نمونه هايي از عام در قانون

نمونه هايي از عام در قانون

اصل  ٢٨  ق.ا.:«هركس حق دارد شغلى را كه بدان مايل است و مخالف اسلام و مصالح‌عمومى و حقوق ديگران نيست،برگزيند».

-ماده  ٣١  ق.م.:«هيچ مالى را از تصرف صاحب آن نمى‌توان بيرون كرد،مگر به‌حكم قانون».


مطالب مرتبط: عام و خاص + عام و خاص در اصول فقه + فرق عام و مطلق

نمونه اي از واجب تخييري در حقوق

نمونه اي از واجب تخييري در حقوق

ماده  ٢٩٧  ق.م.ا :«ديه قتل مرد مسلمان،يكى از امور شش‌گانه ذيل است،كه‌قاتل در انتخاب هريك از آنها مخيّر مى‌باشد و تلفيق آنها جايز نيست: ١ .يكصدشتر...

مطالب مرتبط: واجب تعييني و تخييري + واجب تخييري + واجب تعييني

مثالي براي مفهوم موافق

خداوند در قرآن كريم مى‌فرمايد: «به پدر و مادر افّ نگوييد»؛  از اين آيه استفاده‌مى‌شود كه به طريق اولى نبايد آنها را اذيت و آزار جسمى داد.منطوق جمله نهى از اف گفتن‌ (آزار زبانى) است و مفهوم جمله نهى از آزار جسمى و زدن آنان.بنابراين مفهوم و منطوق‌جمله هردو منفى است.

مطالب مرتبط: اقسام مفهوم موافق + مفهوم مخالف + مفهوم و منطوق + اقسام مفهوم مخالف  

مثالي براي مجاز در قانون

ماده  ٣٣٩  ق.م.مقرر مى‌دارد:«پس‌از توافق بايع و مشترى در مبيع و قيمت آن،عقد بيع به ايجاب و قبول واقع مى‌شود».در اين ماده،كلمات بايع،مشترى و مبيع در معناى‌مجازى به كار رفته‌اند؛زيرا قبل از وقوع بيع،طرفين را نمى‌توان حقيقتا بايع و مشترى ناميد همچنان‌كه كالاى موردنظر حقيقتا مبيع نيست.

مطالب مرتبط: اقسام حقيقت و مجاز  +  علايم حقيقت و مجاز 1  + علايم حقيقت و مجاز 2

دلالت طبعى

دلالت طبعى، از اقسام دلالت ذاتى است. هرگاه ملازمه بين دو چيز طبعى باشد; يعنى طبع انسان آن را اقتضا كند، به دلالت ناشى از آن، دلالت طبعى گفته مى شود; به اين بيان كه گاهى عقل انسان به علاقه طبعى علاقه اى كه طبع انسان آن را اقتضا مى كند ميان دال و مدلول، پى مى برد و به واسطه آن علاقه، از دال به مدلول منتقل مى شود; براى مثال، طبيعت انسان به گونه اى است كه هنگام درد مى گويد: «آخ»; حال اگر شنيده شد كه شخصى مى گويد: «آخ»، شنونده فوراً به دلالت طبعى كه همان مقتضاى طبيعت اين شخص است به وجود درد در اين شخص منتقل مى شود.

منبع: فرهنگ نامه اصول فقه

مطالب مرتبط: دلالت و اقسام آن  +  دلالت لفظ بر معنا

منطوق و مفهوم

منطوق و مفهوم:

تعریف منطوق: عبارت است از معنايي كه مستقيماً از كلام فهميده مي‌شود و موضوع آن در جمله ذكر شده است.

تعریف مفهوم: مفهوم گاهي به معناي عرفي و روزمره است، يعني مدلول، كه مورد بحث ما نيست؛ آنچه كه مورد بحث است، عبارت است از معنايي كه در كلام بيان نشده، ولي با توجه به ساختمان تركيبي آن فهميده مي‌شود و موضوع آن نيز در جمله ذكر نشده است.
مثلاً وقتي گفته مي‌شود: « اگر دانشجو نمره لازم را نياورد مشروط خواهد شد.» اين منطوق است و مفهومش اين است كه اگر نصاب لازم را بياورد مشروط نخواهد شد.
ماده (24) قانون مدني مي‌گويد: « هيچكس نمي‌تواند طرق و شوارع عامّه و كوچه‌هايي را كه آخر آنها مسدود نيست، تملك نمايد.» اين منطوق است و مفهوم آن، اين است كه : كوچه‌هايي كه آخر آنها مسدود است قابل تملّّك است.
بايد توجه داشته باشيم كه هر جمله و كلامي لزوماً‌ منطوق دارد، ولي لازم نيست كه حتماً‌ مفهوم هم داشته باشد. مثلاً ماده (1003) قانون مدني مي‌گويد: « هيچكس نمي‌تواند بيش از يك اقامتگاه داشته باشد.» اين ماده منطوق دارد، ولي مفهوم ندارد.

داخل بودن غايت در مغيّى‌

داخل بودن غايت در مغيّى‌
در بحث«غايت»اين مسئله مطرح است كه آيا حكمى كه در جمله بيان شده شامل خودغايت هم مى‌شود يا نه؟به تعبير اصوليان،آيا غايت،داخل در مغيّى(حكمى كه غايت براى‌آن ذكر شده)است يا نه؟مثلا اگر شخصى بگويد:«تا فصل پنجم كتاب را خواندم»آيا اين‌جمله بدين معناست كه فصل پنجم كتاب را خوانده،يا اينكه تا ابتداى فصل پنجم را خوانده‌
است؟به بيان ديگر،آيا غايت(فصل پنجم)داخل در مغيّى(خواندن)است،يا خارج از آن؟
در ارزيابى اين مسئله مى‌توان گفت كه در اين زمينه قاعدهء كلى وجود ندارد.غايت‌در موارد مختلف حكم متفاوتى دارد و بايد با كمك شواهد قرائن موجود،حكم هر مورد رااستنباط كرد.علاوه بر اين،داورى و فهم عرف نيز مى‌تواند راهنماى مطمئنى در اين‌مسئله باشد.
مثال   .ماده  ١  قانون راجع به حفظ آثار ملى(مصوب  ١٣٠٩ ):«كليهء آثار صنعتى و ابنيه واماكنى را كه تا اختتام دورهء سلسله زنديه در مملكت ايران احداث شده...مى‌توان جزء آثارملى ايران محسوب داشت و در تحت حفاظت و نظارت دولت مى‌باشد».در اين ماده نيزكلمه«اختتام»قرينه بر داخل بودن غايت در مغيّى است.

محل استناد به اصل عدم و اصل برائت

وقتي جمله‌اي (ماده قانوني ) داشته باشيم و بخواهيم ببينيم در رابطه ي با آنها بايد به اصل برائت استناد کنيم يا به اصل عدم:
در ابتدا بايد ببينيم آيا مسئله‌ي مورد بحث در آن جمله: 1- شبهه حکميه است ، 2- شبهه موضوعيه است – 3- شبهه بين متباينين غير محصوره است ؛ يا هيچ کدام از اين موارد نيست؟
اگر يکي از اين موارد بود؛ اصل برائت جاري مي کنيم و اگر هيچ کدام از اين موارد نبود؛ اصل عدم جاري مي کنيم ( البته به شرطي يقين داشته باشيم که در آنجا نبايد اصول ديگر عمليه مانند استصحاب و احتياط و ... ) جاري گردد و يقين داشته باشيم که اين ها جاري نمي شود و فقط يا برائت بايد جاري شود و يا عدم )
مثال اول: شک کرده ايم به زني که به زنا اکراه شده شلاق بايد زد يا خير؟ ( يعني شک در حکمش داريم). 
مثال دوم: بر اساس ماده 876   قانون مدني، با شك در حيات حين ولادت، حكم وراثت نمي شود
در مثال اول و دوم ؛ مي دانيم که جاي استصحاب و احتياط و ... نيست و الان شک داريم که برات جاري کنيم و يا عدم :
در مثال اول در حکم شک کرده ايم ؛ لذا برائت جاري مي کنيم و در مثال دوم ؛ نه در حکم و نه در موضوع و نه در متباينين محصوره بودن؛ لذات عدم جاري مي کنيم . 

فحواى خطاب - دليل خطاب

اقسام مفهوم
مفهوم موافق-«مفهومى كه از جهت نفى و اثبات،مطابق با منطوق باشد».به مفهوم‌موافق،«قياس اولويت»و«فحواى خطاب»هم مى‌گويند.

مفهوم مخالف-«مفهومى كه از جهت نفى و اثبات،مخالف با حكم منطوق باشد».به‌مفهوم مخالف،«دليل خطاب»هم گفته مى‌شود.


مقايسه امر و نهى‌

مقايسه امر و نهى‌

امر و نهى از اين جهت كه هردو بيان‌كننده ي فرمان و طلب شخص بالاتر نسبت به زيردستان‌هستند باهم اشتراك دارند ؛لذا در هردو مورد الزام و تكليف ايجاد مى‌شود و امتثال آن لازم‌است.گذشته از شباهتهاى اين‌دو،مهم‌ترين تفاوت امر و نهى در مرحلهء امتثال ظاهرمى‌شود.براى امتثال و اطاعت از يك امر كافى است مكلف تنها يك بار آن عمل را انجام‌دهد.مثلا اگر بگويند:«اين شخص بايد جريمه پرداخت كند»،با يك بار پرداختن جريمه،امر مزبور اطاعت شده و تكليف ساقط مى‌شود.ناگفته پيداست كه اين مطلب درصورتى‌است كه قرينه‌اى بر لزوم تكرار عمل وجود نداشته باشد وگرنه با يك بار انجام عمل امتثال‌حاصل نمى‌شود اما در مورد نهى براى امتثال نهى يك بار ترك كردن عملى كافى نيست؛بلكه بايد براى‌هميشه آن عمل ترك شود و اگر يك بار هم عمل نهى‌شده انجام شود،نهى مزبور اطاعت‌نشده است.مثلا اگر بگويند:«نوشيدن شراب ممنوع است»،براى اجراى اين فرمان،بايدبراى هميشه از شرابخوارى پرهيز كرد و يك بار اجتناب كردن،نهى را ساقط نمى‌كند.