه دوم، اگر کسی که می‌خواست با پیامبر (ص) نجوی داشته باشد باز هم جایز بود صدقه دهد یا خیر؟ و در مثال دیگر آیا جایز است کسی به سوی بیت‌المقدس نماز بخواند با وصف نزول آیه (فول وجهک سطر المسجد الحرام)؟
نظر اول : نظر صاحب معالم و غزالی که معتقدند امر اول، دلالت بر بقای جواز نمی‌کند.
نظر دوم: قول علامه حلی در کتاب تهذیب که معتقد است امر اول، دلالت بر بقای جواز دارد.
نظر سوم: نظر علامه محمد رضا مظفر حق این ‌است که با نسخ وجوب، جوازی باقی نمی‌ماند.

ضد در اصول فقه

ضد در اصول فقه
در میان علمای اصول اختلاف است که اگر مولی مأمور را به چیزی امر کرد، آیا این امر او، نهی از ضد آن چیز هم می‌کند یا نه؟ برای روشن شدن بحث، ابتدا باید مقصود از (ضد) را روشن کنیم.

اقسام ضد
الف: ضد عام
مقصود از ضد عام، ترک مأمورٌبه است.
مثلاً امر مولی به انجام صلات تعلق گرفته، ضد عام صلات، ترک صلات است.
ب: ضد خاص
مقصود از ضد خاص امور و افعالی وجودی هستند که با شیء قابل جمع نبوده و سازگار نیستند.
مثلاً اگر مولی امر به ازاله نجاست از مسجد کرده باشد، نماز خواندن، مطالعه کردن و...اموری وجودی (=در مقابل ضد عام که یک امر عدمی است، چرا که گفتیم ضد عام یعنی ترک مامورٌ ‌به) هستند که با (ازاله نجاست از مسجد) که مأمور به است قابل جمع نبوده و با آن منافات دارند. بنابراین کلمه ضد شامل مطلق منافی و معاند می‌شود چه منافی عدمی که ضد عام است و چه منافی وجودی که ضد خاص است.
پس دو سؤال می‌شود :
سؤال اول : آیا امر به شیء، نهی از ضد عام آن شیء می‌کند؟ مثلاً امر به صلات نهی از ترک صلات (= ضد عام) می‌کند یا خیر؟
سؤال دوم : آیا امر به شیء، نهی از ضد خاص آن می‌کند؟ مثلاً (ازل النجاسه عن المسجد امر به ازاله نجاست از مسجد، نهی از صلات و مطالعه و ... می‌کند یا خیر؟)
اقوال مختلف: 
قول اول : امر به شیء بر نهی از ضد عام دلالت می‌کند.
قول دوم : امر به شیء، مطلقاً دلالت بر نهی از ضد ندارد یعنی به هیچ صورتی و گونه ای این دلالت وجود ندارد. .
قول سوم: امر به شی، نهی از ضد عام آن است ولی نهی از ضد خاص آن نیست.
* نظر صحیح؛ همین نظر سوم است.

معانی امر

معانی امر
لفظ امر چند معنا دارد، از جمله عبارتند از:
1: گاهي امر به معناي حادثه و رويداد تازه استعمال شده است.
2: گاهي امر به معناي حالت بكار رفته است.
3: گاهي امر به معناي فعل و كار استعمال شده است.
4: گاهي امر به معناي طلب آمده است

وضع تعیّنی

وضع تعیّنی
وضع تعيّنى، حالتی است که در آن، افراد به‌تدريج در اثر کثرت استعمال؛ لفظی را که قبلاً یک معنا داشته، در معنای دیگری به کار می‌برند، به‌گونه‌اى كه اكنون، همين معنای دوم با شنیدن آن لفظ فهميده می‌شود.
مثال اول: لفظ قانون در ابتدا به‌معنای خط‌کش بوده ولى به‌تدريج در معناى كنونى‌اش یعنی قوانین و مقررات به‌كار رفته است. استعمال زياد اين لفظ در همین معناى جديد، باعث شد که لفظ قانون در اين معنا وضع شود، به‌گونه‌اى كه اكنون، فقط همين معنای قوانین و مقررات از آن فهميده می‌شود.
مثال دوم: لفظ مدينه به معناي شهر است ولي آنقدر این لفظ در بین مردم ایران در معنای شهر يثرب استعمال گرديد، به‌گونه‌اى كه اكنون در ایران وقتی این لفظ را می‌شنویم، فقط همين معنای شهر یثرب از آن فهميده می‌شود.

وضع تعیینی

وضع تعیینی
وضع تعيينى، حالتی است كه فرد يا افرادى مشخص، لفظی را برای معنایی قرار می‌دهند.
مثال اول: ‌ماده 183 قانون تجارت : شركت نسبي شركتي است كه براي امور تجارتي تحت اسم مخصوصي بين دو يا چند نفر تشكيل و مسئوليت هر يك از شركاء به‌نسبت سرمايه‌اي است كه در شركت گذاشته‌اند.
* در این مثال، شخص معینی که همان مقنن است، لفظ شرکت نسبی را برای شركتي كه براي امور تجارتي تحت اسم مخصوصي بين دو يا چند نفر تشكيل و مسئوليت هر يك از شركاء به‌نسبت سرمايه‌اي است كه در شركت گذاشته‌اند؛ قرار داده است.
مثال دوم: اسم‌هایی كه پدران براي فرزندانشان انتخاب می‌کنند از مصادیق بارز وضع تعیینی‌اند.

وضع

وضع
وضع در لغت به معناي نهادن و قرار دادن و گذاشتن است و در اصطلاح یعنی قرار دادن لفظی برای معنایی.
مثال اول: ‌ماده 116 قانون تجارت: شركت تضامني شركتي است كه تحت اسم مخصوصي براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسئوليت تضامني تشكيل مي‌شود.
* در این مثال، لفظ شركت تضامني برای شركتي كه در تحت اسم مخصوصي براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسئوليت تضامني تشكيل مي‌شود قرار داده شده است.
مثال دوم: ‌ماده 8 قانون تجارت : دفتر كل دفتري است كه تاجر بايد كليه معاملات را لااقل هفته‌ای يك مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و انواع مختلف آن را تشخيص و جدا کرده و هر نوعي را در صفحه مخصوصي در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند.
* در این مثال، لفظ دفتر كل برای دفتري كه تاجر بايد كليه معاملاتش را لااقل هفته‌ای يك مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و انواع مختلف آن را تشخيص و جدا کرده هر نوعي را در صفحه مخصوصي در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند قرار داده شده است.
مثال سوم: ‌ماده 10 قانون تجارت : دفتر كپيه دفتري است كه تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورت‌حسابهاي صادره خود را در آن به ترتيب تاريخ ثبت نمايد.
* در این مثال، لفظ دفتر كپيه برای دفتري كه تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورت‌حسابهاي صادره خود را در آن به ترتيب تاريخ ثبت نمايد قرار داده شده است.